واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: كوكب برج فضایل
امام جواد (ع) علیه السلام :سه چیز است كه بنده را به رضوان خدا می رساند:1- زیادی استغفار2- نرم خویی3- بسیار صدقه دادن(1)امام رضا (ع)(ع) 55 سال داشت اما هنوز صاحب فرزند نشده بود ؛ از همین رو شایعاتی از سوی سران و مبلغان فرقه واقفیه كه معتقد به غیبت امام موسی كاظم بودند و می گفتند كه او پس از خود به امامت هیچ امامی وصیت نكرده است، نشر می یافت مبنی براینكه امام رضا (ع)عقیم است و او را فرزندی نیست و این عیبی آشكار در رهبری دینی به شمار می آید. بنابر چنین اندیشه ای ، امام رضا(ع) واقعاً امام نبود. حتی یكی از این افراد نامه ای به امام نگاشت و در آن گفت:تو چگونه امام هستی در حالیكه فرزندی نداری؟!امام رضا (ع)در پاسخ به این شخص فرمود: تو از كجا می دانی كه من فرزندی ندارم؟ به خدا قسم روزها وشب ها سپری نمی شود تا آنكه خداوند مرا فرزند ذكوری عنایت فرماید كه حق و باطل را از هم جدا می سازد.(2)همچنین یكی از یاران وی به آن حضرت عرض كرد: امام پس از تو كیست؟آن حضرت فرمود: فرزندم. سپس گفت: آیا كسی كه فرزند ندارد جرأت آن را دارد كه بگوید فرزندم؟راوی این حدیث گوید: چند روزی سپری نشده بود كه امام جواد (ع)، به دنیا آمد.(3)سال 195 هجری و ماه رجب بود. شیعیان وفادار، مشتاقانه در انتظار ولادت فرزند امام رضا (ع) بودند. احادیث نیز آنان را از مقدم مبارك این كودك خبر داده بود.امام جواد (ع) در زمانی پا به عرصه هستی نهاد كه شیعیان با یكدیگر به اختلاف برخاسته بودند و تبلیغات برخی از مخالفان به دل های بعضی از مردم ساده لوح نفوذ كرده بود. دراین برهه ، تولد فرزند موعود امام رضا (ع) نشانه صدق آن حضرت و بطلان عقیده واقفیه شد.چون امام جواد (ع) به دنیا آمد تبلیغات وشایعات واقفیه به سرعت رنگ باخت و آنها چونان نمك در میان موجی خروشان ذوب شدند. تولد امام جواد (ع) سببی شد برای پیروزی حق و اتحاد شیعه ، و پیروی از حق، پس از اختلافات و تفرقه هایی كه پیش آمده بود.به علاوه امام رضا (ع)همواره می فرمود: فرزندم جانشین من بر شماست. حال آن كه مردم می دیدند كه آن حضرت فرزندی ندارد ؛ چون او به دوره كهولت رسید و دل برخی از هواداران و دوستان ساده اندیش او دچار شك و تردید شد، امام جواد (ع) به دنیا آمد. بنابراین ولادت او فرخنده و خجسته بود و شیعیان چون احادیث خود را راست و حق دیدند، بانگ شادمانی سر دادند و خدای را سپاس و ستایش گفتند.دوران كودكیاین كودك بزرگوار، چونان گلی كه در دست نسیم پرورش می یابد و می شكفد، تحت رسیدگی و تربیت پدر بزرگوارش قرار گرفت.پدرش معارف و آداب الهی را بدو آموخت. بدین سان موهبت ها چونان سپیده تابان صبح ، در وی درخشیدن گرفتند. مشیت خداوند بر این تعلق گرفته بود كه این كودك در سن طفولیت به مقام سیادت و امامت برسد.پنج سال از عمر او سپری شده بود كه فرستادگان مأمون عباسی به مدینه آمدند و پدر بزرگوارش امام رضا (ع)را، تشویق كردند كه به پایتخت جدید كشوراسلامی یعنی خراسان، هجرت كند و ولیعهد مأمون شود. و پس از چندی توسط مأمون به شهادت رسید.امام جواد (ع) علیه السلام پس از شهادت پدرامام رضا (ع)(ع) در خراسان با زهر به شهادت رسید . پس از شهادت امام رضا (ع) ، امت اسلامی به اختلاف وتفرقه دچار گشته و مردم مسلمان، نشانه هایی را كه در زمان حیات امام هشتم آنها را از دیگران متمایز كرده بود، از دست دادند. خلافت دوباره به بغداد بازگشت و مأمون عباسی هر كسی را كه خود می خواست، به دربار خویش نزدیك كرد و با كسانی كه روزی او را در برابر برادرش امین ، یاری كرده و حكومت را از چنگ او بیرون آورده بودند راه جفا و جنایت پیش گرفت و نشان خود را كه برای انقلاب خویش برگزیده بود، تغییر داد ودوباره جامه سیاه در بر كرد. بدین ترتیب حكومت برای بار دیگر، حكومت عباسیان شد!روزی امام در خیابان های شلوغ پایتخت ، بغداد، راه می رفت و مردم در برابر آن حضرت صف كشیده بودند و گردن می كشیدند تا توفیق دیدن امام را به دست آورند... یكی از كسانی كه در آن روز جزء همین تماشاگران بوده است، مردی است زیدی مذهب كه چنین روایت می كند:به طرف بغداد بیرون شدم همین كه به آنجا رسیدم، مردم را دیدم كه بر یكدیگر سبقت می گیرند و از كسی تشرف می جویند و می ایستند. پرسیدم: این شخص كیست؟ گفتند: فرزند امام رضا (ع)است. گفتم: به خدا باید به او بنگرم. آن حضرت سوار بر استری بود. گفتم: خدا اصحاب امامت را لعنت كند كه می گویند خداوند طاعت این(بچه) را واجب كرده است!دراین هنگام امام جواد (ع) راه خود را به طرف من كج كرد و گفت: ای قاسم بن عبدالرحمن :" فَقَالُوا أَبَشَراً مِنّا وَاحِداً نَتَّبِعُهُ إِنّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ. " ( قمر/24)" آیا بشری را از میان خویش پیروی كنیم، در این صورت ما در گمراهی و آتشهایی هستیم."با خود گفتم: به خدا او ساحر است.دوباره او به من روی كرد و گفت:" أَءُلقِی الذِّكْرُ عَلیهِ مِن بَینِنا بَلْ هُوَ كَذّابُ أَشِرُ"( قمر /25)" آیا از میان ما، كتاب بر او نازل شد بلكه او دروغ پرداز و برتری جوست. "راوی این ماجرا گوید: من از اعتقاد باطل خود بازگشتم و به امامت ایمان آوردم و شهادت دادم كه او حجت خداوند بر مردم است و به اواعتقاد پیدا كردم...شگفتی وتعجبی كه قلب این مرد را به خاطر كم سن و سالی امام جواد (ع) فرا گرفته بود به روشنی در این دو آیه پاسخ گفته شده بود.امام جواد (ع) در مدینه سكونت داشت. او جوان و كم سال بود و با این وجود نزد خدا و خلق ، از ارج و احترامی خاص برخوردار بود. شیعه نیزدرآن روزگار كه دارای جمعیت و كثرت قابل اعتنایی بود، زمام امور خویش را در دست امام جواد (ع) قرار داد و او با تدبیر خویش امور شیعه را به بهترین شكل اداره می كرد تا آنجا كه گروهی از یاران پدر و جدش گرد او را گرفتند.دوران امامت ایشانامام جواد (ع) (ع) با دو تن از خلفای عباسی هم دوران بود. در دوران خلافت مأمون، جواد الائمه در شرایطی آرام زندگی را سپری كرد. می دانیم كه مأمون در صدد برآمد تا خود را به علویها و سرور آنان امام رضا (ع)نزدیك كند. چرا كه در این بُرهه ، حكومت عباسی با فشارهایی كه ازجانب توده های مردم اعمال می شد، روبه رو بود. در حقیقت وجود زنجیرهائی از قیام ها و انقلاب ها در نقاط مختلف سرزمین اسلامی، یكی از ویژگیهای عصر خلافت مأمون به شمار می رفت. امام جواد (ع) همچنین با خلیفه دیگری كه تأثیر مستقیمی در زوال حكومت عباسی داشت، معاصر بود. این خلیفه معتصم بالله نام داشت.معتصم فرزند كنیزی ترك بود و همین امر موجب شد كه وی به بستگان مادرش گرایش بیشتری پیدا كند. او تمایل شدیدی به جمع كردن تركها و خرید آنها از صاحبانشان داشت. نتیجه این اقدامات ، آن شد كه چهارهزار ترك در دربار او گرد آیند. وی لباس های فاخر و كمربندهای زرین به آنها می پوشانید و آنها را با زر و زیورها می آراست و از سایر سپاهیان ، ممتازشان می كرد.(4)اوهمچنین مناصب و مشاغل فرماندهی در سپاه را به ترك ها اختصاص می داد ، تا آنجا كه این امر موجب تحریك احساسات نظامیان عرب شد. برهمین اساس " عجیف"( یكی از نظامیان عرب) كوشید تا به حكومت معتصم پایان دهد و عباس بن مأمون را بر سر كار آورد . اما این حركت ، سركوب شد و معتصم او را كشت.امام جواد (ع)(ع) با بهره برداری از اوضاع نامناسب زمان معتصم در تغذیه جنبش های مكتبی كه شالوده آنها برای آینده پی ریزی می شد، اقدامات مهمی انجام داد. در همین هنگام قیامی كه توسط محمد بن قاسم بن علی الطالبی، بر پا شد دستگاه حكومت را با ترس و نگرانی رو به رو كرد.گوشه هایی از اخلاق و فضایل امامالف- بخشنده و بزرگوارنهمین پیشوای ما را به خاطر دست بخشنده و آوازه اش در جود و كرم، جواد می خواندند. در این باره داستان های فراوانی نقل شده كه گوشه ای از آنها را برای شما نقل می كنیم:برنامه عملی آن حضرت، نامه ای بود كه از جانب پدر بزرگوارش از خراسان، برای او فرستاده شده بود. وی در آن هنگام 6 سال داشت. مضمون این نامه چنین بود:من به حقی كه برتو دارم از تو می خواهم كه ورود و خروجت جز از در بزرگ نباشد. و چون سوار شدی باید طلا و نقره( دینار و درهم) با تو باشد و هر كس كه از تو چیزی درخواست كرد، به او ببخشی.من می خواهم كه خداوند تو را رفعت و بلندی دهد پس انفاق كن و از خدای عرش بیم مدار كه فقیرت كند.- روایت شده كه بارجنس بزازی آن حضرت را كه قیمتی هم بود می آوردند. اما در بین راه آن را دزدیدند. كسی كه این بار را می آورد این ماجرا را با نامه به اطلاع امام رساند. آن حضرت در پاسخ او به خط خویش نوشت: جانها و اموال ما از مواهب گوارای خداست و عاریه هایی است كه به دست ما به امانت سپرده است. پس تا وقتی كه از آنها استفاده شود، موجب سرور و شادكامی است و آنچه كه از آنها گرفته شود اجر و پاداش در پی دارد. پس هر كس كه بی تابی اش بر صبرش چیره شود ، اجرش تباه می گردد و ما از این امر به خدا پناه می بریم.(5)ب- پارسا و پرهیزكار- یكی از راویان نقل می كند كه در روزگار زندگی امام جواد (ع) ، حج گزاردم و به سوی او در مدینه رفتم و داخل خانه شدم، ناگهان امام(ع) را دیدم كه بر سكویی ایستاده و جایی را كه بر آن می نشیند فرش نكرده اند. یكی از یاران با سجاده آمد ، آن را برای امام پهن كرد و آن حضرت روی آن نشست. چون به او نگریستم هیبت زده و مدهوش شدم و خواستم از غیر پلكان به طرف سكو بالا بروم كه امام به جایگاه پلكان اشاره فرمود.بالا رفتم و سلام دادم و آن حضرت پاسخ سلام مرا داد. آنگاه دستش را به سوی من دراز كرد. دست او را گرفتم و بوسیدم و روی صورتم گذاردم. آن حضرت مرا با دست خویش نشاند . به خاطر حیرت ودهشتی كه بر من راه یافته بود، دست او را گرفتم و آن حضرت هم دست خویش را در دست من نهاده بود و چون آرام یافتم دستش را رها كردم.- در ایام حج برای بزرگداشت آن حضرت، مجلسی ترتیب دادند ، در این مجلس گروه بسیاری از فقهای مصر و عراق و حجاز حضور یافتند. با این وجود آن حضرت با دو جامه و عمامه ای كه دو سویش رها بود و یك جفت نعلین در میان آن جمع پرشكوه ظاهر شد.ج- عالم و دانشمنددر بسیاری از احادیث آمده است كه آن حضرت از آنچه در درون ضمایر مردم می گذشته و یا رویدادهایی كه در آینده برای آنها پیش می آمده، مطلع بوده و آنها را خبر می داده است. این احادیث رساننده این مفهوم نیستند كه امامان(ع) غیب می دانستند بلكه نشانگر آن هستند كه این بزرگواران از راه الهام یا به وسیله پیامبر(ع) ، با خدای سبحان مرتبط بوده اند و از این طریق، به گونه مستقیم ، از منبع علم و معرفت سیراب می شدند در حالی كه سایر مردم ، مثلاً از راه حواس و تجارب به علم و دانش نایل می آیند.- والی مكه و مدینه مردی به نام( فرج الرغجی) بود ؛ وی كه از مخالفان اهل بیت علیهم السلام بود، روزی در حالیكه هر دو در كنار رود دجله ایستاده بودند به امام جواد (ع) گفت: پیروان تو ادعا می كنند كه تو می دانی در دجله چقدرآب است ، و وزن آن را نیز می دانی!امام به او فرمود: آیا خداوند می تواند این علم را به پشه ای از مخلوقاتش عطا كند یا نه؟ فرج گفت: آری می تواند.امام فرمود: من از یك پشه و از بیشتر مخلوقات خداوند، در پیشگاه حضرتش عزیزترم.- آن حضرت در 16 سالگی در مجلس مأمون حاضر می شود و با قاضی القضات كشور( یحیی بن اكثم) به مناظره می پردازد و او را با دلیل و برهان خاموش و مغلوب می سازد . اگر ما بدانیم كه مأمون ، بنا برنقل تاریخ، داناترین ِ خلفای عباسی و آگاه ترین آنان به علوم عصر خویش بوده و سپس با این همه در برابر امام جواد (ع)(ع) ، در جلساتی كه گوشه ای از آنها را ذكر كردیم، به كرنش می افتد. آنگاه می توانیم به درك معنی علم الهی و نوعیت آن، پی ببریم.پی نوشتها:1- مسند الامام الجواد، ص 243.2 و 3- بحار الانوار ، ج 50، ص 22.4- مروج الذهب ، مسعودی، ج 3، ص 465.5- تحف العقول، ص 339.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 455]