پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849964863
هدف اسراييل نابودي فرماندهي غربي ايران قبل از هستهاي شدن آن بود
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آنتوني كردزمن درباره كتاب خود" درس هايي از جنگ حزب الله و اسرائيل" مي گويد: اين كتاب حاوي طيف گستردهاي از مصاحبهها و تماسهاي شخصي ام درباره تجربياتي است كه در زمان جنگ و طي سفر به اسرائيل و بحث و تبادلنظر با مقامات و افسران ارتش عرب به دست آمده است. «آنتوني كردزمن» از سرشناسترين تحليل گران نظامي آمريكاست كه در حال حاضر در «مركز مطالعات راهبردي و بين المللي واشنگتن» مشغول به كار است. آثار وي در بسياري از مراكز نظامي دنيا ، به عنوان منابعي ارزشمند مورد مطالعه و پژوهش قرار مي گيرد. از معروف ترين آثار او مي توان به مجموعه سه گانه اي اشاره كرد كه تحت عنوان «درس هايي از جنگ هاي مهم دنيا » منتشر شده است. اين مجموعه سه جلدي سه عنوان را در بر مي گيرد:«درس هايي از جنگ كره»- «درس هايي از جنگ ايران و عراق» - «درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان». كتاب «درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان» به شدت توجه پنتاگون را به خود جلب كرد؛ به گونهاي كه طراحان ستاد مشترك فرماندهي ارتش آمريكا به بررسي آن پرداختند و در دولت آمريكا نيز ميان كارشناسان نظامي دست به دست شد و مورد بررسي قرار گرفت.كوردزمن در باره اين كتاب خود مي گويد: "اين بررسي تحليلي ... محدود است؛ زيرا تحليل من از نزديك و با حضور در لبنان و مشاهده جنگ حزبالله صورت نگرفت". بررسي كوردزمن دو هدف را پوشش ميدهد: ايجاد پايه و اساسي براي درك جنگ از ديدگاه اسرائيليها و طرح اين پرسش كه حزبالله چگونه و تا چه حد مطلوب جنگيد. نتيجهگيري اين كتاب بر اساس ارزيابيهاي موجود در طول جنگ، مصاحبه با كارشناسان نظامي اسرائيلي، امريكايي و اروپايي و تحليلهاي جديد استراتژيستهاي نظامي از جنگ است. به علاوه، نظريات مقامات ارشد دولتي در خاورميانه كه نتيجه جنگ براي آنها بسيار حائز اهميت است و افرادي كه به گفتگو شده است نيز مورد توجه قرار گرفته است. برآيند نهايي اين كتاب با ديدگاه كنوني مقامات كاخ سفيد و اسرائيل در تناقض است؛ از جمله اينكه كردزمن مدعي شده توان دفاعي اسرائيل به طور چشمگيري توانست توان نظامي حزبالله را براي آغاز مجدد جنگ از بين ببرد؛يا اسرائيل موفق شد توافق نظامي حزبالله را براي پيروزي در جنگ آينده نابود كند و يا اينكه نيروهاي دفاعي اسرائيل پس از اعزام گسترده به جنوب لبنان توانستند بر دشمنان خود چيره شوند و اوضاع را مطابق ميل دستگاه سياسي اسرائيل پيش ببرند. در حاليكه درست، عكس اين مورد حقيقت دارد. از آغاز جنگ تا آخرين عمليات آن، فرماندهان حزبالله موفق شدند به چرخه تصميمسازي استراتژيك و تاكتيكي اسرائيل در حوزه عملياتهاي اطلاعاتي، نظامي و سياسي وارد شوند كه نتيجه آن، پيروزي قطعي و كامل حزبالله در جنگ با اسرائيل بود. آن چه خواهيد خواند متن كامل كتاب «درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان» است كه به مناسبت دومين سالگرد پيروزي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه، براي اولين بار در ايران توسط خبرگزاري فارس ترجمه شده و به صورت سلسله وار منتشر خواهد نمود.متن انگليسي اين كتاب به همت «ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام» تهيه شده و در اختيار اين خبرگزاري قرار گرفت كه جا دارد از زحمات اين مجموعه براي انتشار آثاري از اين قدر داني شود. **فصل اول *مقدمه تاريخ دقيق نظامي همواره خطرناك و نادرست است، بخصوص زماني كه تلاش براي توصيف جنگ به سوي تلاش براي درس آموختن از اطلاعات نامعلوم و متناقض سوق داده شود. با اين حال، واقعيت منتظر تاريخ نميشود و نياز است آمريكا در اسرع وقت ممكن درسهايي را كه ميتواند از جنگ اسرائيل و حزبالله فراگيرد، فراگيرد. آمريكا و متحدانش هماكنون درگير نبردهاي نامتقارن در افغانستان و عراق هستند و بسياري از كشورها به روشني به جنگهاي نامتقارن به عنوان راهي براي غلبه بر برتري حريفان از نظر قواي متعارف مينگرند. تعجيل در قضاوت غيرقابل اجتناب است. آمريكا و متحدانش نياز است در زودترين زمان ممكن درسهاي درست را بياموزند و بر طبق آن عمل كنند. *هشدارها و اخطارها خوشبختانه از زمان جنگ اسرائيل و حزبالله مواد فراواني علني شدهاند. اين منابع شامل كميسيونهاي "وينوگراد" و "برودت" و اظهارات بعد از جنگ مقامات و فرماندهان اسرائيلي و حزبالله ميشود. اين منابع همچنين شامل بعد گستردهاي از گزارشهاي رسانهاي، بررسيهاي مراكز مطالعاتي اسرائيلي و عرب و كار مراكز تحقيقي آمريكا ميشود. گزارش اخير ارايه كننده طيف گستردهاي از مصاحبهها و تماسهاي شخصي درباره تجربياتي است كه در زمان جنگ و طي سفر به اسرائيل و با حمايت مركز "مبادله پروژهاي كميته يهوديان آمريكا" و طي سفر بعدي به خاورميانه و بحث و تبادلنظر با مقامات و افسران ارتش عرب به دست آمده است. سفر مرتبط به لبنان و حزبالله در زمان جنگ و مصاحبه با سران و مبارزان حزبالله ميسر نبود. به هر حال، از زمان جنگ اين امكان وجود داشت كه بطور غيررسمي با افسران و مقامات لبنان گفتوگوهايي صورت گيرد. با اين حال، سابقه ديگر جنگها ارايه كننده هشداري روشن درباره اين امر است كه بسياري از دادهها و "حقايق" انتشار يافته در زمان و يا اندكي بعد از مناقشه مرهون گمانهزنيها، سياست و خط و خطوط ايدئولوژيكي است تا منابع موثق. حتي گزارشهاي رسمي درباره درسهاي آموخته شده نيز ميتواند به شدت سياسي و آشكارا نادرست باشد. به عنوان مثال، مطالعات جديد نشان داده بررسي درباره "اداره جنگ" كه در سال 1991 و بعد از جنگ خليج فارس از سوي وزارت دفاع آمريكا منتشر شد، ترسيم كننده تصويري كاملاً غيرواقعي از موفقيت يونيفرمپوشان بوده و از بسياري از جنبههاي مهم در واقع اشتباه بوده است. بايد به مخاطبان يادآور شد چندين سال طول ميكشد تا صحت دادهها و خاطراتي كه از يك جنگ بروز ميكند، اثبات شود. چندين دهه طول ميكشد تا منابع اصلي در دسترس قرار گيرند بخصوص اگر آنها بسيار محرمانه بوده و يا محتواي اين منابع دردسرساز باشد. *ضرورت درس آموزي فوري مناقشه اسرائيل و حزبالله، جنگ عراق و ديگر مناقشات اخير نشان ميدهد كه هر تلاشي بايد براي تجربه آموختن صورت گيرد. اسرائيل و آمريكا نشان دادهاند كه چقدر خطرناك است جنگها را بر اساس راهبردهاي كلان ناقص و فرضيات راهبردي اداره كرد. هر دوي آنها نشان دادهاند كه قواي با فناوري بالا كه براي شكست دشمنان