واضح آرشیو وب فارسی:ایران اسپورت: دانش - افزايش رسوبات بر اثر رانش زمين
دانش - افزايش رسوبات بر اثر رانش زمين
گروه دانش: در پي وقوع زمينلغزشهاي گسترده در اطراف سد كارون3 در استان خوزستان كانون ديدهبانان زمين گفتوگويي با يكي از كارشناسان درباره علت اين واقعه انجام داده است كه در ذيل ميآيد. مسعود باقرزاده كريمي، كارشناس ارشد آبخيزداري و كارشناس دفتر تالابهاي سازمان حفاظت محيطزيست دلايل رانش زمين در اطراف سد كارون3 را تشريح كرده است.
جناب آقاي مهندس كريمي، شما علت زمينلغزشهاي اخير در منطقه حساس اطراف سد كارون3 يعني بخشي از آبخيزهاي مهم رودخانههاي بزرگ غرب ايران، جنگلهاي بلوط زاگرس و مناطق مسكوني آن را چه ميدانيد؟
پديده زمينلغزش در دامنهها در اثر به هم خوردن تعادل دو دسته نيرو است كه يكديگر را خنثي ميكنند. يك دسته نيروهايي كه كمك ميكنند لغزش اتفاق بيفتد، مثل وزن توده و شيب و دسته ديگر نيروهايي كه مقاومت ميكنند و مانع لغزش ميشوند. اگر نيروهاي تسهيلكننده لغزش بيشتر از نيروهاي پايداري دامنه باشد، لغزش اتفاق ميافتد.
يك احتمال ميتواند اين باشد كه آبي كه آمده بالا (با آبگيري سد) به لايههاي زير قشري زمين نفوذ كرده و باعث سنگينتر شدن وزن توده و غلبه آن بر نيروهاي پايداري دامنه شده است، همچنين نيروي اصطكاك بين لايهها نيز ميتواند در اين پديده كاهش يابد. به نظر ميرسد در صورت بروز زمينلغزش در اثر اين پديده، چون حضور دائمي آب در درياچه سد برقرار است، لذا در آينده نيز احتمال تكرار اين پديده زياد خواهد بود.
در دامنههاي مستعد لغزش از جمله اين منطقه و بسياري از دامنههاي كارستيك (آهكي) زاگرس مركزي نميبايست با نفوذ آب به داخل توده احتمال لغزش را تشديد كنيم.
بهعلاوه جادههاي فرعي كه شايد از قبل وجود داشته يا براي دسترسيهاي ساخت و آبگيري سد تعريض و يا احداث شده است (نظير بسياري ديگر از مناطق مشابه) در ايجاد يا تشديد اين لغزشها با توجه به ساختار زمينشناسي منطقه و شاخصهاي اقليمي منطقه (بارندگيهاي شديد – تغييرات دمايي بسيار شديد و...) ميتواند موثر باشد. احتمال ديگر ميتواند وقوع زلزلههاي خفيف در اثر افزايش وزن ساختارهاي مختلف چينخوردگي زاگرس باشد كه منطقهاي بسيار حساس از اين لحاظ بهشمار ميآيد و هر گونه تغيير در وزن تشكيلات زمينشناسي اگر به حد آستانه خطر برسد وقوع زلزله نامحتمل نخواهد بود. همين زلزلههاي خفيف در اراضي شيبدار و مستعد زمينلغزش، ميتواند عامل وقوع اين پديده باشد.
شدت فرسايش منطقه و ميزان روند پر شدن مخزن سد از رسوب تا چه اندازه است و به نظر شما دليل آن چيست؟
در اين سد مشابه بقيه سدهاي كشور فرسايش خاك در بالادستها در درازمدت باعث كاهش حجم مخزن خواهد شد ولي متاسفانه در اثر وقوع زمينلغزش در حاشيه درياچه سد (مشابه زمينلغزش حاشيه درياچه سد لتيان) حجم توده لغزيدهشده هم به اين حجم رسوبات اضافه شده لذا شدت و سرعت پر شدن مخزن سد در اينجا بسيار بالا خواهد بود كه اين يك خسارت ملي است.
بهعلاوه به ياد داشته باشيم كه زاگرس از مستعدترين مناطق براي زمينلغزش است. بزرگترين زمينلغزش دنيا در «سيمره» اتفاق افتاده است. مناطق چينخورده، شيب توپوگرافي و شيب زمينشناسي منطقه در بيشتر مناطق همجهت هستند و جنس آنها نيز عموما آهكي است. ما چنين ويژگياي را از بعد زمينساختي در بسياري مناطق جهان از جمله اروپا داريم ولي تفاوت بارز اين مناطق، اقليم آن است يعني چندين ماه اقليم كاملا خشك است ولي همين كه بارندگي شروع ميشود شدت رگبارها فرصت نفوذ آب به خاك را نميدهد و جريانات سيلابي به وجود ميآيد.
نظر شما در مورد پيامدهاي بر هم زدن تعادل محيط طبيعي اين منطقه و تاثير آن بر زندگي مردم چيست؟ آيا با جابهجايي سكنه منطقه، ضرباتي كه بر پيكر معيشتي مردم و ديگر جنبههاي زندگي آنها وارد شده، جبران ميشود؟
بعد ديگر مسئله عدالت اجتماعي است كه وقتي ما در محيطي ميخواهيم عملياتي را انجام دهيم، اصولا حق و حقوق بوميهاي منطقه بايد ديده شود و اين فكر غلط وجود دارد كه اگر اين افراد را از مكان زندگي آنها جدا كنيم و ببريم مثلا كمي دورتر برايش سرپناهي درست كنيم مشكل را حل كردهايم. در حالي كه اينطوري نيست و مثالهاي كشور خودمان و كشورهاي ديگر هم نشان داده است كه شيرازه زندگي اين افراد كاملا به هم ميخورد (و تبعات آن باز به خود جامعه برميگردد). مثلا همين سد طالقان كه چه باغهاي بسيار قديمي و پر ارزشي به زير آب رفت و شيرازه زندگي عده زيادي به هم ريخت در حاليكه يك نظريه كارشناسي وجود دارد كه اگر هدف اصلي انتقال آب رودخانه طالقان به تهران باشد شايد اصلا نيازي به احداث سد طالقان نبود و با راهكارهاي سادهتر ميتوانستيم آب اين منطقه را به تهران برسانيم!
در اين ميان كدام دستگاه به حقوق پايمالشده مردم منطقه و حق ناديده گرفتهشده ملي اين نسل و نسلهاي آينده از ارزشهاي اين منطقه رسيدگي ميكند؟
شكل صحيح كار به اين صورت است كه دولت به عنوان مدعيالعموم و حامي مردم بايد بر بخش اجرا كه اصولا بايد خصوصي باشد نظارت نمايد و حقوق مردم را بگيرد، ولي وقتي بخشي از دولت مجري ميشود، اينجاست كه نقش سازمانهاي نظارتي مثل حفاظت محيطزيست بارزتر و حساستر ميشود.
ريشه بروز چنين مشكلاتي را شما در كجا ميبينيد؟
مشكلات از آنجا آغاز ميشود كه بهطور سنتي مديريت منابع آب كشور بر اساس توليد آب و براي سدسازي آنقدر ظرفيتسازي شده كه به اين زوديها نميتوان اين ظرفيتها را به رويكردهاي جديد در مديريت منابع آب مثل مديريت اكوسيستمي و مديريت تقاضا سوق داد. من شخصا به اين نتيجه رسيدهام كه يك مشكل ميتواند سيستم بسيار پيچيده و بروكراتيك اداري در مديريتهاي اجرايي و مياني منابع آب باشد كه در غالب ساختارهاي سنتي پيش ميروند و توليد فكر را برنميتابند و كمتر به دنبال نوآوري و ارتقاي بهرهوري هستند. به عنوان مثال در همين برنامه چهارم كلي قوانين زيستمحيطي و منطبق بر اصول توسعه پايدار وضع شده كه نشان از درك بالاي مديريت استراتژيك كشور نسبت به موضوع دارد. در مراحل اجرايي و تدوين آييننامهها اغلب دچار استحاله ميشوند مثل قانون ساماندهي سواحل و صيانت از جنگلها.
نظر شما در مورد آثار مخرب نابودي بخشي از جنگلهاي باستاني بلوط زاگرس به دليل احداث سد كارون3 چيست؟
تحقيقاتي كه صورت گرفته نشان ميدهد هر درختي كه به سن 50 سال ميرسد حدود 200 هزار دلار به بشر خدمات ميدهد. جالب اين است كه اين 200 هزار دلار صرفنظر از ميوه آن بوده است يعني همه خدمات به جز ميوه. از جمله حفظ خاك، حفظ آب، حفظ تنوع زيستي و غيره. اين يك جنبه قضيه و بعد باستاني بودن اين درختان و اكوسيستم بسيار ديرينه آنها كه بحث ديگري است. نكته مهم اينكه با از بين رفتن اين جنگلهاي باستاني، شرايط اقليمي خشك حاكم بر اين منطقه ديگر نميتواند خاك را احيا كند و براي هميشه ما اين جنگلها و اكوسيستم بسيار باارزش آنها را از دست دادهايم. در اقليمهاي مرطوب كه بارندگي بيش از تبخير است، شايد اين احيا اتفاق بيفتد ولي در اقليمهاي خشك نظير منطقه زاگرس اين اتفاق نميافتد. در جنگلهاي باستاني شمال هم همين اتفاق افتاده و ميافتد يعني وقتي خاك تحوليافته ديرينه كه طي هزاران سال به وجود آمده از بين برود ديگر قابليت جبران و احيا در اين جنگلهاي باستاني از دست رفته است.
آيا به نظر شما پيامدهاي احداث سد كارون4 چيزي غير از آن است كه براي سد كارون3 پيش آمده است؟
متاسفم كه مردم دارند به مجريان و مشاوران هشدار ميدهند در حاليكه بايد كارشناسان و مشاوران هشدار بدهند. به هرحال يا عمليات علمي و زيستمحيطي به درستي صورت نميگيرد و يا اطلاعرساني مناسب نيست و مردم متوسل به حدس و گمان ميشوند. در مورد كارون4 بايد نظرسنجي و اطلاعرساني مناسب قبل از اجرا و حتي طراحي صورت پذيرد و مشكلات مردم بومي كاملا در نظر گرفته شود. هرچند اينجانب در خصوص توسعه سدسازي در كشور ديدگاه متفاوتي دارم.
جناب آقاي مهندس كريمي، آيا هنوز ميتوان چارهاي انديشيد؟
اين لغزشها براي بخشهاي ديگري از اين منطقه ميتواند اتفاق بيفتد. فعلا تعدادي از آنها در اين منطقه ظهور يافته و از بالقوه به بالفعل تبديل شده است و اين درست نيست كه بنشينيم و شاهد خرابيهاي ديگر باشيم. به نظر من وزارت نيرو در حال حاضر بايد بيايد مناطق مستعد به لغزش را در محدوده اين سد شناسايي كند و به عنوان محدودههاي خطر براي آنها برنامه مديريتي بدهد. متاسفانه ما هميشه مديريت بحران را ترجيح ميدهيم نه مديريت ريسك را. مديريت ريسك يعني اينكه قبل از ساختن سد بايد به فكر اين اتفاقها بود ولي وقتي كار را انجام ميدهيم بعد بايد بياييم بحران را مديريت كنيم.
شنبه 18 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران اسپورت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 487]