واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: مهدي شكيبايي اسرائيل از عرش تا فرش؛ كار دشوار غرب براي تثبيت مولود نامشروع
خبرگزاري فارس: در شرايطي كه معادلات منطقه اي و جهاني فرسنگها با معادلات قدرت درسالهاي دهه 40 قرن بيستم فاصله دارد؛ اينك دنياي غرب به هر دري مي زند تا مولود نامشروعش را تثبيت كند.
تمام اين اقدامات غرب، همچنان بر اين مدعا تاكيد دارد كه در شصتمين سال اشغال فلسطين و تاسيس اسرائيل حاميان آن به دنبال تثبيت آن هستند. حالا كه اسرائيل از "عرش" به "فرش" رسيده است آيا اين مهم امكانپذير خواهد بود؟ سيرتحولات هفت سال گذشته، اما پاسخي منفي به اين پرسش مي دهد.
در آستانه شصتمين سال اشغال فلسطين و يا به تعبير و ادعاي غربيها شصتمين سال استقلال اسرائيل (گويي اسرائيل تحت قيموميت انگليس بوده) و در شرايطي كه معادلات منطقهاي و جهاني فرسنگها با معادلات قدرت درسالهاي دهه 40 قرن بيستم فاصله دارد؛ اينك دنياي غرب به هر دري مي زند تا مولود نامشروعش را تثبيت كند.
براي موجوديت يك پديده، سه مرحله وجود دارد: ظهور، تثبيت و شناسايي. اتفاقات ريز و درشت چند سال اخير در سرزمين هاي اشغالي اعم از بحث يهوديت دولت اسرائيل، تشكيل دولت فلسطيني، جنگهاي چند دهه اخير اين رژيم و شكستهاي آن حاكي از چيست؟ به نظر مي رسد اسرائيل پس از شصت سال از زمان موجوديتش هنوز در مرحله ظهور بوده و با وجود تلاشهاي پيگير حاميانش نتوانسته است خود را تثبيت نمايد.
تثبيت اين رژيم در چنبره كشورهاي عربي و اسلامي به نظر دشوار ميرسد چه اينكه شرايط كنوني هيچ شباهتي به سالهاي دهه شصت قرن بيستم ندارد كه سران دولتها تصميم گير و تصميم ساز درباره آينده روابط با اسرائيل باشند. امروزه متغير اصلي در قضيه فلسطين، ملتها هستند. از اين روست كه غرب براي تثبيت اسرائيل در سالهاي اخير و با توجه به بيداري ملتها به طرحهاي رنگارنگي روي آورده است. طرح هايي در قالب جنگ، صلح و مذاكره.
آنچه امروزه غرب به رهبري آمريكا و انگليس به دنبال آن هستند؛ تثبيت دولتي تحت نام اسرائيل با مرزها و هويتي مشخص است. تمام اتفاقات كه امروزه در خاورميانه به وقوع مي پيوندد بخش غير قابل انكار آن مربوط به تلاشهاي غرب جهت تثبيت اسرائيل است. اين در حالي است كه رسانه هاي غربي زماني كه مباحث مربوط به روند مذاكرات به اصطلاح صلح را مطرح مي كنند سخن از شناسايي اسرائيل توسط كشورهاي عربي را به ميان مي آورند. گو اينكه اسرائيل از مرحله تثبيت گذركرده و به مرحله شناسايي رسيده است.
جنگهاي سالهاي 1948 ، 1967 ، 1973 ،1982 و 2006 به همراه سركوب ملت فلسطين همه و همه حاكي از تلاش اسرائيل براي تثبيت موجوديتش محسوب مي شود. چه اينكه اگر خيال اين رژيم از بابت اثباتش آسوده بود نيازي به هزينه هاي سرسام آور و پيامدهاي اقدام نظامي نداشت.
