واضح آرشیو وب فارسی:فارس: عاقبت سياست اوباما و احمدي نژاد به كجا خواهد انجاميد؟
خبرگزاري انتخاب : ● شهير شهيد ثالث
بطور تاريخي تقارن عجيبي است بين افزايش فشار بر روي مسئله هسته اي و تند شدن شعارهاي ضد اسرائيلي (و در مقطعي مسئله هالوكاست) توسط احمدي نژاد. توضيح اين پديده به اين صورت است كه سياست دولت احمدي نژاد اينست كه در مقابل هر بحراني كه آمريكا براي ايران بوجود مي آورد دست به ايجاد بحراني متقابل بزند. انتظار اين است كه اعمال سياست "بحران سازي متقابل" باعث گردد كه آمريكا از موضع تهاجمي به يك موضع تدافعي كشانده شده و حداقل بطور مقطعي عقب نشيني نمايد.
تئوريسين تز "بحران سازي متقابل"، آقاي محمد علي رامين است كه من قبلا طي مقاله اي به شرح و تفصيل اين نظريه پرداختم. هر چند كه اين سياست با موفقيت هاي نسبي همراه بوده اما آنچنان كه تصور مي شود نقطه پاياني بر مسئله هسته اي نگذاشت. آقاي رامين در مهرماه سال گذشته طي سخناني در دانشگاه اميركبير گفت: "با طرح مسئله هالوكاست پرونده هسته اي را بستيم". همه مي دانيم كه چنين نشد.
گزارش اخير آژانس انرژي اتمي قطعا ايران را در برابر يكي از سخت ترين چالش هاي مسئله هسته اي ظرف چند سال گذشته قرار داده است. علني كردن ۱۸ سند كه بر اساس آنها آژانس استدلال مي كند كه ايران قصد ساخت سلاح هاي هسته اي را داشته اين كشور را در حالتي عصبي و پرخاشگر قرار داده است. در حالي كه اسناد مزبور از سوي ايران ساختگي اعلام شده، سياست بحران سازي متقابل نيز جان تازه اي گرفته است.
گام نخست را منوچهر متكي برداشت و چند روزي بيش سپري نشده بود كه احمدي نژاد در رم در آستانه اجلاس سازمان خواروبار و كشاورزي، از اسرائيل به عنوان رژيم جنايتكار و تروريست ياد كرد و بلافاصله پس از ورود به رم در جمع خبرنگاران گفت كه اين رژيم صهيونيستي به پايان كار خود رسيده و بزودي از صحنه جغرافيا حذف خواهد شد (نقل از تايمز).
اگر اين سخن در يك فضاي سياسي مطرح شده بود با توجه به مواضع دولت احمدي نژاد كاملا قابل درك بود اما طرح آن در حاشيه اجلاس سران كشورهاي عضو سازمان خواربار و كشاورزي سازمان ملل متحد كه بكلي با موضوع بي ارتباط است مٶيد اين امر است كه اين سخنان از پيش برنامه ريزي گرديده بوده و هدف از طرح آن در يك تريبون بين المللي حداكثر نمودن برد و تاثير آن بوده است.
پي آمد اين سخنان اين بود كه هم احمدي نژاد به هدف خود رسيد و هم رسانه هاي غربي. چرا كه بازتاب اين خبر فوق العاده گسترده بود. با تكرار چندين و چندباره اين خبر ظرف دو روز از طريق شبكه هاي بزرگ خبري غربي توهم و خطر نابودي اسرائيل بدست ايران بطور سرسام آوري علي الخصوص در آمريكا انعكاس داده شد.
حال با آگاهي به اين سياست آقاي احمدي نژاد كه افزايش فشار بر مسئله هسته اي (بخصوص كه اگر احساس شود ايران توضيح قانع كننده اي از ديد بين المللي ندارد) باعث شدت گرفتن حملات و طرح شعار نابودي اسرائيل مي شود اگر شما بجاي لابي اسرائيل بوديد در شرايط كنوني انتخابات آمريكا چه مي كرديد؟ طبيعي است كه هدف شما اين باشد كه جريان انتخابات را به سمتي سوق دهيد كه نظرتان بطور كامل و يا بطور حداكثر تامين شود. معادله اي كه در برابر شما قرار دارد به شما حكم مي كند كه "فشار بر مسئله هسته اي" را افزايش دهيد تا شعارهاي نابودي اسرائيل توسط دولت ايران (بحران سازي متقابل) كه تابعي از آن است اوج بگيرد.
از نظر لابي اسرائيل گزارش اخير آژانس زمينه لازم را فراهم آورده و گام بعدي ايجاد فضائي است كه چه به لحاظ ديپلماتيك و چه به لحاظ جو رسانه اي، ايران سخت تحت فشار قرار بگيرد. از اين لحظه به بعد عكس العمل ايران به اين فشارها كاملا قابل انتظار است و آنچه كه دنيا در قالب سخنان آقاي متكي و احمدي نژاد در جريان آن قرار گرفت دقيقا همان چيزي بود كه لابي اسرائيل براي آن لحظه شماري مي كرد چرا كه حالت هاي مختلفي كه احتمال دارد شكل گيرد از اين قرار است.
يك حالت اين است كه اوباما بهيچ وجه ديگر قادر نباشد كه طرح مذاكره مستقيم با ايران را با توجه به اينكه رئيس جمهور و رئيس ديپلماسي خارجي آن كشور درست در بحبوحه مبارزات انتخاباتي شعار نابودي اسرائيل را مي دهند به پيش ببرد كه در اين صورت در بهترين حالت كسي كه با شعار تغيير پا به ميدان گذاشته به عنصري خنثي تبديل مي گردد كه بايد دم فرو بندد و ديگر حرفي از همزيستي مسالمت آميز به ميان نياورد و در بدترين حالت دست به اتخاذ مواضعي بزند كه حتي از ديك چني هم ديده نشده است.
اگر متن سخنان ۴ جون اوباما را كه در محل يكي از پرقدرت ترين تشكيلات لابي اسرائيل ايپك ايراد شد بدون دانستن نام گوينده مي خوانديد محال بود بتوانيد حدس بزنيد كه گفته هاي مزبور توسط همان كسي بر زبان جاري شده كه در فضاي پرفشار انتخابات مقدماتي قاطعا از مذاكره بدون هر گونه پيش شرط با ايران و حمايت از تز كندي مبني بر مذاكره با دشمن دفاع مي كرد. برك اوباما در سخنراني ۴ جون كه بار ها با برخاستن حاضرين از جاي خود و كف زدن هاي ممتد همراه شد در جائي گفت: "اشتباه نكنيد. من همواره تهديد حمله نظامي را بر روي ميز حفظ خواهم كرد تا بتوانم از امنيت خودمان و متحدمان اسرائيل دفاع كنم....من بشرطي و فقط به شرطي با ايران مذاكره خواهم كرد كه بدانم در راستاي تامين منافع ماست." سئوال اين است كه مگر مديريت فعلي كاخ سفيد چيز ديگري جز اين مي گويد؟ هم تهديد نظامي بر روي ميز است و هم بارها خانم رايس اعلام كرده اند كه در صورت توقف غني سازي حاضر به مذاكره با ايران است.
بي شك يك هدف برك اوباما از اتخاذ اين موضع سوپر عقاب گونه جلب حمايت لابي اسرائيل بوده است. طرح موضوع "بيت المقدس به عنوان پايتخت اسرائيل" در حالي كه دو سال پيش آخرين دو كشور يعني كاستاريكا و ال سالوادور كه در بيت المقدس سفارتخانه داشتند نيز به تل آويو نقل مكان كردند چشمان بسياري را از حيرت گرد كرد.
