محبوبترینها
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854158897
جنگ داخلي لبنان به روايت امام موسي صدر
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پيشواي شيعيان لبنان در باره علل و زمينه هاي جنگ داخلي لبنان جنگ لبنان حقيقتي وحشت آور و اثري غيرقابل تصور از بازي سياستهاي جهان و از بازي هاي خطرناك اسراييل اين جسم غريب كه در قلب جهان اسلام كاشته شده است حكايت ها ميكند. عوامل جنگ خانگي لبنان چه بوده است؟ در حقيقت جنگ لبنان نتيجه عوامل گوناگون «داخلي»، «عربي» و «بين المللي» است. «عوامل داخلي لبنان» در شعلهور ساختن اين جنگ مربوط به وضع جامعه لبنان است. در لبنان همانطور كه ميدانيم 16 مذهب در كنار هم زندگي ميكنند .مسيحيان به چند مذهب گوناگون تقسيم ميشوند: «ماروني »ها كه نوعي «كاتوليكهاي شرقي» هستند از نظر عدد و سابقه و قدرت، مذهب اول را در مسيحيان تشكيل ميدهند. مذهب «ماروني» كه به ابتكار يك راهب مسيحي شرقي به نام «مارمارون» در «حلب» و در مناطق «هرمل» به وجود آمده است تاريخي طويل و پرحادثه دارد. مردم «ماروني» در جنگ ها و در مبارزات خونين شركت كردهاند و در تاريخ اسلام نيز در بسياري از جنگهاي اسلامي و سيره خلفاي «بني اميه» نامي از آنها ديده ميشود.اينان در كوههاي سرسخت زندگي ميكنندو از امتيازاتشان آن است كه نماز و تشريفات مذهبي خود را با زبان عربي انجام ميدهند. در سال 1860 ميلادي پس از پايان يك سري جنگهاي داخلي بين «ماروني» ها و «دروزي» ها ، 6 كشور اروپايي به نام حمايت از «ماروني» ها وارد لبنان شدند. اين 6 كشور كه عبارتند از «روسيه تزاري»، «انگلستان»، «فرانسه»، «آلمان»، «ايتاليا »و «اطريش» از ضعف دولت عثماني مطلع شده و براي آنكه جاي پايي در خاورميانه داشته باشند از جنگ خونيني كه به احتمال زياد خودشان به وجود آورده بودند استفاده كرده و در خاك لبنان نيرو پياده كردند و سپس با قراردادي كه در «استانبول» با دولت عثماني امضا كردند يك نوع استقلال داخلي در منطقه «جبل لبنان» كه مركز «ماروني» ها و «دروزي» ها بود به وجود آورند. با اين استقلال داخلي در ضمن دولت عثماني راه را براي دخالت كشورهاي اروپايي و كمكهاي اجتماعي و فرهنگي به مردم «ماروني» و در نتيجه استفاده كردن از اين مردم باز كرد. «دروزي» ها يكي از مذاهب سه گانه اسلامي هستند كه در خاك لبنان از زمان «فاطميين» تا به حال به صورت يك قبيله وجود دارند. به احتمال قوي «دروزي »ها همان اسماعيليهايي هستند كه در اثر دور بودن از مراكز علم به صورت يك مذهب باطني درآمده افكار صوفيانه در آنها به شدت رواج داشته است و رفته رفته به صورت مبالغه آميزي جلوه كرده تا آنجا كه در ميان «دروزي»هاي امروز نماز و روزه و حج و ماه رمضان و عيدفطر و مسجدي ديده نمي شود. مذاهب ديگرلبنان، مسيحيان آن عبارتند از «كاتوليك »ها، «ارتدوكس»ها، «پروتستان »ها، «لاتيني»ها و غيره ، اما مذاهب اسلامي عبارتند از :«شيعيان» كه در حال حاضر نزديك به يك ميليون نفر از جمعيت آنها در لبنان زندگي ميكنند و بيشتر در مناطق جنوبي لبنان يعني «جبل عامل» و مناطق شرقي يعني «بعلبك» و «هرمل» و قسمتي از شمال و مناطق اطراف بيروت و مناطق ديگر زندگي ميكنند. «سني» ها نيز در ساحل «طرابلس» و «صيدا» و بيروت اكثريت دارند. اين مذاهب در كنار هم رژيمي مذهبي و در عين حال دموكراتيك به وجود آوردهاند. در سال 1860 «استقلال داخلي» در منطقه «جبل عامل» كه تقريبا يك پانزدهم خاك لبنان را به وجود ميآورد سبب شد كه مردم «جبل عامل» سطح فرهنگي و اجتماعيشان بالا برود. درتمام روستاهاي اين منطقه آثاري از بيمارستانها، مدرسهها، درمانگاهها، آسايشگاهها و حتي دانشگاهها ديده مي شود .