واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

در نوع مواجهه امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) با شيوه تهاجم مامون اوج كياست و سياست الهى را مىتوان ديد كه از چنان قوتى برخوردار بود كه توانست حقيقت چهره پليد مأمون و نقشههاى شيطانى او را براى اهل دقت تا حدود زيادى آشكار سازد. دوره خلافت مأمون كه به حق او را معاويه بنى عباس لقب دادهاند، رويكرد جديد سياسى حكومت بنى عباس در مواجهه با بزرگترين معارض حكومتشان يعنى علويان را رقم زده است. در اين راستا براى شدت سياسى كارى او همين بس كه توانست نه تنها خواص زمان خويش از بنىهاشم و حتى از بنىعباس را دچار اشتباه در تحليل كند، بلكه به مدد كار تاريخنگاران مزدور و يا بىتوجه، حتى گروهى از نويسندگان نامى شيعه را، نسبت به شيعه بودن خود!! به انحراف كشاند و اين به حقيقت مىتواند نقطه اوج سياسىكارى دشمنان اهل بيت(ع) باشد و اما از سوى ديگر نوع مواجهه على بن موسى الرضا(ع) با اين شيوه تهاجم است كه به واقع اوج كياست و سياست الهى را مىتوان در آن ديد كه از چنان قوتى برخوردار بود كه توانست حقيقت چهره پليد مأمون و نقشههاى شيطانى او را براى اهل دقت تا حدود زيادى آشكار ساخته و در آخر او را وامانده و متحير با قتل امام به شكست معترف سازد. نگاهى مختصر به اين دوره مىتواند دو بخش دوره قبل از ولايتعهدى و زمان پذيرش آن را شامل شود. الف - دوران زندگانى سياسى حضرت قبل از عرضه ولايتعهدى تاريخ نتوانسته است ترسيم روشنى از دوران 10 ساله زندگى امام هشتم(ع) در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج ساله جنگهاى داخلى ميان خراسان و بغداد به ما ارائه كند اما به تدبر مىتوان فهميد كه امام هشتم در اين دوران، همان مبارزه درازمدت اهل بيت(ع) را كه در همه دوران يكصد و پنجاه ساله بعد از عاشورا استمرار داشته، با همان جهتگيرى و همان اهداف ادامه مىداده است. يك نمونه برخورد سياسى اين دوران به حمله جلودى - يكى از فرماندهان هارون الرشيد - براى سركوبى قيام محمد بن جعفر به مدينه بوده كه بنا به نقل ابوالفرج از نوئلى، امام رضا(ع) در مورد او وساطت نموده كه صحت آن خبر مورد ترديد است. شايد مهمترين مسأله در اين دوره كه از ابتداى دوره بيست ساله حضرت بهوجود آمد موضوع شكلگيرى "واقفيه" باشد كه اگرچه در ظاهرى از توجيهات دينى به وقوع پيوست امام صبغه سودجويىهاى مالى و اقتصادى آن بسيار زودتر و حقيقت وجه سياسى آن نيز براى اهل دقت رخ نمايانده است. دليل موجه نبودن وجهه سياسى اين انحراف نيز آن است كه اختلاف پس از شهادت امامان پيشين موجب گرديده بود شيعيان در دوره امامت حضرت كاظم(ع) دقت و احتياط بيشترى به خرج داده و در خصوص شناخت امام بعدى اصرار بورزند. نصر بن قابوس مىگويد: به موسى بن جعفر(ع) عرض كردم من از پدر شما درباره جانشينش سؤال كردم، شما را معرفى فرمود و پس از شهادت امام صادق(ع) كه ذهب الناس يميناً و شمالاً، من و دوستانم شما را برگزيديم. اينك ما را مطلع فرماييد كه چه كسى جانشين شما خواهد بود؟ امام فرزند خود على را معرفى كرد. امام كاظم(ع) نيز به نقل آنچه در عيون اخبار الرضا(ع) آمده، در مدينه ميان شيعيان و علويان بسيارى امام رضا(ع) را به جانشينى خود منصوب فرمود. اما در عين حال تقيه و طولانى بودن زندان آن حضرت را نمىتوان در اختفاى نسبى حقيقت امر براى دستهاى از شيعيان بىتأثير دانست. نقطه شروع حركت واقفيه از سوى كسانى بود كه در آخرين حبس امام كاظم(ع) كه منجر به شهادت حضرت شد، اموالى را كه نزد آنها جمع شده بود (افرادى مانند حيان بن سراج) در خريد خانه و غلات مصرف كرده بودند و براى عدم تحويل آن به امام بعدى خبر رحلت امام را تكذيب نموده و "اذاعا فى الشيعة انه لا يموت لانه هو القائم" شايعه كردند كه امام كاظم(ع) نمرده و همان قائم آل محمد(ص) است. البته در پايان اين روايت طبرسى از كشى، تصريح شد كه براى شيعيان روشن شد كه اين افراد به خاطر خوردن اموالى كه پيش ايشان بوده اين شايعه را درست كردهاند. در حقيقت اين يك نوع سودجويى از عدم فهم صحيح روايات مربوط به مفهوم "مهدى" و "قائم" بود كه در بين شيعه از قوت زيادى برخوردار بود و در منابع اهل سنت هم فراوان وجود داشت كه همين امر موجب گرديد اعتقاد ديگرى مبنى بر اينكه امام هفتم زنده است و امامان بعدى در حكم امراى آن حضرتند نيز بهوجود آيد. اگرچه شكلگيرى جدى معارف شيعه اينگونه عقايد را به حاشيه مىرانده است. ب - مسأله ولايتعهدى مهمترين فصل تاريخى زندگانى امام رضا(ع) كه دقيقاً بارزترين موضوع سياسى زندگانى حضرت و حتى به معنى اخص سياسىكارى، سياسىترين مسأله زندگانى امامان و مبارزات آنها نيز محسوب مىگردد جريان عرضه ولايتعهدى و نوع مواجهه آن حضرت با اين موضوع مىباشد كه مختصراً و بهطور جداگانه مطرح مىگردد. اهداف مأمون از اين پيشنهاد هنگامى كه مأمون در سال 198 از جنگ قدرت با امين فراغت يافت و خلافت بىمنازع را به چنگ آورد يكى از اولين تدابير خود را در مواجهه با مبارزات شيعيان و علويان به كار بست. او كه در اين نبرد ابتكار عمل را بهدست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود با بهرهمندى از هوش سرشار و شيطنتى بىسابقه هدفى بس بزرگ يعنى ريشه كنى درخت تشيع را كه هيچ از اسلافش به آن موفق نشده بودند نشانه گرفته بود. در انجام اين نقشه او به گونهاى سياسى وارد عمل شده بود كه به ظاهر مورد اعتراض هواخواهان حكومت عباسى واقع گرديده و زيركانه آنها را با خود همراه مىكرد. بنا به روايت عيون اخبار الرضا(ع) در اين زمينه مأمون در پاسخ به آنها مىگويد: "قد كان هذا الرجل مستتراً عنا، يدعوا الى نفسه فاردنا ان نجعله ولى عهدنا ليكون دعائه لنا و ليعترف بالملك و الخلافة لنا و ليعتقد فيه المفتونون به انه ليس مما ادعى فى قليل و لا كثير و ان هذا الامر لنا من دونه... بر اساس اينگونه سخنان و ساير شواهد، موارد زير را مىتوان به عنوان اهداف مأمون از اين حركت بيان نمود: 1- مهمترين هدف تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابى شيعيان به عرصه فعاليت سياسى آرام و بىخطر است. شيعيان همواره با بهرهگيرى از دو ويژگى "مظلوميت" و "قداست" در پوشش تقيه به مبارزه مىپرداختند و مأمون مىخواست اختفا و استتار را از اين مبارزه گرفته امام را به ميدان سياست بكشاند. اين تدبير مىتوانست فكر شيعى را هم در رديف بقيه عقايد و افكارى كه در جامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و از حد يك تفكر مخالف دستگاه خارج سازد. 2- تخطئه مدعاى شيعيان مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعيت دادن به آنها. 3- زير سؤال بردن ادعاى زهد و پارسايى و بىاعتنايى ائمه به دنيا. 4- در كنترل گرفتن فعاليتهاى مبارزاتى امام و ياران آن حضرت. 5- ايجاد فاصله بين امام و مردم بهواسطه مأموران حكومتى و كمرنگ كردن صيغه عطوفت حضرت و عامه مردم. 6- كسب وجهه و حيثيت معنوى براى خود در ميان معتزليان و شيعيان. نكته مهم در اين زمينه رواج انتساب به شيعه در آن زمان است به گونهاى كه هر كسى را كه حتى بر مبناى عقايد معتزلى موضع مخالفى نسبت به على(ع) نداشت اگرچه صرفاً گرايش مثبتى داشته و آن حضرت را خليفه چهارم هم مىدانست به تشيع نسبت مىدادند و خود مأمون نيز از چنين فضايى در انتسابش به تشيع بهرهها برده است. 7- تبديل كردن امام به توجيهگر دستگاه خلافت. و ديگر اهداف