متعارف بهينه ساخته شدهاند، ميتوانند در برابر حملات نامتقارن [چريكي] آسيبپذير بوده و ميتوانند مشكلات سياسي ايجاد كنند كه بسياري از مزيتهاي نظامي آنها را خنثي كند. مناقشه اسرائيل و حزبالله مانند نبرد در عراق به شدت نشان ميدهد كه تاكيد بر جنگيدن در جنگ متعارف و با فناوري بالا يا "انقلاب در امور نظامي" كه آمريكا و اسرائيل پيش از جنگ ترويج كرده بودند از اساس ناقص بوده است. اين اتكاي نابجا بخصوص در زمينه تغييرشكل قوا با استفاده از فناوري به عنوان جايگزيني براي تعداد نيروها و يا جانشيني براي مهارتها و حضور نيروي انساني - بخصوص دقت در قابليت حمله دقيق از راه دور و توانايي پيشرفته اطلاعاتي، تجسسي و شناسايي - به كار برده ميشود. به عبارت ديگر، هر دوي مناقشات نشان دهنده درسهاي اساسي از جنگ به قدمت تاريخ است. شكست دادن دشمن در ميدان نبرد به خودي خود هرگز يك راهبرد و يا پايان راهبردي بزرگ نبوده است. طرحهاي كارآمد راهبردي نيازمند طرحها و عملياتي است كه به پيروزي در جنگ ميانجام نه فقط پيروزي در درگيري. راهبردهاي كلان نيازمند طرحها و عملياتي هستند كه به نتايج سياسي و اهدافي دست پيدا كنند كه جنگ براي آن به راه افتاده است. پيروزي شامل تغيير شكل موفقيت تاكتيكي به مزيت سياسي پايدار است. اين امر بيشتر براي جنگهاي اختياري است تا جنگ براي [حفظ] موجوديت انجام مي شود. صرف ادامه بقاء يا مزيت محدود تاكتيكي ميتوانند در جنگي كه براي حفظ موجوديت انجام ميشود در زمره اهداف راهبردي معتبر باشد. پايان موفقيتآميز مناقشات و موفقيت سياسي پايدار مي تواند تنها جنگهاي اختياري يا محدود را توجيه كند. **فصل دوم *درس هايي درباره اين كه جنگ براي اسرائيل چه كار كرد و چه كار نكرد مناقشه اسرائيل و حزبالله همانند جنگ عراق ارايه كننده درسهايي بود كه در اغلب جنگهاي تاريخ بشريت بسيار آشنا است: جنگهاي محدود دربردارنده نتايج بسيار محدودتر و پيامدهاي نامطمئن بسيار بيشتري به نسبت آنچيزي هستند كه طراحان جنگ در زمان راهندازي و اداره چنين جنگي متصور هستند. دانستن اين امر بسيار دشوار است كه تا به امروز تا چه اندازه اهداف اسرائيل از جنگ محقق شده و يا در آينده ميتواند محقق شود. اما هم اسرائيل و حزبالله با بياطمينانيهاي عمدهاي در اعلام هر گونه پيروزي توجيهپذير مواجه هستند. اسرائيل جنگي "اختياري" را شروع كرد و انجام داد. اسرائيل بعد از حمله كوچك حزبالله به نيروهاي دفاعي آن IDF در 12 ژوئيه 2006 كه به مرگ 8 سرباز اين نيروها منجر شد اينگونه برگزيد كه به صورت يكجانبه به جنگ شدت دهد. حزبالله همچنين دو سرباز ديگر را هنگام گشت در مناطق مرزي شمال در نزديكي لبنان ربود.IDF در واكنش به اين حمله تلاش كرد مواضع نگهداري راكتهاي دور برد و ميان برد حزبالله را نابود كند و اين كار را با موفقيتهاي چشمگير اوليهاي انجام داد. به هر حال اسرائيل بعد از آن تصميم گرفت پا را فراتر نهد. اسرائيليها در 13 ژوئيه اقدام به بمباران فرودگاه بيروت كردند و بنادر لبنان را بستند. اسرائيل بعد از آن گام در راه تشديد نزاع به جنگي 33 روزه نهاد. با وجود آن كه "فؤاد سنيوره" نخستوزير لبنان روز بعد از آن درخواست آتشبس كرد اما درگيريها همچنان شدت يافت و حزبالله براي نخستين بار در 16 ژوئيه راكتهاي دوربرد خود را به اهدافي نزديك "حيفا" شليك كرد. حملات هوايي به اهدافي در لبنان و درگيري زميني در نزديكي مرز همچنان شدت يافت. حزبالله مبارزان بيشتري اعزام كرد و درگيري زميني شدت بيشتري يافت و حزبالله به شليك راكتها به داخل خاك اسرائيل [سرزمينهاي اشغالي] ادامه داد. اسرائيل 30 هزار نيروي ذخيره خود را در 27 ژوئيه بسيج كرد. اسرائيل سپس در اول اوت درگيري زميني را تعميم بخشيد و نيروهاي دفاعي اسرائيل هليبورن نيروها را تا عمق 125 كيلومتري خاك لبنان آغاز كردند و اقدام به هدف قراردادن سران لبناني در دره "بقاء" كردند. حزبالله روز بعد از آن 200 راكت ديگر به سوي اسرائيل شليك كرد كه شديدترين گلوله باران تا آن زمان به شمار ميرفت. در 11 اوت، اسرائيليها تصميم گرفتند همه نيروهاي فعال و ذخيره خود را بطور كامل به كار گرفته و جنوب لبنان تا رودخانه "ليتاني" را تسخير كنند. به هر حال، تصميم براي حمله زميني به عمق لبنان در زماني اتخاذ شد كه جامعه بينالمللي براي آتشبس به شدت فشار وارد ميكرد و برداشتهاي عمومي حاكي از آن بود كه اسرائيل جنگ را بد اداره كرده و تلفات بيش از حد غيرنظامي در لبنان برجاي گذاشته و خسارت غيرضروري به اقتصاد لبنان وارد كرده است. هفتههاي ترديد در تصميم گيري درباره چگونه شكل دادن به حملات زميني با تغيير ناگهاني تصميم حمله همراه بود. كابينه اسرائيل در 13 اوت تقريباً بلافاصله بعد از اين كه نيروهاي IDF را ملزم به حمله همهجانبه زميني كرد، با آتشبس موافقت كرد. با وجود آن كه حملات راكتي حزبالله به داخل اسرائيل به نقطه اوج 250 راكت رسيده بود، اين كابينه دست به اين كار زد. آتشبس با ميانجيگري سازمان ملل در 14اوت به مرحله اجرا درآمد و ارتش لبنان و يگان نمادين سازمان ملل در 17 اوت شروع به استقرار در منطقه جنوب لبنان كردند. زماني كه جنگ خاتمه يافت، آنچه كه با حمله حزبالله به داخل اسرائيل آغاز شده بود به درگيري جدي بدل گشت. با وجود آن كه آمار دقيق ممكن است به مرور زمان تغيير يابد، اما گزارشهاي اسرائيلي نشان ميدهند حمله اسرائيل كه در ابتدا براي از بين بردن قواي موشكهاي دوربرد حزبالله طراحي شده بود در نهايت به 15 هزار و 500 نوبت پروازي از سوي نيروي هوايي اسرائيل و حمله به 7 هزار هدف ختم شد. نيروهاي IDF حدود 100 هزار گلوله تانك و توپخانه شليك كردند و دستكم 15 هزار نيرو از بيش از 30 هزار نيروي خود را براي حمله به لبنان به كار گرفتند. با وجود آن كه چنين آماري نامعلومتر از دادههاي قبلي است اما اسرائيليها در عوض پذيراي 3 هزار و 970 راكت حزبالله بودند. شمار تلفات نيز تاحدودي نامعلوم است. اما اسرائيليها 117 الي 119 سرباز خود و 37 غيرنظامي را از دست دادند و حزبالله نيز 250 الي 800 مبارز خود را از دست داد. برآوردهاي مختلف نشان از مرگ 900 الي هزارو 191 غيرنظامي لبناني دارد. *اهداف آشكار اسرائيل، رهبري و راهبرد تصميمسازان اسرائيلي همانند تصميمسازان آمريكايي در مورد جنگ عراق، تصوير روشني از اين امر ارايه نكرده بودند كه با راهاندازي جنگ به دنبال چه هستند و يا اين كه در نظر دارند در طول يك دوره زماني مشخص چه چيزي را به انجام برسانند. اينگونه ناكاميهاي اسرائيليها در «راهبرد» و يا در «راهبرد عمده» ، در واقع جمعبندي عمده كميسيون وينوگراد را