واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مطهری پاره تن امام

ای روح مطهر!...اکنون، در این زمان سراسر نیاز، کویر تشنه وعطشناک اندیشه های جستجوگراین نسل، بیش ازهمه وقت انتظار تو را می کشد و درعصرهجوم «بودن» های کاذب و وجودهای مصنوعی، « نبود» تو را غمگنانه می سراید و بر بام دلش، آوای اندوه سرمی دهد.اکنون، جوانه های رسته از شاخه های زمان پس ازانقلاب، جویاتراز پیش، چشم امید به بارش اندیشه های تو دوخته است تا همچون همیشه ، سرزمین بکر افکار را برویانی و ساقه های خشکیده و قحطی زده را به برگ و بار بنشانی.ای روشنایی خورشید!...چه می شد که نسل شب زده ما، طلوع دانش اصیل تو را بر افق افکار خویش به تماشا می نشست و اسلام را از زبان تو می نوشید؟ که زبان تو مجرای معارف زلال و شیرین مکتب بود.ای باغبان بیدار و تیزبین!...باغ اندیشه های نسل ما، پر از نیلوفر سوال است. چه می شد که دستهای مهربان و صمیمی تو علف هرزه های شبهه ها و اشکالات را می چید ، ساقه های ترد ذهن ما را آبیاری می کرد و گلبوته های شناخت ما را می شکوفاند؟!شکسته و بریده باد، دست « فرقان»، که با تبر ترور، بیرحمانه قامت استوار و تنومند تو را به خاک افکند و با سرب مذاب، مغز تو را که عصاره عمری تلاش ، تجربه ، آموختن و اندوختن بود، نشانه گرفت و قلب تو را که برای اسلام می تپید از کار انداخت.مطهری عزیز!...آنان که از نزدیک با تو نشست و برخاست داشته اند و شور و شیدایی تو را در راه معرفت و مکتب دیده اند، لقب « عاشق» را بر تو زیبنده می بینند و به عشق تو به جمال برتر و کمال والا، شهادت می دهند.ای خلوص زندگی ! مطهری عزیز!...عرضه اسلام ناب به این نسل مشتاق، حاصل عمر تو بود و تو خود، حاصل عمر امام . آنچنان که تو را فرزند عزیز خطاب کرد ، در سوگت نشست و غمگنانه و دردمندانه دُر واره های اشک بر چهره اش غلتید.آه... ای چراغ بیداری!ای دو چشم فروزان، که در محله کوران و در انبوه دیده های کورسو، به دیدبانی خط ایمان ایستادی ، نگهبانی برج شرف و شریعت را گردن نهادی ، به مرزبانی دین پرداختی و در سنگر بیان، برای هر یورشی از سوی اجانب، پاسخی دندان شکن داشتی . هر نفوذی را به پایگاه عقاید می بستی و هر هجومی را به کشور معارف وحی، با سلاح قلم و با گلوله کلمه جواب می دادی . با " حضور مسلحانه" در هر صحنه ای که دشمن به تاخت و تاز و دروغ و جعل و تحریف و افساد می پرداخت، نقابها را از چهره ها کنار می زدی و اندیشه های شیطانی را از پشت صورتکها بیرون می کشیدی و طشت رسوایی شان را بر زمین می انداختی.تو، نقشه های نهان را که دست شرک جدید به دستیاری بی مزد خائنان منافق، برای ملت ما می کشید، می دیدی تو " خط سوم" نامرئی کتاب " غسق" را، به تیز هوشی مخصوص خویش، می خواندی.استاد شهید!...وقتی که زبان به سخن می گشودی، عناصر مارکسیست ، چپ زده و شرق گرا و خود باختگان بی ریشه غرب باور، که افکار وارداتی و پوسیده خود را در خروش اندیشه های ژرف واصیل اسلامی تو ورشکسته می دیدند، و فلسفه های منجمد و یخ زده خویش را درگرمای " اصول فلسفه" تو، آب شده می یافتند، چاره ای جز جبهه گیری خصمانه نداشتند و سایه ات را نیز با تیرمی زدند.مرعوبان واشنگتن، مجذوبان مسکو و مفتونان فرانسه، آنان که به چشم و گوششان " عینک روسی" و " سمعک آمریکایی" زده بودند، دشمنت بودند. چرا که تو با دستی پر از معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام به جنگ تفسیر مادی مذهب می رفتی و " ماتریالیسم منافق" را که پشت نقاب تفسیر قرآن، چهره پنهان کرده بودی، رسوا می ساختی(1) و خود، شهید ایمان شدی و کشته حقیقت!...مگر تو خود نگفتی که : « اگر قرار است من زندگی خود را در راه جلوگیری از انحراف دراسلام از دست بدهم، بگذار چنین باشد، که این بهترین شیوه مردن است»؟ تو گفتی... و امام هم ، که تو را فرزند عزیز و پاره تن خویش دانست، مهر تایید بر آن زد و گفت:«شخصی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام، صرف کرد و با کجرویها و انحرافات، مبارزه سرسختانه کرد...»آری... ای شهید عاشق!وقتی که دشمنان حق ، در میدان فکر، تو را حریف نبودند، منطق را بر زمین نهادند واسلحه را برداشتند و به جنگ تو آمدند.آن هم، نه در روز روشن، که در سیاهی شب! نه با منطق و سخن، که با گلوله و آتش.نه رویاروی و جوانمردانه ، که از پشت سر... و بی خبر!آه... ای آبروبخش قلم!ای قصه گوی پیر برنادل! که بر ساحل تاریخ اسلام و سیره پیامبر و امامان نشسته بودی و برایمان از آن دریا، مرجانهای درشت و صدفهای گرانبها ارمغان می آوردی.دیگر چه کسی برای ما" داستان راستان" خواهد گفت؟(2) و کدام زبان گویا، ما را در پرتو" جاذبه علی" گرما خواهد بخشید؟ای دست نوازشگر و پر بار! بعد از تو کدام باغبان صمیمی، دستمان را گرفته و مشام جانمان را با " سیری در نهج البلاغه" به بوییدن معارف علوی معطر خواهد ساخت؟ و کدام معلم، نکات سازنده ای از " سیره نبوی" را در مزرع جانمان خواهد کاشت؟آه... ای معلم اسلام! وقتی دیدگان ما به " جهان بینی توحیدی " تو افتاد و دریچه " انسان و ایمان" را به رویمان گشودی و چهره" انسان در قرآن" را به ما نمایاندی، از " وحی و نبوت" تو توشه ها برگرفتیم و با سنتهای " جامعه و تاریخ" آشنا شدیم و با " شناخت" تو معارف را شناختیم و پرواز کنان به سوی " زندگی جاوید" شتافتیم تا شاید دوستی " پیامبر امی " را فراهم آوریم و پیوند" ولاءها و ولایتها" را استوار سازیم.در عصری که زنان ما را از درون پوک می کردند و به پوچی می کشاندند، برای دفاع از این قشر بی دفاع جامعه، نظام حقوق زن... را مطرح ساختی و برای مبارزه با بیماری برهنگی و مسخ زن، که ملعبه حرمسراهای جدید تمدن وحشی شده بود، " مساله حجاب" را به عنوان ارزشی و اصالتی برای زن بیان کردی تا اساس جامعه استوار بماند و پیوند خانواده ها از هم نگسلد و حرمت خواهرانمان به عنوان یک انسان، محفوظ بماند.مطهری شهید!...به عنوان یک انسان متعهد، به " انسان و سرنوشت" می اندیشیدی و به عنوان یک عالم شیعی مسؤول و آگاه، یک لحظه از سرنوشت جامعه غافل نبودی . درهمان زمان که برای کاشتن بذر ایمان در ذهن نسل پویای گریزان از مذهب، " علل گرایش به مادیگری" را بر شمردی، با " گفتارهای معنوی" ات روح معنویت و تقوا و عرفان را در ما می دمیدی و برای یادآوری گذشته پر شکوه فرهنگ و تمدن ما، " خدمات متقابل اسلام و ایران" را یکایک بازگو می کردی.با تحلیل های دقیقت، احیای تفکر اسلامی را در نظر داشتی و نسل جوان تشنه ما را با " علوم اسلامی" آشنا می کردی و منطق ، فلسفه ، حکمت ، کلام ، عرفان ، فقه و اصول را در قالبی استوار و بیانی رسا به جویندگان علوم دین می آموختی و در کنار آن، به خاطر دمیدن روح حرکت و شور انقلاب در امت مایوس ، وازده و سرخورده اسلامی، " نهضتهای اسلامی صد ساله اخیر" را برایمان تبیین و تحلیل می کردی تا امت مسلمان بپا خاسته و " انقلاب اسلامی" را پی ریزی کنند و زمینه ساز" قیام و انقلاب مهدی" گردند و از " شهید" دادن نهراسند.آری... استاد عزیز! اینک چندی است که از شهادتت می گذرد.تو با حضور خود، همه جا را پر کرده ای و در میان ما و در قلب تاریخ، زنده ای .گر چه رفتن نابهنگام تو، آواری از غم، بر سرمان ریخت و دست نیازمان را همچنان در راه طلب، گشوده نگاه داشت، اما... شاید شهادت تو نیز از آن الطاف خفیه الهی بود، تا به جویندگان اسلام، حرکتی بخشد، و بکوشند تا این خلا را پر کنند.شور آفرینی و حرکت زایی و آگاهی بخشی شهادت تو، به جای خود ، ولی ... خوارج این عصر، و نهروانیان این انقلاب و مارقین جمهوری اسلامی، به خصوص گروه " فرقان" که آن سرو بلند را فرو شکسته و فرار کردند و آن خورشید تابنده را به غروب نشاندند ؛ خود غایب شدند. ای کاش، وحشت امانشان می داد، تا لحظه ای بایستند و درجاری خون تو، جریان ایمان را در اندام جامعه ببینند و در افتادن تو، برخاستن خلقی را تماشا کنند و در سرخی خونت، سرسبزی اسلام را بنگرند، و در خاموشی تو، خروش امتی مصمم و خشمگین را بشنوند، که همه یک دهان شده بودند و فریاد می زدند:« معلم شهیدم!... راهت ادامه دارد.»پی نوشتها:1- به مقدمه کتاب " علل گرایش به مادیگری" استاد شهید و همچنین جزوه " مقاله ای که با خون نوشته شد" مراجعه کنید.2- از این به بعد به نام کتابهای استاد که در قالب جملات آمده، توجه شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 832]