تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى‏گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804140353




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

من به دنبال عماد مغنيه بودم


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

 خبرگزاري فارس: كتاب "نگاه كن، اما نه به شيطان" نوشته "رابرت باير" كه يكي از عوامل سابق سيا مي باشد، به فعاليتهاي وي در دهه هشتاد و نود ميلادي مي پردازد. اين كتاب به فارسي ترجمه شده و در دست انتشار مي باشد. بخشي از كتاب مذكور شرح تلاش هاي اين عامل سيا براي دستيابي به سردار شهيد «عماد مغنيه» است.   مقدمه: آن چه خواهيد خواند بخش هايي است از كتاب در دست انتشار " نگاه كن، اما نه به شيطان" نوشته "رابرت باير" . "رابرت باير" يكي از عوامل سابق سيا (سازمان اطلاعات مركزي آمريكا) ، در اين كتاب به مروري بر فعاليتهاي وي در كشورهايي نظير لبنان ، مراكش، سودان،هند، تاجيكستان و شمال عراق در سالهاي دهه هشتاد و نود ميلادي مي پردازد .كتاب مذكور به دليل انتقادات فراوان نويسنده نسبت به عملكرد سيا، از معروفيتي جهاني برخوردار است. مامور كهنه كار سازمان سيا ومولف اين اثر در مورد انگيزه خود از نگارش اين كتاب كه چاپ اول آن در سال 2002 ميلادي انتشار يافت ، در مصاحبه با Foreign Policy Association مي گويد: پس از خروجم از سيا در سال1997 ميلادي،علاقمند بودم كه اثري را در مورد اين سازمان ومسايل مرتبط با آن بنويسم. فقدان توجه به منابع ويا جاسوس هاي محلي،كمبود نيروي انساني(مثلا در دوره اي ، من به تنهايي و بدون هيچ عاملي مسئول كل منطقه قفقاز وآسياي ميانه بودم) ،سهل انگاري و ريسك گريزي مديران سيا،تمركز زياد بر تكنولوژي هاي پيشرفته نظير ماهواره ها و فرستنده هاي راديويي، محدود شدن فعاليت هاي برون مرزي سيا پس از جنگ سرد، عدم توجه به روابط پيچيده موجود در اين منطقه ، رواج بوروكراسي فراوان ، از دست دادن نيروهاي زبده بذليل حقوق اندك پرداختي وناتواني درمقابله با عواملي كه بعدها فعاليتهاي آنان به حملات 11سپتامبرانجاميد،بخشي از انتقادات مطرح شده از سوي باير است. در اين كتاب با بهره گيري از شيوه داستان گويي وبا نگاهي نو ودست اول به ريشه هاي تروريسم نوين ، بويژه فعاليتهاي تروريستي ناديده گرفته شده از سوي سيا در افغانستان و عربستان سعودي در سالهاي دهه نود ميلادي ، مي توان با حقايق زيادي درمورد جنگ كاخ سفيد با تروريسم آشنا شد. ازسوي ديگر ، باير كه از سوي سيمور هرش به عنوان كاركشته ترين و باهوش ترين مامور سيا در خاورميانه معرفي گرديده ، در "به شرارت ننگر "، براي خوانندگانش مي گويد كه از وقوع حملات تروريستي 11سپتامبر2001 ،چندان شگفت زده نشده است. او كه كودكي پرفراز و نشيبي داشته و 21سال فعاليت در سيا را دركارنامه دارد ، همواره در بخش مبارزه با تروريسم فعاليت مي نموده ،ولي هيچگاه اعتماد ي به سياستهاي رهبران واشنگتن نداشته است. بايركه نگارش كتاب Sleeping with the Devil (در بستر شيطان-2003)را نيز در كارنامه دارد، از تروريسم به عنوان خون حيات بخش خاورميانه ياد مي كند كه غرب نيز به دليل نياز به نفت منطقه ، همواره بايد با اين مساله دست و پنجه نرم كند. نويسنده به صورتي بي سابقه وكم نظير با اشاره به اشتباهات خود و سازمان در پيگيري ردپاهاي بدست آمده از مظنونان - كه اين افشاگري ها در گذشته تقريبا سابقه نداشته - توانسته اعتماد خوانندگان را نسبت به اين اثر ، بدست آورد. او در اين كتاب براي خوانندگانش مي گويد كه سيا چگونه