قابل تصور. چنانكه مشاهده مىشود اين تدبير به قدرى پيچيده و عميق است كه يقيناً هيچكس جز مأمون نمىتوانست آن را به خوبى هدايت كند و بدين جهت دوستان و نزديك مأمون و حتى شخصى مانند فضل بن سهل وزير و فرمانده كل نيز از ابعاد و جوانب آن بىخبر بودهاند. اما موضوع مهم آن است كه چه عاملى موجب شد اين همه تدبير و كياست طرفى نبسته به تيرى كه خود مأمون هدف گرفته شد تبديل گرديد. تدابير امام رضا(ع) در مواجهه با سياسىكارى مأمون بهطور خلاصه فهرست اين تدابير را مىتوان بدين ترتيب بيان نمود: 1- ايجاد فضاى كراهت نسبت به اين پيشنهاد و سفر به مرو در مدينه 2- استنكاف شديد از پذيرش ولايتعهدى تا قبل از تهديد به قتل از سوى مأمون، دستاندركاران حكومت نيز ناشيانه عدم قبول امام را نقل كردند تا جايى كه فضل بن سهل مىگويد من هرگز خلافت را اين چنين خوار نديدم كه مأمون آن را به على بن موسى الرضا تقديم مىكند و او دست رد به سينه مأمون مىزند. 3- شرط امام مبنى بر عدم دخالت در هيچ يك از شؤون حكومت. به عنوان نمونه تأثير اين شرط كافى است به موردى اشاره شود كه مأمون از امام مىخواهد كه اگر ممكن است به كسانى كه از ايشان حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پريشان است چيزى بنويسد و حضرت با يادآورى شرط مزبور از آن استنكاف مىنمايند. 4- بهرهبردارى امام از فرصت پيش آمده در جهت آشكار و برملا نمودن پيام شيعه با استفاده از تريبون خلافت. از اين نظر تمامى مناظراتى كه مأمون با قصد شكستن عظمت علمى امام به راه مىانداخت به فرصتى بىنظير تبديل مىگردد تا كار به آنجا منتهى شود كه فضائل اهل بيت(ع) بر منابرى كه سالها در آنها مورد دشنام قرار مىگرفتند با عظمت ياد شود و قصائد فراوانى از سوى كسانى همچون دعبل و ابونواس زبان به زبان در ميان مردم پخش گردد. حتى حضرت به اين هم اكتفا ننموده از طريق نوشتههايى همچون "جوامع الشرايع" اين عقايد را به شكل صريح و همگانى اعلام مىفرمايد. 5- استفاده امام از فرصت پيش آمده در جهت تقويت بعد ارتباطى با عموم مردم و دورى از پيرايههاى مسرفانه حكومت. اين بُعد از برخورد امام از همان ابتداى سفر از مدينه آغاز شد و على رغم مسيرى كه مأمون براى اين سفر در نظر گرفته بود تا به شهرهاى معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم بر نخورد، در اهواز، بصره و در شكلى ممتاز در نيشابور خودنمايى كند. 6- تقويت زمينه تاخت و تاز به خلافتهاى غاصبانه در ميان ياران امام. بر اين اساس نه تنها ولايتعهدى حضرت به سكوت و سازش مبارزان نيانجاميد بلكه شورشگران پيشين مورد تجليل كارگزاران حكومت قرار گرفتند و افرادى همچون دعبل كه سالها دار خود را بر دوش حمل مىكرد و در ميان شهرها و آباديها سرگردان و فرارى مىگذرانيد، توانست مطالب خويش بر ضد دستگاه خلافت اموى و عباسى را به گوش همگان برساند. و... آنچه به عنوان جمعبندى مىتوان گفت، وضعيتى است كه پس از اين دوران بهوجود آمد. وضعيتى كه عدم شناخت و حتى بغض اهل بيت در آن مبدل به شايستگى تمام عيار در علم و تقوا و خويشى پيامبر و حتى خلافت، تبديل و زبانها به ستايش همهجانبه آنها گشوده شده بود. تلاشهاى مأمون براى تخريب موقعيت بهدست آمده نيز به جايى نرسيد. نمونهاى از اين تلاشها شايعهاى بود مبنى بر اينكه على بن موسىالرضا(ع) همه مردم را بردگان خود مىداند. هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد، حضرت فرمود: "بارالها، اى پديد آورنده آسمانها و زمين، تو شاهدى كه نه من و نه هيچ يك از پدرانم هرگز چنين سخن نگفتهايم و اين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مىشود."
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]