در همان وقت مناطق ديگر به خصوص مناطق شيعه نشين در آتش ظلم و بدبختي ميسوخت. عثمانيان شيعيان را دسته دسته به جنگهاي بي فايده و كشند گسيل مي دادند! آنها را به «جنگ يمن »مي فرستادند و كسي كه از جنگ سرباز ميزد مجبور بود مالياتي در حدود 75 ليره طلا بدهد و چون اين مبلغ غالبا تأمين نميشد يا به جنگ ميرفتند و كشته ميشدند و يا زمينهاي خود را به فئودال ها و به مزدوران دولت عثماني مي فروختند. به اين ترتيب جنوب لبنان «جبل عامل» كه روزي مشرق معلومات و مركز فرهنگ اسلامي بود و در هر دهي عالمي و يا مؤلفي ديده ميشد و در يك ده به قراري كه در بعضي از تواريخ هست «هشتاد مجتهد» زندگي ميكردند؛ اين منطقه به كلي از علم و تمدن و فرهنگ تهي شد. جوان ها رفتند، مزرعهها خراب شد و مدرسههاي ديني از بين رفت و آخرين بقاياي كتابخانهها و كتابها و علما هم در زمان حاكم عثماني به نام «احمد جزار» سوخته شد؟ و نانوايي ها و تنورهاي شهر عكاء شاهد سوختن آن كتابها بود؟! شيعيان در اثر فشار طولاني دولت عثماني كه 700 سال طول كشيد وضع اجتماعي نامناسبي داشتند. «سني» ها در اثر حمايت دولت عثماني و باز بودن راه تجارت وضع نسبتا بهتري و از نظر مادي وضع قابل توجهي داشتند. بعد از جنگ بين الملل اول آنگاه كه مقرر شد لبنان به يك كشور تبديل شود، فرانسوي ها بر لبنان و سوريه دست يافتند و انگليسيها فلسطين را گرفتند و بدين ترتيب «تركه» دولت عثماني را ميان خود تقسيم كردند . فرانسوي ها در صدد برآمدند كه اسم لبنان را كه در حقيقت نام «جبل لبنان» بود بر كشور لبنان كه عبارت از جبل لبنان و 4 فرمانداري ديگر بود به اين كشور بدهند و به اين ترتيب در سال 1923 و يا 1922 ميلادي كشور لبنان به وجود آمد. در آن وقت گفته مي شد اگر رژيمي دموكراتيك در لبنان مستقر شود ، رژيم دموكراتيك صورت رقابتي دارد (و چون مردم اين كشور هماهنگ نيستند و فرصتهاي متفاوت در پيش دارند حتما وضع نابساماني خواهند داشت و ظلم ادامه خواهد يافت) طبيعي است كه در رقابت آن كس كه وضع بهتري دارد مسابقه را خواهد برد؟! در رژيم دموكراتيك قوي، قوي تر و ضعيف، ضعيفتر ميشود و براي آنكه به مذاهب ظلم كشيده و عقب افتاده كمكي بشود بايد رژيم مذهبي به وجود آيد يعني دولت بين چهار مذاهب مختلف به نسبت عددي آنها تقسيم شود تا هر مذهب بتواند در كار كابينه و در مجلس و در پيكره دولت سهمي متناسب با عدد خود داشته باشد. به اين ترتيب قرار شد يك پنجم دولت نصيب شيعيان گردد و نيز يك پنجم و كمي بيشتر به «سني» ها رسيد و يك چهارم به «ماروني »ها ويك دهم يا كمي بيشتر و كمتر به «دروزي »ها ،«كاتوليك» ها و «پروستان »ها و «ارتدكس »ها داده شد . اين كار كه به نام عدالت(تقسيم منافع و مراكز) انجام گرفت ، در حقيقت بهانهاي براي حفظ امتيازات «ماروني» ها بود، زيرا اگر حقيقتا منظور، توزيع عادلانه دولت بود بايد اين «نصيب ها» ! به همه عادلانه برسد ولي هيچ وقت شيعيان نصيب خود را از دولت دريافت نداشتند و در عين حال كه 19 نماينده و چند وزير در كابينه داشتند هميشه از ظلم اجتماعي و سياسي و ظلم اقتصادي شكايت داشتند. «ماروني »ها نظرشان اين بود كه با كمك فرانسه كه به دنبال استعمار گذشته ، وضع موجود را به نفع آنها و به ضرر مردم ديگر ادامه مي داد امتيازات خودشان را حفظ كنند و به اين ترتيب وجود و موقعيت سياسي مستقلي را براي خويش نگاه دارند! آنها ميگفتند اقليت ها در خاورميانه پايمال ميشوند.گرچه اين اتهام به اسلام وارد نيست ولي واقعيت آن بود كه دولت عثماني نه تنها مسيحيان را بلكه مسلمانان غيرسني و حتي مسلمانان غيرحنفي را مورد ظلم و تجاوز قرار داده بود. مثلا شيعيان در جنگها شركت ميكردند ولي از منافع دولت بهرهاي نميبردند در حالي كه مسيحيان از منافع دولت محروم بودند ولي حداقل به عنوان (اهل ذمه) در جنگ شركت نميكردند. «ماروني »ها با اين شعار و در واقع با موقعيتي كه در اثر 60 سال معاشرت با اروپاييان و استفاده از فرصتهاي آماده شده از طرف 6 كشور اروپايي كه برايشان فراهم شده شده بود، اين تفوق را ميخواستند حفظ كنند و به اين دليل مركز اصلي دولت يعني مقام رياست جمهوري را «فرماندهي ارتش» را و «عدليه» را و مراكز مهم استخدام كشوري را براي خود حفظ كردند. در سال 1943 و بعد از جنگ بين الملل دوم لبنان مستقل و يك رژيم دموكراتيك مذهبي در آن برقرار گرديد و رئيس جمهور «ماروني» براي آن مشخص شد و چون «ممدوح سامي» دست نشانده فرانسه از كشور رفت تمامي اختيارات «ممدوح سامي» نيز به رياست جمهوري واگذار شد و در نتيجه رئيس جمهوري غيرمسئول و در عين حال يك ديكتاتور به تمام معنا ولي در چهره دموكراتيك در لبنان آغاز به حكومت كرد! شيعيان از فرصت استفاده كردند و چون از استعمار 750 ساله نجات يافته بودند نعمت استقلال را غنيمت شمرده و تمام نيروي خود را صرف ساختن وطن خويش كردند و به مدرسهها رفتند. كمتر كسي بود كه در شرايط اجتماعي گوناگون زندگي كند و حتي اگر كارگر بود فرزند خود را به مدرسه نفرستد و تا پايان دانشگاه درسش را ادامه ندهد. به اين ترتيب شيعيان در راه تحصيلات قدمهاي بزرگي برداشتند و در ظرف يك سال عدد محصلين آنها گاهي تا 30 درصد بالا ميرفت . عدهاي به دنبال كار به كشورهاي عربي، آفريقاي غربي و آمريكاي جنوبي رفتند و ثروتمند شدند، گروهي ديگر به زراعتهاي مردن و مترقي پرداختند و به طور كلي مذهبي زنده و جوان به وجود آمد ولي چون فئودال ها بر جان آنها حكومت ميكردند و نفوذ سياسي را در دست داشتند شيعيان به صورت افراد متشتت و فرقههاي مختلف در مناطق مختلف درآمده بودند و «وحدت كلمه» نداشتند و وضع سياسي و اجتماعي، آنطور كه در شان كوشش و فعاليت و جديت آنها بود برايشان فراهم نشد. در اين مرحله بود كه شيعيان به فكر «وحدت كلمه» افتادند و در سالهاي 60 و 61 و 62 ميلادي فعاليت فراواني براي تشكيل «مجلس اعلاي شيعيان» انجام گرفت تا وحدتي ميان شيعيان به وجود آيد. اين تلاش ها با مبارزات و مخالفتهاي رهبران سياسي و حتي گروهي از روحانيون شيعه و مجموعه اي از صاحب نفوذان سني كه اين فعاليت را به منزله ايجاد تفرقه اسلامي تصور ميكردند مواجه شد . اين صاحب نفوذان سني قسمتي از شيعيان را كه دنباله