از سازماني برطرف كننده تهديدات عليه آمريكا ، به يك مركز ديوان سالار ناكارا و ناتوان تبديل گرديده است كه حتي با وجود آگاهي از نقشه ربودن خبرنگار شبكه ABCدربيروت ، نمي تواند هيچ گام موثري براي مقابله با آن بردارد. كارشناسان ، با اشاره به ويژگي هاي برجسته اين كتاب معتقدند كه خواندن اين اثر براي سياستمداران، مديران و كارشناسان آمريكايي بسيار ضروري است. اين كتاب از آغاز انتشار در سال2002 همواره جز كتابهاي پرفروش سياسي دنيا بوده و درليست 100كتاب برتر چالش برانگيز و پيشروي سياسي آمريكا نيز برگزيده شده است. باير بدليل تسلط بر زبان عربي ،موفقيتهاي چشمگيري در ماموريتهايش نيز بدست آورده ،هرچند به دلايلي كه خود در اين كتاب براي خوانندگان مي گويد بسياري از طرحهايش در جهت دنبال كردن اقدامات گروههاي تروريستي موثر در حوادثي نظير 11سپتامبر ، مسكوت گذاشته شد.از نگاه وي، ناديده انگاري شكل گيري فعاليتهاي بنيادگرايانه در عربستان سعودي و افغانستان يكي از بزرگترين اشتباهات راهبردي سيا بوده است.عدم توجه به ضرورت يادگيري زبانهاي محلي نيز يكي ديگر از چالشهاي فراروي سيا ميباشد. باير معتقد است كه در دوره رياست جمهوري كلينتون ،سيا فرصتهاي زيادي را از دست داد كه آثار آن هم اينك نيز قابل مشاهده است. در اين كتاب ازانبوهي از افراد و نامها و گروه ها نام برده شده كه البته در دهها مورد نيز بدليل مسايل امنيتي ،اين اسامي پيش از چاپ حذف شده اند. در كتاب" نگاه كن، اما نه به شيطان" پرسشهاي بي پاسخ زيادي نيز به چشم مي خورد كه كماكان براي خوانندگان بدون پاسخ باقي مي ماند.اما اصرار باير بر پيش رفتن سيا به سوي جهنم تا چه ميزان درست است؟ در اين كتاب ما با انبوهي از مديران سيا روبرو مي شويم كه بيشترين انرژي خود را به جاي اتكا بر منابع اطلاعاتي صرف موضوعاتي نظيركاغذبازي، ترسيم افقهاي سازماني،مصرف الكل، اجاره دفاتر مورد نياز، نگارش برنامه هاي آرماني ،شركت در سمينارهاي آموزشي و ياحضور در جلسات مخفي مي نمايند تا در بوروكراسي حاكم بر دولت آمريكا، هم چنان درشغلهايشان باقي بمانند. باير كه در خطرناك ترين نقاط دنيا نظير بيروت(دهه هشتاد)،تاجيكستان(در سالهاي جنگ داخلي)وعراق(سالهاي مياني دهه نود)به فعاليت مي پرداخته،مي نويسد: "شايد اين جمله احمقانه به نظر آيد ولي من از كاركردن در بيروت لذت مي بردم. من به جاي دنبال كردن دستور العملها و كاغذ بازي ها و شركت در جلسات مختلف ، در خيابانها رفت و آمد مي كردم و بسيار راحت نيز بودم. بهتر از همه اينكه من از سياستهاي واشنگتن بعنوان بزرگترين عامل انجام كارهايمان ، دور بودم . " رابرت بايردر اين كتاب با اشاره به تلاشهاي خود براي يافتن عاملان ترور ها،آدم ربايي ها، و هواپيما ربايي هاي مختلف بويژه انفجار سفارت آمريكا در سال 1983 ، ستاد مركزي تفنگداران آمريكايي(مارينز) در بيروت و همچنين گروگانگيري غربي‌ها در دهه هشتاد در لبنان و ربودن هواپيماي تي .دبليو. اي (TWA)در مسير آتن به رم و ربودن قتل «ويليام باكلي» ، رئيس ايستگاه بيروت سازمان سيا و ردپاهاي بدست آمده مي گويد:" در اين ميان شايد «مغنيه با هوش ترين و عملياتي ترين و قابل ترين كسي ست كه تا كنون سيا بدنبالش بوده است.» رابرت بير پس از ترور«عماد مغنيه» در گفتگو با يك شبكه تلويزيوني مي گويد:«او هيچگاه از دري كه داخل شده بود، خارج نمي شد،در بيست سال گذشته هيچگاه خود به زنگ تلفن جواب نداده بوده است،كمتر شبي در يك محل به سر ميبرد، و دقيق ترين نكته هاي امنيتي را مراعات مي كرده است.» از سوي ديگر وي چندى پيش در پوشش خبرنگار به ايران آمد و مستندى با نام «آيين انتحار» با موضوع «شهادت طلبى» ساخت كه حتى توانست با بالاترين مقامات نظامى كشور نيز گفتگو كند. اين مستند در ايران توسط يكتشكل غير دولتي («ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام»)ترجمه شد و مورد استقبال فراواني هم قرار گرفت. رابرت باير، در اين مستند به نحوه شكل گيري و گسترش عمليات هاي شهادت طلبانه در ميان مسلمانان به خصوص در ايران، لبنان و فلسطين مي پردازد.اين مستند انجام عمليات هاي شهادت طلبانه را برنده ترين سلاح مسلمانان در برابر دشمن مي داند. باير كه در هنگام خروج از سيا به دريافت مدال لياقت اطلاعاتي مفتخرگرديد ، علاوه بر سرزنش كلينتون بدليل تضعيف سيا ،معتقد است كه بوش پدر و ريگان هم در حوادثي نظير 11سپتامبر دخيل هستند. در اين كتاب همانند يك رمان جذاب مي توان حوادث متعددي را دنبال نمودكه به دليل ساختار نمايشي آن دستمايه «استيو كاگان» براي ساخت فيلم سينمايي «سيريانا» گرديد.(البته باير در سال 2006 رماني با عنوان "خانه را ويران كن" Blow the House Down نيز نگاشت كه آن اثرهم با استقبال مخاطبان روبرو شد.) اين فيلم كه به كارگرداني «استيو كاگان» در سال 2005 ميلادي ساخته شد، به نقش يك مامور سازمان جاسوسي آمريكا مي‌پردازد كه در خاورميانه در حال جمع‌آوري اطلاعات براي شناسايي كساني است كه مي‌خواهند منافع آمريكا را در معرض خطر قرار دهند. به موازات اين شخصيت كه جورج كلوني نقش آن را ايفا كرده است، پيماني غيرشرافتمندانه ميان شركت‌هاي بزرگ نفتي آمريكا و جناح‌هايي از خانواده‌هاي سلطنتي كه بر كشورهاي نفت‌خيز خاورميانه حكومت مي‌كنند، بسته شده است. براي نمود دادن و برجسته كردن اين پيمان، فيلم كشوري نفت‌خيز و فرضي در خاورميانه‌اي را به نام «سيريانا» به تصوير مي‌كشد كه خانواده‌اي بر آن را سلطنت مي‌كند و اين خانواده در مقطعي دقيق و حساس بسر مي‌برد و آن مرحله زمينه‌سازي براي دوره پس از حاكم فعلي است. رقابت براي جانشيني حاكم ميان دو فرزند او "اميرناصر" و "اميرمشعل" جريان دارد. اميرناصر قصد دارد از درآمدهاي نفتي براي پيشرفت كشور خود و رساندن آن به تمدن قرن بيست‌ويكم بهره ببرد در حالي كه اميرمشعل در لذت‌هاي زندگي غرق شده است و هيچ علاقه‌اي به كار جدي در كشور ندارد. در اينجا شركت‌هاي نفتي بزرگ آمريكا با همكاري سازمان‌هاي امنيتي آمريكا به‌ويژه CIA دخالت مي‌كنند تا اميرناصر اصلاح‌طلب را كه قصد دارد كشور را از شركت‌هاي نفتي آمريكايي رهايي بخشد و شركت‌هاي چيني را جايگزين آنها كند، ترور كنند. بدين ترتيب راه را براي به قدرت رسيدن اميرمشعل هموار مي‌كنند. به موازات اين فعاليت‌ها، فيلم چگونگي شكل‌گيري تندروي را در اجتماعات خاورميانه‌اي به تصوير مي‌كشد. گروه‌هاي مليتي آسيايي پرجمعيت وجود دارند كه از سوي حكومت با آنها بدرفتاري مي‌شود. اين بدرفتاري انگيزه‌اي براي برخي افراد اين مجموعه‌ها به وجود مي‌آورد تا با گروه‌هاي تندرو "كه مي‌خواهند به منافع آمريكا ضربه بزنند" همكاري كنند. "سيريانا" از 4 داستان موازي تشكيل شده كه در نقاط غيرقابل پيش بيني همديگر را قطع مي كنند و در اين تقاطع ها به شكلي خنثي از كنار يكديگر عبور نكرده ، بلكه به نوعي خطوط روايتي هم را شارژ مي نمايند. باب برنز(با بازي جرج كلوني) يك مامور در حال بازنشستگي سازمان سيا (سي.آي .اي) است كه اگرچه تجارب فراواني در آشفته كردن اوضاع ديگر كشورها به خصوص لبنان دارد اما نمي خواهد آخرين ماموريت هايش چندان پردردسر باشد . او را در اوايل فيلم مثلا در يكي از خيابان هاي تهران (و چه ناشيانه است كار هاليوود در بازسازي يك خيابان تهران كه حتي نتوانسته اند فرم پلاك اتومبيل ها را به صورتي واقعي طراحي كنند!) مي بينيم و بعد ظاهرا در كنار يك پارتي غيراخلاقي ، گردانندگان آن پارتي با اين مامور سازمان جاسوسي آمريكا معامله غيرقانوني اسلحه انجام مي دهند . انفجار عمدي در همان به اصطلاح خيابان تهران از طريق سلاحي كه توسط باب برنز فروخته شده ، در نخستين سكانس فيلم تكليف مفهوم ترور و تروريسم را براي مخاطبش روشن مي سازد. اما اين فقط يك روي سكه ماموريت آن مامور سازمان سي.آي.اي است ، سلاحي كه فروخته مي شود ، دو قبضه از نوعي موشك استينگر است كه فقط يك عددش در تهران منفجر مي شود و زوج آن توسط مرد عربي ربوده شده تا در آخر فيلم دست تقدير، عدالت آمريكايي!! را به اجرا درآورد و توسط آن موشك مراسم افتتاح سكوي نفتي مشترك دو شركت آمريكايي "كانكس و كيلم " (كه اساسا عمليات تروريستي مامور سازمان سيا به خاطر امنيت آنها طراحي گرديده ) به آتش كشيده شود ، چراكه فيلمنامه نويس گويا اعتقاد دارد كه همه گناهكاران در فيلم بايستي در حد خود به سزاي اعمالشان برسند. اما ماموريت بعدي باب برنز ، ترور پسر امير يك شيخ نشين نفتي ( همان "سيريانا" ) است به نام پرنس ناصر كه به نظر مي آيد افكار ضد آمريكايي و استقلال طلبانه داشته و امكان دارد خود در آن شيخ نشين به حكومت برسد و منافع شركت هاي نفتي آمريكايي را تهديد نمايد. در ماموريت باب برنز ، دليل ترور پرنس ناصر حمايت هاي مالي اش براي تسليح تروريستها به موشك هاي استينگر ذكر شده است!! داستان دوم را از طريق يك دلال نفتي با اسم "براين وودمن" (با بازي مت ديمن) تعقيب مي كنيم كه پس از تحمل تراژدي مرگ ناگهاني فرزند كوچكش ، با يك اتفاق ديگر به مشاورت پرنس ناصر در مي آيد چراكه پرنس ناصر برخلاف نظر و تبليغ كارشناسان سازمان سي آي اي ، يك بنيادگراي ارتجاعي نيست كه تنها به فكر حمايت از تروريست ها باشد. در اينجا هم كيگن تابويي ديگر را در تفكر دگماتيك متعصبين غرب گرا مي شكند ؛ پرنس ناصر يك تحصيل كرده اصلاح طلب است و عليرغم ضديت با منافع نامشروع آمريكا و زياده طلبي هاي آن ، به وودمن مي گويد كه مي خواهد در كشورش انتخابات دمكراتيك برگزار نمايد و هوادار توسعه همزمان سياسي و اقتصادي است. داستان سوم مربوط به ريشه شكل گيري و علت اصلي ترورها وعمليات مخربي است كه سازمان سيا در خاورميانه ، ايران و لبنان انجام مي دهد. يعني گسترش امپرياليستي كمپاني هاي چند مليتي نفتي و به هم پيوستن آنها براي به غارت بردن هرچه بيشتر ثروت سرزمين هاي ديگر . وكيلي به نام بنت هاليدي (با ايفاي نقش جفري رايت) تلاش مي كند تا موانع پيچيده پيوستن و اتحاد دو كمپاني نفتي "كانكس" و "كيلم" را فراهم آورد. او در ضمن ، همكار وكيل ديگري به اسم "سيدني هويت" است كه در واقع يك دلال بين المللي بوده و از طرف سازمان سيا عضو افتخاري "كميته آزاد سازي ايران" با پرچم شير و خورشيد سرخ هم شده است!!!( در اوايل فيلم كه ماموريت باب برنز به او ابلاغ مي شود ، يكي از روساي سازمان سي آي اي در مقابل ليست مراقبت و خرابكاري هايي كه برنز براي سرنگوني حكومت ايران مي خواند ، مي گويد كه سازماني به نام "كميته آزاد سازي ايران" تشكيل شده كه روسايش در همان جلسه سي آي اي حضور دارند! و بايد با حمايت از آنها حكومت ايران را به يك حاكميت سكولار تغيير داد.) نكته جالب اينكه استيو كاگان همه نگراني سازمان جاسوسي سيا را از ديني بودن حكومت ايران مي داند . (در همان جلسه يكي از روساي سازمان سيا متذكر مي شود كه "اميدهاي رييس جموري ايران براي اجراي قواعد مذهبي ، منافع آمريكا را به شدت تهديد مي كند" !!) و بالاخره داستان چهارم درباره كارگران مهاجر و زحمت كشي است كه روي سكوها و پايانه هاي نفتي همان شركت هاي چند مليتي كار مي كنند و در واقع استثمار مي شوند ولي بدون هيچ گونه امنيت شغلي به بهانه هاي واهي اخراج شده و يا مورد ضرب و شتم واقع مي گردند. دو تن از جوانان اين گروه كارگران كه پاكستاني هستند به تدريج جذب يك واعظ مذهبي شده و به يكي از گروههاي مبارز عليه منافع آمريكا كشيده مي شوند كه آن موشك دوم فروخته شده توسط جاسوس آمريكايي را دست تقدير به دست همين جوانان مي رساند تا در انتهاي فيلم در حالي كه "دين وايتينگ" (با ايقاي نقش كريستوفر پلامر) از مديران كمپاني كانكس ، جام اتحاد با كمپاني "كيلم" را سر مي كشد ، باعث انفجار سكوي نفتي مشترك دو كمپاني شود و نشان دهد كه همين جوانان ساده مسلمان چگونه هدف را درست تشخيص مي دهند و به ريشه تباهي كشورهاي جهان سوم مي زنند. كاگاناين جوانان را مانند نگاه رايج ، ناآگاه و احساساتي نشان نمي دهد و در صحنه هايي آنان را در كلاس هاي آموزش سياسي و عقيدتي تصوير مي كند كه چگونه مسائل سياسي امروز جهان و پارامترهاي استقلال و آزادي برايشان درست تشريح مي شود تا با علم و آگاهي وارد عرصه مبارزه گردند. وصيت نامه هاي تصويري شان هريك نشاني از همين آگاهي و معرفت عميق است و آكنده از حس آزاديخواهي و عزت و وطن پرستي . و در حالي كه فيلمساز نشان مي دهد محيط زيست اينان سرشار از شور زندگي و مبارزه است (آنچنانكه كه ژان لافيت در مقدمه كتاب "آنها كه زنده اند " از قول ويكتور هوگو مي نويسد:"زنده آنهايند كه پيكار مي كنند ، آنها كه جان و تنشان از عزمي راسخ آكنده است ، آنها كه از نشيب تند سرنوشتي بلند بالا مي روند ، آنها كه انديشمند به سوي هدفي عالي راه مي سپرند ، و روز و شب پيوسته در خيال خويش يا وظيفه اي مقدس دارند ، يا عشقي بزرگ") و در صحنه پاياني و سكانس عمليات انتحاري شان ، با زواياي رو به بالاي دوربين و نوع حركتشان در كادر دوربين همان عزم راسخ را القاء مي نمايد ولي آن سوي خط ، هر كه هست سرشار از نااميدي و ياس و انفعال است : - باب برنز ، جاسوس عملياتي كهنه كار سازمان سيا خسته و دلزده از شغلش و بي اعتماد به روسايش ، به دنبال نوعي گريز است و شايد به همين دليل وقتي در بازگشت از آن ماموريت شكنجه بار ، در آمريكا هم تحت بازجويي قرار مي گيرد كه چرا "حزب الله لبنان " آزادش ساخته و او را نكشته اند (گويا اصلا او را به اين ماموريت فرستاده بودند تا طبق آن تئوري معروف "بازنشستگي جاسوس مرگ اوست" به قتل برسد و اين تئوري را فيلمنامه نويس آن گاه در فيلم بارز مي نمايد كه متوجه مي شويم فردي به نام "موسوي" كه در مقر حزب الله لبنان ، برنز را شكنجه مي دهد اصلا مامور سي آي اي است !) و بالاخره هنگامي كه در مي يابد سازمان مطبوعش قصد دارد بوسيله ماهواره رد پرنس ناصر را گرفته و او را با موشك دوربرد ترور كند (همان كاري كه اسراييل بارها با رهبران مبارز فلسطيني و لبناني انجام داده و با ناجوانمردانه ترين وسيله آنان را از راه دور ترور كرده است ) خود را به قلب خطرمي زند تا توطئه سازمان سيا عليه او را به اطلاعش برساند ولي توسط همان موشك دوربرد همراه پرنس ناصر و همراهانش به قعر زمين مي رود. - از طرف ديگر "براين وودمن" نيز كه همراه خانواده اش در سوييس زندگي مي كرده ، براي مشاورت پرنس ناصر ، پس از مرگ تراژيك فرزندش ، ناچار از ترك همسر و فرزند ديگرش مي شود (اگرچه در پايان فيلم و پس از ترور پرنس ناصر دوباره به سوي آنها بازمي گردد) - و بالاخره بنت هاليدي هم كه كوشش فراواني براي رفع موانع قانوني و مشكلات اتحاد دو كمپاني نفتي "كانكس و كيلم" انجام داده بود ، متوجه مي شود كه اين دو كمپاني خصوصا بر سر تصرف منابع گازي قزاقستان عمليات غيرقانوني بسياري انجام داده اند و تباني هاي فاجعه باري بين آنها صورت گرفته است. اين درحالي است كه هاليدي (شايد به دليل همين فعاليت هايش) از سوي پدرخود طرد شده و فيلمساز روابط سردي را ميان آنها تصوير مي كند . اين روابط تنها در زماني رو به بهبود مي گذارد كه بنت هاليدي سرخورده از وكالت دو كمپاني نامبرده ، به خانه بازمي گردد. ساختار فيلمنامه "سيريانا" در نمايش روايت هاي موازي ، براساس روند شتابدار نزديك شدن آنها به يكديگر و استفاده از اتفاقات مشابه براي القاي مفاهيم مورد نظر فيلمنامه نويس قرار دارد . چنانچه در ابتدا ، هر 4 قصه به طور كاملا مجزا به نظر مخاطب مي رسند ولي بعد از گذشت يك سوم اول آن ، به تدريج شاهد برخي نقاط مشترك و تلاقي سوژه ها مي شويم ، از همان جا كه قرار مي شود باب برنز كسي را ترور كند كه وودمن مشاورش است و بعد متوجه مي شويم كه همكار بنت هاليدي يعني سيدني هويت را قبلا به عنوان عضو افتخاري همان كميته به اصطلاح آزاد سازي ايران در جلسه روساي سازمان جاسوسي آمريكا با باب برنز ديده بوديم و بعد وودمن در همان رستوراني كنار پرنس ناصر نشسته كه برنز نيز براي تعقيب و مراقبت سوژه اش يعني همان پرنس ناصر به خوردن غذا وانمود مي نمايد و بعد .... و در آخر خصوصا دو سه سكانس پاياني فيلم تقريبا دو به دو قهرمان هاي چهار داستان را در كنار هم مشاهده مي كنيم ؛ برنز در مقابل وودمن در حالي كه قصد دارد توطئه سوءقصد همكاران آمريكايي اش را لو بدهد و جوانان مبارز پاكستاني در برخورد انتحاري با سكوي نفتي دو شركت "كانكس- كيلم" . استيو كاگان با تشابه موضوعي و طرح سوالي كه در ابتداي فيلم يكي از روساي سازمان سيا براي برنز مطرح مي سازد كه " موشك ها در اختيار كيست؟" در مقابل سكانسي كه علنا مشخص مي شود اين خود ماموران آمريكايي هستند كه موشك ها را به منطقه خاورميانه آورده اند ، به روشني عامل اصلي توزيع اين گونه سلاح هاي مخرب را مشخص مي سازد . همچنانكه اندرو نيكول در پايان فيلم "ارباب جنگ" مي گويد : " مادامي اين تاجران و قاچاقچيان اسلحه مي توانند فعاليت كنند كه ارتش كشورهاي آمريكا ، روسيه ، فرانسه ، انگليس و چين آنها را تغذيه نمايند . كشورهايي كه 5 عضو دائمي شوراي امنيت هستند"!!! كاگان به خوبي آن روي سكه مدعيان مبارزه با تروريسم و طراحان "تئوري محور" شرارت را به نمايش مي گذارد كه چگونه براي حفظ و گسترش پايگاههاي نفتي شان در اقصي نقاط جهان از هيچ شرارتي فرو گذار نمي كنند و به خاطر حفظ امنيت همين شرارتشان دست به غيرانساني ترين ترورها مي زنند. اگرچه نمي توان به هرحال از يك فيلمساز غربي انتظار نداشت كه ولو سايه كمرنگي از ديدگاههاي القا شده رسانه هاي همان كمپاني هاي نفتي را در تصاوير فيلمش منعكس نكند ( صحنه هايي مانند نظامي نشان دادن صرف منطقه تحت كنترل حزب الله لبنان يا گرايش جوانان پاكستاني از زمينه هاي اخراج شدن از كار به سوي عمليات انتحاري و يا همان تصوير حتي كوتاه ولي مخدوش شده از تهران). اما نمي توان هم از جسارت فوق العاده استيو كاگان وگروهي كه چندي است استيون سودربرگ از سينماي مستقل در قلب هاليوود به راه انداخته ، گذشت .(پيش از اين به جز فيلم هايي مثل دو قسمت ياران اوشن از خود سودربرگ ، در زمينه سينماي سياسي فيلم " اعترافات يك ذهن خطرناك" به كارگرداني جرج كلوني را در سال 2002 داشتند كه به نفوذ سازمان سي آي اي در ديگر كشورها تحت پوشش رسانه ها و برنامه هاي رسانه اي پرداخته بود ) چراكه به ندرت چنين ديدگاه روشني را مي توانيم نزد روشنفكران و فيلمسازان ايراني پيدا كنيم . متاسفانه طيف قابل توجهي از روشنفكران جامعه ما كه مدعي بسياري آگاهي ها هستند ، شيفته و مفتون حقوق بشر بازي ها و دمكراسي پراني هاي يكي از نامقبول ترين رياست جمهوري هاي طول تاريخ آمريكا (حتي نزد برخي جناح هاي هم سو با او) شده اند. گويي لق لقه حقوق بشر تازه از دهان يانكي ها خارج مي شود و انگار آن جيمي كارتري كه آنهمه در زمان خود مورد لعن و نفرين همين روشنفكران قرار گرفت ، از مبدعان حقوق بشر آمريكايي نبود. البته ماجراهاي اين فيلم كه جورج كلوني بازيگر سرشناس هاليوود در نقش باير به ايفاي نقش مي پردازد، شباهت زيادي با كتاب ندارد.هرچند باير و كاگان مي‌گويند هرآنچه در فيلم روايت شده از حوادث واقعي برگرفته شده است كه برخي از آنها را خود تجربه كرده‌اند. هنگام مطالعه اين كتاب بايد به نكته مهمي توجه داشت؛ هرچند نويسنده داعيه عملكرد كارشناسانه و عاري از غرض ورزي دارد اما آشكارا در اثر ش جاي پاي گرايشات و اعتقادات شخصي خود را به عنوان يك غربي وفادار به ارزش هاي آمريكايي باقي گذاشته است. زماني كه او از «لبناني ها» مي نويسد ، به هيچ وجه شيعيان و توده مردم محروم لبنان را در نظر ندارد بلكه منظور نظرش طبقات مرفه «بيروت نشين» يا «طرابلس نشين» را مد نظر دارد كه عمدتا مسيحي يا غير شيعه هستند . او كشوري را كه تحت اشغال اسراييلي ها ، فرانسوي ها و آمريكايي ها قرار دارد «بيش از هر زمان ديگري» به صلح نزديك مي داند و طبيعي است كه مزاحمان اين «نزديكي » را خرابكار و تروريست خواهد دانست. اينك بخش اول از اين برگزيده اين كتاب در دست چاپ را مي خوانيد كه عمدتا بر محور جستجوي اين مامور كاركشته سيا به دنبال سردار شهيد «عماد مغنيه» مي گردد.   ******* فصل ششم : 18 آوريل1983 بيروت ، لبنان   در جاده شلوغ و پرهياهوي ساحلي شهر ، راننده يك خودروي آخرين مدل GMC ، مجبور به توقف در كنار هتل ويران شده و سوخته اس . تي. جورج مي شود و به صف بي پايان خودروها مي نگرد. آتش جنگي داخلي كه زندگي همه شهروندان بيروت را تحت تاثير خود قرار داده بود ، فروكش نموده و ارتش اسرائيل كه در ژوئن 1982 ميلادي اين شهر را براي سركوب گروههاي جريك فلسطيني فعال درآن به تصرف خويش در آورده بود ، تا جنوب بيروت عقب نشيني كرده و حتي گفته مي شود كه عقب تر هم خواهد رفت . چريكهاي فلسطيني نيزكه از آوريل سال 1975 ميلادي و آغاز جنگهاي داخلي ، كنترل خيابانهاي بيروت را در دست داشتند ،به دره بقاع و طرابلس در شمال عقب نشيني كرده اند . نيروهاي آمريكايي ، فرانسوي ، ايتاليايي و انگليسي كه نيروهاي چند مليتي حافظ صلح را تشكيل مي دهند ، اينك در پايگاههاي خود استقرار يافته اند . نيروهاي فرانسوي هم در منطقه تجاري شهر كه «حمراء »نام دارد ، مستقر گرديده اند. همچنين تفنگداران دريايي آمريكا با تفنگهاي ام _ 16 و جليقه هاي ضد گلوله خود در اطراف فرودگاه بيروت مستقر شده اند. لبناني ها در صلح كامل قرار ندارند، اما روشن است كه بيش از هر زمان ديگري به آن نزديك شده اند . شما مي توانيد رايحه خوشبيني عمومي را در فضا استشمام كنيد. لبناني هاي مهاجرت كرده در حال بازگشت هستند و با داشتن پول كافي مي توانند يك بار ديگر، اروپايي ترين و مدرن ترين شهر دنياي عرب را باز سازي كنند. تنها 6ماه پس از اشغالگري اسرائيلي ها، بيروت به يك كارگاه بزرگ عمراني بزرگ تبديل شده است . به ندرت مي توانيد ساختماني رنگ آميزي نشده ،وصله كاري نشده و يا كاملاً تخريب نشده براي ساختن ساختماني نو را در شهر پيدا كنيد و در مسير جاده ساحلي ،يك كاميون پارك شده درحاشيه راه، توجه هيچكس را بر نمي انگيزد . در ساعت 43/12 ظهر ، يك مرسدس بنز كهنه سبز رنگ در مقابل مسجد «عين المرصع» متوقف مي شود .كمي بعد راننده خودرويي ديگر با دو بار چراغ دادن ، حضور خود را اعلام مي كند. راننده مرسدس بنز سه بار چراغ خود را روشن مي نمايد، علامتي كه از قبل بين آنها هماهنگ شده است . سرنشينان هر دو خودرو به سرعت به سوي ساحل حركت مي كنند و پس از مدتي سه سرنشين خودروي مرسدس پياده مي گردند. اما گويي هيچ يك از آنها يك نكته مهم را پيش بيني نكرده بودند : ترافيك هنگام صرف نهار دربيروت. پس از گفتگو با هم ، آنها روانه ساختمان 7 طبقه سفارت آمريكا مي شوند. در مسير خيابانها، بوق ممتد خودروها ، گوشها را مي آزارد. خودروي زني درجاده قرار دارد كه گويي دو فرزندش را از مدرسه به خانه مي برد. راننده كاميون پايش را بر روي پدال گاز قرار مي دهد و به سرعت وارد يك دالان ايجاد شده در آن ترافيك سنگين مي شود .كاميون حالا تقريبا در برابر كنار گذرگاه ورودي ويژه ساختمان سفارت آمريكا قرار گرفته است كه ناگهان مي ايستد و سرنشينان آن بجز راننده در مقابل چشمان محافظان سفارت به سرعت از آن پياده مي شوند، اتفاقي كه معمولاً همه روزه و در هنگام اذان ظهر روي مي دهد. اما كمي بعد ، در ساعت يك و سه دقيقه عصر ، كاميون كه حاوي صد ها كيلو ماده منفجره است، منفجر مي گردد . و با وجود استانداردهاي كنوني بيروت جنگ زده، اين انفجار را با بايديك انفجار مهيب به شمار آوريم كه پنجره هاي بسياري از خانه ها تا مايلها دورتر از اين محل راشكست و يا به لرزه در آورد. حتي مقرتفنگداران دريايي آمريكايي نيز كه در 5 مايلي سفارت قرار دارد ، به شدت لرزيد. همه وحشت زده اين سو و آن سو مي رفتند. به دنبال اين انفجار،همه اجزاي ساختمان هفت طبقه سفارت تا صدها پا در هوا بالا رفت و پس از آن، تنها كوهي از گرد وغبار و خاك و تكه هاي بدن انسانها و مبلمان و كاغذ بر جاي ماند. از قسمت لابي سفارت ،چيزي جز پودري ريز ،باقي نمانده بود. گفته مي شود كه شيشه هاي خرد شده بخش ورودي با سرعت 8600 متر در ثانيه، بدن سرباز نگهبان را قطعه قطعه كرده است . و تنها بخش يافت شده از بدن وي، بخشي از استخوان جمجمه وي بود . در مجموع 63 نفر شامل 17 آمريكايي جان خود را در خونبارترين حمله تروريستي صورت گرفته عليه ايالات متحده تا آن زمان ، از دست دادند. اما سازمان سيا را بايد بازنده اصلي اين حمله به شمار آوريم: 6 افسر سيا شامل فرمانده ، معاون و همسر معاون جز قربانيان بودند.( همسر معاون فرمانده آن روز صبح كار خود را براي اولين بار آغاز كرده بود) همچنين يكي از دستان باب آمز افسر اطلاعات ملي سيا كه در بخش شرق نزد?ك در سفارت اقامت داشت، در حالي در يك مايلي ساحل شهر پيدا شد كه حلقه ازدواجش همچنان در يكي از انگشتان او به چشم مي خورد و هرگز سيا تاكنون اين تعداد افسر خود را دريك حمله از دست نداده بود بود . و البته سازمان سيا هرگز قادر به جبران اين تراژدي نخواهد بود.    





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 630]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن