تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، كليد وضو و كليد هر چيزى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802741319




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات مارادونا 9


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هفت بخیه روی دست دیه گو

من به هر نحو كه شده خودم را به بازی می رساندم ، حتی با هفت بخیه تو دستم یك روز به اتفاق گویو كه برای خوردن غذا به خانه ما آمده بود در خانه ما آماده برای خوردن غذا بودیم. مادرم منو برای خرید سودا به بیرون فرستاد، با گویو با دو ( دویدن ) به مغازه رفتیم و در برگشت سر یك پیچ به هنگام تغییر جهت گویو تنه محكمی به من زد شیشه تو دستم تركید و جراحت بزرگی در دستم به وجود آورد.درد تمام وقایع پیش رو به سراغم آمد: جراحت زخم، ترس از مادرم توتا ، سیلی پدرم و بالاتر از همه بازی روز بعد ، چون آن روز جمعه بود و فردا شب باید در بن فیلد بازی می كردیم. در آنجا زخم را ضدعفونی و بخیه كردند و روی آن را پانسمان بزرگی گرفتند. شبیه به مومیایی شده بودم. روز بعد با وانت دون یایو به محل بازی رفتیم. می ترسیدم كه فرانسیس منو در تركیب قرار ندهد و یا حتی منو برگردونه. چون در حقیقت احترام خاصی برای كسی مثل او قائل بودیم، احترامی كه با كمی ترس همراه بود.در رختكن فرانسیس منو صدا كرد و از من پرسید: چه بلائی سر دستت اومده مارادونا؟ زمین خوردم دون فرانسیسكو اما می تونم بازی كنم. چی گفتی ؟ امكان نداره دیوانه! این جوری نمی تونی بازی كنی. نیم چرخی زدم به نیمكت ذخیره ها برگشتم لبهایم را گاز می گرفتم تا گریه ام نگیره. گویو منو تو اون حالت دید و رو به فرانسیس كرد و گفت: فرانسیس بعد از اینكه از ناراحتی پیشانیش را چین داد غرغركنان گفت: خوب باشه اما برای مدت كوتاهی می تونه بازی كنه. جان تازه ای گرفتم مدت كمی هم بازی نكردم بلكه تمام طول بازی را در زمین بودم. «7-1» بردیم و من 5 گل زدم. در بین افراد تیم ما مونوكلادیو، پسر هكتور رودریگز یك شماره 8 استثنایی بود. شماره 9 تیم ، گویو و شماره 10 هم من بودم و شماره 11 ، پل ورادلكادو. اما پدر « رودریگز » از علاقه مندان تیم چاكارایتا بود و وقتی كه به سن رده بندی 9 رسیدیم پسرش رو به آن تیم برد و تیم ما را خلع سلاح كرد. فرانسیس مجبور شد كه به جای او اسفالدو دالابوئونا را قرار بدهد كه یكی از بهترین دوستان من بود و علاقه شدیدی داشت كه با دریبل طول زمین را شخم بزنه و بعضی وقت ها بازی را به هم می ریخت.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 513]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن