تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816420758
سياست - بازگشت به نقطه صفر اصلاحات
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سياست - بازگشت به نقطه صفر اصلاحات
سياست - بازگشت به نقطه صفر اصلاحات
بيژن موميوند: خرداد براي جنبش اصلاحات ماه ويژهاي است؛ چرا كه ظهور و سقوطش هر دو در اين ماه اتفاق افتاده است. دوم خرداد 76 با انتخاب سيدمحمد خاتمي شيپور اصلاحات نواخته شد و بيست و هفتم خرداد 84 اين شيپور از صدا افتاد. آسيبشناسي و بازخواني تجربه اصلاحات و ريشهيابي ظهور و سقوط آن محور گفتوگو با محمدرضا تاجيك بود. رئيس دفتر مطالعات و تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري دولت اصلاحات هنوز به احياي اصلاحات اميدوار است و معتقد است اصلاحطلبان با واكاوي تجربه هشتساله ميتوانند به كالبد اصلاحات جاني تازه ببخشند.
براي ورود به بحث بازخواني و آسيبشناسي تجربه اصلاحات، در ابتدا شايد بد نباشد به اين مسئله بپردازيد كه چرا ظهور و سقوط اصلاحات غيرمنتظره و غيرقابل پيشبيني بود؟
پديدههاي پيچيده تاريخي بر اساس فراهم آمدن علل و عوامل بسيار متنوع و متعدد ظهور يا سقوط ميكنند. جنبش اصلاحات هم از اين قاعده مستثنا نيست. جنبشها عظيمتر و پيچيدهتر از آن هستند كه در لحظه كوتاه تاريخي حادث شوند، اما چون آهسته و پيوسته در لايههاي زيرين جامعه شكل ميگيرند، انسانها متوجه آن نميشوند و در يك موقعيت و زمان خاص بروز پيدا ميكنند. به تعبير فوكو در هر دوراني يك اپيستمه و نظام صدقي و دانايي(truth regime) حاكم است و بر اساس آن نظام صدقي و دانايي نگاه، تمايلات، اراده، جهتگيريها و تقاضاهاي مردم شكل ميگيرد. اپيستمهاي كه در آستانه دوم خرداد شكل گرفت اقتضايش يك فضاي گفتماني متفاوتي بود كه در شكل اصلاحات بروز و ظهور پيدا كرد. صرفنظر از اينكه زيربناهاي هر جنبشي ساليان سال در بطن و متن جامعه اندكاندك شكل ميگيرد، اما به هر حال بروز و ظهور جنبش اصلاحات نيز مثل ديگر جنبشهاي جامعه ايران در يك زمان چكيده و فشرده اتفاق افتاد كه شايد از اين منظر بتوان گفت كه غيرقابل انتظار بود؛ همانگونه كه انقلاب اسلامي در يك زمان فشرده صورت گرفت، اما كسي نميتواند مفروض بگيرد كه انقلاب اسلامي داراي ريشههاي تاريخي ديرينه نبود.
نحوه ظهور جنبش اصلاحات را با نحوه ظهور انقلاب اسلامي تا حدي مشابه دانستيد، اما به اعتقاد من ظهور اين دو خيلي شباهتي به هم ندارند چرا كه قبل از پيروزي انقلاب، سالها مبارزه وجود داشت و حادث شدن آن قابل پيشبيني بود، اما پديد آمدن اصلاحات بر اساس يك نقشه و برنامه از قبل طراحيشده، نبود و چندان نتيجه منطقي تحولات آرامي كه در بطن جامعه وجود داشت، نبود و با فضاي خاصي كه در زمان انتخابات76 پديد آمد ظرف چند ماه همه چيز تغيير يافت و مناسبات دگرگون شد.
