واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: باز، دوباره باز، جعبه جادو... سنگو زدم به شيشه
محسن سيف... يك بار از دستم در رفت و درباره «خرده شيشه هاي» آقاي شب شيشه يي افاضاتي را قلمي كردم. حالا يك جورهايي قصد ماله كشي دارم. احساس مسووليت صادقانه آقاي شيشه يي در سكانس «دماغ» از مجموعه مثلث شيشه يي در شنبه شب چهارم خرداد به دلم نشست. همزمان با پخش برنامه، دست به كار نوشتن شدم. هدف گيري مشخصي داشتم كه كمي رو دست خوردم. بخشي از واژگاني كه در ذهنم رديف شده بود در لحظه هاي پاياني برنامه بر زبان مجري برنامه لغزيد و لو رفت اما هنوز چيزهايي براي نوشتن دارم. مفاهيمي متفاوت با اظهارنظرهاي دلنشين مجري مثلث...با تاكيدهاي مرتب و مكرر و مشدد آقاي دكتر ميهمان برنامه به مقوله اعتماد به نفس و ربط دîماغ هاي سربالا با افزايش اعتماد به نفس صاحب مغازه، احساس دلتنگي ام به آه و افسوس بدل شد و چون به لحاظ ويژگي هاي خلقي و رفتاري خيلي اهل عز و جز و غريب ناله نيستم، به مژه برهم زدني، سماور مغزم جوش آورد و شدم يك چشمه آتشفشاني از خشم... آقاي دكتر با اعتماد و اطمينان و غرور آشكاري از نجات روح انسان ها حرف مي زد و يقين داشت كه با يك جراحي زيبايي و سر بالا كردن دîماغ، مي شود ده ها و صدها هزار آدم منزوي و گوشه گير و فاقد اعتمادبه نفس را به جامعه بازگرداند...تا نماي پاياني برنامه همچنان درباره مزاياي بيرون از شمار جراحي زيبايي و دîماغ سربالا، غزلسرايي شد. در شگفت بودم كه حتي مجري باهوش مثلث شيشه يي هم هيچ اشاره روشن و مستقيمي در خصوص مزيت ها و ارزش هاي انسان ساز و تعالي بخش دًماغ روبه بالا نداشت. محتواي برنامه همچنان بر مدار دîماغ مي چرخيد. چنان حرارت و هيجاني بر فضاي برنامه حاكم بود كه به نظر مي رسيد با آن دîماغ هاي داغ، بعيد است كسي يادش بيفتد كه دًماغ هميشه همان «مماغ» معروف نيست،و كسي هم نگفت كه اعتماد به نفس واقعي به پرورش دًماغ برمي گردد نه به جراحي دîماغ، انگولك در جزئيات خلقت، با عوارض بي چون و چرايي در ارگانيزم تن و روان همراه خواهد بود كه بمان و ببين. آقاي دكتر محترم از اعتماد به نفس هاي بازيافته و تقويت شده قصه ها گفت... از افرادي كه با يك جراحي كوچك و صرف يك هزينه ناچيز (،) سه چهار ميليون توماني، از پستوهاي تاريك انزوا پرواز كرده اند وسط ازدحام شهر و حالا مغرور و سرشار از اعتماد به نفس لاي جمعيت مي لولند و پياده روهاي شهر را گز مي كنند. با يك نگاه سرسري و از سر سيري به بيني هاي قلمي چسبناك در سطح شهر هم مي شود دريافت كه آمار قابل توجهي است اين روند روبه رشد اعتماد به نفس در خيل افسرده هاي گوشه گير.... اما اگر قرار باشد براساس ابتدايي ترين اصول آمارگرايي و آمارگيري، آمارها از ابعاد و جنبه هاي گوناگون و حداقل از چهار جهت اصلي مورد ارزيابي و ارزش شناسي قرار بگيرد، اين خوش به حالي، زياد هم خوشحال كننده نيست. با يك ضرب و تقسيم ساده دبستاني و درنگ بي درنگ بر آمار و ارقام رسمي مبتني بر سطح درآمدهاي عمومي و طبقه بندي افراد جامعه در الگوهاي نموداري فقر و خط فقر و زير خط فقر، متوجه خواهيم شد كه خيل بي شماري از اين منزوي هاي بازگشته به دامان روابط اجتماعي، از تبار آسيب پذيرترين اقشار آويزان از خط راست فقر و زير خط و حتي زيرپله يي جامعه هستند. به زبان ساده، از بطن خاندان هايي قل خورده اند وسط اين اجتماع خشمگين كه گاه در برآوردن ابتدايي ترين نيازهاي يك زيست محقر هم كميت لنگ و پنجري دارند يعني نه تنها دفترچه پس اندازشان از هر عدد و رقمي پاك پاك و به سفيدي شير پاك است كه اغلب نمي دانند پس انداز چه جور جانوري است و در رده بندي شكم پايان قرار مي گيرد يا بي مهرگان و يا تك ياخته يي ها...؟ در واقع، زندگي براساس الگوي مصرف معروف دخل نوزده و خرج بيست و هفت، اصلاً مجال نمي دهد كه پس اندازي از اين نسل پس بيفتد، حالا شما فكر مي كنيد بعضي از اين ميليون ها را چه جوري و از كجا جور كرده اند؟ سرك كشيدن در چرا و چگونه و چه جوري جور شدن هزينه چند ميليوني جراحي دماغ دخترخانم ها و آقا پسرهاي وابسته به اين اقشار اجتماعي گاه با چنان تراژدي هاي هولناكي درآميخته و همراه است كه اشاره به لانگ شات آن هم مي شود مصداق «سياه نمايي و انگولك اذهان عمومي...» پس ضرب و تقسيم و حساب و كتاب آمار و ارقام اين رئاليسم تكان دهنده را مي گذاريم براي وجدان هاي بيدار جامعه و مي گذريم...اما با اين زيرآبي رفتن و زيرسبيلي در كردن هم نمي شود رسالت سنگين و حساس رسانه هاي همگاني و از جمله صداوسيما را سبك گرفت. همه ارباب رسانه از مكتوبي و تصويري و شفاهي و منبري وظيفه دشوار بازكاو ي و ريشه يابي دلايل و انگيزه هاي اين رويكردهاي اسفبار اجتماعي را برگردن دارند. كوتاهي از ماست كه در تعريف الگوهاي ارزش ساز انساني و اجتماعي وارفته عمل مي كنيم...به جاي كلوزاپ هاي نفوذي در ذهن و دًماغ و تعريف ارزش هاي پايان ناپذير آن، روي نماهاي نزديك و خيلي نزديك دîماغ هاي قلمي و مژگان تابدار و گونه هاي رنگين كماني درنگ داريم... خلاصه... دست سينما و تلويزيون درد نكند با اين عروس آوردن شان،
يکشنبه 19 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]