تشكيل ميدهد. كميسيوني كه براي بررسي نحوه اداره جنگ تشكيل شد. سران اسرائيل دچار تفرقه بودند. ارتش آن براي واكنش نظامي نامتقارن حزبالله آماده نبود و طرح و راهبرد روشن بلندمدت جنگي در اختيار نداشت. سران غيرنظامي آن بيتجربه بودند و راهبرد عمدهاي براي راهاندازي جنگ و يا براي اداره مناقشه در دست نداشتند و تلاشهاي نظامي و غيرنظامي بطور ضعيفي در بالاترين سطوح تصميمسازي مديريت و هماهنگ شد. به هر حال، در نشستي كه براي خاتمه جنگ برگزار شد، به نظر ميرسد تنها يك مقام ارشد اسرائيلي ديدگاههاي تصميمسازان اسرائيلي را در طول دوره جنگ جمعبندي ميكرد. اين مقام ادعا كرد كه اسرائيل در راهاندازي جنگ پنج هدف را دنبال ميكرد: _نابودي "فرماندهي غربي ايران" قبل از اين كه ايران هستهاي شود. _احياي اعتبار بازدارندگي اسرائيل پس از خروج يكجانبه از لبنان در سال 2000 و غزه در سال 2005 و مقابله با بروز وجهه ضعيف از اسرائيل. _مجبور كردن لبنان به مسئوليتپذير بودن و عمل كردن همچون يك كشور و خاتمه دادن به وضعيت دولت در دولت حزبالله. _تخريب يا زمينگير كردن حزبالله با توجه به اين كه نمي توان آن را به عنوان يك نيروي نظامي نابود كرد و همچنان به عنوان يك عامل سياسي عمده در لبنان باقي خواهد ماند. _زنده بازگرداندن دو سربازي كه حزبالله دستگير كرده بود بدون اين كه تبادل عمدهاي با زندانيان در اختيار اسرائيل صورت گيرد و نه هزاران نفري كه از سوي نصرالله و حزبالله درخواست شده بود. چندان معلوم نيست كه آيا سران اسرائيل اصلاً اتفاقنظر واقعي درباره هر يك از ابعاد جنگ داشتند و اين كه درباره همه اين اهداف در زماني كه اسرائيل جنگ را شروع كرد، توافق كرده بودند يا اين كه اين اهداف را بطور مداوم با شرايط مناسب دنبال ميكردند. مصاحبههاي بعدي نشان داد كه IDF ممكن است با اين باور وارد جنگ شده باشد كه ميتواند حملهاي جراحي گونه به مواضع موشكهاي حزبالله داشته باشد و مجبور نخواهد شد در درگيري عمده زميني و يا در حملات گسترده هوايي عليه اهداف حزبالله وارد عمل شود. همچنين معلوم نيست لفاظيهاي به كار رفته كه بر بازگرداندن سربازان دستگير شده متمركز بود تا چه حد وافعي بود و اين دستگيري تا چه حد براي توجيه عمليات نظامي به كار گرفته شد. با شدت گرفتن جنگ، اسرائيليها احتمالاً اهداف خود را وسعت داده بودند. دسترسي كامل به شرح آنچه كه در سطوح بالا تصميمسازي گفته شد و گفته نشد ميتواند به روشن شدن برداشتهاي مقامات مختلف اسرائيل و افسران ارشد وقت، كمك كند. حتي راهبرد يا راهبردهايي كه اسرائيل به منظور پيشبرد اهداف انتخاب كرد نيز نامعلومتر هستند و اين راهبردها با شدت گرفتن دامنه نبرد، تغيير يافته و توسعه پيدا كردند. مباحثه عمدهاي در اسرائيل اندكي پس از جنگ درباره دامنه بزرگنمايي توان هوايي اسرائيل از سوي "دن حالوتس" رئيس ستاد مشترك ارتش كه يك افسر نيروي هوايي و فرمانده كل پيشين نيروي هوايي اسرائيل بود، درگرفت. افسران نظامي اسرائيل و سران سياسي آن از اظهارنظر درباره اقدام زميني به شدت اجتناب به خرج دادند چرا كه از تكرار اشغالگري اسرائيل در جنوب لبنان و جنگ فرسايشي كه به دنبال تهاجم اسرائيل به لبنان در سال 1982 پيش آمد، بيم داشتند
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-