واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: فراق فرزند فاطمه(س)
سيدمسعود علوي
تجمع “خلوص” و “مهر” و “يكتاپرستي” و “نور” و “ياد خدا” يعنى خميني. زيباترين واژه عصر كه عطاى عرش عنايت يار را به هستى نماياند. واسطه حيات طيبه كه زندگى با او معنا يافت. خميني، گلزار راز است و آيه مهر در سوره سبز صداقت. بهشت، مشتاق قدوم او بود. كهكشان عشق از خورشيد قلب او نور مىگرفت. بنفشه در پيشگاه تواضعش، سر به سجده مىگذاشت. از رواق ديدگانش باران بهاران مىتراويد. طراوت نسيم سحرگاه از نگاه مهربانش جارى بود و محضرش عرش رافت رحمان.
از بذل دستان روح خدا، سرو در بوستان هستى قيام مىكند و شمشاد در چمن حسن، مىبالد. گرماى نوازش دستانش را بايد از طليعه آفتاب بهارى پرسيد و شيرينى كلامش را از ستاره سحر. از شجره ايثار او خوشه خوشه نور مىچينيم و در سايهساردرخت احسانش ضيافت عزت ما برپاست.
آوازه خمينى از نام مادر معظمش، زهراى مرضيه(س) گيتىگستر شد و دستان پينهدار ام ابيها به دستهاى او سطوت نهضت بخشيدخميني، عصاره عنايت زهراست، شكوه نيايش ام ابيها،بارش سحاب سخاوت مادر طه و عطيه بارگاه باريتعالي. طنين خروش خميني، پژواك فرياد فروزنده فاطمه در مدينه است و صاعقه قيام و بارقه اميد در ظلمت و ضعف اهل زمين. رايحه دست سخاورز و عطر انفاس مسيحايىاش به آسمانمان كشاند و سرخى فلق قيام را به ارغوان غروب غريب مدينه پيوند داد.
صدف رنج و شكيبايى فاطمه آساى خميني، گهرهاى فضيلت و اعتلا را به ما هديه كرد و تموج درياى ديانت زهرايى و شكوه شرافت ولايت علوى را نماياند.
تمام شكوفههاى ارادت ما فداى نگاه نورآگين فاطمىات كه نثار حيات و عزت ايمانيان گرديد. دوست دارم هستىام را پروانهوار در طواف شمع جود وجود خمينى بسوزانم و در فراق فرزند فروزان فاطمه، مويه كنم. سوگند به مهتاب نيلى مدينه كه مباهاتمان خاكبوسى گامهاى فرزند برومند او- خمينى كبير- است.
سالهاست كه از هجر او مىگوييم و سخنى رساتر از اشك و كلامى تازهتر از گريه نداريم. اى امام عزيز! تو بودى كه ما را به سرزمين نور بردى و بىتو در بهت تنهايى ماندهايم. سالها در صبح نگاهت تنفس كرديم و از تاكسار رفيع انديشهات خوشههاى معرفت چيديم. ايثار، نخستين آموزه نهضت زهرايى تو بود. آنگاه به ستيز با ستم، خوانديمان و بدينسان تنديس نژند جور را به خاك انداختى و به آل فاطمه(س) اقتدا كردي. باران عاطفه زلالت هنوز در نهر يادها به جانب دلها جارى است.
هنگامى كه خورشيد ولايت تو بر خاكيان غروب كرد و در ملكوت، طلوع و تابندگى آغازيد؛ در بين دلسوختگان و مشتاقان مكتب فقاهت، ستارهاى بدرخشيد و ماه مجلس شد. در هنگامه حزن و اندوه بىنهايت امت كه در سوگ امام عاشقان و مقتداى محرومان مىسوخت، ديگربار دست عنايت حق، نوازشگر قلوب مردم عزيز گرديد و مسند ولايت، مهد ماهتاب تابانى شد كه رهرو صديق و تواناى رهبر كبير انقلاب بود؛ انديشمندى فرزانه كه پس از مرادش همتايى نداشته و عرصه ايمان و اعتلا را با فروغ الهىاش منور ساخت. خامنهاى قمر درخشان انقلاب است كه نور خورشيد ولايت خمينى را به سرزمين سبز ايمانيان ارزانى مىدارد. شكرا كه شعاع عشق و انديشه مىپراكند و سحابآسا بر وادى دلها مىبارد. ما كه هماره رهسپار راه ايمانيم، گوش جان به حديث ولايت او سپردهايم و ديده به اشاره نگاهش..
يکشنبه 12 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]