محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831100344
مي خواهند شكوه قدسي توبه را بشكنند
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
... به راستي چهره ها و رسانه هاي مدعي اصلاح طلبي و دموكراسي خواهي، از «سخنراني تازه كار» و «چهره اي درجه چندم» كه براي «تخريب خاتمي» به «جعل سند» و «ادعاهاي بزرگ و عجيب» روي آورده است، تا «خاتمي را از كانديداتوري براي حضور در انتخابات آينده رياست جمهوري منصرف كند»، چرا چنين هراسيدند كه ركيك ترين فحش ها و شرم آورترين تهمت ها را نثارش كردند؟! راز فحاشي هاي سياسي و رسانه اي آنچه نوشتم، تنها چند نمونه از فحاشي ها و تهمت هايي بود كه سه جريان مدعي اصلاح طلبي، نوانديشي ديني و اپوزيسيون سياسي خارج از كشور، تنها طي ده روز گذشته به نگارنده منتسب كردند. فحاشي هايي كه دير زماني است آغاز شده و علي رضا نوري زاده، حسن زرهي، بهروز صوراسرافيل، ضياء آتاباي، فريبا داوودي مهاجر، خبرنگاران بي.بي.سي و تلويزيون هاي ماهواره اي اپوزيسيون پيش قدم آن بوده اند. فحاشي ها از آن جا آغاز گشت كه من قدم به قدم از طايفه اصلاح طلبان فاصله گرفتم و با بازخواني انتقادي خود و گذشته ام كوشيدم رويه اي ديگر را كه شباهتي به شعارهاي دموكراسي خواهي و حقوق بشر نداشت، برگزينم. چه شد جواني كه در نيمه دوم دهه هفتاد در حلقه شاگردان دروس حافظ شناسي و مولوي شناسي دكتر عبدالكريم سروش حاضر مي شد و به منزل آقاي حميدرضا جلايي پور در خيابان دولت رفت وآمد داشت، از سال 1376 نيز روزنامه نگاري را آغاز كرد و سپس جذب مطبوعات اصلاح طلب شد، بدل به جوانكي مجهول الهويه گشت كه ناگهان پژوهشگر شده است؟! كسي كه از سال1387در هنگامه وزارت آقاي عطاء الله مهاجراني در دولت اصلاحات، براي پروژه نوسازي سياسي و مذهبي در سينماي ايران فعاليت كرد و در آغاز جواني در قامت يك روزنامه نگار، وقتي كه دبيري بخش گفت وگوهاي ويژه هفته نامه سينما را بر عهده داشت، مورد تقدير وزير فرهنگ آقاي خاتمي قرار گرفت. چه شد كه مديران رسانه هاي اصلاح طلب از ياد بردند كه تابستان 1387، يعني 9 سال پيش، جواني به نام پيام فضلي نژاد بود كه به اشاره محسن كديور و همراهي محمدتقي فاضل ميبدي با حضور در نزد فقها و روحانيوني چون آيت الله يوسف صانعي، جواز «حضور زن مسلمان ايراني بي حجاب در سينما» را گرفت و اين ديدارها ادامه يافت تا به اخذ فتواي «رقص جوانان با موسيقي پاپ» انجاميد؟! از ياد بردند كه اين جنس از گفت وگوي تفصيلي او با فقهاي اصلاح طلب نه تنها در هفته نامه سينما (شماره 793، 21 آبان 1378) كه در نشريات فرهنگي متعلق به اصلاح طلبان بازتاب گسترده مي يافت و از سال 1381 كه همين جوانك متوهم، سردبيري بخش ويژه تنها سايت پرمخاطب فارسي زبانان، يعني گويانيوز، را بر عهده گرفت، متن مشروح اين گفت وگوها در آن سايت منتشر مي شد؟!http:.. newsgooyacom.payamfazlinejadphp مگر همين جوانكي كه به روايت معاون سابق آقاي سيدمحمد خاتمي، امروز تواب است و تضمين كننده منافع دشمنان، در شهريور 1379 كه بيت آقاي حسينعلي منتظري حصر بود، به نمايندگي از جامعه هنري و سينمايي ايران مصاحبه اي را با وي انجام نداد كه متن اين مصاحبه نه تنها در كتاب استفتائات ايشان (جلد1، از ص 992)، بلكه به سهولت در سايت وي قابل دسترسي است؟! مگر همين پديده مجهول الهويه نبود كه روز 24 شهريور 1379 در مقدمه آن مصاحبه، براي نشر انديشه جامعه مدني آقاي خاتمي نوشت: «اينجانب كه همواره دغدغه رفع موانع فقهي هنر و ارائه نظريات مراجع را توسط نشر كتاب و نگارش مقاله و گفتگو داشته ام به دليل حصر بيت آن حضرت توسط مخالفان جامعه باز و كثرت گرا نتوانستم از محضرتان استفاده كنم.» مگر گفت وگوهاي من با آقاي عباس عبدي (عضو شوراي مركزي حزب مشاركت) در باب سانسور مميزي (هفته نامه سينما، شماره 363، 21 اسفند 1377، ص 21)، مرحوم احمد بورقاني (معاون اسبق مطبوعاتي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي) پيرامون نوسازي سياسي در سينماي ايران، (هفته نامه سينما، شماره 773، 62 خرداد 1378، صفحه 21) با آقاي حميدرضا جلايي پور (عضو شوراي مركزي حزب مشاركت) در باب انديشه مدرن در سينماي ايران (هفته نامه سينما، شماره 773، 62 خرداد 1378، صفحه 21) و چهره هايي ديگر چون آقايان محسن آرمين، علي حكمت، عزت الله سحابي، ابراهيم يزدي و... نبود كه زمينه ساز طرح مفاهيمي چون «سينماي مدني»، «سينماي كثرت گرا» و «ايدئولوژي زدايي از سينما» به عنوان يك گفتمان فكري در عرصه هنر گشت؟! در آن روزگار، نه تنها روزنامه هاي مدعي بسط و گسترش جامعه مدني، مانند روزنامه نشاط، مقالات مرا در حالي كه هنوز به سن 81 سالگي نرسيده بودم، منتشر مي كردند (شماره 23، 23 فروردين 1387، صفحه 8)، بلكه پيش تر از آن، روزنامه خرداد در ستون صفحه 3 خود كه شخصيت هاي سياسي، آراء خود را پيرامون «منشور خرداد» ابراز مي كردند، نام من به عنوان «روزنامه نگار» در آن روزنامه نقش بست؛ وقتي كه نوشتم: «از حذف و تعطيلي نهراسيد!» (شماره 12، 7 دي 1377، صفحه 3) چگونه بود كه وقتي عبدالله نوري (معاون توسعه سياسي رئيس جمهور سابق) به زندان رفت و من در روزنامه پيام آزادي يادداشت مفصلي را در دفاع از او نوشتم و از نقطه ديد كانتي، وصف «واپس گرايي» را منتسب به قوه قضائيه كردم، (شماره 685، 8 آذر 1387، صفحه 3) معاونان سابق و لاحق آقاي خاتمي برنياشفتند كه اين پديده مجهول الهويه تازه به دوران رسيده، معلوم نيست كه از كجا پيدايش شده كه چنين بي محابا از دولت ما دفاع مي كند؟! چرا آن هنگام كه مرحوم حجت الاسلام محمد عبايي خراساني (نماينده مردم مشهد در مجلس ششم كه انتشارات الست فردا متعلق به او بود) در سالگرد دوم خرداد 1379 كتاب اينجانب را با نام سينما، سياست، آزادي (انتشارات الست فردا، چاپ اول، خرداد 1379، 3000 نسخه) روانه بازار كتاب كرد، كتابي كه بازتابنده آراء رهبران فكري حزب مشاركت ايران و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در عرصه هنر بود، حضرات فحاشان فرياد نكردند كه چرا يكي از شيوخ مجمع روحانيون مبارز، از يك جوانك كتاب منتشر كرده است و مگر روزنامه هاي زنجيره اي سراسر ستايش از اين اثر نبودند!؟ چرا آن هنگام كه من در قامت مشاور رسانه اي دو عضو ارشد مجمع روحانيون مبارز (آقايان محمد عبايي خراساني و صادق خلخالي) فعاليت مي كردم، داد آقايان در نيامد كه «يكي از دشمنان نظام» ميان ما رخنه كرده است و دارد به اشاره آقاي مصطفي تاج زاده (معاون سياسي وقت وزير كشور) پروژه هاي جنگ رواني ما، چون ماجراي خبرسازي دروغ حمله به دفتر نمايندگان مجلس ششم در سالگرد حادثه 18 تير 1379را پيش مي برد و روزنامه ايران، اخبار آن را نيز پوشش مي دهد؟! در آستانه برگزاري هشتمين دوره انتخابات رياست جمهوري، همين نابغه توهم و تخريب بود كه به پيشنهاد مرحوم احمد بورقاني (نماينده مجلس ششم) كار تدوين «گزارش دستاوردهاي هنري سيد محمد خاتمي در دوره نخست رياست جمهوري» را در ستاد انتخاباتي حزب مشاركت ايران بر عهده گرفت. چكيده 51 صفحه اي اين گزارش، دو روز پيش از برگزاري انتخابات رياست جمهوري در رسانه هاي فارسي زبان منتشر شد. (براي نمونه، نك: كوشش خاتمي براي دستيابي به توسعه فرهنگي و تنوع هنري، سينما جهان، شماره 7، صفحات 13، 41و 51) آن هنگام، در دوران فعاليت هاي هنري و سينمايي ام كه پاتوق من منزل آقايان حسين موسوي تبريزي و اسدالله بيات بود و اولي فتواي تماشاي فيلم سكسي را از راه گشايش باغ هايي از لذت تصويري توسط اروتيك كردن هنر را مي داد و از خوانندگان زني چون سيما بينا تجليل مي كرد (هفته نامه سينما جهان، شماره 43، 32 آبان 1380، صفحه 41) و دومي از آزادي ماهواره دفاع مي كرد و تك خواني زن مسلمان را بلااشكال مي دانست، (ماهنامه فيلم و هنر، شماره 82، بهمن 1379، صفحه 6) هيچ كس برنياشفت؟! وقتي تابستان سال 1381 و پس از تشكيل دولت حامد كرزاي در افغانستان ، وقتي در كنار بهروز افخمي (نماينده مشاركتي مجلس ششم و فيلمساز) و به دعوت يوسف اعتبار، رئيس دفتر رئيس جمهور افغانستان، به كابل رفتم و پس از 10 روز رايزني با وي و مديرعامل راديو و تلويزيون ملي افغانستان طرحي را براي احياء سينماهاي آن كشور ارائه كردم، جوان نازنيني بودم كه رازدار افاضات و افتضاحات نمايندگان مشاركتي در خارج از كشور بود و همان هنگام كه در حضور شخصيت هاي بين المللي و رئيس جمهور افغانستان، در سمينار «مسعودشناسي» سخنراني اي را پيرامون احمد شاه مسعود ايراد كردم، از سوي رسانه هاي بين المللي تحسين مي شدم. چرا معاونين سابق رييس جمهور، وقتي كه من در كنار برخي از اعضاء هيأت دولت از جمله خود آقاي محمدعلي ابطحي و در حضور آقايان عبدالله رمضان زاده و محمد ستاري فر و جمعي از نمايندگان مجلس ششم چون خانم ها فاطمه حقيقت جو ، شهربانو اماني، الهه كولايي و مرحوم بهاالدين ادب، در مقابل پلكان هواپيماي ايران اير به استقبال شيرين عبادي كه برنده جايزه صلح نوبل شده بود، رفتم، نه تنها از نبوغ من در زمينه توهم و تخريب سخني نمي گفتند، بلكه به اعتبار حضور من به عنوان سردبير بخش ويژه سايت گويانيوز از من و كار ژورناليستي ام ستايش مي كردند؟! (براي نمونه، نك: گويانيوز، 23مهر 1382، http:.. newsgooyacom.politics.archives.000454php روزهايي كه خانه من پاتوق آقايان احسان نراقي، غلامحسين صالحيار و سيامك پورزند بود،(فيلم و عكس ميزباني هاي نگارنده موجود است) كساني كه از مجريان پروژه گفت و گوي تمدن هاي آقاي خاتمي بودند، معلوم بود از كجا آمده بودم و چه پديده اي هستم، اما امروز كه به بازخواني انتقادي خودم و جريان مدعي اصلاح طلبي روي آورده ام ، خودم مجهول الهويه و خانواده ام منافق مي شوند؟! وقتي براي روزنامه هاي نشاط، خرداد، پيام آزادي ، صداي عدالت ، جامعه مدني، حيات نو، اخبار و... مي نوشتم، پژوهش هايم در باب سينما و روحانيت و نقدهايم در نشرياتي مانند پروين ، فيلم و سينما، هنر هفتم، قرن 12 و...منتشر مي شد و به عنوان تحليلگر سياسي با نشريات اينترنتي مانند پيك ايران ، سايت فارسي صداي آمريكا ، اخبار امروز، پيك نت، مهديس، سياه و سپيد و... همكاري مي كردم و پيرامون هر موضوعي ، راديو فردا گفت و گويي از من را مخابره مي كرد ، دم برنياوردند كه اين آدم كيست كه ناگهان به يك پژوهشگر تبديل شده است؟! چرا به انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران كه از سال 1378 عضو آن بودم و بعد به انجمن نويسندگان و منتقدان سينمايي ايران كه از 1379 عضو آن بودم و نيز به فدراسيون جهاني روزنامه نگاران در شيكاگو كه از سال 1380 عضو آن بودم ، نگفتند كه اين نابغه توهم و تخريب ، تنها هنرش آسمان و ريسمان تاباندن است؟! وقتي كه زمستان 1383، رسوايي انجمن صنفي روزنامه نگاران ايران در ماجراي وبلاگ نويسان پيش آمد، مگر آقاي رجبعلي مزروعي (رييس انجمن و مشاور رييس جمهور سابق) نبود كه با اصرار از همين جوانك مجهول الهويه كه با اصلاح طلبان به مرزبندي سياسي رسيده بود، براي حضور در جلسه اي خصوصي دعوت كرد و هنگامي كه گزارش اين جلسه به دست آقاي سيد محمد خاتمي رسيد، رييس جمهور وقت براي ديداري ازمن دعوت كرد و به خيالش به دلجويي پرداخت؟! شرح اين ديدار را كه پيش و پس آن آميخته به تهديد و ارعاب بود ، بارها بازگفته ام. آيا هنگامي كه بام تا شام را در كنار آقاي محمدمهدي فقيهي ، سردبير روزنامه انتخاب مي گذراندم، آن روزها پاي بساط منقل بودم و با بازيگران سينما روابط غيراخلاقي داشتم؟! مگر در همان روزگار نبود كه روزنامه انتخاب ، با من به عنوان منتقد سينمايي مصاحبه مي كرد ، نقدهاي هنري من را انتشار مي داد (شماره 376، 6 مرداد 1379 ، صفحه 7) و نه تنها آقاي طه هاشمي (عضو سابق هيأت مديره دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم و مدير مسئول وقت روزنامه انتخاب) در ديدارهاي مان از خوانندگاني چون گوگوش، به مثابه يك فرصت ياد مي كرد، بلكه در باب مباني فرهنگي جريان نوانديشي ديني با من به بحث مي نشست؟! (سينما جهان، شماره 19، 9 مرداد 1380) مگر نه اينكه در همان روزگار يادداشت هاي سياسي من در ستون اول اين روزنامه به چاپ مي رسيد؟! آيا ماحصل حضور در دفتر آقاي محمدمهدي فقيهي نبود كه ايشان اين جوان ضد انقلاب را كه به خيالش از خانواده اي منافق برخاسته ، مامور انتشار پيش شماره روزنامه اخبار امروز كرد؛ روزنامه اي به صاحب امتيازي طه هاشمي و سردبيري ايشان. آيا ايشان جلسات مكرر من با حضور آقاي فريدون صديقي را در اين باب از ياد برده اند؟! چرا اجازه داديد كه اين آدم گروهكي سرمقاله نخستين شماره روزنامه اي مدعي ارزشگرايي شما را بنويسد (شماره يك، 19 بهمن 1381 ، صفحه 1) و پس از آن هم اين ارتباط حفظ شد، تا جايي كه در سال 1386 ، هنگامي كه آقاي فقيهي از اعضاء ارشد ستاد تبليغات انتخاباتي آقاي دكتر علي لاريجاني در نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري بود، مرا به سمت مشاور خود در خبرگزاري انتخاب (ارگان رسانه اي وتبليغاتي آقاي لاريجاني) برگزيد و نزديك يك سال ، همين نويسنده منافق و گروهكي، در خلوت خصوصي و خانه آقاي فقيهي واقع در محله ديباجي تهران راه داشت؟! آيا آقاي فقيهي جلساتي را هم كه در منزل ايشان و با حضور من و آقاي دكتر جواد وعيدي (معاون امنيت بين الملل شوراي عالي امنيت ملي) پيرامون بحث درباره شيوه تبليغات اينترنتي براي آقاي دكتر لاريجاني برگزار شد را از ياد برده اند؟! آيا بايد از اوصاف حقوقي به دست آوردن خانه مجلل ايشان در محله ديباجي (جنب پارك ارغوان ) كه در سه طبقه بنا شده است، بگويم يا از دفتري چند صد متري در خيابان پروين اعتصامي (حوالي ميدان فاطمي) كه به رايگان براي فعاليت فرهنگي در اختيار ايشان بود، رازگشايي كنم ؛ مكاني كه پاتوقي بود براي هر فعاليتي غير از فرهنگ ! يا از كلكسيون هاي فرش و ادكلن منزل ايشان يا سي. دي هاي طربناك و فيلم هاي مخصوص مورد علاقه شان بگويم و يا از بودجه هايي كه از سوي يك نهاد خاص براي فعاليت هاي خاص در اختيارشان بود كه سرنوشت نامعلومش براي من معلوم است؟! من به دستور شرع مقدس اسلام از ورود به حوزه خصوصي انسان ها ، پرهيز دارم، اما آقاي محمدمهدي فقيهي خوب مي دانند كه چه سندهاي صوتي و مكتوبي در اختيارم هست كه انتشارش قطعا به مصلحت جرياني كه مدعاي نوانديشي ديني را دارد، نيست. آيا در طول آن همه مدت كه به روزنامه انتخاب و بعد خانه ايشان ، به همراه دوستانم رفت و آمد داشتم، دچار بيماري خود ادراري وشب اداري بودم؟! اگر چنين است، لابد آثار آن بيماري در مكان هاي متعلق به آقاي فقيهي و حوزه خصوصي ايشان هنوز باقي است كه چنين برآشفته اند. خرسندم كه شخصي چون آقاي محمدمهدي فقيهي در همراهي و هم كلامي با معاونان رييس جمهور سابق و رسانه هاي لائيك وسلطنت طلب مرا به فحش مي كشد و پدري مرحوم را متهم به فعاليت در گروهك تروريستي منافقين مي كند. از ديگر سو، متحيرم كسي چون او كه رسوايي ماجراي سفر اروپايي اش و مذاكراتش با چهره هاي معلوم الحال در ميان فعالان سياسي مشهور است و امروز القاب ونشان هايش را به پاس فحاشي به ذخاير انقلاب اسلامي ايران، از سلطنت طلبان و معاندان نظام مي گيرد، مرا به جرم ارتباط با مخالفان جمهوري اسلامي، تهديد به دادگاه و زندان مي نمايد. مي خواهند «شكوه قدسي توبه» را بشكنند به تفضيل در پيشگفتار كتاب شواليه هاي ناتوي فرهنگي (انتشارات مؤسسه كيهان ، بهمن 1386) نوشته ام پنج سال است كه از احزاب اصلاح طلب دل بريده ام. قدم به قدم ، با آن ها به مرزبندي شفاف رسيده ام و از لحظه لحظه هم نفسي وهم نشيني با اين طايفه توبه كرده ام و البته هزينه هاي بسيار دادم. در فرآيند اين مرزبندي، هر جا كه در قامت مشاور حضوري داشته ام يا سخنراني اي كرده ام و مقاله اي نوشته ام، كوشيدم تا بي توقع پاداشي و فارغ از بندگي حزب و گروهي، همنسلانم را از فاجعه اي سياه كه دولت موسوم به اصلاحات پديده آورد، آگاه كنم. اين آگاهي سازي، به قدر مقدور و وسع ناچيز من، ثمره هايي اندك، اما نيك داد. آخرين نمونه آن، هياهوهايي بود كه اعضاء حزب مشاركت ايران در جلسه سخنراني ام، روز 13 ارديبهشت 1387 در دانشكده فني دانشگاه فردوسي مشهد آفريدند؛ به دانشجويان پاكباخته بسيجي حمله ور شدند و تهديدم كردند كه بلايي سرم مي آورند تا مزه داغ و درفش حقيقي را خارج از زندان دريابم. حالا به خيال خود مي خواهند توابان را نقره داغ كنند تا از اين پس كسي قدرت و جرات انديشيدن درباره خود و گذشته اش را نداشته باشد، حالا مي خواهند توابان را چنان به لجن بكشند تا ديگران بدانند كه اگر روزگاري تن به بازخواني انتقادي كارنامه سياسي شان دادند، سرنوشتي سياه آكنده از فحش و فضاحت در انتظارشان است و اين فحاشي ها، چنان گسترده و آميخته به تهمت هاي ناموسي و خانوادگي مي شود تا روان آدمي فرو بپاشد. حالا به خيال خام خود مي خواهند توان رازگشايي و فاش گويي پيرامون هشت سال بسط انديشه هاي سكولاريستي در ايران را از منتقدان خود سلب كنند. «شكوه قدسي توبه»، اما نزد انساني كه طعم بازگشت به طرق الي الله را چشيده است، چنين آسان نمي شكند. هر كلمه از اين فحاشي ها و تهمت ها، راهي است به سوي اثبات اين دعوي كه شعارهاي اصلاح طلبي، دموكراسي خواهي، حقوق بشر و آزادي، تنها شعارهايي است معطوف به قدرت و براي رسيدن به حاكميت. در دايره اين قدرت اگر گام برداري و در اردوگاه اصلاح طلبان بماني، شريف و پرشراره هستي، صاحب جوايز جهاني مي شوي، عناوين متعدد مي يابي و بر سكوي نظريه پردازي مي نشيني، همه براي اين است كه چنان يك عروسك، توجيه گر عوام فريبي ها و شعارهاي پوچي باشي كه در خلوتت به آن مي خندي. نه تنها از آزادي منتقد، بلكه طوطي وار از آزادي مخالف و معاند و محارب مي گويي، اما به لحظه اي كه خارج از دايره تعريف شده اصلاح طلبان براي ذهن تو منتقدي سخني بگويد، «بايد» طرد و تكفيرش كني. نمي داني كجا ايستاده اي، اما سال ها پيش، من دانستم كه اسير حزبي پادگاني هستم كه انديشيدن و تامل در آن نكوهيده شده است. فكر مي كنند كه جاي انديشيدن را مي توان با اعطاء القاب و جوايز و بورس هاي تحصيلي در كشورهاي اروپايي و آمريكايي پر كرد، اما موج استقبال جوانان از انديشه اصول گرايي، همه نقشه هايشان را برهم زد. اما بيرون اين دايره شعار و قدرت اگر قدم بزني و بينديشي، مي شوي ضد انقلابي كه خانواده ات نيز منافق و تروريست هستند؛ مي شوي آدمي مجهول الهويه كه دچار شب ادراري هستي؛ مي شوي نابغه توهم و تخريب و سارقي حرفه اي كه از زير بوته سربرآورده اي؛ مي شوي مريض جنس و آدمي شراب خوار كه براي تضمين منافع دشمنان نظام به هركسي دروغ مي بندي؛ خلاصه، مي شوي پديده اي كه هيچ يك از رفقا وهمكاران پيشين، لحظه اي تو را به جا نمي آورند و طرد و تكفير مي شوي. اين ها را معاونان سابق رئيس جمهور، رهبران خودخوانده جريان نوانديشي ديني و فعالان رسانه اي لائيك و سلطنت طلب به من گفتند و اگر به من بود، به سياق سابق دم برنمي آوردم، اما گفتم كه پاي ناموس و خانواده اي، پاي حيثيت روزنامه و مدرسه علميه اي و برجسته تر از همه، پاي «شكوه قدسي توبه» در ميان است. با اين همه، شكوه قدسي توبه، هيچ بودن است؛ همانند آنكه حضرت امام خميني(ره) فرمودند: «ما خودمان چيزي نيستيم، هر چه هست اوست. اگر عنايات او نبود ما هيچ بوديم؛ چنانچه از ازل هيچ بوديم و بعدها هم از حيث حيثيت خودمان هيچيم. منتها ما هيچ ها، اشتباه داريم، خيال مي كنيم ما هم يك چيزي هستيم و اين يك حجابي است بين ما كه اميدوارم خداي تبارك و تعالي اين حجاب را بردارد و ما بفهميم كي هستيم.»پيام فضلي نژاد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 368]
-
گوناگون
پربازدیدترینها