تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798245705




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ايشان نماينده بني صدر در روزنامه انقلاب اسلامي بود. بني‌صدر نماينده‌ نداشت


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

  دفتر خانم ابتكار عروس آیت اله هاشمی  براي تعيين وقت ملاقات، آنقدر ها كه انتظارش را داشتيم بدقلقي نكرد. گرچه خود خانم ابتكار پشت ترافيك معطل شد و نيم ساعتي دير تر در دفترش حاضر شد اما خود ايشان و مسئولان دفترش در شوراي شهربيش از حد توقعمان در كش دادن وقت مصاحبه با ما كنار آمدند.  *فارس:لطفا در ابتدا كمي از زمينه هاي سياسي خانوادگي تان بگوييد.   *ابتكار:بسم الله الرحمن الرحيم. در خانواده بود كه با تفكر دكتر شريعتي آشنا شدم. اصلا آقاي شريعتي به منزل ما رفت و آمد داشت.با افكار شهيد مطهري هم آشنا بوديم. در دانشگاه براي دانشجويان مسلمان و ديگر دانشجويان بحث‌ها جدي و ايدئولوژيك بود. بر خلاف محيط الان دانشگاه كه اين مباحث مطرح نيست كه البته يك دليلش هم نبود رقابت است. ما در اثر ترس كم آوردن در مقابل دانشجوهاي چپ به جلسات رفته و براي مطالعه وقت مي‌گذاشتيم.يك بخش اعتقاد، عشق و علاقه به موضوع بود اما حقيقتا يك بخش هم ترس از كم آوردن بود. دائم ميزگردها و تريبون‌هاي آزاد برقرار بود. به كوه مي‌رفتيم همه سعي داشتند سال‌ اولي‌ها را جذب كنند بحث‌ها تئوريك بود و بايد آمادگي جواب دادن به بحث‌ها را مي‌داشتيم.  *فارس:شما از ابتدا جذب انجمن اسلامي شديد؟   *ابتكار: جذب به آن شكل نه، اما با جمعي از بچه‌هاي نزديك انجمن بودم. آن موقع سال اول بود. سال دومي كه شدم 13 آبان شد.   *فارس:چرا مثلا جذب مجاهدين نشديد؟   *ابتكار: از ابتدا براي ما كه مباني اعتقادي‌مان از منشاء ديگري شكل گرفته و نوع نگاه‌مان به مباني اعتقادي با آنها متفاوت بود و تفاوت ديدگاه هم داريم. تفاوت هم براي ما مطرح بود يكي از موضوعاي كه براي دانشجويان مورد توجه بود بحث شناخت بود. آن موقع معلوم مي‌شد كه كتاب آن سه نفر (كتاب شناخت) را نوشته و مباحث اوليه كار سازمان مجاهدين را مطرح كرده بودند.در مورد همان بحث شناخت شان و مشكلاتش جلسه مي‌گذاشتيم.   *فارس:چگونه با تعارضات كنار مي‌آمديد؟   *ابتكار: در دوره قبل از انقلاب مسايل خيلي شفاف نبود، فضاي مبارزاتي هم اجازه نمي داد كه اختلاف را دامن بزنيم. تلاش مي‌شد در عين روشن بودن تقريبي مرزها خيلي جاها با هم حركت كنيم. علتش هم اين بود كه اگر احساس مي‌شد فاصله‌اي هست حتي با چپ ها، چون خيلي از برنامه‌هاي ما با چپ‌ها در زمان قبل از انقلاب مشترك بود. علتش اين بود كه اولا به خودمان اعتماد داشتيم و مي‌گفتيم ما كه تاثير نمي‌گيريم اما جوانان آنها شايد تحت تاثير ما قرار گيرند و دوم اينكه هر دو جريان هدف‌مان از مبارزه مشترك بود و روي مباحث فاصله‌ها، زياد بحث نداشتيم. دكتر شريعتي كتاب هايي در مورد بچه‌هاي مجاهد نوشت كه جنبه‌ي قوي مبارزاتي‌اش مهم بود و به اين اشاره شده بود كه اينها انسان هاي وارسته‌اي هستند كه همه چيز را كنار گذاشتند و براي مبارزه رفتند. اين براي دانشجوها الهام‌بخش بود زيرا بالاخره دوره‌اي كه زرق و برق زندگي براي همه جذاب بود يك عده‌اي هم پيدا شده بودند كه تمام اين موارد را كنار گذاشتند و آن گونه ساده‌ زيستند و زندگي چريكي و مبارزاتي داشتند. به هر حال اين بحث‌ها جدي و اساسي بود آدم گاهي اوقات تاسف مي‌خورد كه فضاي دانشجويي ما امروز اين قدر بي رمق است.   *فارس: چطور شد كه پايتان به ماجراي لانه جاسوسي آمريكا باز شد؟   *ابتكار: چند روز بعد هز جريان تصرف دانشجويان به من گفتند در لانه به شما نياز است. با اعضاي خانواده مشورت كردم، طبيعي بود كه پدر ومادر در اين امر خيلي راغب نبودند و به همين خاطر من گفتم: يك چيزي درون من است كه مي‌گويد بايد بروم و طاقت ماندن ندارم. حسن موضوع اين بود كه نسل ما به دليل همان رويكرد اعتقادي كه نسبت به مسايل داشتيم اعتماد والدين مان به ما زياد بود. قبل از دوره 13 آبان از طريق كميته كارگري با انجمن اسلامي ارتباط داشتيم آقاي مهندس خالقي كه بعدا آزاده و وزير آقاي خاتمي شد رئيس كميته كارگري دانشگاه پلي تكنيك بود. ما گروهي از دانشجويان مسلمان (شاخه‌اي از انجمن اسلامي) بوديم كه بيشتر در محيط‌ هاي كارگري كار مي‌كرديم. من دختر 19 ساله‌ي ناز پرورده كه اشاره كرديد هر روز بعد از دانشكده ساعت چهار سوار اتوبوس شركت واحد مي شدم و به كيلومتر 18 جاده كرج مي‌رفتم. تك و تنها به كارخانه كفش وين مي رفتم و به 50 نفر از كارگران سوادآ‌موزي درس مي‌دادم، كتابخانه راه‌اندازي كرديم و كار فرهنگي و آموزشي مي‌كرديم. شب هم زودتر از نه و ده شب خانه نمي‌آمد. خانواده هم به كارهاي غيرمتعارف ما عادت كرده بودند، اعتمادي هم داشتند. بالاخره مي‌دانستند تحول فكري كه در نسل جوان اتفاق افتاده مبتني بر مشي اعتقادي است. خلاصه پذيرفتند من روز بعد وارد سفارت شدم بعدا آقاي محمدهاشمي(همسر معصومه ابتكار) مدعي شدند كه من در را به روي خانم ابتكار باز كردم، اما الان هم خاطرم نيست كه آقاي هاشمي اين كار را كردند يا خير. ايشان در كتاب تسخير مدعي شدند كه اين طرح آوردن من به لانه پيشنهادش از طرف ايشان بوده.   *فارس: در ابتدا كه پا به لانه گذاشتيد در كدام قسمت مشغول به كار شديد؟   *ابتكار: چون من از روز دوم وارد لانه شدم به همين خاطر كارها از قبل بين دانشجويان در تمام واحد‌ها و بخش‌ها تقسيم شده بود. به من گفتند در روابط عمومي مراجعه خبرنگار زياد است و نياز به برنامه‌ريزي براي خبرنگاران و ترتيباتي براي پاسخگويي به سوالاتشان داريم. از آن پس صبح تا ظهر در رابط عمومي بودم متوسط روزي پنج تا ده مصاحبه داشتيم. بستگي به سنگيني مصاحبات داشت گاهي كمتر مي‌شد، تعدادي از مصاحبات داخلي و بيشترشان بين‌المللي بود. هجوم خبرنگاران باعث مي شد كه در بعضي از مواقع فشار و درخواست‌ها را حريف نمي‌شديم. از ظهر هم به بخش اسناد مي‌رفتم، كار من ويرايش و تصحيح نهايي اسناد بود. بچه‌ها تغييراتي را انجام مي‌دادند و در نهايت مرحله نهايي كه چك كردن با سند اصلي بود به من واگذار شده بود و اينكه ببينيم اسناد چيست و طبقه‌بندي كنيم و ... را كار كرديم. بعد روي مرحله‌اي افتاديم كه افشاگري صورت مي‌گرفت در مرحله بعد مرحله نهايي ويرايش اسناد را اكثرا من انجام مي‌دادم. اين كار به ده و يازده شب مي‌رسيد. با اين حال من خيلي دوست داشتم نگهباني هم بدهم.  *فارس: پست نگهباني اجباري نبود؟   *ابتكار: خير، براي كسي كه كار روزانه داشت اجبار نبود چون كارها تقسيم شده بود. يك تعداد از دانشجويان كارشان پاسداري و حفاظت از گروگان ها بود.براي ما كه در قسمت اسناد بوديم نگهباني اختياري بود. من بيشتر پاس دو تا چهار صبح را مي‌گرفتم و همه مي‌دانستند من در اين زمان پاس حياط را مي‌گرفتم (اگر هوا سرد نبود) حدود چهار صبح به خوابگاه خواهران مي‌رفتم.   *فارس:خوابگاه خواهران كدام ساختمان بود؟   *ابتكار: ساختمان ويزا.   *فارس: تعداد خانم هاي حاضر در لانه چند نفر بود؟   *ابتكار: زياد، شايد نصف بچه‌هاي لانه خانم بودند. 180تا170 نفر از 350 نفر.   *فارس: چطور شد كه به اسم « مري» شهرت پيدا كرديد؟   *ابتكار:من در طول عمرم نه با خبرنگاري مواجه شده بودم و نه مصاحبه كرده بودم و ترجمه‌ي انگليسي - فارسي هم زمان نداشتم و دانشجويي بوديم كه تنها تحليلي از كارمان داشتيم اما آموزش‌ خاصي نديده بوديم. مخصوصا براي من كه در آن فضاي مدرسه بين‌المللي كه آمريكايي‌ها بودند زندگي كرده بودم و ارزش‌هايي كه به عنوان فرهنگ امريكايي تبليغ مي‌كردند با آنچه كه در ايران به عنوان سياست‌هاي دولت امريكا رخ داد تفاوت و نفاق وحشتناكي را داشت. من اين نفاق را مشخصا حس مي‌كردم آنها دوگانه عمل كردند آنچه از فرنگ آمريكايي را كه لمس كردم با آنچه كه دولت امريكا به نمايندگي از ملت در كشور ديگر به جا مي‌گذارد دوگانه بود. اين براي من انگيزه بود اما تجربه‌ي عملي نداشتيم. خبرنگار امريكايي در روز دوم و سوم از من پرسيد: اسم شما چيست؟ من تا آن زمان فكر نكردم كه ممكن است كسي اسمم را بپرسد، با خود گفتم چرا اسمم را به اين آقا بگويم. حلا تمام اين افكار در ظرف ده تا پانزده ثانيه بود كه آدم فرصت دارد فكر كند. با خودم گفتم اسمي بگويم كه براي او آشنا باشد، گفتم اسم من مريم است. گفت: مري؟ گفتم بله. اين اسم ديگر از آن روز روي من ماند.   *فارس:كسي ديگري در كار ترجمه به شما كمك مي‌كرد؟  *ابتكار: بله، تيم روابط عمومي پنج ،شش نفر بود. آقايان نعيمي پور، شيخ الاسلام و خانم رجايي فر بودند. ترجمه همزمان خيلي سخت است صحبت كردن و گفتن مطالب ، عينا به مطالب انگليسي بسيار دشوار است و عمدتا جاهايي كه نياز به سخنگو يا خواندن يك بيانيه بود كار تيم ما شروع مي شد.   *فارس:عكس شما و خانم رجايي فر در حال ترجمه موجود است و حتي در فيلم روح‌الله هم تصاوير گويا است، اما در منبعي خواندم كه شهيد محسن وزوايي هم مصاحبه انگليسي كرده اما در عكس‌ها ايشان را نديدم.   *ابتكار: نمي‌توان گفت نبوده. اما آنچه ما در روابط عمومي دنبال مي‌كرديم روالش اين بود كه گفتم ولي خوب نمي‌شود تكذيب كرد كه به طور مطلق اين موضوع رخ نداده است زيرا افراد زيادي در لانه حضور داشتند.   *شب ها هم در لانه مي مانديد؟   *ابتكار: بله، تقريبا تا پيش مدن جريان طبس شب ها در لانه مي ماندم. تقريبا براي همه‌ي دانشجويان كه به داخل لانه مي‌آمد شرط بر اين بود كه هفته‌اي يك روز مرخصي داشته باشد. كار بايد كنترل مي‌شد چون بحث‌‌هاي امنيتي و خارج رفتن اطلاعات بود.   *فارس: قبل از تسخير سفارت، شب اتفاق افتاده بود خارج از منزل بخوابيد؟   *ابتكار: خير، عادت داشتن كه ساعت نه و ده شب به منزل برگردم اما اينكه اصلا شب ها برنگردم تا قبل از تسخير لانه سابقه نداشت.   * فارس: اين شرايط برايتان سخت نبود؟   *ابتكار: براي من اصلا سخت نبود و به طور كامل خودم را به اين جريان سپردم. اما براي خانواده ام خيلي سخت بود. آنها خيلي نگران بودند زيرا بحث حمله به سفارت از اول مطرح مي‌شد و اينكه آنجا وضع خطرناكي دارد . يك روز مادرم پرسيد: آنجا چه مي‌خوريد؟ ما كه نمي‌گفتيم چه غذاهاي درجه سه و چهار به ما مي‌دهند والبته ما هم نمي‌‌خورديم و روزه مي گرفتيم كه هم برايمان لذت بخش بود و هم اينكه از خوردن آن غذاها كه جالب نبود راحت بوديم.ايشان هم رفته بودند براي بچه‌ها ي يك گوني بزرگ شكلات خريده بودند. آن قدر گوني بزرگ بود كه بچه‌ها با سختي آن را داخل كشيدند اما باور كنيد من يك شكلات را هم نديدم.   *فارس: كتابي در آلمان چاپ شده به اسم «گروگان گيري و جانشينان انقلاب» نوشته محمد جعفري كه در آن مدعي شده به عنوان نماينده بني صدر در لانه رفت و آمد داشته است، اين موضوع را شما تاييد مي كنيد؟   *ابتكار: بخشي از آن كتاب را خواندم نوشته‌ي آقاي جعفري است. ايشان نماينده بني صدر در روزنامه انقلاب اسلامي بود. بني‌صدر در ميان دانشجوها نماينده‌ نداشت، ممكن بود كسي بيايد حرفي بزند و برود،اما نماينده نه،اصلا!   *فارس: ايشان مدعي است كه شب قبل از تسخير لانه در منزل خواهر آقاي بني صدر بودند كه دانشجويان پيرو خط امام تماس مي گيرند و با آقاي بني صدردر مورد اين جريان صحبت و مشورت مي كنند.   *ابتكار: جمع اوليه‌ي دانشجويان كه در موضوع بحث كردند شايد چهار يا پنج نفر بودند اما در همان مراحل اوليه به جمع 20- 15 نفره خبر رسيد و قرار اين بود كه به كسي گفته نشود. اما اينكه يكي زنگ زده باشدبه بني صدر، بعيد نيست. ولي برنامه‌اي مبني با مشورت ايشان نبود. تنها كسي كه بچه‌ها با او مشورت كردند آقاي موسوي خوئيني‌ها بود و نظر اين بود كه نظرايشان، نظرامام است. تحت هيچ شرايطي، اتفاقا روي اين گفته حساس بودند كه اگر موضوع به مقامات كشيده شود مسئله حكومتي مي شود و دولتي ها بايد در مورد آن تصميم مي گرفتند و مانع قضيه مي‌شوند. همانجا هم عده‌اي از دانشجويان مخالف بودند و جدا شدند و يك عده هم گفتند به دولت اطلاع مي‌دهيم البته اين جريان در روزهاي آخر تصميم گيري بود و زمان كم بود. تماس با كسي را نمي‌شود نفي كرد اما اين كه تماس با بني صدر يك تصميم دانشجويي بوده اصلا اين طور نبوده و بارها دانشجويان گفتند ما در آن مقاطع با هيچ كس جزء آقاي موسوي خوئيني ها مشورت نكرديم و از ايشان خواستيم با امام مشورت كنند. اما ايشان گفته بودند اين هم صلاح نيست اين اتفاقات حساس است و اگر مردمي صورت بگيرد هيچ مانعي نخواهد داشت. امروز هم توجيهي كه در قبال اين موضوع در جوامع ملي داريم و حتي من در كتاب تسخير در مورد بيان موضوع سعي كردم جنبه‌ي انساني و مردمي به موضوع بدهم و واقعا هم چنين بود. موضوع نبايد منتهي به اين مي‌شد كه اين كار يك تصميم سياسي و حكومتي بوده كه دانشجويان ابزار و بازيچه شدند واقعا اين نبودهيچ يك از اركان حكومت در جريان قضيه و تصميم نبودند، حتي حضرت امام كه بنا بود توسط اقاي موسوي در جريان قرار گيرند، مطلع نشدند. اما شب ايشان سخنراني كردند و اعلام نمودند كه دانشجويان و طلاب بايد حملات خود را عليه آمريكا گسترش دهند. اين سخنراني چراغ سبز ما بود. نمي‌دانم شايد تقارن الهي بود كه دانشجوها گفتند چراغ سبز را گرفتيم.   *فارس: چرا براي بررسي موضوع تنها به آقاي موسوي خوئيني‌ها مراجعه شد؟   *ابتكار: اين هم اتفاقي بود. من چند بار از آقاي محمدهاشمي(همسر خانم معصومه ابتكار) اين موضوع را پرسيدم. گويا آقاي خامنه‌اي و آقاي هاشمي رفسنجاني مسافرت بودند و در دسترس نبودند، دانشجوها حساسيت خاصي نداشتند. اما آقاي موسوي خوئيني‌ها را به دليل ارتباط نزديكش با حاج احمد آقا و اينكه مي‌تواند كانال مستقيم، سريع و فوري با امام برقرار كند انتخاب كردند. ارتباط ايشان از قبل انقلاب با دانشجويان ارتباط خوبي بود. اعتماد دو طرفه‌اي بين آقاي موسوي و دانشجويان برقرار بود.   *فارس: علت مخالف دانشجويان پيرو خط امام جزب جمهوري اسلامي چه بود؟   *ابتكار: از اولين تصميم‌گيري‌ها، مقصود دانشجوها اين بود كه تسخير لانه تحت هيچ شرايطي توسط هيچ يك از احزاب چه داخل دايره نظام و چه خارج از آن حمايت نشود. آن موقع حزب توده و منافقين هم بودند و همه‌ي گروه‌ها به نوعي علاقمند بودند كه از جريان بهره‌برداري كنند. دانشجويان گفتند ما عنوان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام را انتخاب مي‌كنيم تا از ابتدا نشان دهد كه از هر جريان سياسي و حزبي كشور مستقل هستيم و خط مشي‌مان اسلامي است. پيرو تفكر امام هستيم و اجازه نمي‌دهيم احزاب و جريانات از قضيه بهره‌برداري كنند.  *‌فارس: در كتاب «سقوط دولت بازرگان» عنوان شده كه شهيد باهنر به عنوان نماينده شوراي انقلاب و نه نماينده حزب جمهوري خواهان ورود به سفارت بودند اما دانشجويان ايشان را را ه نمي‌دهند و مي‌خواهند كه آقاي سحابي به جاي ايشان بيايد. مگر آقاي سحابي جز نهضت آزادي و نهضت ملي نبودند؟   *ابتكار: من جزئيات اين موضوع را نمي‌دانم اما با نهضت آزادي كه به طريق اولي مخالفت مي‌شد. بچه‌ها به شدت تحت فشار گروه‌هاي مختلف بودند از توده‌اي‌ها بگيريد تا منافقين و ... آقاي رجوي به هر قيمتي حاضر بود چند دقيقه يا حتي چند لحظه داخل بيايد و بهره‌برداري تبليغاتي كند.همه گروه هاي سياسي حاضر بودند هر لهايي بپدازند تا با ما شريك شوند. بچه‌ها به هيچ عنوان اجازه ندادند قضيه وارد جريانات حزبي و گروهي شود و هدف‌شان اين بود كه موضوع كاملا يك حركت جنبش دانشجويي باشد.   *فارس: اين بي طرفي و دوري از احزاب و جريانات در مورد افشاء اسناد هم رعايت كرديد؟   *ابتكار: تلاش بر اين بود يعني نگاه اين بود كه هر سندي كه بدست آمد، سندها طبقه‌بندي كه نبود به صورت تصادفي اسناد يافت مي‌شد و هر كس در بخشي كه كار مي‌كرد سندي را پيدا مي‌كرد مي‌گفت اين سند جالب است كميته‌اي بود كه روي اينها كار مي‌كرد و مي‌گفت كه آن سند ارزش گفتن براي مردم را دارد يا خير. بيشتر به دنبال اين بودم كه كداميك از اسناد فهم و اطلاعات مردم را راجع به نفوذ و سياست هاي آمريكا بالا مي‌برد. اين طور نبود كه دانشجويان به كل حجم اطلاعات دستري داشته باشند و اينها را بر اساس اراده انتخاب كرده باشند. كامپيوتر و اطلاعات فايل شده وجود نداشت بچه‌ها در تاريكي حركت مي‌كردند تا اتفاقي به سندي برسند كه جالب باشد. از جمله سندهاي جالب يكي اطلاعات دقيق مرتبط به منزل حضرت امام بود كه براي خود من خيلي تكان دهنده بود، يكي از آقايان در جلسه‌اي در منزل امام شركت كرده و بعد براي افسر آمريكايي منزل امام را توصيف كرده. مثلا گفته پنجره‌ هال 50 سانتيمتر بالا تر و پنجره‌ي آشپزخانه بالاتر است، يك در از پشت منزل هست كه فنري است! تمام معماري خانه حضرت امام در قم در آن سند بود. اين خيلي تكان دهنده بود. سند ديگري كه خيلي تكان دهنده بود و زياد تكرار شد، تحليل دقيق رفتار روان‌شناسي دو تن از مقامات ايران بود كه بسيار دقيق صورت گرفته بود يعني حتي حالت دست هاي آن مقام ايراني را نيز تحليل كرده بودند و اين علاوه بر اينكه انسان را از آمريكا ي ها متنفر مي‌كند نوعي ترس هم ايجاد مي كند كه گاوهي اوقات فكر مي‌كنيم دشمن ما را نمي‌شناسد در صورتي كه دشمن خيلي دقيق و كارشناسي شده اين شناخت را انجام داده است.   *فارس: سند شهيد بهشتي مطلبي منفي‌اي نداشت و به گونه ايي بود كه از موضع انقلاب كرده بودند، چرا سند را منتشر نكرديد؟   *ابتكار: ترس از موج گرفتن جوسازي‌ها عليه ايشان بود   *فارس: به نظر شما اين كار به ضرر شهيد بهشتي تمام نشد؟  *ابتكار: خير، چون دانشجويان محكم دفاع كردند‌ و آن بحث‌ها را انكار نمودند و اعلام كردند اسناد افرادي را منتشر مي كنيم كه در حق ملت جفايي كردند و يا به مقامات قضايي خواهيم داد. بقيه اسناد كه چيز خاصي نبوده را دانشجويان اكراه داشتند به بحث افشاگري بياورند. حتي يك مرتبه هم امام اعلام كردند: اگر عليه من هم چيزي هست افشا كنيد و سند معروف امام را افشا كردند كه بحث تحليل روان شناختي حضرت امام بود كه در آن اشاره كرده بود، امام شخصيتي محكم و غير قابل پيش بيني است.  *فارس: در بعضي از مواقع ديده مي شود كه بعضي آقايان در مصاحبه هاي خود اعلام مي كنند كه در آن زمان طي بيانيه اي از انتشار اسناد عذر خواهي كردند، شما از علت آن آگاهي داريد؟   *ابتكار: قرار بر اين بود كه دانشجويان قضاوت نكنند، ما قاضي نبوديم و نمي‌توانستيم خداي ناكرده بر اساس چيزي كه در اسناد لانه ديديم براي يك نفر حكم صادر كنيم. قضاوت كردن شرايط دارد بايد شخصي بتواند از خود دفاع كند نياز به دادگاه صالحه است آن شب(مصاحبه اصغر زاده و رحيم باطني در صدا و سيما) حضرات احساساتي شدند و خيلي فراتر رفتند و بچه‌ها هم دلخور شدند. وقتي وارد لانه شدند همه دلخور بودند و اعتراض كردند، فضاي خوبي بود. شوراي مركزي جلسات مستمري با كل دانشجويان داشت و نظرات گرفته مي‌شد. آن شب همه‌ي بچه‌ها دلخور بودند، گفتيم قرار نيست ما موازين اخلاقي‌مان را زير پا بگذاريم به قيمت پيدا كردن يك سند و به اطلاع رساندنش به مردم.خط قرمز ما ورود به بحث قضاوت ، تعيين تكليف و مارك زدن بود.بعد از آن جريان دانشجويان به اصل افشاگري، صحت، آثار و تبعات آن دقيق شدند و اينكه چه مشكلاتي را براي خود دانشجويان ايجاد خواهد كرد.   *فارس: در بعضي‌ از مصاحبه ها اعلام مي كشود كه اختلافات در ميان بچه هاي لانه بر سر عدم انتشار سند شهيد يهشتي است.  *ابتكار: به اين شدت نبود، اختلاف نظر طبيعي است.   *فارس: مگر خروج كاتوزيان به همين دليل نبود؟   *ابتكار: خير، دلايل آن متعدد بود. اينكه در شرايط بسيار حساس شوراي مركزيي وجود داشته باشد و تشكيلات هم قراردادي است و كسي تعهدي نداده بود. اين كار حساس، دشوار و سياسي‌اي بود و هيچ كدام تجربه هم نداشتند و فكر نمي‌كردند كه در اين شرايط قرار گيرند. در مورد بعضي از مخالفت ها دانشجوها تصميم جمعي مي‌گرفتند، خروج آقاي كاتوزيان هم يك تصميم جدي بود اينكه عده‌اي كه جريان را قبول ندارند و شيوه كار بچه‌ها را قبول ندارند مي‌توانند از لانه خارج شوند.   *فارس: چرا شبانه و با آمبولانس؟   *ابتكار: حالا ديگه بايد جزييات را از خود بچه‌هاي شوراي مركزي پرسيد.   *فارس: اين كار به نظر شما باعث ايجاد حساسيت نمي شد؟   *ابتكار:خير، جو حاكم در ميان دانشجويان فضاي بازي بود. انتقاد مي‌شد كه نمونه اش بحث افشاگري‌ها بود.   *فارس: به اين دليل كا برداشت مي شود كه هر كسي كه اعتراضي داشته باشد شبانه از لانه اخراج مي شود.   *ابتكار: به اين صورت نبود، نمونه‌اش اينكه شوراي مركزي در صدا و سيما افشاگري كرد و بچه‌ها به اين كار اعتراض كردند و شوراي مركزي محكوم شد و عملا افشاگري‌ها تعطيل شد. درمورد موضوع آقاي كاتوزيان بايد گفت كه يك جريان سازي رخ داده و نگراني‌هايي بوجود آورده بود كه به اصل قضيه داشت لطمه مي زد . وسط كار بود و بچه‌ها از بيرون و در سطح بين الملل تحت فشار بودند، اين يك جمع ‌بندي بود كه بعدا مورد پذيرش بقيه قرار گرفت. جزييات بيشتر آن را از بچه‌هاي شوراي مركزي بپرسيد، از كساني كه در خودشان در متن اين اختلاف نظر بودند.   *فارس:خانم ابتكار! كتاب خاطرات شما از تسخير لانه جاسوسي ، زماني براي اولين بار در كانادا و به زبان انگليسي چاپ شد كه در داخل كشور سوالات و شبهات فراواني در مورد اين ماجرا در ميان جوانان كشور خودمان بوجود آمده بود. چرا ؟   *ابتكار:لازم شد كه تاكيد كنم، زماني كه كتاب من در كانادا چاپ شد درست 48 ساعت بعدش متن فارسي كتاب در انتشارات روزنامه اطلاعات چاپ و توزيع شد و ما عمد داشتيم كه اين اتفاق رخ دهد. خانم ابتهاج شبانه روزي روي ترجمه كتاب كار كرد چون من آن موقع مقام دولتي (معاون رئيس جمهور و رئيس محيط زيست) بودم و مي دانستم كه اين سوال پيش مي‌آيد. زماني كه براي ديدار با رهبري وقت گرفتم و كتاب را براي ايشان بردم ، در همان هفته بود يعني مثلا اگر كتاب يكشنبه چاپ شد پنج شنبه‌ همان هفته جلد فارسي و انگليسي كتاب را با هم نزد آقا بردم. اما چرا اول بار آنجا نوشتم؟ من خاطرات را انگليسي و براي مخاطب امريكايي نوشتم كه فكر مي‌كردم رسانه‌ها، مطبوعات، جو وفضاي عمومي بين الملل در حق اين جريان جفا كردند و اجازه ندادند تا مردم آمريكا بفهمند هدف دانشجويان از اين كار چه بود. يك حسن دروني به من مي‌گفت بايد در مورد لانه بنويسي و از طرفي مي‌دانستم آنها كتاب‌هاي زياد نوشتند اما ما اين طرف كاري نكرديم. قرار بود آقاي عبدي و گروه دانشجويان ديگر كارهايي را براي نگارش تاريخ كنند كه با دستگيري آقاي عبدي كار متوقف شده بود. با خودم گفتم فارسي كسي پيدا مي‌شود كه بنويسد. من بايد به زبان انگليسي بنويسم. چون تفاوت اين است كه من زبان آنها را مي‌فهمم و مي‌توانم به ادبيات خاص آنها بنويسم تا بهتر بتوانم با مخاطب بين المللي ارتباط برقرار كنم و اين بهتر از متن ترجمه‌اي است زيرا يكي از مشكلات ما اين است كه انقلاب ما ترجمه‌اي به آن طرف مي رود به زبان اصلي نمي‌رود به همين دليل متن انگليسي نوشتم اما وسط راه فهميدم بچه‌هاي نسل دوم و سوم كشورمان با موضوع تسخير لانه از آمريكايي‌ها بيگانه‌تر هستند به همين دليل متن فارسي آن را نيز تهيه كردم. اما جالب است كه چون به آن زبان و براي آن مخاطب نوشته شد. براي اين نسل هم جذاب‌تر است.   *فارس:مقدمه كتاب را توسط شخصي به نام«فرد» نوشته كه آمريكايي است؟   *ابتكار: آمريكايي الاصل است كه كانادايي شده.   *فارس: متن مقدمه كتاب به گونه است كه خواننده القاء مي كند كه دانشجويان تحت تاثير روحانيون براي خارج كردن مليون از صحنه سياست ايران سفارت آمريكا را تسخير كرده اند، اما شما در پاورقي يا متن كتاب هيچ جوابي به ادعا نداديد. چرا؟   *ابتكار: آقاي فرد منظورشان اين بودكه اين دانشجويان اثر گرفته از جريان روحانيت سفارت آمريكا را تسخير كرده اند. مقدمه كتاب را آمريكايي نوشته كه در مورد مسائل ايران مطالعات زيادي دارد و در اين مطلب اشاره به استعفاي دولت بازرگان دارد. بعد ازاين جريان تحليل خيلي از دانشجويان اين بود كه يكي از ثمرات تسخير لانه جاسوسي سقوط دولت بازرگان بود. البته بعضي‌ها بعدا مطرح كردند كه شايد دانشجويان چنين هدفي هم داشتند در حالي كه اين گونه نبود. آقاي بازرگان هم گفته بود كه دولت من قبل از تسخير استعفا داده بود.   * فارس: به نظر شما نياز نبود كه در پاورقي به اين اشتباه تذكر داده شود؟   *ابتكار: خير. او ديدگاه خودش را گفته، ديدگاه من هم در كتاب مشخص است. آقاي فرد يك شب براي من ايميلي داد كه خانم ابتكار من سال ها حول اسلام تحقيق كردم و بالاخره تصميم گرفتم وارد آن بشوم (ايشان مطالعات زيادي روي ايران، تركيه و سوريه كرده بود). ايشان شب اول رمضان المبارك مسلمان شدند و نام خود را به فريد تغيير دادند. ايشان آدم باسوادي است ،پيرمردي حدود 72 ساله با نيت صاف و ساده‌.   * فارس: ‌دولت آمريكا براي تحت فشار قرار دادن ايران در مورد قضيه لانه جاسوسي بر دانشجويان ايراني كه در اين كشور مشغول تحصيل بودند فشار وارد مي كند واسامي آنها را در ليست اخراج از آمريكا قرار مي دهد، بچه هاي لانه با اين دانشجويان در ارتباط بودند؟   *ابتكار:بيانيه هاي متفاوتي داده شده و ارتباط زيادي برقرار بود. اخبار مربوط به آنها را مي‌گرفتيم و برنامه‌ها را هماهنگ مي‌كرديم. برنامه مهمانان 50 نفر در ارتباط كامل با دانشجويان مسلمان آمريكا بود، در چندين بيانيه دانشجوهاي حاضر در لانه اشاره داشتند كه اذيت دانشجويان خلاف موازين انساني است.   *فارس: زماني كه وارد سفارت و درگير ماجرا شديد با خود فكر كرديد كه داريد وارد چه كاري مي شويد؟   *ابتكار: درآن ايام آن قدر وقت كم بود كه حتي دو يا سه ساعت بيشتر وقت خوابيدن نداشتيم. فشار كار و مسئوليت‌هاي سنگين و احساسي كه درون ما بود بسيار زياد بود، با تأييد حضرت امام بر اين جريان و امواج حمايت مردم سبب شده بود كه ما يك مرتبه زيربار مسئوليت سنگيني كه خودمان تصور نمي‌كرديم از عهده‌اش برآييم رفته بوديم. هيچ يك از ما در خود چنين ظرفيتي را قبل ازاين جريان نمي‌ديديم اما تدريجا زير بار مسئوليت رفتيم، احساس مي‌كرديم ديني است كه در اين برهه از زمان نسبت به مردم و انقلاب داريم و بايد تا آخر كار برويم.   * فارس: احساس اشتياق از اين كاري كه انجام داده بوديد نداشتيد؟  *ابتكار: بحث تحليل واقع‌بينانه تاريخ است بچه‌ها تحليل و فهم خوبي داشتند و حركت شان مبتني بر محاسبات، عقل و خرد بود. اما احساس و هيجان و ماجراجويي هم در كار بود، حس شور جواني و ماجراجويي جواني را حتما داشتيم. من راحت‌ از درخت بالا مي‌رفتم و در همه نسل جوان چنين شوري است ، شور جواني في‌نفسه ارزش است.  *فارس: خودتان احساس معنوي نسبت به ماجرا داشتيد؟   *ابتكار: آنقدر احساس معنوي داشتم (نمي‌دانم بگويم معنوي يا چيز ديگر) كه خاطرات اين جريان تا زماني كه قلم زدم و اين كتاب چاپ شد يك بار سنگين و فشار رواني، روحي براي من داشت. براي خودم بسيار جالب بود كه وقتي مطالب را از ذهن و روحم خالي كردم و روي كاغذ آوردم انگار سبك شدم و كارم را انجام دادم. در ارتباط امام حس‌هاي معنوي خيلي قوي‌اي بود. ارتباط و پيوند دانشجويان با امام قوي بود. جمع دانشجويان جمع خوبي بود، علاوه برپايي نماز جماعت هميشه بعد از آن آقاي موسوي خوييني‌ها با دانشجويان جلسه بحث داشتند، بحث تفسير قرآن و تحليل خط امام داشتيم. بحث تحليل خط امام خوب، داغ و گرم بود. آقايان حجاريان و موسوي خوئيني‌ها بحث‌هاي خوبي داشتند.  *فارس: انگيزه معنوي خودتان چطوربود؟   *ابتكار: انگيزه معنوي‌ام آنقدر بود كه كتاب خاطراتم را بعد از 20 سال چاپ كردم. انگيزه بايد معنوي باشد كه اين همه سال دوام بياورد، الان هم كه خدمتتان هستم هر سال 7 تا 8 دانشگاه مي‌رويم و به سوالات سنگين دانشجويان جواب مي‌دهيم.  *فارس: شنيده ام كه در شب حمله آمريكا به طبس، بچه هاي لانه دعاي توسل گذاشته بودند.   *ابتكار: بله. حس بچه ها بود كه امشب خبري است و صداي پاي آمريكا مي‌آيد. يكي از بچه‌ها كه در روابط عمومي مسئول خبر بود. منتهي شب برنامه دعا ايشان به قول خودش براي نگهداري سنگر روابط عمومي در اتاق پتو انداخته و كنار تلفن ها خوابيده بود. تلفن ها از اول صبح شروع به زنگ زدن مي‌كند، ايشان ابتدا محل نمي‌دهد بعد از تكرار تماس عصباني مي‌شود كه چرا تلفن اين همه زنگ مي‌زند . گوشي را برمي‌دارد يك نفر از آن سمت مي‌گويد: دانشجويان پيرو خط امام؟ روابط عمومي؟ مي‌گويد:بله. از آن طرف مي‌گويد: خبر داريد آمريكا حمله كرده؟ اين دانشجو جواب مي دهد، چه مي‌گويي اول صبح؟ و تلفن را قطع مي كند. اما تلفن زدن ها ادامه داشته، ايشان مي‌گفت گيج خواب بودم كه گوشي را برداشتم و گفتم آقا مزاحم نشود عليه تان شكايت مي‌كنم. تلفن را قطع مي كنند و باز خوابيده بود، اما مي‌بينيد جريان جدي است بيدار مي شود و آبي به سر و صورتش زده بود. چهار تلفن در اتاق روابط عمومي بود كه همه با هم شروع به زنگ زدن مي كنند. بالاخره يكي را برداشته بود، يك نفر از پشت تلفن گفته بود كه ديشب آمريكا به ايران حمله كرده! بالاخره اين خانم از خواب بيدار مي‌شود و خبر حمله امريكا به طبس را به دانشجوها مي‌رساند. ممكن است تا آن موقع از كانال‌هاي غيررسمي شنيده باشند اما تا نزديك ساعت 9 صبح خبري از كانال رسمي نمي‌آيد.  *فارس: آيا گروگان ها مورد بازجويي قرار گرفتند؟   *ابتكار: خير. مارك بودن در كتاب خود مطرح كرده كه دانشجوها جلساتي داشتند و سوالاتي را مي‌پرسيدند. دانشجوها مي‌دانستند بعضي از اين گروگا ن ها جاسوس CIA هستند و با آن سازمان ارتباط نزديك دارند و اطلاعات فراتر از سندها دارند. يكسري سوالات و جلسات در ارتباط با منابع اطلاعاتي بود و يكسري هم در رابطه با بعضي رفتارهاي گروگان ها بود كه دانشجويان نگران بودند كه با مشكل امنيتي مواجه نشوند، گاهي اتاق هاي اينها را مي‌گشتند و نوشته‌هايي مي‌يافتند. بعضي از اينها جاسوس حرفه‌اي CIA بودند.   *فارس:شما با گروگان‌ها صحبت داشتيد؟   *ابتكار: مستقيم نه، اما غير مستقيم در بعضي جلسات بودم.   *فارس: كدام گروگان را به ياد داريد؟   *ابتكار: آقاي رودر كه خلبان بمباران ويتنام بود. آقاي مترينكو كه جاسوس هم بودند و من زياد با ايشان سر و كار نداشتم اما روز آخر چون من تمام مصاحبات را انجام مي دادم، ايشان گفت مايل نيستم با خانم‌ها مصاحبه كنم. من هم در جوابش گفتم: من هم چنين افتخاري را به شما نمي‌دهم. او از قبل به همكاران خود گفته بود كه امريكا نبايد شاه ايران را راه بدهد. بعدها در كتاب خاطراتش خواندم كه از اوضاع هم خيلي عصباني بود، چون هم از جانب همكاران خود لطمه خورده بود براي اينكه به توصيه‌‌اش گوش نكردند و هم از جانب ايراني‌ها كه حس مي‌كرد از دو طرف باخته، آدم عجيبي بود. در كنار او پيرمردي به اسم «كيو» بود. فكر مي‌كنم الان فوت كردن سن بالا و هيكل درشتي داشت بچه‌هايي كه او را اين طرف و آن طرف مي‌بردند قد كوتاهي داشتند. شهيد علي صبوري قد كوتاهي داشت با اين آقا كه راه مي‌رفت عدم تناسب هيكل اينها براي بچه‌ها به نكته شوخي تبديل شده بود كه چطور مي‌شود نگهبان در قبال گروگان كوچك باشد؟ درجلسه اول كه صليب سرخ آمد كيو سر و صدا مي‌كرد، من به او گفتم چه شده؟ چرا سر و صدا مي‌كني؟ غذا به اين خوبي. گفت شما تمدن و فرهنگ نداريد، در جوابش گفتم الان مشكل تو چيست؟ گفت: چنگال مي‌خواهم چطور غذا رابا قاشق خالي بخورم؟ حالا واقعا مشكلش چنگال نبود، بلكه مي خواست در مقابل افراد صليب سرخ مظلوم نمايي كند.   *فارس: در بعضي از نشريات افرادي مطرح مي كنند كه دانشجويان حاضر در لانه جاسوسي با انقلاب فرهنگي مخالف بودند ، آيا موضوع صحت دارد؟   *ابتكار: موضوعاتي مانند انقلاب فرهنگي جزو مسائلي نبود كه بچه‌ها در مورد آن تصميم و يا راي گيري كنند. اگر الان بخواهيد از من نظرات را بدانيد در جواب مي گويم نظرات بچه ها همان مطالبي بود كه در بيانيه ها مي‌ آمد زيرا اين مطالب در راي گذاشته و تصويب مي‌شد، بقيه‌ حرف هايي كه زده مي شود همه حرف و حديث است. اختلاف نظر در جمع ما زياد بود. اما اينكه دانشجويان يك جا بنشينند و به عنوان دانشجويان مسلمان پيرو خط امام مقابل اين مسئله موضع بگيرند اين طور نبود. در قبال اين قضيه دانشجويان وارد بحث نشدند و جلسه‌اي هم در كار نبود، آن قدر بچه‌ها گرفتاري داشتند. البته تعدادي از دانشجويان در مورد اين موضوع تحليل و مخالفت داشتند و مي گفتند: دامنه‌ ي اين كار مشخص نيست.   *فارس: معصومه ابتكار سال 1359 مخالف اين كار بود يا موافق؟   *ابتكار: من مي‌گفتم اگر دانشجوي خط امام اين فهم، شعور و جسارت را پيدا كرده حاصل فضاي باز دوره‌ي انقلاب است. اين ورزيدگي فكري و ذهني كه دائم با جنبش هاي چپ و كمونيسم سر و كار دارد. يعني اگر كسي مي‌خواست به نقطه ي برسد كه شكش به يقين تبديل شود بايد در اين فضاها باشد نه اينكه دانشگاه يكدست شود و همه را جمع‌كنند. در اصل نگراني از امتداد قضيه‌ي انقلاب فرهنگي بود، اينكه به كجا مي‌رسد. يعني شما تا كجا مي‌خواهيد ديدگاه ها را محدود كنيد، دايره بسته‌تر مي‌شود و جواب نمي‌دهد .  *فارس: منظور ما از انقلاب فرهنگي همان دوره ي سه يا چهار روز اول است.   *ابتكار:كسي با آن حدش مشكل نداشت موضوع اصلي، بحث فرهنگي قضيه است . در هوشمند بودن حكومت، جلوگيري از توطئه، برطرف كردن اقواع گري (به قول رهبري) شكي نيست ولي اين نبايد به محدوديت فكر و انديشه تبديل شد اين بحث‌ها سبب نگراني شديد بود. آيا كساني كه پاك سازي شان مي‌كنيد واقعا توان خدمت به دانشگاه را ندارند؟ چه كساني را جايگزين شان مي‌كنيد؟ اين بحث هميشه بوده الان هم هست. بحثي چالشي، جدي و در عرصه فرهنگي است. بخشي از آنب ه مباحثي كه آقاي خاتمي مطرح كرد برمي‌گردد نسبت آزادي و انديشه و دين داري در جامعه امروز. نگراني اين بود. وگرنه بچه‌ها از اسلحه داشتن آنها خبر داشتند. هوشياري بچه‌ها بود كه اجازه ندادند جريان بازيچه دست برنامه‌ها قرار گيرد وگرنه آنها براي اين جريان هم تلاش كردند فداييان خلق پشت سفارت به نشانه حمايت كف مي‌زدند در محدوده خيابان طالقاني، منافقين، چريك‌هاي اقليت و اكثريت، توده‌اي‌ها كف زدن داشتند. چرا؟ چون حركت مترقيانه‌اي بود كه مي‌خواستند به اسم بچه مسلمانهاي كه زير بار كسي نمي‌روند تمام نشود. بحث‌شان اين بود كه يك لقمه‌اش را هم به ما بدهيد!   *فارس: اسم لانه جاسوسي كه به گوش‌تان مي‌خورد قشنگ‌ترين خاطره‌اي كه به يادتان مي‌آيد غير از آشنايي با آقاي هاشمي (همسر ابتكار) چيست؟ **ابتكار:به ياد ماندني خاطره شبي بود كه به دانشجويان خبردادند، حال امام خوب نيست و در بيمارستان قلب بستري‌اند. شب جمعه بود بچه‌هاي در سفارت تصميم گرفتند راهپيمايي كنند دعا و مناجات‌شان را در حال حركت بخوانند كاري كه الان مرسوم نيست. در حال حاضر ما براي دعا مي‌نشينيم در حالي كه زيباترين دعاها در سعي صفا و مروه و در حركت شبانه در جاي معنوي است. سفارت جاهايي دارد كه مثل جنگل پر پيچ و خم است. بچه‌ها به راه افتادند و براي امام سرود، نوحه و دعا مي‌خواندند. حال عجيبي بود، امام در بيمارستان بستري بودند و قلب امام قلب انقلاب است زيرا در آن شراط بحراني اول انقلاب كه اوضاع كاملا مشخص نبود و حضور امام خيلي تاثير گذار بود.   *فارس: چه دعايي خوانديد؟   *ابتكار:دعاي توسل   *فارس: خانم ابتكار اين سوال كه مي خواهم از شما بكنم سياسي نيست. به نظر شما هنوز«آمريكا شيطان بزرگ هست يا نه»؟   *ابتكار: در اين كه هيئت حاكمه‌ي امريكا به اين سادگي ها، تغيير وضعيت نمي دهد شكي نيست. اينها در عمل نشان دادند كه با انقلاب اسلامي ايران به اين راحتي‌ها كنار نمي‌آيند، اين يك واقعيت است. اينكه ما فكر كنيم آمريكا به طور كامل با ما رابطه دوستانه برقرار كند، حداقل در اين شكل فعلي هيات حاكمه امريكا ممكن نيست. با اين نگاه سلطه و دخالت و مقاصد خاصي كه در منطقه دنبال مي‌كند كه نمي شود.آمريكا را بايد به عنوان عنصر مداخله‌گر و عامل استكباري در قضايا ديد اما اينكه نوع ارتباط‌مان با امريكا در طول تمام اين سال ها را در شكل خاصي محظور و محدود كنيم و فكر كنيم نبود رابطه بهترين شكل است،به نظر من اين طور هم نيست. اعتقادم اين است كه اگر تغيير رويكردي اساسي در آمريكا اتفاق نيفتد، خيلي نمي‌شود به آمريكايي ها اطمينان كرد، تا الان هم نشان داده اند كه زياد قابل اعتماد نبوده اند. به نظرم اگر جاهايي مطرح شده كه مي‌توانيم ارتباط‌مان با امريكا را اصلاح كنيم بحث دلدادگي و كوتاه آمدن از ارزشها و از اصول نبوده بحث اين بوده كه منافع خود را در هر لحظه مد نظر داشته باشيم. يعني 13 آبان سال 58 منافع ما به زعم دانشجويان و امام اين بود كه اين اتفاق رخ دهد. اما قطعا منظورمان اين نيست كه آن اتفاق دوباره تكرار شود .اينكه آن شرايط لزوما پايدار بماند نيز ممكن است نباشد. ممكن است به روزي برسيم كه امريكا آدم شود يا به اين تحليل برسيم كه منافع‌مان در برقراري ارتباط به شكل منطقي است. اخباري را داشتيم كه آقاي مشاعي و آقاي اميراحمدي صحبت هايي كردند كه برنامه‌ريزي براي حل و فصل مناسبات با آمريكا از سوي دولت فعلي جدي است. همان طور كه دولت آقاي خاتمي در يك برهه حس كرد كه ما در موضع اقتدار قرار داديم و روي كردش گفتگوي با دنيا و حل و فصل منطقي و مسالمت‌آميز بود. الان رويكرد دولت اقتدارگرايانه است. هر دو پارلمان ها و دولت ها در يك مقطعي به اين نتيجه رسيدند كه مي‌توانند روابط را تنظيم كنند. نه اينكه رابطه دوستانه شود، نه! اين كه تصورش در حال حاضر ممكن هم نيست. اينكه منافع اقتصادي زياد خودمان را به خاطر وجود دلال‌هايي كه از اين شرايط روز به روز استفاده مي‌كنند از دست ندهيم. چون ما موقعيت هاي ممتاز خودمان را در عرصه‌هاي مختلف سرمايه‌گذاري و تجاري دنيا به دليل اين مشكل از دست ندهيم. يك جاهايي كه كفه ترازو به اين سمت مي‌رود كه شايد مبارزه ما بر عليه استكبار در اين است كه رابطه تنظيم شود، در مورد عراق هم اين اتفاق رخ داد. نماينده ايران با آمريكا رسما مذاكره كرد كه خوب هم بود و كسي هم مخالف نيست.  *فارس: بازگشايي دفتر منافع آمريكا در ايران را مفيد مي‌دانيد؟   *ابتكار: الان اين مسئله براي دولت مهم است و ارزيابي‌اش اين است كه شرايط و منافع ملي اقتضاء مي‌كند زيرا امريكا در موضوع ضعف است و مي‌خواهد موضوع را حل و فصل كند. بعلاوه كه براي طرفين برد انتخاباتي دارد. بخصوص براي طرف ايران چون مي‌گويند اينها با آن همه شعار كه دادند آخرش مناسبات آمريكا را حل نمودند و رابطه ايجاد كردند. اما بحث مهم اول اين است كه كار از چشم مردم پنهان نشود ، براي مردم ايران مهم است زيرا آنها 30 سال روي اين قطع رابطه ايستادگي كردند. اگر قرار است حل شود بايد خيلي جدي باشد و گرنه اولين سرخوردگي در خود نيروهاي اصيل متعلق به انقلاب است كه ايجاد مي شود. دوم اينكه در ايجاد اين ارتباط ذوق زدگي نباشد. التماس به مناظره و مذاكره در شان مملكت و كشورايران نيست.   *فارس: آن موقع خودتان احساس مي‌كرديد در يك معركه‌ي جهادي هستيد؟  *ابتكار:بچه‌هايي كه شب طراحي عمليات تسخير لانه اين كار را كرده بودند مي‌دانستند به چه سمتي مي‌روند و حتي غسل شهادت كرده بودند. ما هم كه گاهي تا اين حد هم جلو مي‌رفتيم با تهديدها و فشارها اين اتفاق را محتمل مي‌دانستيم.   *فارس: آرزو مي‌كرديد يا فقط برايتان متحمل بود؟   *ابتكار:هنوز جنگ نشده بود كه رسم آرزوي شهادت زياد مرسوم باشد، به هرحال فكر مي‌كرديم اگر حركت ما خدايي است و خدا آن را قبول كند و بپذيرد با اين عنوان كه حس كرديم دعوت شديم از ما خواسته شد در اين جريان حركت كنيم. بعد دانشجويان تصميم‌گرفتند هيچ كس بهره‌برداري از اين قضيه نكند و حزب و تشكيلاتي با اين عنوان صورت نگيرد زيرا خوش نام بود. نام دانشجويان پيرو خط امام خيلي خوش نام بود. خيلي پيش مردم ارج و قرب داشت، ما براساس نيتي اين كار را كرديم و فكر مي‌كرديم بعد بايد برگرديم ميان مردم و هر كس دنبال كار و زندگي‌اش برود.  *فارس:چند نفر از بچه‌هاي لانه شهيد شدند؟  *ابتكار:اسامي شان را دارم و كتاب تسخير را تقديم كرديم به همان بچه‌ها   ‌*فارس:كداميك از آنها را بشتر به ياد داريد؟   *ابتكار: شهيدان صبوري، هادي پور، عباس وراميني. من از قبل آقاي وراميني را مي شناختم. مادرم خيريه‌اي داشت و در حال حاضر هم آن را اداره مي كند به نام بنياد زينب كبري كه شهيد وراميني در آنجا براي بچه‌هاي بي‌سرپرست در آنجا كار مي‌كرد. خيلي روحيه عجيبي داشت كار با اين بچه‌هاي خيلي دشوار بود. نيروهاي داوطلب از روي عشق و علاقه به خانم حضرت زينب به بچه‌هاي يتيم و خانواده‌هاي بي‌سرپرست كمك مي‌كنند اما نكته مهم اينكه آقاي وراميني بار روحيه‌اي بسيار لطيف كار مي‌كردند و مادرم هميشه از ايشان تعريف مي‌كردند.  *فارس:در لانه آموزش نظامي داشتند؟   *ابتكار:بله، آموزش نظامي داشت و سه روز ما را آموزش تاكتيك مي دادند كه آنجا ماجراهاي خاص خود را داشت. شهداي لانه انسان هاي بزرگواري بودند كه خدا كند بتوانيم دامن اينها را بگيريم و ما را فراموش نكنند كه يك روزگاري با هم كار كرديم.   *فارس: باتشكر از اينكه وقتتان را در اختيار ما قرارداديد.  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 503]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن