تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بسم اللّه‏ را قرائت كنى، فرشتگان، تا بهشت تو را حفظ مى‏كنند و آن شفاى هر در...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814781659




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

افسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: alipayandehjahromi8th January 2011, 10:07 PMافسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد قسمت اول در زمان های قديم، پيش از حمله ی اعراب به ايران زمين، 1شاهنشاهی به نام هرمزد بر اين سرزمين حکومت می کرد. عمر شاهنشاه هرمزد رو به پايان بود و او پنج پسر با نام های شاپور، اردشير، يزدگرد، بهرام و خسرو داشت. از بين پسران، شاهنشاه فرزند دوم خود که اردشير نام داشت را بيش از ديگران دوست می داشت. شايد علتش علاقه ی بيش از حد هرمزد به زن دوم خود ( مادر اردشير ) بود. در روزگار جوانی، به علل سياسی و به فرمان پدر، هرمزد با زن اول خود ( مادر شاپور ) که از خاندان قدرتمند سورن که بعد از خاندان ساسانی قدرتمند ترين خانواده ی کشور بود و بسياری از مقامات لشکری و کشوری و از جمله مقام وزير اعظم 2( ورزگ فرمَدار ) که بر عهده ی شخصی به نام 3قباد بود را در اختيار داشتند، ازدواج کرده بود. در آن زمان 4هفت خانواده ی بزرگ تيول دار که از گذشته های قديم در ايران زمين وجود داشتند، دارای قدرت و ثروت بودند که در عصر ساسانی خود خاندان ساسانی يکی از اين هفت خانواده بود و بعد از آن خاندان سورن ( suren ) و کارن يا قارن ( karin ) بيشترين قدرت را داشتند. زن دوم، انتخاب خود هرمزد بود و به همين علت دوست داشت فرزند اين زن جانشينش شود. بنابراين او را برخلاف نظر بسياری از بزرگان به ولايت عهدی انتخاب کرده بود. اما عرف آن زمان به جانشينی فرزند ارشد حکم می داد. شاپور، پسر بزرگ تر که از طرز فکر پدر بسيار ناراحت بود، چون شاهنشاهی را حق خود می دانست، بعد از نااميدی از پدر، سعی در جلب نظر بزرگان داشت و چون از سورن ها بود، قباد و خاندان سورن به شدت از او حمايت می کردند. از طرف ديگر خاندان کارن که چشم ديدن جاه و مقام بيش از حد سورن ها و کم شدن قدرت خود در آن زمان را نداشت، به سرپرستی شخصی به نام پيروز، از نظر هرمزد و جانشينی اردشير حمايت می کرد. در اين ميان فرزند سوم ( يزدگرد ) ميل چندانی به قدرت نداشت. او سعی می کرد زندگی آرامی داشته و از مسائل سياسی دور بماند. اما فرزند چهارم که 5بهرام نام داشت و مادرش از خاندان بزرگ سپَندياد بود، علاقه ی فراوانی به نظامی گری داشت. با اينکه او يک شاهزاده بود، بيشتر وقت خود را در پادگان ها می گذراند و حتی شب ها در آنجا می خوابيد. او با تمام توان سعی می کرد، فنون رزمی و استراتژی های جنگ را هر چه بهتر بياموزد. بهرام دوستی به نام مهرداد داشت که مثل خودش از خاندان ساسانی بود و بسيار به يکديگر نزديک بودند. مهرداد در تير اندازی با کمان بسيار استاد بود، چنانکه می توانست سواره و از فاصله ای دور تير را بر گردن موش صحرايی گريزان فرود آورد. کوچک ترين برادر که خسرو نام داشت، در اين زمان هنوز به سن بلوغ نرسيده بود. ادامه دارد... نوشته: علی پاینده جهرمی 1- پادشاهان ايران را شاهنشان می ناميدند. در