به ويژه پيامد آخرين جنگي كه عليه لبنان به راه انداخت(جولاي 2006) و در شصتمين سال موجوديتش همه آنچه را كه رشته بود، پنبه كرد. از اين روست كه در تحليل جنگ 33 روزه در تابستان سال 2006 ، ناظران سياسي معتقدند اين جنگ بنيان اين رژيم را به لرزه درآورد و آن را به نقطه صفر بازگرداند. حالا اسرائيل پس از شصت سال، بيش از هر زمان ديگري به حمايت سياسي – نظامي غرب از يك سو و ماجراجويي هاي كوركورانه براي اثبات وجودش از سوي ديگر دلبسته است.
همان حسي كه فرداي 14 مي 1948 در درون سران وقت رژيم تازه تاسيس اسرائيل بيدار شده بود،اما آيا شرايط امروز جهان و منطقه با شرايط دهه چهل قرن گذشته برابري مي كند؟ بدون شك خير، نه اسرائيل در شرايط آرمانهاي دهه 40 و 60 قرار دارد و نه آمريكا و انگليس از جنگ جهاني دوم سربلند بيرون آمده اند. نه اسرائيل در جنگ اثباتش موفق شده است و نه آمريكا و انگليس در لشكركشي به دو كشور مسلمان پيروز شده اند. افزون براينكه پديده اي نو در منطقه ظهوريافته كه از دهه 80 قرن گذشته تا هشتمين سال از آغاز هزاره سوم ميلادي مراحل ظهورو تثبيت را با موفقيت پايان و اينك در مرحله شناسايي به سر مي برد و چه بسا در آينده اي نزديك اين مرحله را نيز پشت سرخواهد گذاشت.
در جدال براي ناكامي در شناسايي اين جريان نوظهور،غرب همه توان خود را به كار بسته است. اين توان نه براي تثبيت اسرائيل، بلكه براي ممانعت از الگو گيري جرياني جديد تحت نام مقاومت است. طرح غرب براي رويارويي با اين مرحله (تثبيت اسرائيل و جلوگيري از شناساسيي مقاومت) چيست؟ جنگي سياسي - نظامي سه جانبه و همزمان در فلسطين، لبنان و عراق.
براساس طرح سياسي نظامي اي كه آمريكا و اسرائيل به كمك برخي متحدان عربي خود براي تابستان خاورميانه تدارك ديده اند،عراق،فلسطين و لبنان يكجا هدف برنامه هايي است كه بايد در نهايت به نفع منافع استعماري آمريكا(ممانعت از شناسايي جريان مقاومت و تثبيت اسرائيل) پايان يابد.
از ديد تيم نو محافظه كارحاكم بر كاخ سفيد نتايج حاصله از مثلث ويرانه عراق، لبنان و فلسطين در مدت باقي مانده تا پايان عمر رياست جمهوري بوش بايد به تحولي انجامد كه منجر به ابقاي حضور نظاميان آمريكا در عراق شود. نظامياني كه براساس مصوبه شوراي امنيت سازمان ملل متحد بايد تا پايان سال 2008 از عراق خارج شوند .
خروج اين تعداد نظامي پس از پنج سال اشغال عراق و دست نيافتن واشنگتن به كمترين دستاورد از اين ماجراجويي بي شك فاجعه اي جبران ناپذير براي آمريكايي ها تلقي خواهد شد بنابراين كاخ سفيد درصدد طرحي نو افتاد. اين طرح شامل اعلام تشكيل دولت فلسطيني، امضاي توافق امنيتي با دولت عراق و بروز جنگ داخلي و يا احتمالا جنگ خارجي عليه لبنان با هدف سرگرم كردن اين كشور در تحولات دروني و تحليل توان آن است.
تيم حاكم بركاخ سفيد به كمك اسرائيل و برخي متحدان عربي خود سرمايه گذاري عظيمي بر روي اين پروژه سه گانه كه در نهايت به تثبيت تل اويو منجر خواهد شد، انجام داده است و براساس برنامه زمان بندي شده ابتدا عراق سپس فلسطين و پس از آن نوبت لبنان بود. در فلسطين موافقت ابومازن رئيس تشكيلات خودگردان براي چشم پوشي از بيت المقدس و آوارگان اخذ شده است و اعراب نيز در اين باره هرگونه تصميم گيري را برعهده ابومازن گذاشته اند.