با اين همه اين نظريه كه اوباما اين سخنان را صرفا براي جلب حمايت لابي اسرائيل بر زبان رانده است به نظر من قابل قبول نيست. چرا؟ چون اولا ايپك را گروهي مغز متفكر و سياستمدار كار كشته اداره مي كنند و براي آنها روشن است كه اوباما از كجا و با چه برنامه اي وارد صحنه اين مبارزه انتخاباتي سنگين و نفس گير شده است و ثانيا تمركز بر روي شاد نمودن لابي اسرائيل تكرار همان اشتباهات هشت سال گذشته است و تمام جاذبه اي كه باعث گرديده اوباما، اوباما شود از دست خواهد رفت. حتي اگر معتقد باشيم كه انگيزه اصلي جذب هواداران هيلاري بوده است باز اين تحليل دچار مشكل خواهد بود. چرا كه اگر قرار بر اين باشد كه اين رويه ادامه پيدا كند ممكن است بخشي از هواداران كلينتون جذب اردوگاه اوباما شوند اما تكليف بدنه اصلي هواداران او كه به اميد ايجاد تغيير با تمام توان مرزهاي نژادي را پشت سر گذاشتند و عليرغم توطئه بعد از توطئه استوار پشت او ايستادند چه مي شود؟
پارامتر مهمي كه اين تحليل ناديده مي گيرد اين است كه آنچه كه بسياري از جمله من نتوانسته بودند در جامعه آمريكا ببينند ورود يك نسل جديد يعني نسل (Generation Y) Y(متولدين ١۹۸٠-١۹۹۷) بود كه با تمام ظرفيت براي ايجاد تغيير وارد صحنه شدند. اين ها نسلي پرتحركند و بيش از هر نسل ديگر در آمريكا دست به مسافرت هاي كم هزينه به سرزمين هاي ديگر مي زنند. وقتي شاهد مردمي مي شوند كه از شنيدن اينكه آنها آمريكائي اند چهره شان در هم مي رود، سخت آزرده مي شوند. "بايد يك چيزي يك جائي به خطا رفته باشد كه آمريكائي اينگونه مورد بي مهري در كشورهاي ديگر قرار مي گيرد" اين سخنان كارول دختر خانم ٢۵ ساله اي بود كه در دانشگاه صلح سازمان ملل در كاستاريكا تحصيل مي كرد و خطاب به خود من گفت. نظير كارول و معتقدان به "تغيير در سيستم آمريكا" دهها نفر در دانشگاه صلح مشغول به تحصيل اند.
اين نسل كه نيروي اصلي را در جبهه اوباما تشكيل مي دهد ايالت بعد از ايالت شكست را بر هيلاري تحميل كرد. دست كشيدن اوباما از شعار هاي اوليه اش اگر نه توسط خود او بلكه از طريق رسانه ها به گوش اين نيروي عظيم مردم رسانده خواهد شد و چه بسا كه آگرانديسمان هم بشود. نمونه اش همين سخنراني بود كه رسانه بعد از رسانه خبر از موضع جديد اوباما مي دادند. به اين ترتيب اوباما نمي تواند اين نيرو را كه او را به اينجا رسانده از دست بدهد اما اگر در شرايطي مجبور باشد بازي خود را عوض كند چطور؟
آنچه كه فراتر از هر چيز اوباما با طرح اين سخنان غير منتظره به دنبال آن است دادن پيام به حكومت ايران است و آن پيام اين است كه در صورت ادامه شعار حذف اسرائيل براي او چاره اي جز دست زدن به يك چرخش نيست حتي اگر به بهاي شكست او تمام شود. حذف اسرائيل از روي نقشه جهان خط قرمزي است كه هيچكس در آمريكا جرئت عبور كه سهل است، بلكه نزديك شدن به آن را ندارد. جامعه آمريكا قادر نيست زير فشار پرحجم تبليغات، سخنان احمدي نژاد را هضم كند. حذف رژيم اسرائيل از صحنه براي آمريكائي غيرسياسي مترادف است با حذف اسرائيل و كشتار ميليونها انسان.
اين شعار آقاي احمدي نژاد چيزي نيست كه با بي تفاوتي كسي بتواند از كنار آن عبور كند. اين سخن كسي است كه معتقد است جامعه بايد براي حركت آخر بسيج شود و سخن كسي است كه در پشتش يك نيروي نظامي مقتدر، پرانگيزه، با ايمان و اعتقادات راديكال ايستاده است. بنابراين شعار نابودي اسرائيل براي اوباما يا هركس ديگر شوخي بردار نيست. اوباما مجبور است براي اينكه در كورس رقابت باقي بماند هر بار با طرح اينگونه سخنان از سوي احمدي نژاد يك قدم به لابي اسرائيل نزديكتر شود و يا سكوت اختيار كند و صحنه را به مك كين واگذار كند. اينگونه است كه اوباما سعي دارد تهران را متقاعد كند كه يا رئيس جمهور خود را در اين خصوص دعوت به سكوت كند و يا فردي ديگر ابتكار عمل را بدست گيرد.
البته احمدي نژاد ضمن طرح شعار نابودي رژيم اسرائيل همزمان از مذاكره و صلح با آمريكا نيز سخن مي گويد و اين امر دقيقا مقابله با سياست چماق و شيريني آمريكاست. به اين شكل كه ايران نيز با همان مكانيزم به آمريكا علامت مي دهد كه مي تواني بين تحريك جهان اسلام توسط ما عليه اسرائيل و مذاكره و صلح يكي را انتخاب كني. طرح شعار نابودي رژيم اسرائيل خاصيت ديگري كه دارد اينست كه حكومت هاي عرب متحد واشنگتن را نيز بكلي خلع سلاح مي كند زيرا كه براي آنان مشكل خواهد بود كه عليه كشوري كه به مركز ضديت با اسرائيل بدل شده موضع گيري كنند. با ادامه شعارهاي ضد اسرائيلي، ايران هم حكومت هاي سرسپرده عرب را خنثي مي كند و هم در ميان ملت هاي عرب پايگاه و محبوبيتي پيدا مي كند. "انستيتوي صلح آمريكا" گزارش مي كند كه طبق يك نظرسنجي محبوبترين چهره ها در جهان عرب حسن نصرالله و محمود احمدي نژاد هستند.
محمود احمدي نژاد از ديد آنها كه در كشورهاي عربي او را دوست دارند به شخصيتي بدل شده كه دشمن او دشمن اعراب و دوست اسرائيل محسوب مي شود. اين امر تنها يك احساس توخالي نيست بلكه هزينه برخورد نظامي با ايران را بشدت براي آمريكا بالا مي برد چرا كه حكومت هاي كشورهاي مطرح عربي دست نشاندگان آمريكا هستند و سخت آسيب پذير. اما اشكال بزرگ در اين است كه محمود احمدي نژاد بايد بداند كه از اعتبار كافي در آمريكا براي پيش بردن اين سياست چماق و شيريني برخوردار نيست. هيچ كس با توجه به موضع گيري هائي از قبيل كنفرانس هالوكاست و حذف رژيم اسرائيل و مآلا وجهه نامطلوبي كه وي براي خود كسب كرده نمي تواند (حتي اگر بخواهد) با او بر سر ميز مذاكره بنشيند.
اما آخرين مطلبي كه مي خواهم به آن بپردازم تاثير جنبي اين سخنان احمدي نژاد در داخل ايران است. هر قدر غرب بر روي گزارش اخير آژانس فشار بياورد مطمئنا بايد انتظار داشته باشند كه شعارهاي نابودي اسرائيل پررنگ تر شود. طبيعي است با بالا گرفتن فشار بر روي اين گزارش احمدي نژاد ابتكار عمل را بدست مي گيرد و نيروهاي پراگماتيكي كه به نحوي قصد آشتي و سازش دارند در سايه قرار مي گيرند و از نفوذ و قدرتشان كاسته مي شود و لاريجاني قطعا از جمله آن افراد خواهد بود.
مخلص كلام اينكه ادامه استفاده از ورق هسته اي با اتكاء به گزارش اخير آژانس توسط غرب از يكسو لابي اسرائيل را به پيروزي خواهد رساند و از سوي ديگر نيز جريان فكري احمدي نژاد بيشترين بهره را خواهد برد. ولي سئوال بزرگ اينست كه تا كي اين وضعيت نه جنگ و نه صلح كه سخت ناپايدار بنظر مي رسد قابل تداوم است؟ آيا با وجود همه فرضياتي كه ذكر آن رفت گزينه منطقي تري براي ايران وجود دارد؟
شهير شهيد ثالث
[email protected]
يکشنبه 19 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 290]