دولت ساسانی افراد طبقه ی اول را به لقب شاهی می خواندند. اين طبقه مرکب بود از امرای تيولداری که در اکناف کشور فرمانروايی می کردند. ديگر شاهان کوچکی که خود را به پناه شاهنشاه ايران کشيده بودند، مشروط بر اينکه پيوسته سپاه خود را در اختيار سرور و مخدوم خود بگذارند و گويا از جمله ی شرايط دادن خراج هم بوده است نيز از اين شاهان بوده اند. مانند امرای عرب حيره. آميانوس در ضمن ملتزمان رکاب شاپور دوم از شاهان خيونيان و البانيان نام برده است. در بين النهرين پادشاهی پولَر نام مطيع شاپور بود. شاهزادگانی که به حکومت منطقه ای منصوب می شدند هم لقب شاه می گرفتند. مانند هرمزد اول ( هرمزد اردشير ) که پيش از جلوس به تخت بر ارمنستان حکومت می کرد و شاه بزرگ ارمنيان ناميده می شد. وهرام ( بهرام ) اول با لقب گيانشاه بر گيلان حکومت می کرد. از قديم اليام رسم بر اين بود که پسران پادشاه به حکومت منطقه ای منصوب می شدند تا خود را برای حرفه ی پادشاهی مهيا و آماده کنند. مانند پسران شاپور اول، نرسه ( شاه آتی ) که حکران سيستان بود و سکانشاه ناميده می شد و شاپور که حاکم ميشان و ميشان شاه ناميده می شد. به اين جهت شاه ايران که در واقع شاه شاهان بوده را شاهنشاه می ناميدند. 2- منصب وزارت اعظم که خلفا برقرار کردند و در ميان همه ی دولت های اسلامی متداول گرديد، تقليد مستقيم از منصب ورزگ فرمادار ساسانيان بوده است. صورت صحيح اين کلمه ظاهراً طبق کتيبه ی زردشت و کتيبه ی فيروز آباد فرمَدار است نه فرمادار. مع ذلک در متون سور سخن فرمادار نوشته شده. معنی اين کلمه (( فرماندار بزرگ )) است. وظيفه ی او اداره کردن کشور تحت نظر پادشاه بود، ولی در اکثر مواقع نيز امور را بنابر رای خود انجام می داده است. در اينجا به علت ضرورت داستانی، چون لفظ وزير اعظم از ديد عامه ی مردم پذيرفتنی تر است و همگان با معنای آن آشنايی دارند، از وزير اعظم به جای ورزگ فرمدار استفاده می شود. لقب ديگر وزير اعظم هزارپت يا هزاربد است. 3- کواد. 4- در تمام دوران هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی، اين هفت خانواده در ايران وجود داشته، دارای زمين های وسيع و قدرت نظامی بودند. شهرياران بدون پشيبانی آنان قادر به حفظ قدرت خويش نبودند. البته فرق هايی هم در شکل حکومت اين هفت خانواده در زمان اشکانيان و ساسانيان وجود داشت. در زمان اشکانيان هر يک از اين هفت خانواده در منطقه ای کاملاً مجزا دارای تيولات بوده و شکل ملوک الطوايف در مملکت کاملاً مشخص بود. اما در زمان ساسانيان هر يک از اين هفت خانواده در تمام مملکت دارای ثروت، زمين و قدرت بودند و در کنار هم با هم رقابت می کردند. اين امر باعث ايجاد حکومت مرکزی مقتدر تری به نسبت اشکانيان می شد. در واقع عصر ساسانی ترکيبی از حکومت ملوک الطوايف بر جا مانده از زمان اشکانيان و حکومت مطلقه ی ديوانی بود. به اين شکل که نجبا و اشرافزادگان باقی مانده از ملوک الطوايف، خود تشکيل دهنده ی حکومت مطلقه ی ديوانی شدند. 5- وهرام. ورثرغنه يا بهرام ( وهرام ) نام خدای جنگ، حمله و پيروزی در آيين ميثره (مهر) پرستی است. alipayandehjahromi9th January 2011, 09:55 PMافسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد، قسمت دوم زمان به سرعت در حال عبور بود. هرمزد بيمار بود و هر روز به مرگ نزديک تر می شد. جانشينی مسئله ی بسيار مهمی بود. قطعاً شاهنشاه جديد مناصب و عنوان ها را به خاندان طرف دار خود می بخشيد. خاندان ديگر تا مدتی از قدرت به دور می ماند و می بايست منتظر موقعيت ديگری برای دست يابی به آن باشد و کسی نمی دانست موقعيت کی دوباره به دست خواهد آمد. پيروز احوال هرمزد را به وسيله ی پزشک مخصوص که از خاندان کارن بود، زير نظر داشت. تا اينکه روزی پزشک مخصوص او را از نزديکی ساعات پايانی عمر هرمزد مطلع کرد. پيروز که چنين ديد، به نزد مقامی که رياست تشريفات و امانت خلوت شاهنشاه را بر عهده داشت، رفت و از او خواست که به ملاقات هرمزد برود. رئيس تشريفات پيروز را به حضور شاهنشاه برد. هرمزد روی تختی زرين آرميده بود. پيروز بالای سر او ايستاد و به شاهنشاه 6ادای احترام کرد. هرمزد با لبان لرزان و صدايی که به سختی شنيده می شد از او پرسيد: _ برای چه به اينجا آمده ای؟ پيروز زير چشمی نگاهی به رئيس تشريفات انداخت. هرمزد متوجه منظور او شد. بنابراين به رئيس تشريفات گفت: _ تو مرخصی. رئيس تشريفات تعظيمی کرد و آنجا را ترک نمود. بعد از رفتن رئيس تشريفات، پيروز به هرمزد گفت: _ شهرياررا. اگر زبانم لال... ساعت مرگ شما فرا برسد. آيا فکر می کنيد خاندان سورن می گذارند، وليعهد جانشين شما شود؟ قطعاً قباد و ديگر سورن ها چنين اجازه ای نمی دهند. هرمزد قدری تأمل کرد. سپس از پيروز پرسيد: _ به نظر تو من چه باید بکنم؟ _ فقط يک راه برای حل اين موضوع وجود دارد. شما بايد قبل از مرگ... خودتان اردشير را به عنوان شاهنشاه انتخاب کنيد. اين تنها راهی است که می شود جلوی سوء استفاده ی سورن ها را گرفت. هرمزد نظر پيروز را پسنديد. بنابراين به او گفت: _ تو بايد در اجرای اين کار به من کمک کنی. پيروز، خوشحال پاسخ داد: _ جانم به فدايت، ما کارن ها با تمام قوا، اوامر شما را اطاعت می کنيم. هرمزد به پيروز گفت: _ بسيار خب... کمکم کن. پيروز زير بغل هرمزد را گرفت. هرمزد با کمک پيروز از جا برخواست. ادامه دارد... 6- اگر چه در داستان بيشتر برای ادای احترام از رکوع و سجده در مقابل مقام بالاتر استفاده شده، ولی يکی از روش های بسيار مرسوم ادای احترام در بين پارسيان به اين شکل بوده که دست را برافراشته، انگشت سبابه را به نشانه ی احترام و اطاعت به طرف جلو دراز می کردند. همانطور که در نقش رجب، آن گاه که اردشير بابکان دو علامت شاهی شامل حلقه ی سلطنتی و عصای پادشاهی را از اهوره مزداه دريافت می دارد، ديده می شود. اما در اين داستان بيشتر از تعظيم و سجده استفاده شده چون از ديد مردم امروزی پذيرفتنی تر است. alipayandehjahromi11th January 2011, 07:25 AMافسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد قسمت سوم اردشير در آن زمان در پايتخت نبود. رسم آن دوران بر اين منوال بود که 7اصفهان را معمولاً به وليعهد می سپردند. به همين خاطر آن ايالت را گاهی اوقات با نام واسپوهرگان می ناميدند. هرمزد پيکی ويژه را که از محارم او بود، به نزد فرزند فرستاد و او را به پايتخت فرا خواند. هرمزد به پيک فرمان داد تا به اردشير بگويد، در آمدن شتاب فراوان کند و اين موضوع را از ديگران مخفی بدارد. چند روز بعد به دستور شاهنشاه هرمزد تمامی بزرگان، موبدان، شاهزادگان و سران لشکری و کشوری با عجله به تالار بزرگ قصر احضار شدند. هيچ کس علت تشکيل اين گردهمايی بزرگ را نمی دانست. آزادشاد که مقام 8موبدان موبد را بر عهده داشت، ( هرمزد که مدت فراوانی بر تخت سلطنت تکيه زده بود، در طول مدت سلطنت خود سعی در کم کردن قدرت روحانيون و بسط دادن به قدرت مطلق شاهنشاه داشت. بنابراين اختيارت مقامات روحانی را تا حدودی کاهش داده بود. روحانيون از اين رفتار هرمزد ناراحت و منتظر موقعيتی برای تلافی بودند. ) به همراهی تعدادی از بزرگان که کلاه بلند استوانه ای شکل بر سر داشتند، به نزد قباد که 9تاجی کوچک بر سر داشت، رفت و از او علت جلسه را پرسيد. قباد اظهار بی اطلاعی نمود. همهمه همه جا را فرا گرفته بود. دربان مخصوص ورود شاهنشاه هرمزد را اعلام کرد. همه ی سر ها به طرف محل ورود شاهنشاه برگشت. عده ای از بزرگان که در مسير بودند، کنار رفتند. هرمزد تاج کنگره دار بسيار مجللی بر سر نهاده و گيسوان مجعد سفيد رنگش از بالای سر و ميان تاج زرين پيدا بود. گوی مدور منسوجی بالای تاج به حالت افراشته قرار داشت. در دو سمت گوی مدور دو بال که مظهر خدای 10جنگ يا پيروزی است تعبيه شده بود. دنباله ی گيسوان بلند و منظم هرمزد حلقه وار بر دوشش ريخته بودند. ريشی دراز و مربع شکل داشت. نوارهايی چين خورده از تاجش آويزان بودند. او در حالی که پزشک مخصوص زير بغلش را گرفته بود، وارد گرديد. همه ی بزرگان با ديدن او حالت احترام به خود گرفتند، بدين شکل که دست را برافراشته، انگشت سبابه را به سمت پيش دراز نمودند. هرمزد با کمک پزشک مخصوص سلانه سلانه به طرف تخت بزرگ پادشاهی که در مکان مرتفعی قرار داشت، رفت و روی آن نشست. خواجه سرايی که کلاه نمدی با علامت مخصوص بر سر داشت، همه جا پشت سر شاه حرکت می کرد و مگس پرانی را بالای سر او نگاه می داشت. پس از نشستن بر تخت، هرمزد با صدای لرزانی که سعی می کرد تا می تواند آن را بلند کند، رو به حضار کرد و گفت: _ تصميم گرفته ام... به نفع وليعهد از مقامم کناره گيری نمايم. اکنون شما را به اينجا فرا خوانده ام... تا نظاره گر مراسم تاجگذاری باشيد. بزرگان به هم نگاه کردند. هيچ کس انتظار چنين برنامه ای را نداشت. قباد که از ديگران ارشد تر بود، جلو رفت و بعد از تعظيم به هرمزد گفت: _ درود بر شاه شاهان، قرین ستارگان و برادر مهر و ماه. سرور عالیقدر... درست است که شما بيماريد، اماهنوز در قيد حياط هستيد. کاملاً واضح است که اين تصميم با عجله گرفته شده. آيا بهتر نيست در مورد اين موضوع بيشتر تعمق شود و نظر بزرگان در آن لحاظ گردد تا نکند در اثر غفلت مملکت را زیانی وارد آید و خللی به ما رسد؟! هرمزد خیلی جدی به قباد پاسخ داد: _ من ساعات بيشماری اين موضوع را مورد بررسی عميق قرار داده ام. من آگاهم که عده ای از شما با جانشينی اردشير مخالفيد. اگر بعد از مرگ من بر سر جانشينی نزاعی داخلی در بگيرد، دشمنان قدرتمندی که در شرق و غرب اين مملکت به انتظار نشسته اند از موقعيت استفاده می کنند و مملکت آبا و اجدادی ما را مورد تهاجم قرار می دهند. بنابراين تصميم گرفتم قبل از مرگ به نفع شاهزاده اردشير کناره گيری کنم تا او بتواند در اين مدت پايه های حکومتش را کاملاً مستحکم نماید. تو هم بايد از نظر من پيروی کنی. بنابراين کنار بايست. با تشر شاه قباد به کنار رفت. شاپور که چنين ديد و تا حد زيادی هم شوکه شده بود، نتوانست عکس العملی نشان دهد. هرمزد روی خود را به طرف در سالن کرد و گفت: _ داخل شو. اردشير داخل سالن شد. بزرگان که فکر می کردند او در 11اصفهان است از ديدنش تعجب کردند. هرمزد به اردشير گفت: _ پیش تر بیا. اردشير به سمت تخت رفت. در جلوی ديدگان حيران بزرگان هرمزد از تخت برخواست و اردشير به جای او نشست. هرمزد با دستان لرزان تاج از سر خود برداشت و بر سر اردشير نهاد. سپس حلقه ی سلطنتی را از انگشت خود در آورد و به انگشت اردشير کرد و عصای پادشاهی را به دست او داد. مراسم به پايان رسيد. بزرگان در حال ترک محل بودند. در همين حين آزادشاد آرام به قباد نزديک شد و از او پرسيد: _ اينجا چه خبر است؟ مراسم تاجگذاری آن هم بدون بسياری از رسومات مرسوم. از اولين شاهنشاه تاکنون تماميه شاهان در معبد 12آناهيتا که جد اردشير اول، ساسان موبد آن بود، تاجگذاری کرده اند. پس تو اينجا چه کاره ای که چیزی از اين موضوع نمی دانستی؟! قباد با ناراحتی به پيروز که او هم مثل خودش تاج کوچکی بر سر داشت، نگاهی انداخت و گفت: _ من دست های سودجوئی را پشت سر اين ماجرا می بينم که بايد قطع شوند. ادامه دارد... نوشته: علی پاینده جهرمی 7- نام ديگر قديمی اصفهان، سپاهان است. 8- در عصر ساسانيان روحانيون که بالاترين طبقه ی اجتماعی را تشکيل می دادند، دارای قدرت و نفوذ فراوانی بودند. اردشير بابکان مؤسس اين سلسله، خود از نثل ساسان رئيس معبد آناهيتای شهر استخر پارس بود. بنابراين مقامات روحانی دارای نفوذ و قدرت فراوانی در ارکان دولت بودند. روحانيون و نجبای ملوک الطوايف قرين و همدوش يکديگر بودند و معمولاً در ادوار ضعف و انحطاط دولت برای مخالفت با پادشاه همدست میشدند. رئيس همه ی موبدان که منزلت پاپ زردشتيان داشت، موبدان موبد بود. ظاهراً شخص موبدان موبد توسط پادشاه انتخاب می شده است. اسباب قدرت روحانيون فقط اين نبود که از جانب دولت حق قضاوت داشتند و ثبت ولادت و عروسی و تطهير و قربانی و غيره با آنان بود، بلکه علت عمده ی اقتدار آنان داشتن املاک و زمين های زراعتی و ثروت هنگفت بود. 9- اعضای هفت خاندان ممتاز ايران حق داشتند تاج بر سر نهند و از حيث نسب همرتبه ی شاهان بودند، فقط تاج آنان از تاج شاهنشاهان ساسانی کوچکتر بود اما ديگر بزرگان اغلب کلاه بلند استوانه ای شکل بر سر می نهادند. 10- بال های پرنده موسوم به وارِغنَه، مظهر خدای پيروزی ورثرغن، می باشد. اين مرغ به عقيده ی بعضی باز يا شاهين است. 11- سپاهان 12- معبد آناهيتا يا ناهيد واقع در استخر پارس بود که اردشير بابکان در آنجا تاجگذاری کرد. البته بعضی از شاهان ساسانی در جاهای ديگری تاجگذاری کرده اند. alipayandehjahromi12th January 2011, 11:03 PMافسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد قسمت چهارم چند روز بعد هرمزد درگذشت. اکنون مملکت در اختيار اردشير قرار داشت. او به عنوان اولين اقدام خود، در زمان زنده بودن پدر، قباد را عزل و پيروز را به جای او منصوب کرده بود. قطعاً اردشير ديگر مناصب کليدی را هم به کارن ها می سپرد. اما سورن ها نمی توانستند اين موضوع را بپذيرند. قباد که شخص بسيار دانا و زيرکی بود، به تفکر پرداخته و راه حل را يافت. شب هنگام او لباس مردم عادی را پوشيد و به طرف آتشکده ی بزرگ 13پايتخت حرکت نمود. قباد به دم در آتشکده رسيد. در زد. نگهبان آتشکده در را گشود. فرد رو پوشيده ای پشت در ايستاده بود. نگهبان بر او نهيب زد: _ ای مرد عامی... چه طور جرأت می کنی خلوت آتشکده را به هم بزنی؟ قباد تقاضای ملاقات با موبد بزرگ را کرد. نگهبان خنديد و به او گفت: _ ای کوته بين، آيا فکر می کنی موبد بزرگ، مرد عامی ای مثل تو را به حضور می پذيرد؟ قباد سکه ی زری به نگهبان داد. نگهبان با تجب زر را امتحان کرد. دادن سکه ای به آن مقدار از يک فرد عامی بعيد بود. نگهبان دانست که او بزرگی در لباس مبدل است، بنابراين با احترام به کنار رفت تا قباد داخل شود. آزادشاد به تنهايی در آتشکده نشسته و غرق تفکر بود که قباد و نگهبان بر او وارد شدند. آزادشاد به تندی از نگهبان پرسيد: _ به چه دليل بی اجازه خلوت ما را بر هم زدي؟ نگهبان ترسيد و به تته پته افتاد اما به جای او، قباد جواب آزادشاد را داد: _ من از اين مرد خواسته ام تا مرا به حضور شما بياورد. با شنيدن صدای آشنا، لحن آزادشاد تغيير کرد. او رو به نگهبان کرد و گفت: _ ما را تنها بگذار. نگهبان تعظيمی کرد و محل را ترک نمود. قباد که بالاتنه ی کلاهداری به تن و روبنده بر چهره داشت، روبنده برداشت و سر خود را برهنه نمود. آزادشاد از جای برخواست و به او گفت: _ چه چيز شما را به اينجا کشانده؟ قباد پاسخ داد: _ آمده ام تا از شما بخواهم کاری را برايم انجام دهيد. _ خواهش می کنم بفرماييد. _ من از شما می خواهم که همکاری کنيد تا شاهنشاهی به شاپور که فرزند ارشد است برسد. آزادشاد گوش هايش را کاملاً تيز کرد تا بهتر سخنان قباد را بشنود. _ قطعاً او حق بيشتری برای اين مقام دارد. شاهنشاه هرمزد بدون اينکه نظر بزرگان را در نظر بگيرد، کاری ناصحيح را انجام داد. در حالی که از قديم رسم بر اين منوال بوده که بزرگان جانشين پادشاه را به دلخواه خود تعيين کنند. احتمال زيادی دارد که اردشير هم راه پدرش را در مقابل موبدان در پيش بگيرد. اما اگر شما با من همکاری کنيد... من قول می دهم که قدرت قبل از هرمزد را به شما باز گردانم و حتی اختيارات موبدان را افزايش دهم. قباد به خوبی می دانست اگر چند مدعی سلطنت پیدا شود و هر یک از آن ها مبتنی بر یک فرقه از نجبای عالی مرتبت باشند، رأی روحانی اعظم قاطع می گردد، چه او نماینده ی قدرت دینی و مظهر ایمان و اعتقاد ملت محسوب می شود. بنابراین با دادن امتیاز سعی در جلب نظر آزاد شاد داشت زیرا انتخاب پادشاه مخصوص عالیترین نمایندگان طبقات روحانی و جنگیان و دبیران بود و در صورت وجود 14اختلاف میان آنان رأی موبدان موبد قدرتمند ترین رأی محسوب می شد. موبد بزرگ چشمانش را بست و قدری تأمل کرد. سپس آن ها را گشود و به آرامی گفت: _ چه کمکی از من بر می آيد؟ قباد با خوشحالی به او گفت: _ ما می خواهيم بر عليه شاهنشاه اردشير کودتا کنيم. اما برای موفقيت در نقشه يمان، لازم است که جلوی دخالت سپاهيان گرفته شود. سپهبد گودرز بيش از همه از شما حرف شنوی دارد. احتياجی به دخالت شما يا لشکريان نيست، فقط من از شما می خواهم که با او صحبت کنيد تا پادگان پايتخت در موقع کودتا دخالت نکند و کنار بماند. موبد بزرگ با سخنان قباد موافقت کرد و قول داد تا با سپهبد گودرز صحبت کند. ادامه دارد... نوشته: علی پاینده جهرمی. 13- پايتخت ساسانيان شهر تيسفون بر ساحل دجله بود. تيسفون با شش شهر ديگر که در کنار هم ساخته شده بودند، مجموعاً مدائن به معنی هفت شهر خوانده می شدند. 14- تنها قدرتمند ترین شاهان ساسانی در اوج اقتدار توانستند جانشینانشان را خود تأیین کنند. از آن جمله می شود از اردشیر بابکان و فرزندش شاپور اول نام برد. معمولاً سلطنت در آن دوره انتخابی بود با این قید که پادشاه را از میان دودمان ساسانی انتخاب می کردند. alipayandehjahromi15th January 2011, 10:32 PMافسانه فرزندان شاهنشاه هرمزد قسمت پنجم چند شب بعد همه جای پايتخت در خون آتش فرو رفت. جنگجويان خاندان سورن به طور ناگهانی به قصری که اردشير در آن اقامت داشت، حمله کردند. اردشير در بستر بود که ناگهان فرمانده ی 15گارد محافظش به طور ناگهانی وارد اتاق خواب او گرديد. اردشير از ورود بی موقع فرمانده بسيار خشمگين شد و با عصبانيت سر او فرياد کشيد: _ ای ابله. آیا می خواهی دستور دهم سرت را از تن جدا کنند و بر نزدیک ترین دروازه به محل اقامتت بیاویزند تا هر که بیاید آن را دیده و مایه ی عبرتش گردد که فرمانده ی محافظان ما چگونه با جسارتی بی موقع سرش را از دست داد؟! فرمانده بدون اينکه مطابق رسومات در مقابل شاهنشاه تعظيم کند، بی مقدمه به او پاسخ داد: _ زمانی برای این کار ها نیست سرورم. اتفاق خيلی مهمی افتاده است که اگر هر چه سریع تر به آن رسیدگی نشود، جان همگی ما از دست می رود. پس خواهشمندم هر چه سريع تر با من بيايید. اردشير سراسيمه همانطور که لباس خواب به تن داشت، همراه فرمانده ی گارد از اتاق خارج گرديد. از دور صدای نعره ی جنگاوران شنيده می شد. اردشير به همراه فرمانده ی گارد به پشت بام قصر رفت و از بالای ديوار به پايين نگريست. تعداد زيادی سرباز تا دندان مسلح در بيرون ديوار ها موضع گرفته و سعی می کردند به زور وارد قصر شوند. سربازان گارد محافظ شاهنشاه که تعدادشان بسيار کمتر از مهاجمان بود، سعی می کردند، جلوی آن ها را بگيرند. اردشير که کاملاً دستپاچه شده بود از فرمانده ی گارد پرسيد: _ چه خبر شده؟ این افراد که هستند. چگونه به خود جرأت چنین جسارتی داده اند؟ فرمانده ی گارد سراسيمه پاسخ داد: _ سرورم، خاندان سورن بر عليه شما کودتا کرده است. اردشير به فرمانده ی گارد دستور داد: _ با تعجیل فراوان پيکی را به پادگان حومه ی شهر بفرست و از طرف ما به سپهبد گودرز فرمان بده به کمک ما بياید. فرمانده ی گارد تعظيمی کرد و گفت: _ سرورم کاخ در محاصره است، این پیک چگونه به مقصد برسد؟ _ باید برسد. در غیر اینصورت ما را از مرگ گریزی نیست. تمام توان خود را به کار بدار. _ چشم سرورم. فرمانده ی گارد از اردشير جدا شد و به سرعت از پلکان مارپيچی که به پشت بام ختم می شد، پايين رفت. اردشير همانطور که با چشمان بهت زده به پايين می نگريست، بالای پشت بام ماند. پيروز هم در وضعيتی مشابه اردشير در بستر خفته بود که خبر کودتای سورن ها به او رسيد. او با عجله � سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 377]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن