واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
حسين مرعشي سخنگوي گروه كارگزاران سازندگي، وابسته به حجت الاسلام رفسنجاني در گفتوگو با سايت متبوع حسن روحاني، در عين فحاشي به دولت، حرفهايي زده است كه روشنكننده ديدگاههاي اين گروه ليبرالدموكرات است. سايت حسن روحاني كه البته در تكاپو براي كانديداتوري رياستجمهوري ميباشد، ناخواسته تريبوني براي افشاي ماهيت التقاطي اين گروه شده است! گزيدهاي از اظهارات وابسته فاميلي و جناحي آقاي رفسنجاني براي اطلاع خوانندگان،در پي ميآيد: کارگزاران به لحاظ مبنایی و فکری یک تشکل «لیبرال دمکرات مسلمان» و در واقع به لحاظ مفاهیم مدرن، یک تشکل راست است اما اگر بخواهیم به لحاظ جناحبندی سیاسی رایج در ایران امروز، به موضوع نگاه کنیم، کارگزاران از بدو تولد خویش بنیانگذار یک حرکت اصلاحی علیه سیاستهای راست بوده است. در واقع کارگزاران به این دلیل به وجود آمد که فکر میکرد جریان راست درحال پیش بردن سیاستهای بستهای است و بنابراین برای اینکه نگذارد کشور دچار آن سیاستهای بسته شود، پا به عرصه سیاست گذاشت. اگر به تاریخ سیاسی بعد از انقلاب و روند شکلگیری احزاب سیاسی در ایران دقیق شویم، درمییابیم که نمیتوان خواستگاه سیاسی آقای هاشمی را از جناح راست تلقی کنیم. در مجلس دوم که در واقع دوره شکلگیری چپ و راست در بین نیروهای خط امام است، برگردیم میبینیم که آقای هاشمی به نوعی در آن زمان رئیس چپ محسوب میشد. ... در آن زمان، آقای هاشمی همانند حضرت آیتالله خامنهای(؟!)، موضعشان به نفع هیچ کدام از این دو جریان نبود و به نوعی از موضعی بالاتر، نظارهگر تحولات داخل حزب بودند. آقای هاشمی در مجلس بیشتر موضعگیریهایی به نفع آقای مهندس موسوی میکرد و همین طور خطبههای نماز جمعهشان در باب عدالت اجتماعی(؟!)، هنوز از خاطرهها پاک نشدهاست. بر همین اساس بود که آقای هاشمی یک چهره چپ تلقی میشد. هرچند که به نظر من آقای هاشمی را حتی در آن دوره هم نمیتوان چپ محسوب کرد. در جامعه روحانیت مبارز هم این مباحث وجود داشت اما هنوز موضعی اتخاذ نکرده بود و به عبارتی جامعه روحانیت در آن دوره راست محسوب نمیشد و بعدها این تفکیکها شکل گرفت. ایشان (رفسنجاني) با انشعاب مجمع روحانیون مبارز، از جامعه روحانیت مبارز، همچنان عضو جامعه روحانیت مبارز باقی ماندند، اما هیچگاه به طور کامل در موضوعاتی که پیش میآمد، طرف روحانیت مبارز را نمیگرفت و لذا در هردو طرف دوستان و در عین حال منتقدانی داشت؛ مثلا در مجمع، امثال آقای محتشمی منتقد آقای هاشمی بودند و در روحانیت مبارز هم آقای ناطق را میشد به نوعی منتقد آقای هاشمی محسوب کرد. از سوی دیگر افرادی نظیر آقای دکتر روحانی از هواداران آقای هاشمی در جامعه روحانیت مبارز بودند و در مجمع هم مرحوم آقای توسلی، از دوستان جدی آقای هاشمی بود. آقای هاشمی به عنوان کسی که در نوشتن سیاستهای بازسازی کشور نقش داشت و بعد هم ریاستجمهوری کشور را عهدهدار شد، نگاهشان به مسائل کشور یک نگاه کاملا فنی و تکنوکراتی شد و سیاستهای اقتصادی راست را به عنوان مشی دولت خود برگزید(؟!) حقیقت این بود که آقای هاشمی به صورت ذاتی با سیاستهای چپ دولت مهندس موسوی موافق نبود(؟!) و آن سیاستها را در حد ضرورت دوران جنگ میپذیرفت و بعد از اینکه ضرورتهای دوره جنگ از بین رفت، آقای هاشمی هم به تبع از بین رفتن آن شرایط، معتقد به باز کردن فضای اقتصادی کشور بود و به همین دلیل سیاستهای باز اقتصادی را در پیش گرفتند. انتخابات ریاستجمهوری سال 84 یک انتخابات استثنایی بود که طی آن شاهد یک فروپاشی در عرصه سیاسی ایران بودیم. نه چپ توانست منسجم عمل کند و نه راست؛ و نه میانه توانست به خوبی یارگیری کند. من انتخابات سال 84 را بچهبازی بزرگان میدانم که نتیجه آن حاکم شدن طیفی از بچگان -به لحاظ سیاسی- بر کشور بود. انتخابات 84 در واقع اوج گسست سیاسی در فضای سیاسی ایران بود و کاملا به عنوان یک موضوع مستقل و یک Case باید مورد مطالعه قرار بگیرد و بررسی شود که چرا این همه سیاستمدار در ایران خطا کردند. در انتخابات سال 84، هیچ کس به هیچ کس رحم نکرد، هیچ کس به ملت هم رحم نکرد و هیچ کس به انقلاب هم رحم نکرد. آن انتخابات در واقع فروپاشی نظم سیاسی در ایران بود؛ هم به معنی فروپاشی نظم سیاسی کل کشور و هم به معنی فروپاشی نظم سیاسی در درون خود جناحها. اجازه بدهید تکرار کنم که بچهبازی بزرگان به حاکم شدن کودکان سیاسی منجر شد. حاکم شدن آقای مشایی (با همه احترامی که من برای ایشان قائلم) و آقای ثمره هاشمی، فضیلت نیست و نخواهد بود. بنابراین من انتخابات 84 را یک استثنا میدانم که باید به عنوان یک Case Study مطالعه شود. روحانی از نامزدهای مطرح میان اصلاحطلبان است آقای روحانی به لحاظ شخصیت و توانایی و مدیریت، جزو شخصیتهای ممتاز کشور است که در صورتی که یارگیری درستی هم انجام دهند میتوانند وارد میدان انتخابات شوند. من هم با ایشان صحبتهایی داشتهام. تا آنجایی که اطلاعات من نشان میدهد هر چند بخشی از طیفهای تندرو اصولگرا با آقای روحانی مخالف هستند ولی اگر جامعه روحانیت مبارز به سمت ایشان میل کنند وضع متفاوت خواهد بود(!) در جریان اصلاحطلب هم آقای روحانی از افرادی است که مطرح است و در صورتی که آقای خاتمی نیاید یکی از کاندیداهای مطرح جریان اصلاحطلب میتواند باشد و اجماع جریان اصلاحطلب روی آقای روحانی در شرایط ویژه، بعید نیست. فحاشي به دولت ما از اول منتقد آقای احمدینژاد بودیم. اما گمان نمیکردیم که دولت نهم با این حجم و با این گستردگی به مردم لطمه بزند. حق این مردم نبود که به این صورت لطمه بخورند. این مردم هممیهن و هم کشوریهای آقای احمدینژاد بوده و هستند (حتی اگر به لحاظ فکری هممسلک آقای احمدینژاد نباشند.) بخشی از مردم به آقای احمدینژاد امید بسته بودند و به شعارهای ایشان به عنوان شعارهایی متفاوت رای داده بودند. حق این مردم نبود که این قدر لطمه ببینند. به نظر من آقای احمدینژاد خیلی به مردم ایران بد کرد. حق این مردم نبود که میلیاردها دلار از منابعشان برای ایجاد تورم هزینه شود. جایی نیست که از آسیب دولت در امان مانده باشد. همین کنکور امسال، تورم، بیکاری و ... نمونههایی از این مسائل هستند. حقوق بازنشستگان، یک سال و نیم قبل با تصویب مجلس افزایش پیدا کرده ولی این افزایش حقوق بعد از 18 ماه و در آستانه انتخابات در حال اعمال شدن است. آیا مردم ایران باید مثل بردگان مورد سوء استفاده قرار بگیرند. آیا این حق مردم ایران است؟ شان مردم ایران این است؟ آیا درست است که معادل 150 هزار تومان از جیب ملت به عنوان یارانه برداشته شود ولی تنها 50 هزار تومان آن در اختیار مردم قرار بگیرد؟ اگر قرار است که یارانههای غیرنقدی به صورت نقدی پرداخت شود باید همه آن پرداخت شود. اگر قرار است که واقعا یارانهها نقدی پرداخت شود. چرا 50 هزار تومان؟ این مبلغ حداقل باید 150 هزار تومان باشد. سهم هر ایرانی 150 هزار تومان است. چرا به مردم دروغ میگویید؟ 50 هزار تومان چه فایدهای دارد. به نظر من از آقای احمدینژاد در تاریخ نام نیکی به جا نخواهد ماند؛ هرچند ممکن است تا زمانی که حاکم هستند، کسی جرات نکند و به ایشان حرفی نزند. دولت نهم در حالی نیروهایی را بدون دارا بودن حداقل صلاحیتها به کار گرفت که با شعار مبارزه با فساد و شایستهسالاری انتخاب شدهبود. در هیچ دولتی سابقه نداشته که کسی با مدرک جعلی بیاید و وارد عرصهای بشود. خود آقای کردان خوب میداند که دانشگاه نرفته است و تز ننوشته است. خود آقای کردان خوب میداند که امتحان نداده است. چهطور مدرک ایشان را قبول میکنند. یعنی فقط یک آقایی آمده است و به ایشان مدرک جعلی داده است؟ یعنی خود ایشان نمیداند که دانشگاه نرفته است. بالاخره گروهی با دانشگاه هاوایی قرارداد بستند و پولی پرداخت کردند و تزشان را هم کس دیگری برایشان نوشته و بعد هم مدرک هاوایی گرفتند. کسی تا به حال نیامده و مدرک آکسفورد را جعل نکرده است و یا با یک جاعل وارد مذاکره نشده است. آقای احمدینژاد با این همه شعار مبارزه با فساد باید چنین عناصری را وارد دولت میکرد و شان وزرای جمهوری اسلامی را پایین میآورد؟ خیلی از ما معتقد بودیم که باید مسائل ایران و آمریکا عادی شود و الان هم اگر به قدرت بازگردیم از این موضوع دفاع میکنیم ولی آیا واقعا باید از لابی هوشنگ امیراحمدی و لابی اسرائیل برای حل مسائلمان با آمریکائیها استفاده کنیم؟ یعنی ایران تا این حد باید کوچک شود که به اسرائیلیها چراغ سبز نشان بدهیم تا روابطمان را با آمریکا حل کنیم و آقای مشایی بیاید و آن حرف غلط را نه به خاطر دفاع از آن مردم که برای حل مسألهمان با آمریکا عنوان کند؟ این همه شعار عدالت داده شود و این همه شکاف بین فقیر و غنی به وجود بیاوریم؟ یک شبه با تورم، پروتمندان، داراییهاشان چند برابر شود و آنهایی که اجاره نشین هستند قدرت پرداخت اجارهشان را هم نداشته باشند؟ یعنی تا این اندازه شکاف باید تشدید شود؟ آقای احمدینژاد باید به خیلی از سوالات جواب بدهد و من خیلی خیلی متاسفم؛ هم برای سیاسیون ایران و هم برای بخشی از روحانیت معظم که هیچکدام داد مردم را نمیزنند. آقای احمدینژاد؛ تو رئیسجمهور ایرانی. تو رئیس این ملتی. ملت به تو احترام میگذارند. این ملت به تو اعتماد کردند. آیا باید از اعتماد مردم این گونه علیه خودشان استفاده میشد؟ ممکن است گفته شود که دولت قصد نداشته که این طور بشود؛ ولی خوب فایده این حرف چیست؟ جنازه ملت روی زمین مانده است. مردم ايران امروز نيازمند دفاع علما، روحانيون، مراجع، سياسيون و نمايندگان مجلس هستند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 362]