انقلاب اسلامي را از اين رو نخستين انقلاب پستمدرن دنياي معاصر مينامند كه از شيوههاي اصلاحي براي دگرگوني جامعه استفاده كرد و به اعتقاد من انقلاب اسلامي يك نوع جنبش اصلاحي بود. ريشه تاريخي انقلاب اسلامي و اصلاحات به جنبش مشروطه بازميگردد. انسان ايراني صد سال است كه تلاش ميكند به شيوههاي مختلف، اصلاحاتي در مناسبات و زندگي روزمره خود ايجاد كند. طبيعي است كه در شرايط مختلف تيپولوژي مختلف جنبشها پديد ميآيد. زماني كه فضا بسته باشد جنبشها حالت و درونمايه راديكال پيدا ميكنند و زماني كه فضا نسبتا باز باشد حالت قانوني، رفورم و محافظهكارانه به خود ميگيرند. بنابراين من جنبش اصلاحات را در طول جنبش مشروطه و انقلاب اسلامي مورد تحليل قرار ميدهم. همانطور كه روايت انقلابها از آغاز تا پيروزي يك روايت است و از پيروزي به بعد روايت ديگري است، روايت جنبشها هم اينگونه است. جنبشها با خودشان لوح ملفوف و پيچيده ميآورند و فضاي مطلوب و جذابي را ترسيم ميكنند، اما بعد از پيروزي وارد پراتيك اجتماعي و سياسي ميشوند و بايد آن چيزي را كه وعده دادهاند تحقق بخشند. اينجاست كه با حصارها و درهاي بسته و بسياري از عوامل بازدارنده مواجه ميشوند كه برخي از آنها دروني است (ناكارآمدي جنبش، عدممديريت، عدمبرنامهريزي) و برخي ديگر بيروني(حركت رقبا و فضاي سنگين پراتيك اجتماعي و سياسي). اين عوامل شروع به ساييدن چهره لطيف جنبش ميكنند و در نگاه حاملان و عاملانش اندكاندك زشت جلوه ميكند و آرامآرام فاصله پديد ميآيد و اين باعث ميشود كه جنبشها نتوانند به آمال و آرزوهايشان دست پيدا كنند و نتوانند آن لوح ملفوفي كه در دست دارند را كاملا بگشايند. در چنين وضعيتي جنبش به سردي گرايش مييابد و اندكاندك از سپهر ذهني و اراده انسانها فاصله ميگيرد و حتي ممكن است به حاشيه رانده و فراموش شود. من خيلي قائل نيستم كه جنبش اصلاحات به اين آفت دچار شده باشد و فراز و فرود عاملان جنبش اصلاحات را مساوي با فراز و فرود جنبش اصلاحات نميدانم و معتقدم كه جنبش اصلاحات همچنان تنها جنبش اصيل جامعه كنوني ما است و جز اين براي حركت به سمت يك جامعه آلترناتيوي وجود ندارد.
مسئله مهم اين است كه چرا گفتماني كه سالهاي بعد از 76 تحت عنوان اصلاحات شكل گرفت به زودي هژموني خود را در فضاي سياسي از دست داد به گونهاي كه اكنون ميزان تاثيرگذارياش به حداقل رسيده است؟
اپيستمهها (نظام دانايي) ايجاد ميشوند و در بستر اين اپيستمهها است كه گفتمانها ميجوشند. در فضاي اپيستميك آن دوران با يك سري دالهاي شناور مثل جامعه مدني، حقوق شهروندي، قانونمداري، پلوراليسم سياسي و... مواجه بوديم. هنر حاملان و عاملان جنبش در اين بود كه بتوانند بعد از پيروزي، گفتمان مناسب و متناسب با فضاي اين اپيستمه را شكل دهند و بازتوليد كنند. اما به اعتقاد من يكي از مشكلات جنبش اصلاحات در گفتمانسازي بود؛ آن جايي كه بايد مفاهيم و دقايق گفتماني در يك رابطه معنايي كنار هم قرار ميگرفتند و يك مجموعه سامانيافته ايجاد ميكردند، اصلاحطلبان كم آوردند. مفاهيم خام باقي ماند و كنار هم ساماندهي نشدند. مشكل ديگر اين بود كه از همين مفاهيم خوانشهاي مختلفي ارائه شد و خردهگفتمانهاي مختلف و گاه متضادي پديد آمد و چون گروهي وجود نداشتند كه از اين اقتدار برخوردار باشند كه خوانششان به عنوان خوانش هژمونيك (برتر) جلوه كند، بر تشتت در درون جنبش اصلاحات افزوده شد و بعد اين تشتت از فضاي گفتماني به صحنه عمل سرازير شد و در فضاي تصميم سياسي و اجتماعي نيز انشقاقها شروع شد.
چرا هشت سال بعد، گفتمان ضداصلاحات در فضاي سياسي هژموني پيدا كرد و به راحتي گفتمان اصلاحي به حاشيه رانده شد؟
ما نتوانستيم دالهاي شناوري كه در فضاي جامعه وجود داشت را ستونهاي دستگاه نظري خود قرار دهيم، بنابراين گفتمان اصلاحي به صورت گنگ و گيج و كدر و خاكستري در اذهان شكل گرفت و هر كسي از منظر خود با مفاهيم اصلاحي رابطه برقرار ميكرد و چون برداشتها و انتظارات همسو و همجهت نبودند، تقاطع و تقاطي ايجاد شد. اين تداخلها و تقاطيها باعث شد كه به يك معنا جنبش اصلاحات عليه خود موضع بگيرد و قرائتي خاص در مقابل قرائت ديگر قرار گرفت و اصلاحطلب در مقابل اصلاحطلب صفآرايي كرد. بعد از پيروزي بايد گفتمان اصلاحات ترجمان عملياتي و اجرايي ميشد كه در اين زمينه هم اصلاحطلبان چندان موفق عمل نكردند.
از طرف ديگر بدنه اجتماعي كه حامي اصلاحات بودند بعد از چند سال از اصلاحات دلسرد شدند و به طرف مقابل گرايش پيدا كردند.
شايد بهتر است، بگويم كه حداقل به انبوه بيطرفها پيوستند. علاوه بر فقدان گفتمان منسجم و راهنماي عمل در دوره دوم اصلاحات تشتتهاي دروني تيزتر و عميقتر شد و اين اختلافها و درگيريها و فضاي سنگيني كه رقيب حاكم كرده بود، به دولت مجال نميدادند كه كارآمد جلوه كند. در ميان اصلاحطلبان مشكلات تئوريك و عملي و اجرايي و... وجود داشته، اما از سوي ديگر رقيب با امكاناتي كه داشت، توانست اين مشكلات را بسيار بزرگتر جلوه دهد و آنها را كاريكاتوريزه كند. بعد ديگر رويگرداني از اصلاحات به طبيعت و فرهنگ جامعه ما برميگردد. انسان ايراني اهل جهشهاي بزرگ تاريخي است و آهسته و پيوسته رفتن چندان با مزاجش سازگار نيست و در طول تاريخ گاه تند و گاه خسته رفته است. طمع در ميوههاي نارس باغ ديگران ميكرده و دوست داشته ره صدساله را يكشبه طي كند. ما اجازه نميدهيم جنبشي كه بايد فرهنگسازي كند و زيربناهاي جامعه را تغيير بدهد و آهسته و پيوسته تفكرات را عوض كند، به طور طبيعي فعاليت كند و توقع داريم كه در عرض سه چهار سال در يك جامعه آرماني فرود بياييم و انتظار داريم به سرعت سوپردموكراسي و حقوق بشر در شكل نابش پياده شود و اگر نشد عبور ميكنيم يا به گوشه عزلت ميخزيم و يا بعضيهايمان به جريان مخالف اجازه روي كار آمدن ميدهيم. به قول كاتوزيان جامعه ما يك جامعه كلنگي است و هيچ وقت بنيانها و فونداسيونش محكم ساخته نشده و هر لحظه ممكن است آن عمارتي را كه ساخته فرو بريزد و تخريب كند.
علت ديگر رويگرداني بدنه اجتماعي از اصلاحات اين بود كه اصلاحطلبان طي هشت سالي كه بر سرير قدرت بودند، نتوانستند بدنه اجتماعي را آنگونه كه ميخواستند شكل بدهند و بيشترين ارتباط اصلاحطلبان با بدنه اجتماعي از طريق صندوق راي بود و انتظار داشتند مردم بيايند و به آنها راي بدهند. به عبارت ديگر بهرغم اينكه يكي از شعارهاي اصلاحطلبان تقويت جامعه مدني و احزاب بود، اما در عمل چندان موفق به اين كار نشدند.
جنبش اصلاحات از تجميع قدرتهاي كوچك ريز بدنههاي اجتماعي و با توسل به ميكروفيزيك قدرت و امر اجتماعي شكل گرفت و نه با توسل به قدرتي كه در حوزه سياست وجود دارد، اما بعد پيروزي سياست سايه سنگين خود را بر اصلاحات انداخت و عقبه اجتماعي به فراموشي سپرده شد و عرصه سياست بر عرصه اجتماعي تفوق و ارجحيت پيدا كرد. در دوران جديد جنبش اصلاحات نيازمند اين است كه دوباره به عرصه اجتماعي و ريز بندههاي جامعه بازگردد و تلاش كند كه ستونهاي خود را در ريزبندههاي جامعه بزند و آنها را تجميع كند و مقبوليت گذشته اجتماعياش را بازتوليد و بازسازي كند. اگر در عرصه اجتماعي بتوانيم مقبوليت كسب كنيم در عرصه اجتماعي هم بيترديد هژموني خواهيم يافت، اما اين بار نبايد عقبه را بهراحتي رها كنيم.
بحث ديگر كه در آسيبشناسي اصلاحات لازم است به آن توجه شود اين است كه عدهاي معتقدند زمينهها و بسترهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي براي شكلگيري اصلاحات آماده نبود و اصلاحات نيز چون مشروطه در ايران ميوه نارسي بود كه زمين و كود مناسب براي رشدش فراهم نبود. تحليل شما در اين مورد چيست؟
واقعيت اين است كه نميتوان گفت كه تمام بسترهاي لازم براي شكلگيري، استقرار و امتداد گفتمان اصلاحي در جامعه فراهم بود. رويآوري بسياري به اصلاحات به خاطر نگاه سلبي به گفتمان رقيب بود. بدون اينكه زيربناها و بستر فكري و فرهنگي را فراهم كرده و توانسته باشيم ميان انگارههاي سنتي و مفاهيم مدرن رابطهاي برقرار كنيم، خواستيم كه دنيايي نو و مدرن داشته باشيم. به خاطر همين عدمتناسبها و شكافها و دست و پا زدن ميان سنت و مدرنيته، دچار نوعي روانپريشي و شيزوفرني شديم. در گفتمان اصلاحات مظروفي كه حاصل شد بسيار فربهتر از ظرفش بود و فشار آورد و ظرف ترك خورد و مظروف ريخت. ظرفهاي بزرگ محصول ممارست و تلاشهاي تاريخي و ديرينه هستند. بايد ظرف بزرگي متناسب با مظروف گفتمان اصلاحات آهسته و پيوسته شكل بگيرد.
در شرايط حاضر اصلاحطلبان براي هماهنگ كردن مظروف خود با ظرف جامعه چه كارهايي بايد انجام دهند؟
به قول بارت و فوكو ما بايد به نقطه صفر تاريخي برگرديم. ما احتياج داريم كه به نقطه صفر اصلاحات برگرديم و يك بار ديگر از نقطه صفر آغاز كنيم. ببينيم كه اين جنبش چگونه شكل گرفت و كارهاي ناكردهمان چه بوده و اشتباهات چه بوده است. شايد اين سخن چندان دقيقي نباشد و امكان بازگشت به نقطه صفر ميسر نباشد، منظور من از طرح آن اين است كه ما احتياج داريم به گذشته خود نگاه و آن را واكاوي كنيم. به جاي اينكه تلاش كنيم كه هميشه گامي به جلو برداريم گاهي اوقات لازم است كه گامي به پس برداريم. برگرديم ببينيم كه چگونه اين فضا توليد شد و چگونه رو به خاموشي گراييد و بعد تلاش كنيم كه دوباره انشايي بنويسيم و حركت تاريخيمان را ساماندهي كنيم و اين بار سعي كنيم از اشتباهات و كژيهاي گذشته پرهيز كنيم.
شكست در انتخابات رياستجمهوري ميتوانست همين بازگشت به نقطه صفر باشد، اما در انتخابات مجلس هشتم مشخص شد كه اصلاحطلبان هنوز به واكاوي گذشته نپرداختهاند و از شكستها نياموختهاند و همچنان متشتت و متفرقند.
تفاوت نقطه صفر امروز با نقطه صفر شروع اصلاحات اين است كه در سال شروع يك بازيگر جمعي ايستاده بود و همه يد واحده بودند، اما در نقطه صفر امروز چندين بازيگر اصلاحي ايستادهاند كه بعضا در حال رقابت و مسابقه با خودشان هستند، اما به نظر من همچنان راه چاره در بازگشت است. بايد ببينيم كه چه شد كه از هم جدا شديم و سرود وصل تبديل به سرود فصل شد.
اگر جامعه مدني و احزاب قدرتمند و نهادينهشدهاي وجود نداشته باشد، دموكراسي تبديل به پوپوليسم ميشود. از اين منظر شايد بتوان گفت كه اصلاحات محصول پوپوليسم بود و بعد هم بدون اينكه بتواند پوپوليسم را مهار كند و به آن شكل دلخواه بدهد مقهورش شد. شما چه تحليلي در مورد اين نظر داريد؟
شايد بتوان گفت كه پيروزي خرداد76 محصول يك نوع حركت پوپوليستي بود از آن جهت كه حاملان و عاملان اصلاحات برآمده احزاب و نهادهاي مدني نبودند و خيل عظيمي از تودهها بودند كه بدون هيچ سازماندهي خودجوش عمل كردند. به اعتقاد من، اما تمام اشكال پوپوليسم منفي نيست و ما با يك تيپولوژي بسيار وسيعي در عرصه پوپوليسم مواجه هستيم از پوپوليسمهاي راديكال تا پوپوليسمهاي لطيف كه حتي در شرايط كنوني به شكلي پستمدرنها هم تجويزش ميكنند. آنچه كه مهم است اين است كه به هر حال در منظومه گفتماني و نظري جنبش اصلاحات و خصوصا آقاي خاتمي تقويت فضاي پوپوليستي وجود نداشت. در منظومه فكري اصلاحات تمام توجه به تكثر سياسي، تقويت نهادهاي مدني، گسترش دموكراسي و... بود، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد اين بود كه بنا به علل و عوامل گوناگون اصلاحات نتوانست آنگونه كه بايد به احزاب و نهادهاي مدني شكل بدهد.
سه شنبه 21 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 156]
-
گوناگون
پربازدیدترینها