با توجه به احاطه اي كه كاخ سفيد بر ابومازن دارد امضاي سند تشكيل دولت فلسطيني توسط ابومازن امري يقيني است مگر آنكه افكارعمومي فلسطين در پي تغييري باشد. اين درحالي است كه ياسر عرفات رئيس فقيد تشكيلات خودگردان فلسطين در چنين وضعيتي (كمپ ديويد دوم)تصميم گيري درباره بيت المقدس را به جهان عرب و اسلام واگذار كرد و به همين دليل آمريكايي ها از وي عبور كردند،اما ابومازن به اين دليل كه توسط خود آمريكايي ها به قدرت رسيده نه به دليل سوابق مبارزاتي اش به راحتي تسليم خواسته هاي واشنگتن شده است.
تهديد وي به استعفا نيز حاكي از اين موقعيت جديدش است.ضمن آنكه اعراب نيز به دليل جايگاه بسيار ضعيفشان در معادلات بين المللي توان مقاومت در برابر مطالبات آمريكا را ندارند و بر اين اساس قضيه فلسطين را صرفا فلسطيني مي دانند و تصميم گيري در اين مورد را به ابومازن محول كرده اند. اين در حالي است كه مراسم به اصطلاح جشن 60 سالگي اسرائيل كه بوش در آن شركت خواهد كرد نيز به عنوان زمينه اي براي امضاي اين معامله بزرگ تدارك ديده شده است.
موفقيت بوش در اين نبرد فضاي جديدي را براي واشنگتن خلق خواهد كرد. اين فضاي جديد نيازمند آن است كه آمريكايي ها چند صباحي در عراق بيشتر بمانند. از اين رو طرح موسوم به توافق امنيتي (امنيتي سياسي و اقتصادي) به دولت عراق پيشنهاد شده است صرفا در ازاي اين نكته كه عراق از تحت بند هفت منشور سازمان ملل متحد خارج شود. يعني استقلال خود را از سازمان ملل متحد بازيابد. آمريكا در ازاي اين وعده (خروج عراق از تحت بند هفت) خواستار آن شده است كه اين كشور بايد عامل استقرار منطقه اي باشد به اين معنا كه با اسرائيل سازگار گردد.
دستيابي به نتايج مورد نظر در دو حلقه فلسطين و عراق (با علم به نياز مبرم بوش به نتايج آن) نيازمند از كار انداختن لبناني است كه نشان داده است در دو سال اخير بيشترين تاثيرگذاري را بر تحولات خاورميانه داشته و به دليل موقعيت بسيار استراتژيكش مانع از تحقق منافع استعماري آمريكا است.
بنابراين جريان معارض يا به بياني ديگر جريان مقاومت در لبنان بايد در ابتدا خنثي و سپس حذف شود. حذف جريان معارض در لبنان از ديد واشنگتن تنها از طريق جنگ داخلي و توزيع بحران و تنش امكان پذير است.(زيرا آزمون اقدام نظامي عليه اين جريان در جنگ تابستان 2006 به شكست انجاميد). از ديد كاخ سفيد تضعيف معارضان در لبنان بدون شك به تضعيف جايگاه جريان حماس و جهاد اسلامي در فلسطين و تقويت جريان 14 مارس در لبنان منجر خواهد شد و تضعيف حماس و جهاد به معناي قدرت يابي ابومازن است تا او به راحتي بتواند در معامله اي كه واشنگتن و تل آويو پيش روي او گذاشته اند قادر به تصميم گيري باشد.
تمام اين اقدامات غرب همچنان بر اين مدعا تاكيد دارد كه در شصتمين سال اشغال فلسطين و تاسيس اسرائيل حاميان آن به دنبال تثبيت آن هستند. حالا كه اسرائيل از "عرش" به "فرش" رسيده است آيا اين مهم امكانپذير خواهد بود؟ سيرتحولات هفت سال گذشته، اما پاسخي منفي به اين پرسش مي دهد.
.............................................................................................
منبع: moqavemat.ir
يکشنبه 12 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]