واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: منطق تأثيرگذاري امام خميني بر مردم(1)
گروه سياسي: امام در زندگي و رهبري خود به مكانيسمهايي پي برده بودند و چون به حوزه متافيزيك آشنا بودند از اين طريق بر مردم نفوذ داشتند. ايشان ميخواستند روش مواجه شدن با اموري را كه مردم غير قابل دسترس ميپنداشتند نشان دهند.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) نوشته زير به نقش منطق تأثيرگذاري امام بر مردم و نقش ايشان در شكلگيري هندسه نوين هويت ايراني- اسلامي، ميپردازد:
وقتي از تأثير امام بر تغيير هويت مردم سخن ميگوييم، به اين معناست كه اصل تغييرپذيري هويت را پذيرفتهايم،اما اگر بخواهيم نگاهي ديني و دقيقتر داشته باشيم، بايد بگوييم ما يك هويت ذاتي و طبيعي داريم: «فِطْرَةَ اللهِ الّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها» كه ربطي به فرهنگ ندارد و تنها عنوان انسان در اينجا مطرح است. اما در مواردي و به دلائل عارضي، يك نوع هويت ثانويه و مجازي براي انسان پديد ميآيد.
هنگامي كه اين بحث در رابطه با افراد مذهبي مطرح ميشود، به اين معناست كه اينگونه انسانها را به همان فطرت اوليه و ذاتي برميگردانند. اگر اشتباه نكنم، در يكي از روايات پيامبر اكرم (ص) ميفرمايند: همهي كودكان موحد و خداشناس به دنيا ميآيند و اين پدر و مادرند كه يُهوّدانِهِ و يُنَصِّرانِهِ. اين همان فطرت يا هويت ثانويه است و با هويت فرهنگي متفاوت است. ممكن است با بررسيهايي به اين برسيم كه هويت فرهنگي، تغييرناپذير است، اما هويت انساني چنين نيست. انسان ممكن است از فطرت الهي خود فاصله بگيرد يا فطرت كمالپذيريش را در يك نگاه كلي از دست بدهد.
بهخاطر جايگاه رهبري، اينجا بحث دقيقي پديد ميآيد. زيرا رهبري در صورت واقعي خودش، يك جايگاه اداري نيست. ميدانيم كه مديريت يك جايگاه اداري است، اما رهبري اينگونه نيست. ما رهبران را به لحاظ جايگاهشان در نظام اداري نميشناسيم، بلكه ايشان را با تأثيرات غير مستقيمي كه دارند، شناسايي و ارزيابي ميكنيم. يك مدير براي زيردستانش دستورالعمل صادر ميكند و ديگران از نظر اداري و سازماني موظف به تبعيت از دستور او هستند. ما به اين رهبري نميگوييم؛ حتي اگر در ساختار اداري براي اين مدير، جايگاه رهبري تعريف شده باشد.
رهبري در جايي به چشم ميآيد كه ساختارِ اداري نيست. به تعبير دقيقتر، رهبري با عامل «نفوذ» كار ميكند و نفوذ در ذات خود، كلامناپذير است. اينگونه نيست كه من حرف بزنم و چون حرف ميزنم، كلامم نفوذ كند. اگر كلامي نافذ است، اول بستر نفوذ، ايجاد شده است؛ كلام تنها محرك است و مهم همان بستر نفوذ است.
از ديدگاه هستيشناسانه، در مواردي كه اين بستر وجود دارد- گاهي حتي كلام وجود ندارد- ما تأثير و تأثر را ميبينيم. تنها در ذهن نافذ، چيزي خطور ميكند و آن طرف خط، كسي بهعنوان گيرنده، پيام را ميگيرد و اصلاً نيازي به حرف زدن نيست. امروزه و در فرآيند «تلهپاتي» دانشمندان روي اين بحث بهصورت علمي كار ميكنند كه مثلاً چگونه وقتي اينجا فرزندي درس ميخواند و هزاران كيلومتر آنطرفتر، مادري خياطي ميكند و به دستش سوزني فروميرود، همزمان فرزند اين مادر در همان نقطه از دستش احساس درد ميكند و اين ادامه دارد تا آن كه مادر دستش را درمان كند و آن وقت دست فرزند هم ناگهان بهبود مييابد.
اين ابعاد هستيشناسانهي بحث ماست كه چگونه انسانها در حوزهي متافيزيك وارد ميشوند و از آنجا اين نفوذ صورت ميگيرد و نه در حوزهي فيزيك. واقعيت امر هم اين است كه اين نفوذ و تأثير در حوزهي فيزيك نيست؛ و چون در حوزهي متافيزيك است، ريشههايش مانند كوه يخ در زير است و ديده نميشود. بخشي از آن كوه يخ را شما ميبينيد؛ اما ميبينيد، مجلسي هست، تكبيري ميگويند و...
مكانيسم شدن
خداوند در قرآن به پيامبر گراميش ميگويد: «إنَّكَ لاتُسْمِعُ الْمَوْتي». تُسمِعُ باب إفعال است و با تَسمَعُ متفاوت است. در باب افعال به اين معني است كه نميتواني بشنواياني، اما در جاي ديگري ميفرمايد: «... و لَوْ عَلِمَاللهُ فيهم خَيراً لَأسمَعهم». آيا خدا ميخواهد پيامبرش را غصه بدهد كه تو نميتواني اما من ميتوانم؟ يا ميخواهد بگويد «مكانيسمهايي براي توانمند شدن تو وجود دارد»؟ ميخواهد مكانيسم خداييشدن را نشان بدهد كه با آن مكانيسم، «إنّك تُسْمِعُ الموتي» هم محقق ميشود.
آدم مرده چه ويژگيهايي دارد؟ منشأ اثر نيست و راههاي ادراكياش بسته است. آدم در حال مرگ اگر هم بتواند خوب و بد را تشخيص بدهد، نااميدي مفرط بر او حاكم است. اگر پيش از انقلاب را درك كرده باشيد، ميدانيد يكي از چيزهايي كه امام هميشه بر آن تأكيد ميكردند، ترس بود. ميگفتند شما استاد دانشگاهتان از يك آجان سر خيابان ميترسيد. واقعاً همينگونه بود. ما اين را از نزديك با پوست و گوشتمان حس و لمس كرده بوديم. ما كه يك نوجوان شانزده هفده ساله بوديم، واقعاً از يك پليس باتوم به دست ميترسيديم.
آن جسارتها وقتي در ما ايجاد شد كه فهميديم مكانيسمي در اين عالم هست كه اگر بايستي و نترسي، آن طرف جا ميزند. تا در اين موقعيت قرار نگيريد، باورتان نميشود. اين واقعيتي است كه ما نميدانستيم نظام شاهنشاهي اين قدر توخالي و پوچ است. قدرت وقتي الهي نباشد، پوشالي است. اگر در برابرش بايستيد، ميترسد و جا خالي ميكند. اين آن كسي نيست كه بگويد: «من تا آخرين قطرهي خونم ميايستم.» اگر خودش هم به دلايلي مانند تكبر و نخوت بايستد، مثل صدام، بقيه فرار ميكنند. قدرت غير الهي اينگونه است.
امام در اين زمينه فرمودند« اگر نصرت خدا نبود، چطور يك ملتي كه از يك پاسبان ميترسيد... يكدفعه ريختند بيرون گفتند: ما اصلاً سلطنت نميخواهيم! سلطنت رژيم دوهزار و پانصدساله را نميخواهيم. اين نصرتهاي خداست؛ شما شايد گاهي غفلت كنيد.»
من آمدهام...
واقعيت امر، آنگونه كه من متوجه ميشوم، اين است كه به لحاظ ساختار بشري، امام نميخواهد هويت مردم را عوض كند. اين را با توجه به عبارات خود امام ميگويم. يعني چه؟ ببينيد، اگر تعبيرهايي از امام داريم كه «من مأمور به انجام وظيفهام، نه تحصيل نتيجه»، در چنان فضايي كه گفته شد، ميتوانيم اين را بشكافيم و درك كنيم. آيا من آمدهام كه ديگران را تغيير بدهم؟ هرگز. من آمدهام خودم را تغيير بدهم، اما با مكانيسم هم آشنا هستم و ميدانم اين تغيير من چه اثراتي خواهد داشت.
از اين جاست كه تفاوت ميان هيتلرها و امام ايجاد ميشود؛ نه در بعد ارزشي، بلكه در ابعاد رفتاري. خيلي تفاوت هست ميان كسي كه ميخواهد مردم را عوض كند و جهان را تغيير بدهد، با كسي كه آمده تا خودش را تغيير بدهد.
در يك مقياس گسترده، ميشود گفت: الگو بودن پيامبران، به اين معنا نيست كه آي مردم! بياييد مثل من بشويد؛ آن اتفاق خود به خود خواهد افتاد و «سيستم» كار خودش را خواهد كرد. چون ميان رفتار پيامبران و هويت واقعي انسان، مطلوبيت ذاتي وجود دارد، جذب و انجذاب صورت ميگيرد و اين مبتني بر همان فطرت كمالجوي آدمي است.
اينجا ميتوان مفهوم هدايت و رهبري را درك كرد: «شما الهي شويد، الگو شدن هم در پياش ميآيد.» مكانيسمي وجود دارد كه اين پيام را به گيرندههاي وجود انساني منتقل ميكند؛ اما تا زماني كه خودت باشي، نه اين كه نمايش بازي كني. به همان ميزان كه خودت نيستي- و در واقع خدايي نيستي و به ديگران توجه داري كه ما از آن به ريا تعبير ميكنيم- به همان اندازه آن گيرندهها كمتر عمل ميكنند.
به خودت برگرد!
در اين مكانيسم، فرد به خودش برميگردد. معني اين حرف امام چيست كه «من اصلاً نميخواستم حكومت ايجاد كنم»؟ بارها هم تكرار ميكنند، اما ما خوب نميفهميم. فكر ميكنيم ايشان ميخواهند كلاً نتيجهگرايي را حذف كنند! در صورتي كه چهبسا ايشان ميخواهند بگويند كه نتيجهي اصلي و مورد نظر من، اين نيست؛ چيزي فراتر از اينهاست؛ ميخواهم خودم را تكامل ببخشم. «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ» هنر من اين است كه خودم را بالا بكشم؛ اما مكانيسم تأثير را هم ميشناسم كه شما وقتي ميبينيد من خودم هستم يا الهي هستم، جذابيت پيدا ميكنم برايتان.
وقتي امام ميخواهند اين مكانيسم تغيير را به ديگران بياموزند هم همين را ميگويند: «خودتان را اصلاح كنيد، كارهايتان اصلاح ميشود.» متأسفانه ما آنقدر در ساختارها و ذهنيتهاي بشري غرق شدهايم كه نميفهميم امام چه ميگويد. گاهي ما با يك نيت خوب، به امام خيانت ميكنيم. اين جمله را در دانشگاه جلو چشم دانشجويان ميزنيم كه «ما مأمور به انجام تكليفيم نه نتيجه.» در صورتي كه امام چيز ديگري ميخواهد بگويد. به فتواي امام دربارهي امر به معروف و نهي از منكر نگاه كنيد؛ ميگويد: اگر احتمال تأثير ميدهي، امر به معروف و نهي از منكر واجب است، اگرنه اين عمل، شرط واجب است و نه شرط وجوب. پس بايد فضاي تأثير را ايجاد كنيد. ببينيد چقدر تفاوت هست ميان اين سخن امام با برداشت ما از گفتار و رفتار ايشان. در واقع اينجا نتايج متغير ميشود و متفاوت با آنچه كه در ذهن مخاطب است.
نميشود گفت مثلاً شما سرت را بيانداز پايين و مقاله بنويس و كاري نداشته باش كه در اثر آن چه اتفاقي ميافتد. ما مقاله مينويسيم كه هدايتي صورت بگيرد و مخاطبمان آن را بفهمد. اگر اينگونه نباشد، پس ميتوان با خط ميخي مطلب نوشت! در آن صورت هم تكليف ادا شده است. گاهي «تكليف» اينگونه فهميده شده كه انگار مؤمنان انسانهاي ديوانهاي هستند كه كاري به نتيجه ندارند و معتقد به هيچ ساز و كار و روشي هم نيستند. پس اينهمه سفارشها و هدايتهاي امام به ديگران براي چيست؟ ما سخنان امام را در ظرف محدود ذهنيت خودمان معنا ميكنيم. بهويژه اين كه در زندگي شكست ميخوريم و براي توجيه آن به چنين برداشتها و باورهايي نياز داريم. با اين توجيه فكر ميكنيم شكستي وجود ندارد و ما همواره موفق بودهايم و طبيعتاً به سمت اصلاح خودمان هم نميرويم.ادامه دارد...
نويسنده: حجتالإسلام و المسلمين سعيد رجحان
منبع:دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي
چهارشنبه 15 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]