واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: حقيقت انسان و هدف خلقت
ديدگاه معرفتى و متعالى نسبت به وقف بهعنوان نمادى از ايمان و رشد معنوى فردى اجتماعى انسان مبتنى بر كسب شناخت صحيح از حقيقت انسان، هدف خلقت او و چگونگى حركتش در اين مسير است. اصولا هر پديدهاى كه با انسان، معنويت، دين الهى و اجتماع انسانى مرتبط باشد درنهايت به اين شناختهاى اساسى ختم مىگردد. انسان موجودى دو وجهى است. ماده و جسم و از طرفى معنويت و روح. “بدن قشر است و روح لب. اصل الانسان لبه (بحارالانوار، ج1، ص 82، حديث 2) اصل و حقيقت انسان جان ملكوتى اوست” (جوادى آملي، 1380، ص 60) از اينرو مىتوان گفت آنچه به انسان هويت مىدهد اعتقادات درونى و تمايلات باطنى اوست كه مربوط به جنبه روحانى انسان مىشود و خداوند آن را در وجود انسان دميده است (نفخت فيه من روحي) “شناخت كامل انسان به حيثيت فراطبيعى و طبيعى اوست و محدود كردن انسان به حيثيت طبيعى و شناخت او در اين جهت، شناخت حقيقت انسان نسبت به شناخت حقيقت انسان به شناخت روح الهى اوست” (جوادى آملي، 1380، ص 60)
در قرآن كريم حقيقت انسان، تحت عنوان “خليفهالله” ذكر شده است. انسان خليفه خداوند روى زمين است و مهمترين ويژگى هر خليفهاى نيز آن است كه با مستخلف خود نسبت وثيق و آشكار داشته باشد، از همينروست كه تمام صفات درونى و نيك بشر را به منبع لايزال آن و كمال و منتهاى اين صفات يعنى خداوند منتهى و متصل مىدانند. رسيدن به اين منتها و سرچشمه يعنى خداوند و تشبه به او كه به قرب الهى تعبير مىشود، هدف محورى خلقت بشر است. “هدف آفرينش و غرض از خلقت انسان اين است كه او به وسيله افعال خود رضاى خداى متعال را كسب كند و به درگاه احديت تقريب يابد و به كمال حقيقى خود نايل آيد” (شفيعى سروستاني، 1383، ص 28.) حقيقت انسان و هدف خلقت او يعنى مبدا و مقصد طبيعتا مسيرى را نيز جهت حركت از مبدا به مقصد نمايان مىسازد كه مولفه سوم در اين معادله است. تعابيرى چون صراط، صراط المستقيم و... در قرآن كريم (اهدنا الصراط المستقيم) امارهاى آشكار بر اين موضوع است. در نهايت 2 نكته مورد توجه است: اول: اين مسير چيست؟ و چگونه شناخته مىشود؟ دوم: چگونه و با چه مكانيسمى بايد آن را طى نمود؟
مسير، حركت، رشد
از شناخت حقيقت وجودى انسان و هدف خلقت او بر آمد كه مسير حركت انسان در طول حيات در واقع طى كردن مبدا تا مقصد در نظر گرفته شده براى اوست. از طرفى نتيجه نهايى اين معادله سهوجهى اين نكته مهم است كه انسان قابليت طى اين مراحل را داراست، به طورى كه اين هر سه به گونهاى پيوسته انسان را به وسيله برنامه الهى به تعالي، سعادت و غايت خود مىرسانند. رسيدنى كه از مراحل جدا نيست.
حاصل تعبير ذكر شده بهطور خلاصه آن است كه: حقيقت انسان حركت و صعود است. حركت در مسيرى معين جهت رسيدن به هدفى مشخص و متعالي.لذا مفهوم رشد در نگاه اسلامى از همين جا مشخص مىشود.
“لفظ رشد و تركيبات مختلف آن مجموعا نوزدهبار در قرآن مجيد آمده است و آيه مباركهاى كه بيشتر از ديگران مورد استناد قرار گرفته آيه 256 از سوره بقره است كه رشد را صراحتا در مقابل (غي) قرار داده است (لااكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغي) راه رشد (سبيل الرشاد) راهى است كه انسان را به سوى علت غايى وجود خويش و آن هدف خاص كه از آفرينش مقصود پروردگار متعال بوده است هدايت مىكند و آن را راه صلاح ترجمه كردهاند.” (مرتضى آويني، 1381، ص 6) رشد در واقع مفهومى چندبعدى است كه شامل وجوه مادى و معنوى حيات بشر بهطور همزمان مىشود و همان حركت در مسير فوقالذكر است كه شناخت آن هم بسته به جهانبينى انسان يعنى از نوع نگاه او به عالم و آدم و... حاصل مىشود. طى مسيرى كه آن را به رشد تعبير مىكنيم، عبارت است از: تبديل شدن قابليتهاى انسان به فعليتها. يعنى حركت و پويايى جهت تبديل شدن از قوه به بالفعل و لذا مىتوان گفت رشد انسانى در تعبير اسلامى عبارت است از: تبديل موجود بالقوه انسانى به انسان كامل.
اين امر مسلما از مسير جامعهاى رشديافته و نيز براساس پيروى از الگوى انسان رشيد و جامعه كامل است.
“به همان سان كه انسان كامل آرزوى انسان ناقص است، دستيابى به شهر آرمانى يا مدينه فاضله آرزوى انسانى است كه در ميان خود و همنوعانش عدالت و فضيلت را جارى نمىبيند.” (شفيعى سروستاني، 1383، ص 97... ) و اين مدينه آرمانى خود بر گرد هسته مركزى و قلب تپنده و منبع معنابخشى خود يعنى ولىالله يا انسان كامل شكل مىگيرد.
“همانطور كه انسان قلبى دارد كه حيات همه اعضا به وسيله آن تامين مىشود جامعه بشرى نيز احتياج به قلبى دارد كه بر ظاهر و باطن او حكومت مىكند و او ولىالله است” (جوادى آملي، 1380، ص 44)
دوشنبه 20 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 306]