رو آنهابودند تحت تأثير قرار داده و از نيروي مردمي آنها براي منافع خاص خود بهره ميجستند. رهبران سني با تشكيل مجلس اعلاي شيعيان مبارزه كردند كشورهاي عربي نيز در اثر هماهنگي فراواني كه با سنيان لبنان داشتند نسبت به تشكيل «مجلس اعلاي شيعيان» واكنش نامناسبي نشان دادند و مبارزه ها كردند ولي بالاخره فشار شيعيان سبب شد كه در سال 1969 «مجلس اعلاي شيعيان» به وجود آمد و با ايجاد چنين مركزي شيعيان لبنان همدست و هم پيمان شدند . به دنبال مطالعات فراواني كه شيعيان در وضع حقوق و وظايف دولتي و وضع آبادي مناطق خود به انجام رساندند معلوم شد كه پيروان اين مذهب در حرمان سياسي و اجتماعي فراوان زندگي ميكنند و بدين لحاظ نهضتي به نام «حركه المحرومين» كه رفته رفته و بعدها به صورت يك نهضت سياسي عظيم جلوه كرد به وجود آمد. در ابتداي استقلال روابط بين مذاهب به تدريج ساخته و منظم شد ولي چنين به نظر مي رسيد كه «ماروني »ها ميخواهند به هر قيمت كه شده امتيازات خود را حفظ كنند و براي حفظ همين امتيازات بود كه مراكز اساسي دولت و قدرت ارتش را به دست گرفتند و با فشار ارتش مانع از به هم خوردن وضع موجود در منافع تامين شده خود ميشدند.با اين حال افكار عمومي بالا ميرفت و بحران هاي خاورميانه و نفوذ كشورهاي خارجي بر خاورميانه، مسئله نفت، مسئله فلسطين و آواره شدن صدها هزار بلكه يك ميليون و نيم فلسطيني و انتشار آنها در ميان كشورهاي عرب و مبارزات پيگير آنها كمك كرد تا سطح فكر مردم لبنان، مردم غير ماروني لبنان و بخصوص مسلمانان و به وجه خاص شيعيان بالا رود. آنها ديگر به حقوق خود آشنا شده بودند ولي باز هم امتيازات «ماروني »ها به واسطه ارتش حفظ ميشد..... مدتها گذشت و نهضت فلسطين به وجود آمد. فلسطينيها از صورت «پناهنده» به صورت مبارز و فدائي در آمدندو احساس ميكردند كه دير يا زود دولت لبنان عليه آنها وارد عمل خواهد شد و آنها را خلع سلاح خواهد نمود. اين گونه بود كه ب سعي كردند در لبنان هم پيمانان و هم دستاني براي خود تامين كنند.....و واضح است كه اين «محرومان از وطن» با «محرومان در وطن» هم پيمان و هم داستان خواهند شد. اين تعبير را يكي از دانشمندان فلسطيني به نام «دكتر نبير شعث» ميگفت و تشبيهي حقيقي بود! رفته رفته مردم لبنان مسلح ميشدند، «ماروني »ها كه احساس ميكردند موازنه قدرت در لبنان به هم خورده است خود را براي يك مبارزه نظامي و خونين آماده ميكردند. يكي دو مرتبه تجربهاي صورت گرفت و زد و خوردي ميان ارتش و «نهضت مقاومت فلسطين» انجام گرفت. در سال 1973 اين زد و خورد به صورت يك جنگ عمومي درآمد ولي به سرعت خاموش شد، زيرا سوريه مرزهاي خود را بست و به دولت لبنان فشارهاي فراواني آورد. «ماروني »ها احساس كردند كه ارتش ديگر نميتواند از آنها حمايت كند و به همين دليل به مسلح كردن افراد خود پرداختند و از تجربههاي «فاشيستهاي اروپا» بخصوص ايتاليا و فرانسه استفاده كردند و احزاب مسلحي به نام «كتائب» ، «احرار» و غيره بوجود آوردند... در پايان سال 76 در حدود 35 هزار مسلح «ماروني» داراي تجهيزات و اسلحه كامل بودند كه از ايام رياست جمهوري «سليمان فرنجيه» آن مرد خونخوار و متكبر و متعصب، و با استفاده از فرماندهي ارتش «ژنرال غانم »كه مردي احمق و مغرور و نوكر ماب بود و اسلحههاي فراوان به نام دولت وارد نمودند، به چنگ آورده بودند. آنان جوانان خود را تعليمات نظامي دادندو تشكيلات نظامي مفصل، بيسيم و امثال آن براي خود فراهم نمودند. اين مسلح شدن «ماروني» ها با عكسالعمل مسلمانان مواجه شد. آنها از خود ميپرسيدند كه اين ها براي كه مسلح ميشوند؟ به اين ترتيب مسلمانان نيز شروع به مسلح شدن كردند و در نهايت در طول سال 74 19 صدها هزار قبضه اسلحه در لبنان وجود داشت و محيط براي انفجار آماده بود.از طرف ديگر مردم جنوب لبنان كه با فشارهاي سخت اسرائيل و ضربات دردآور آن غاصب و متجاوز از جنوب لبنان به بيروت روي ميآورند، رنجيده خاطر و غضبناك بودند و دولت را متهم ميكردند كه جنوب را به حال خود گذاشته و عزت مردم را لكهدار كرده است. مسايل ديگري هم از جمله روش سياستمداران لبنان و منازعات بي امان آنها نيز محيط داخلي را براي انفجار آماده ميساخت. جهان عرب به خود مشغول بود . سوريه و عراق با هم اختلاف داشتند، مصر و ليبي در حال ستيزه بودند، مغرب و الجزاير هم منازعه داشتند و كشورهاي عرب هر يك به جان ديگري افتاده بودند و به طور كلي يك «خلاء عربي» به وجود آمده بود كه زمينه را براي توطئههاي جهاني و نقشههاي اسرائيل در كشورهاي عربي فراهم مي كرد .... و اين عوامل داخلي و عربي لبنان بود.... اما «عوامل بينالمللي» را بايد در جنگ سال 1973 جستجو كرد. در اين جنگ اعراب پيروز شدند و يا حداقل اسرائيل پيروز نشد و قدرت نظامي اعراب تا حدودي روشن شد... «سلاح نفت» براي جهانيان نيز وحشت آور بود، اعراب اشاره ميكردند كه با پول هم ميتوان جنگيد و ميتوانند پول هاي خود را از بانك هاي اروپا و آمريكا بيرون بياورند و بحران اقتصادي براي غرب ايجاد كنند.حتي كشورهاي آفريقايي يكي پس از ديگري روابط خود را با اسرائيل قطع كردند. كشورهاي اروپايي نيز سعي ميكردند خود را در جنگ «اعراب و اسرائيل» بي طرف نشان دهند. اين مبارزات و پيروزيهاي نظامي و سياسي و نفتي و اقتصادي با يك پيروزي ايدئولوژيك نيز توام شد. سازمان فرهنگي (يونسكو) اسرائيل را به اتهام تغيير نشانه هاي مذهبي قدس از داخل خود بيرون راند... در سازمان ملل نيز بحث از اين بود كه اسرائيل از سازمان ملل اخراج شود و سرانجام يكي از كميتههاي سازمان ملل قراري صادر كرد كه «صهيونيسم» يك از انواع نژاد پرستي است و معناي اين قرار آن بود كه جهان، اسرائيل را جسمي بيگانه ميدانست و او را در خانواده بشري و جهاني عضوي نامناسب ميانگاشت. به اين ترتيب اسرائيل خود را در مقابل شكست عظيمي مشاهده ميكرد كه او را تا حد زوال تهديد مينمود و بالاخره تصميم به انتقام گرفت و لبنان را كه محيطي قابل انفجار بود براي انتقام اختيار كرد. اسرائيل ميخواست دو موضوع مقدس را در كشورهاي عربي بي اعتبار كند. يكي قضيه فلسطين و ديگري قضيه همزيستي ميان مسلمانان و مسيحيان لبنان را و در نهايت هم توانست يكي را به جان ديگري انداخته و هر دو را خرد كند. آمريكا نيز با تئوري «دكتر كيسينجر» كه صلح گام به گام آمريكايي را به كشورهاي عربي پيشنهاد كرده بود تصميم داشت اين صلح كذايي را تحميل كند.... سوريه و «نهضت مقاومت فلسطين» دو قدرتي بودند كه در مقابل رويكرد آمريكايي ايستادند و به صلح گام به گام و ذلتآور «كيسينجر» تن در ندادند و از اين جهت هر دو در قاموس آمريكا مستحق عقوبت شدند. آمريكا تصميم گرفته بود كه فلسطينيها و سوري ها را به جان هم بياندازد و از طرف ديگر مطامع جهان شرق و غرب در خاورميانه ايجاب ميكرد كه هر كس در اين فكر باشد كه از نمد لبنان براي خود كلاهي بسازد. به همين دليل هرچه بحران جنگ بيشتر ادامه پيدا ميكرد مطامع و خطرها و توطئهها و منابع اسلحه و منابع پول و خونريزيها هم زيادتر ميشد... در اين اواخر كاملا روشن شده بود كه بحران لبنان نه تنها خطر تجزيه اين كشور را در بر دارد بلكه ممكن است با تحقق اين تجزيه علاوه بر اين كه پايگاهي براي غرب در كشور «ماروني »ها و پايگاهي براي كمونيستها در جنوب لبنان به وجود آيد ، در نوار مرزي جنوب نيز منطقهاي براي امنيت اسراييلي ها و توطئههاي آنان يعني «مصرف مواد توليد شده در اسرائيل و مكاني براي همزيستي و عادت كردن اعراب به زندگي با اسرائيل» به وجود آيد. پس روشن گرديد كه عوامل جنگ خانگي لبنان بر 3 قسم: «لبناني»، «عربي» و «بين المللي»( با محوريت اسرائيلي) بود. به اين ترتيب منطقه آماده گرديد... و تنها به كبريتي نياز داشت كه اين بشكه باروت را منفجر كند. بهانه سازي آسان بود... «معروف سعد» كه يكي از رهبران مسلمان جنوب لبنان بود و در پيشاپيش تظاهراتي به نفع ماهيگيران محروم (كه به تشكيل يك شركت احتكار ماهيگيري اعتراض داشتند) حضور داشت ،تيري خورد و كشته شد.... و بدين ترتيب بحران آغازگرديد.... چند روز بعد اتوبوسي كه 27 نفر لبناني و فلسطيني در آن بودند از منطقه «عينالرمانه» مي گذشت با انفجاري متوقف شد و مرداني كه داخل آن بودند يك به يك بيرون آورده شده و با گلوله «ماروني »ها! كشتهشدند و پس از اين انفجار صورت گرفت. انفجار نخست بين منطقه فلسطينيها و منطقه مسيحي نشين بود. يعني بين «عينالرمانه» و «شياح» . هنوز بحران به صورت انفجار در نيامده بود. ولي جنگ ميان «تل زعتر» كه يك اردوگاه فلسطيني است و «دكوانه» كه يك منطقه ماروني است در گرفت. رهبران فلسطين با اين تصميم كه جنگ را از صورت جنگ بين فلسطينيها و لبناني ها خارج كنند ، منطقه شيعه نشين«شياح» را در مقابل منطقه مسيحينشين«عينالرمانه» و منطقه شيعه نشين«نبعه» را در مقابل منطقه ماروني نشين «سنالفيل» قرار دادند. شيعيان علي رغم اين كه هنوز آمادگي كامل نداشتند چون «مقاومت فلسطين» و «وحدت» كشور خود را در تهديد مي ديدند با سينه اي گشاده اين جنگ را پذيرفتند. شيعيان جنگ را با جان و دل پذيرفتند زيرا «ماروني »ها آنان را در مقابل يك انتخاب دشوار قرار داده بودند. «ماروني »ها آشكاراميگفتند يا بايد امتيازات ما به طور قانوني ثابت و و غير قابل تغيير در آيد و در نتيجه روابط لبنان با كشورهاي عربي تضعيف گردد و «مقاومت فلسطين» خلع سلاح شود... و يا ما لبنان را تجزيه ميكنيم؟! تجزيه لبنان يعني به وجود آمدن اسرائيل دومي كه از اسرائيل اول خطرناكتر بود!. شيعيان و مسلمانان لبنان اين پيشنهادات را رد كردند و بدون آمادگي كافي اما مردانه از كشور خود و از وحدت لبنان و از نهضت مقاومت ملي با جان و دل دفاع كردند و كشتهها دادند....اما در نهايت پيروز شدند زيرا هدفهاي شيطاني دشمنان اسلام و دين و دشمنان حق و عدالت به ثمر نرسيد...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]
-
گوناگون
پربازدیدترینها