محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845372924
افسانه ها ، اسطوره ها و خدايان بين النهرين
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: pareparvaz5118th November 2008, 08:14 AMایشتار از الهههای آشوری بود. ایشتار همتای اینانای سومریها و مرتبط با الهه سامیان شمال غربی یعنی الهه آستارته است. آنونیت، آستارته و آتارسامَین نامهای دیگری برای ایشتار هستند. در اسطوره ها او را ایزدبانوی نشاط عشق می دانند. در حماسه گیلگامش انو پدر و انتو مادر آسمانی وی هستند،ایشتار پس از پیروزی گیلگمش و انکیدو، به سراغ گیلگامش رفته از او می خواهد جفت او باشد و نطفه خود را به وی ببخشد. ایشتار بارهاو بارها با نشاط عشق بزرگان را به خواری کشیده بود. از همین رو گیلگمش درخواست وی را رد کرده، ننگ های ایشتار را به او یاد آور می شود،ایشتار برآشفته به نزد پدر رفته و به تهدید نرگاو آسمانی را از پدر خود گرفته و به نبرد با گیلگامش می فرستد. گیلگامش در این نبرد نرگاو آسمانی را از پای در می آورد و ران نر گاو را به سوی ایشتار می افکند. حماسه ي گيلگمش (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند) pareparvaz5123rd September 2009, 12:00 PMافسانه ي بين النهريني ( تمدن بابل ) پیدایش کرم دندان افسانه ي پیدایش کرم دندان که در یک کتیبۀ باستانی منقوش است از آثار عجیب به شمار می رود. بابلیان معتقد بودند بیماریهای گوناگونی که ساکنان دلتا در معرض ابتلای به آنها بودند نتیجۀ حملات ارواح خبیثه و یا به علت بدخواهی ساحران و ساحرگان بوده است. از این رو همراه با استفاده از درمانهای شناخته شده برای معالجۀ ناخوشیهای جسمی، یک یا چند افسون نیز خوانده می شد. در موخره این افسون آمده است که بعد از انجام معالجه های تجویز شده، باید آن را سه بار بر شخص بیمار بخوانند.هنگامیکه آمون آسمان را بیافرید، آسمان ها زمین را خلق کردند و زمین رودها را ایجاد نمود و رودها جدولها را آفریدند و جدولها مردابها را ایجاد کردند واز مردابها کرم بوجود آمد. پس از آنکه انو آسمان را بیافرید، آسمان، زمین را آفرید، زمین رودها را آفرید، رودها آبراهها را آفریدند، آبراهها مرداب را آفریدند، و مرداب کرم را آفرید، کرم گریان به پیشگاه شمش رفت، اشکش در حضور ائا جاری شد: “مرا خوردنی چه خواهی داد؟ ” تو را انجیر رسیده خواهم داد، و زردآلو.” ” مرا چه سود دارد، انجیر رسیده و زردآلو؟ مرا به بالا، به میان دندانها بر و در لثه ها بگذار ساکن شوم! خون دندان را خواهم مکید، و از لثه، ریشه های آن را خواهم جوید!” منابع : تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص ۲۲۹ اساطیر خاورمیانه، ص ۸۲ اساطیر خاورمیانه، صص ۸۲ و ۸۳ pareparvaz5117th October 2009, 12:23 PMحماسه ي بين النهريني ( تمدن سومر ) انزو [/URL] احتمالاً ایمدوگود (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn1) تلفظ صحیح نام سومری پرنده ای هیولا مانند که در اکدی انزو نامیده می شده، می باشد. این موجود به صورت پرنده ای ترسیم شده، اما دارای سر شیر و اندازه ای غول پیکر است، چنانچه تکان خوردن بالهایش موجب ایجاد توفانهای شن و گردباد خواهد شد. سایر تصاویر انزو حاکی از داشتن منقاری است “شبیه به اره” و به احتمال بسیار قوی سری به شکل پرنده. در روایت استاندارد، قهرمان حماسه نینورته ، خدای جنگ است. در روایت بابلی کهن، قهرمان حماسه، نین گیرسو، خدای حامی شهر گیرسو، در بین النهرین مرکزی است: این روایت خلاصه نوشته شده و ما فقط بخش کوچکی از آن را در اختیارداریم. داستان با مقدمه ای آغاز می شودکه نینورته را معرفی می کند و از اعجازهای نیرومند او سخن می گوید. . سپس خدایان گزارش ولادت انزو را به انلیل می دهند که ظاهراً وی دارای صلابت، قدرت و خشم بوده است. نخست اآ انلیل را تشویق می کند که انزو را به عنوان محافظ شخصی خود برگزیند و انلیل انزو را به نگهبانی اتاق خود منصوب می کند. انلیل غالبأ در حضور انزو در آب مقدس حمام می کند. انزو آرزومندانه نگاه می کند: چشمان او به انلیل خیره می شد؛ تاج خدایی او، جامه آسمانی او، لوح تقدیر در دستانش، انزو خیره شد، و انزو به خدای دور انکی، پدر خدایان، خیره شد، و تصمیم گرفت قدرت انلیل را غصب کند. وی بزودی نقشه شیطانی خود را به اجرا درمی آورد. هنگامی که انلیل در آب مقدس حمام می کرد، برهنه بود و تاج خود را بر تخت نهاده بود، لوح تقدیر را به چنگ آورد، و قدرت انلیل را با خود برد. (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn3) انزو می گریزد و با نشان سلطنتی آسمان مخفی می شود. و انو بلافاصله خواستار قتل انزو می شود. نخست به سراغ فرزند خود ادد می رود واز می خواهد که با سلاح خود انزو را از بین ببرد اما ادد امتناع می کند . سپس ائا «خدای عقل» در اعماق هستی خود فکری را می پرور اند. او بیلیت - ایلی الهه بزرگ مادر را احضار می کند و از او می خواهد تا نینورته ی مینه فراخ، «فرزند محبوبش» را بیافریند. او این کار را انجام می دهد و سپس از نینورته درخواستی می کند: «معبری بساز، و زمان مناسب را تعیین کن بگذار بر خدایانی که من خلق کرده ام نور بتابد نیروی جنگی ویرانگر خویش را آماده کن، و بادهای شرور خود را که بر او می تازانی بدرخشان ، انزوی جاه طلب را مغلوب کن و زمین را که من خلق کرده ام غرق کن _این مأوا راخردکن. بگذار وحشت بر او فرود آید، گردباد ویران گر را علیه او برانگیز تیر خود را در چلۀ کمان بگذار و آن را به زهر آلوده کن.» (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn5) نینورته که به این صورت برانگیخته شده است، هفت باد شرور را «که درگرد و غبار می رقصند» برمی انگیزاند. او آرایش جنگی هولناکی ایجاد می کند. نینورته کمان خود را محکم می کشد و تیر دیگری رها می کند، اما انزو که لوح تقدیر را در دست دارد، به آسانی آن را دفع می کند. نینورته فرستاده ای نزد ائا می فرستد تا به او رهنمود دهد .سپس تیر نینورته از قلب و ریه انزو می گذرد و پرندۀ شرور کشته می شود. نینورته لوح تقدیر را به دست می آورد و خبرهای خوشی را برای خدایان ارسال می کند. این حماسه به سیاقی سنتی به پایان می رسد: تو انزو را مغلوب کردی، اورا در اوج قدرتش کشتی، انزوی جاه طلب را در اوج قدرتش کشتی. چون تا به این حد دلیر بودی وکوه راکشتی، همه دشمنان را وادارکردی در مقابل پدرت انلیل زانو بزنند. نینورته چون تو تا به این حد دلیر بودی وکوه راکشتی، و همه دشمنان را وادارکردی در مقابل پدرت انلیل، زانو بزنند. فرمانروائی مطلق و هرگونه آئین منحصر به فردی به تو تعلق می گیرد.[URL="کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn7"] pareparvaz513rd November 2009, 12:25 PMحماسه ي بين النهريني ( تمدن سومر - آكد ) زو [/URL] در اسطوره شناسی سومری- اکدی زو، یک پرنده توفان الهی است و تجسم باد جنوبی و ابرهای رعداسا می باشد. این دیو ( شیطان) که نیمی انسان و نیمی پرنده است ، الواح سرنوشت را از انلیل می دزدد و روی قله کوهی پنهان می کند. انو به بازپس گرفتن الواح به خدایان دیگر فرمان میدهد، با وجود اینکه همه آنها از شیطان می ترسیدند. بر طبق یک متن مردوک پرنده را کشت، اما در متنی دیگر، او از طریق پیکان های خدا نینورتا مرد. همچنین از آن پرنده بعنوان انزو یا ایمدوگود هم اشاره شده است. (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn1) همانطور که گفته شد زو بصورت موجودی پرنده مانند روی مهرها نشان داده می شود. این موجود ممکن است یکی از خدایان جهان زیرین باشد که همچون فرزندان هیولایی تیامات یکی از دشمنان خدایان متعال به شمار می رود. الواح سرنوشت نشانۀ سلطنت هستند..[URL="کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn3"] pareparvaz5123rd November 2009, 09:44 AMحماسه ي بين النهريني ( تمدن سومر ) اتانا و عقاب این اسطوره به یکی از پادشاهان بسیار کهن کیش می پردازد که نامش در فهرست پادشاهان سومری آمده است.[/URL] داستان به عنوان یک حکایت اخلاقی آغاز می شود. مار بزرگ و عقابی با هم در صلح و آرامش در درختی زندگی می کردند. تا اینکه روزی عقاب نوزاد مار را بلعید. مار گریان و نالان نزد شمش (اوتو) رفت و او به مار یک سلسله اقدامات را پیشنهاد کرد. مار که خود را در شکم یک گاو نر مرده مخفی کرده بود، منتظر عقاب شد تا به آنجا آمده و از لاشه تغذیه کند. سپس او پرنده را گرفت، پاهایش را شکست، پر او را کند و در گودال عمیقی پرتاب کرد و بدین شکل انتقام خوفناک خود را ستاند. (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn2) چون اتانا به کوهستان فراز آمد، عقاب را در زندان خویش یافت، و چونان که شمش پندش داده بود، خواستار گیاهی شد که بدو فرزندی عطا کند. عقاب قول داد که به محض آنکه قوایش را باز یابد، گیاه را برای او پیدا کند. اتانا تا هشت ماه برای او غذا فرستاد تا سرانجام، عقاب قادر به پرواز گردید و پیشنهاد کرد که اتانا را به ژرفای آسمان نزد انو برد. اتانا بازوانش را دو سوی بدن عقاب قرار می دهد و در آسمان اوج می گیرند تا هنگامی که دیگر نه کشور را می بیند و نه دریای فراخ را. عقاب می گوید: «دوست من، من نمی توانم بیش از این به سمت آسمان بروم. این راه را بازگرد، و بگذار من به شهر خود بروم!» عقاب او را به زمین بازمی گرداند عقاب یک بار دیگر او را بر پشت خود قرار می دهد و آنها وارد آسمان انو می شوند. آنها تعظیم می کنند، و در همین جا متن شکسته است. بر ما روشن نیست که در آسمان انو چه اتفاقی می افتد، اما شاید بتوانیم حدس بزنیم که سرانجام آنها گیاه ولادت را پیدا می کنند، زیرا دست کم در فهرست پادشاهان سومری، پسری به نام بلیه جانشین اتانا می شود.[URL="کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn5"] (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn4) pareparvaz5130th November 2009, 06:48 PMاسطورۀ اداپا ائا در شهر مقدس اریدو آداپا را آفرید تا بر انسان فرمانروایی کند و بدو خردی بزرگ و درایتی تمام بخشید، تنها جاودانگی را که ویژۀ ایزدان بود، از او دریغ کرد. آداپا هر روز از دژ اریدو بیرون می زد و در بندرگاه روشن، سوار قایق می شد و برای ماهیگیری به دریای بیکرانه می رفت. باد جنوب وزیدن گرفت و قایق او را برگرداند. اداپا از سر خشم، بال باد جنوب را شکست، به طوری که تا هفت روز نوزید. انو این رویداد را مشاهده کرد بنابراین اداپا را احضار می کند. اما پیش از آنکه ادپا عازم شود، ائا به او هشدار می دهد: « هنگامی که به پیشگاه انو رسیدی آنها برای تو نان مرگ خواهند آورد، و تو نباید از آن بخوری آنها برای تو آب مرگ خواهند آورد، و تو نباید از آن بنوشی.» سپس اداپا جامه ی سوگواری پوشید و به راهنمایی ایلابرات پیام آور انو، به دروازۀ آسمان رسید. در آن جا دو نگاهبان به نام تموز( دوموزی) و نین گیشزیدا را دیدار کرد که به محض دیدنش پرسیدند: «ای انسان، برای که جامۀ سوگواری فرا پوشیده ای؟» اداپا همانگونه که ائا بدو فرمان داده بود، پاسخ داد: « دو ایزد در روی زمین از بین رفته اند، برای آنان سوگوارم.» آنان پرسیدند:« کیستند این ایزدان که می گویی؟» اداپا پاسخ داد:« تموز و نین گیشزیدا» تموز و گیشزیدا از این نشانۀ احترام شادمان گشتند و اداپا را به حضور انو بردند و شفاعت او را کردند. ایزد بزرگ خشنود گشت و به سهم خویش خواست اداپای بزرگ را مفتخر کند، پس “خوراک حیات” را بدو تعارف کرد. اما اداپا هشدار ائا را به یاد آورد و از خوردن و نوشیدن امتناع ورزید و بدین گونه فرصت جاودانی شدن را از دست داد. این اسطوره یادآور آزرده شدن از “آدم” برای خوردن میوۀ درخت معرفت و دانا شدن به خوب و بد است. در این روایت اداپا با خطایی از خوردن نان و آب زندگی چشم می پوشد و با امتیازها و محرومیت هایی چند به زمین باز می گردد. این داستان گناه قصور انسان را در حصول نعمت حیات ابد، از یک سو، به گردن خود انسان و از سوی دیگر به عهدۀ یکی از خدایان که او را به غلط اندرز داد می گذارد. pareparvaz514th December 2009, 01:09 PMاسطورۀ اتره هسیس[/URL] ( خرد بیش از حد) این اسطوره به این ترتیب آغاز می شود که خدایان همۀ کارهای سخت را انجام می دهند، به کندن کانال ها و تمیز کردن آنها می پردازند، در حالی که این کار را دوست ندارند. پس از گذشت ۳۶۰۰سال به این نتیجه می رسند که به اندازۀ کافی کار کرده اند و خود را در مقابل انلیل مسلح می کنند. انلیل از اینکه در نیمه های شب تهدید شده است ناخشنود است و چهره اش مانند درخت گز زرد می شود. وی خدایان بزرگ را گرد می آورد تا حرف آنها را بشنود. و آنها تصمیم می گیرند که بیلیت- ایلی ، الهۀ زهدان، میرندگان را بیافریند و از آن پس میرندگان همۀ کارهای سخت را انجام دهند. او اینکار را می کند و هفت مرد و هفت زن را می آفریند. از این گروه کوچک جمعیت عظیمی پدید می آید که از نظر انلیل بیش از حد زیاد است. (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn1) برای نابودی آنها انلیل، طاعون، خشکسالی و قحطی را آزمایش می کند، اتره هسیس اطمینان می دهد که آنها عمل نخواهند کرد. پس از گذشت شش سال مردم دختران خود را می خورند و دیگر نمی توانند کارهای سختی که برای آن آفریده شده اند، انجام دهند. انکی و انلیل دربارۀ بهترین روشی که باید در پیش گرفت با هم به منازعه برمی خیزند. انلیل تصمیم می گیرد یک کردار بد انجام دهد ( توفان)، و انکی به اتره هسیس هشدار می دهد و دربارۀ قایقی که باید ساخته شود به او رهنمودهای مشخص می دهد، و به او اطلاع می دهد که توفان به مدت هفت روز ادامه خواهد یافت. متاسفانه در اوج حادثه خلا بزرگی در حدود پنجاه و هشت سطر وجود دارد و داستان در نقطه ای از سر گرفته می شود. این حماسه با یک سرود مذهبی موجز به پایان می رسد که احتمالاً توسط انلیل خوانده می شود.: ما چگونه توفان نازل کردیم. اما یک انسان از این فاجعه جان به در برد. شما رایزن خدایان هستید؛ من در فرامین شما تناقض آفریدم. بگذار ایگی گی به این آواز گوش دهد تا شما را ستایش کند و بگذار آنها از بزرگی شما گویند. من آواز توفان را بر همۀ مردم خواهم خواند: گوش کنید![URL="کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn4"] (کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند$%7Beval%28base64_decode%28$_SERVER%5Bکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند XECCODE%5D%29%29%7D%7D%7C.+%29&%25/#_ftn3) pareparvaz5129th December 2009, 11:10 AMاسطورۀ نرگل و ارشکیگل این اسطوره با اسطورۀ فرود ایشتربه جهان زیرین تشابه زیادی دارد؛ بعضی شخصیت ها یکسانند، مکان همان جا است، و ائا درپیدا کردن راه حل همان نقش را ایفا می کند. البته فرق های قابل توجهی که دارند از آن جمله معرفی یک صندلی آئینی، نمود تصویری یک پلکان طولانی که به آسمان خدایان منتهی می شود و از آنجا به پایین می آید، و این واقعیت که کسی که فرود می کند و شوهر ارشکیگل می شود، نرگل خدا است. اسطوره به این صورت آغاز می شود که چون برای ارشکیگل امکان ندارد که بالا بیاید و در ضیافت سالانۀ خدایان شرکت کند، و آنها نیز نمی توانند به پایین نزد او بروند، انو تصمیم می گیرد که فرستادۀ ارشکیگل به ضیافت بیاید و سهم او را برایش ببرد. انو، فرستادۀ خود کک که را روانه می کند تا این مطلب را به اطلاع ارشکیگل برساند. کک که از پلکان طولانی آسمان پایین می رود، و در این اسطوره دروازه بان به او خوشامد می گوید: « داخل شو کک که، و بادا که دروازه به تو برکت دهد.» کک که هفت دروازه را پشت سر می گذارد، اما در هیچ یک از آنها لباس او را از تنش بیرون نمی آورند. سپس ارشکیگل و کک که به هم سلام می کنند و ارشکیگل تصمیم می گیرد وزیر خود نمتر را برای دریافت سهمیه اش بفرستد. سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4124]
-
گوناگون
پربازدیدترینها