واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
... سوم خرداد در پيش است، روز فتح و ظفر، روز مقاومت ودرهم شکستگي دشمن زبون. برومندان اين سرزمين مي آيند، کوچک و بزرگ، مرد و زن، پير و جوان. حجاب تاريخ را که کنار زني مي شنوي، نداي مردان همين سرزمين است، آمده اند تا دد و ديو را از مام ميهن برانند. گوش زمانه باز است و هوشيار، جوشان و توفنده اند، زمزمه همه آنهاست، "هستم اگر مي روم، گر نروم نيستم "، خرمشهر گاه آن رسيده که گرد اسارت از روي بروبي ، ديروز را بياد آر، 10 آبان سال 1359، "ساعت 10 صبح چهارم آبان ماه، شهر سقوط کرد و آخرين مدافعان با دلي خونين و تني خسته عقب نشستند و با قايق خود را به شرق کارون رساندند. در آن سوي کارون، بغض يکي از بچه ها ترکيد و بر لب رودخانه ايستاد و رو به شهرش، شهري که حالا زير چکمه هاي دشمن بود، فرياد کشيد: "خرمشهر صداي مرا مي شنوي، خرمشهر به بعثي ها بگو ما برمي گرديم ، آزادات خواهيم کرد آزاد ...."*، آن روز بود که خرمشهر، خونين شهر شد. اين بغض آسمان بود که مي شکست. دل و عشق در پيماني گره خوردند تا حماسه اي به بلنداي تاريخ در سوم خرداد بيافريند، آنگونه که لايق مردان خداست. مرداني از جنس نور. اکنون خرمشهر را باز به ياد آر، 9 ارديبهشت سال 1361 زمان: 30 دقيقه پس از ساعت 24 ناگهان صداي فرماندهان قرارگاه کربلا در بي سيم همه يگان هاي عمل کننده طنين انداخت: "بسم الله الرحمن الرحيم ، اذا جاء نصرالله و الفتح و رايت الناس ... از قرارگاه مرکزي کربلا به کليه يگان ها ... يا علي ابن ابي طالب(ع) ، يا علي ابن ..." يگان هاي علمياتي با شنيدن صداي "محسن رضايي" فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و سرهنگ "علي صياد شيرازي" فرمانده وقت نيروي زميني ارتش به سوي اهداف تعيين شده يورش بردند. 25 دقيقه بعد از آغاز عمليات، تيپ 25 کربلا نخستين يگاني بود که با دشمن درگير شد."* اين حملات آن گونه سنگين و کارساز بود که دشمن به نفس هاي آخر افتاد حالا فقط کمي مانده تا خرمشهر به آرزويش برسد و انتظار آن روز تاريخي به سر رسد. و سرانجام " سوم خرداد سال 1361" "صداي بي سيم در قرارگاه کربلا برخاست. جواني بود با لهجه اصفهاني که "علي صياد شيرازي" را کار داشت، او با کد و رمز به فرماندهي اين قرارگاه گفت که مي تواند با نيروهايش که 700 نفر بيش نبودند، خط عراق را بشکند و وارد خرمشهر شود، اين جوان "حسين خرازي" فرمانده 25 ساله تيپ 14 امام حسين (ع) بود."* دشمن متجاوز 23 روز زير يورش هاي بي امان رزمندگان ايراني بود. باور نداشتند که ايراني ها پس از عمليات فتح المبين توان علميات ديگري را داشته باشد، اما چه خام مي انديشيدند دون صفتان شب پرست کور. خرمشهر اکنون ميهمان فوج فوج رزمندگان دليري بود که ديروز با او عهد آزادي بسته بودند، مردان مردي که جان بر سر پيمان گذاشته و با خون خود اين ميثاق را تضمين کردند. همه بودند ارتشي، بسيجي و سپاهي، برادراني از اين خاک پرگهر، آمده بودند تا پاي در راهي نهند از جنس سلحشوري و رشادت که خمير مايه هر ايراني مسلمان است، گذارند، تا تاريخ را رقم زنند پند و درسي باشند، براي آيندگان و بيگانگان، در هر زمان و مکان بدانند که مرزهاي مام وطن خط قرمز ابدي آنهاست و تهديد آن يعني به کام فنا رفتن دشمن، هر که باشد و هر چه در توان داشته باشد. در پي عمليات مداوم، سنگين و گسترده بيت المقدس، خاکريزهاي دشمن يکي پس از ديگري به تصرف قواي اسلام درآمد و فرماندهان مزدور عراقي در اوج وحشت و هراس، پيدرپي فرمان عقبنشيني صادر ميکردند. روز سوم خـرداد، مزدوران بعثي کفر به قصد بازپسگيري مناطق آزاد شده، اقدام به پاتک کردند که با هوشياري دلاوران اسلام اين پاتک دفع شد و تعداد زيادي از آنان کشته و زخمي و بيش از سه هزار نفر به اسارت درآمدند. الطاف و امدادهاي غيبي الهي ادامه داشت تا اينکه خونين شهر بعد از حدود 19 ماه اشغال از چنگال دشمن بعثي آزاد و به آغوش ميهن اسلامي ايران بازگشت و بار ديگر نام خرمشهر را در يادها زنده کرد. باز به ياد آريم "بهروز مرادي" آن جوان خرمشهري سبزه رو را که روي تابلويي در شهرش نوشته بود "خرمشهر: 36 ميليون جمعيت"* آري خرمشهر قلب مجروح ايران بود که به لطف خدا و توان جوانان پاک ايران زمين، آزاد و قلب ملتي شاد شد. و اين همه نبود، جز حمايت حق از لشگرش که گمنام و بي امان و فقط به نام و ياد او با متجاوز بدون توجه به همه فناوري هاي گسترده در اختيار آنها ، وجب به وجب اين خاک را با خون خود پاسداري کردند و هم از اين رو بود که پير جماران همه واقعيت خرمشهر را اينگونه اعلام کرد که : "خدا خرمشهر را آزاد کرد".
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]