تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هيچ جلسه قرآنى براى تلاوت و درس در خانه‏اى از خانه‏هاى خدا برقرار نشد، مگر اين...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802706519




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

لطفاً کمکم کنید


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : لطفاً کمکم کنید negar2224th November 2009, 05:24 PMسلام. من تازه عضو این تالار شدم و راستش مشکل خیلی بزرگی دارم. اونهم علاقم هست. من منجم هستم و الان 8ساله که نجوم کار میکنم. تا الان که خودم مدرس هستم حتی سر 1کلاس نجوم ننشستم حتی استادم رو 2بار بیشتر ندیدم. اونهم هر بار 2ساعت! امروز که سه شنبه 3آذر هست من 22سال و 1روزه شده اما در اوج جوانی پر از ناراحتی و استرس هستم. مشکل من با پدرمه. پدرم اجازه نمیده که من نجوم کار کنم و متاسفانه من تنها کسی هستم که خوب به مسائل آگاهه.(نمیخوام از خودم تعریف کنم.) اما اینها واقعیت هایی هستند که باید بگم. رابطه من با پدرم کاملاً رسمی هست. این هم بگم که اوائل آشنایی با استادم خودش در جریان بود و باهاش صحبت هم میکرد و برای یکی از برنامه هایی که میخواستم بگیرم پدر بود که کمکم داد. اما از اون برنامه به بعد نمیدونم چی شد و چی بهش گفتن که دیگه اجازه نداد که من نجوم کار کنم. :((:((:((بعد از اون موضوع من بازهم کار کردم چون ناخواسته انجمنی تشکیل شد و وجود من ضروری بود. وقتی پدرم فهمید دوربین رصدم و سه پایم رو شکوند و اجازه نداد من اونسال کنکور بدم. اون موقع دیگه فعالیتن هام رو کم کردم یعنی کاملاً قطع کردم تا سال گذشته که انجمنی به وسیله شخص دیگه ای تشکیل شد و باز هم به وجودم احتیاج بود. چندین بار خواستم با پدرم صحبت کنم. ازش بخوام که خودش به انجمن بیاد و ببینه که من چکار میکنم. اما مگه جرات دارم که اسم نجوم رو سر زبونم بیارم. خلاصه اینکه امسال سال نجومه و من 1دوره کلاس آموزشی گذاشتم و مجبور بودم که بازم چیزی نگم اما پدرم فهمیده و نمیدونم چطور.... :-<:-<:-<دوستم رو بهش مطالبو نشون دادم و اون میره سر کلاسها.ومن نمیرم . چون میترسیدم با پدرم روبرو بشم.پدرم رفته سر کلاس و پرسیده شما همکار خانم....هستید؟ و دوستم گفته که اصلاً منو نمیشناسه. حالا من خیلی میترسم و اگه بفمه که باز هم من... دیگه نمیدونم باید چکار کنم..... دیگه نمیخوام نجوم کار کنم چون پدرم... از طرفی هم دوست دارم نجومو و دوستدارم فعال باشم. الان که دارم مینوسیم بابام رفته مدرسه......... آه خدایا واقعاً نمیدونم چکار کنم... همش از این میترسم که بابام بیاد خونه و.... :shame::((:((:(( شما بگید که من چکار کنم؟؟؟ negar2226th November 2009, 04:40 PMکسی جواب نمیده؟ hellp26th November 2009, 11:01 PM1- انسان هر چیزی رو که بیشتر براش زحمت بکشه پایدار تر و بهتره 2- هرکسی در مسیر هدفی که انتخاب میکنه بدون مشکل نیست. کم وزیادش فرقی نمیکنه 3- خود من برای رسیدن به هدفم از همه چیزو همه کس گذشتم.ودر انتها به چیزهای با ارزش تر وبهتر رسیدم.نمیگم مثل من عمل کن: بهتر از من عمل کن.تجربه ی من میگه برای اینکه از زندگی کردن خسته نشی سرنوشت خودتو بسپار به دست زمان و سعی کنی با مشکلات کنار نیای بلکه اونا رو نادیده بگیری. 4- ما آدما تا به مشکل کوچیکی بر میخوریم فکر میکنیم که از این بدتر نمیشه ولی بدتر از اون توراه. 5-من به بخشی از علم نجوم آگاهم واعتقاد دارم که هر کسی نمیتونه این کارو انجام بده(منظورم جنبه داشتن افراد) علم نجوم علمی است فراتر از ذهن انسان ومن احترام خاصی به آن میگذارم. 6-پدر شما احتمالن نگران که اگه علم نجوم شما بیشتر بشه ازش دور تر میشین. 7- از این بیشتر نمیتونم توضیح بدم چون اطلاعات بیشتری احتیاج دارم. ( گذر زمان و پشت کار معجذه میکنه ) mahtabi26th November 2009, 11:59 PMسلام. من تازه عضو این تالار شدم و راستش مشکل خیلی بزرگی دارم. اونهم علاقم هست. من منجم هستم و الان 8ساله که نجوم کار میکنم. تا الان که خودم مدرس هستم حتی سر 1کلاس نجوم ننشستم حتی استادم رو 2بار بیشتر ندیدم. اونهم هر بار 2ساعت! امروز که سه شنبه 3آذر هست من 22سال و 1روزه شده اما در اوج جوانی پر از ناراحتی و استرس هستم. مشکل من با پدرمه. پدرم اجازه نمیده که من نجوم کار کنم و متاسفانه من تنها کسی هستم که خوب به مسائل آگاهه.(نمیخوام از خودم تعریف کنم.) اما اینها واقعیت هایی هستند که باید بگم. رابطه من با پدرم کاملاً رسمی هست. این هم بگم که اوائل آشنایی با استادم خودش در جریان بود و باهاش صحبت هم میکرد و برای یکی از برنامه هایی که میخواستم بگیرم پدر بود که کمکم داد. اما از اون برنامه به بعد نمیدونم چی شد و چی بهش گفتن که دیگه اجازه نداد که من نجوم کار کنم. :((:((:((بعد از اون موضوع من بازهم کار کردم چون ناخواسته انجمنی تشکیل شد و وجود من ضروری بود. وقتی پدرم فهمید دوربین رصدم و سه پایم رو شکوند و اجازه نداد من اونسال کنکور بدم. اون موقع دیگه فعالیتن هام رو کم کردم یعنی کاملاً قطع کردم تا سال گذشته که انجمنی به وسیله شخص دیگه ای تشکیل شد و باز هم به وجودم احتیاج بود. چندین بار خواستم با پدرم صحبت کنم. ازش بخوام که خودش به انجمن بیاد و ببینه که من چکار میکنم. اما مگه جرات دارم که اسم نجوم رو سر زبونم بیارم. خلاصه اینکه امسال سال نجومه و من 1دوره کلاس آموزشی گذاشتم و مجبور بودم که بازم چیزی نگم اما پدرم فهمیده و نمیدونم چطور.... :-<:-<:-<دوستم رو بهش مطالبو نشون دادم و اون میره سر کلاسها.ومن نمیرم . چون میترسیدم با پدرم روبرو بشم.پدرم رفته سر کلاس و پرسیده شما همکار خانم....هستید؟ و دوستم گفته که اصلاً منو نمیشناسه. حالا من خیلی میترسم و اگه بفمه که باز هم من... دیگه نمیدونم باید چکار کنم..... دیگه نمیخوام نجوم کار کنم چون پدرم... از طرفی هم دوست دارم نجومو و دوستدارم فعال باشم. الان که دارم مینوسیم بابام رفته مدرسه......... آه خدایا واقعاً نمیدونم چکار کنم... همش از این میترسم که بابام بیاد خونه و.... :shame::((:((:(( شما بگید که من چکار کنم؟؟؟ سلام با اجازه مدیر بخش: گاه ما چنان فریفته علائقمون میشیم که دیگه همه چیز رو از یاد میبریم. هیچ پدر و مادری دشمن بچه شون نمیشن. اما گاه حس میکنند که علاقه به یه چیز حتی اگر اون مورد خوب هم باشه داره بچه رو از وجه های دیگه زندگی دور میکنه. نجوم خیلی خوبه و چیز بدی نیست اما اگر بهای این علاقه، دور شدن از محیط درس و مدرسه باشه، شما طی منطقی مراحل زندگیتون رو از دست میدین و این مسئله باعث ناراحتی خانواده شما میشه. اگر میخواهید که نجوم و مباحث اون رو از دست ندید باید به یه شکل منطقی اون رو دنبال کنید. تا زمینه حساسیت رو از بین ببرید. برای بدست آوردن موقعیت برای رسیدن به علاقتون باید به درستون هم برسید. وگرنه برای خودتون مشکل ایجاد خواهید کرد. خانواده در فکر آینده شما هستند. سعی کنید تنها به این علاقه و حال فکر نکنید. موفق باشید با تشکر فریبا hellp27th November 2009, 12:19 AMاتفاقهاي منفي را با واکنش مثبت پاسخ دهيد connect27th November 2009, 01:02 AMنگارخانم عزيز معذرت ميخوام كه اينو ميگم، مي‌بخشيد اما پدرتون بايد مشكل روحي رواني داشته باشه، حالا مطلب اصلي كه ميخواستم بگم اينه كه شما بايد بدوني كه به بها دهند نه به بهانه! زندگي يك جنگه عزيزم! شما از همين سن كه خوب و بد را كم كم ميفهمي بايد با مشكلات اطرافت بجنگي، وقتي آرزويي داري، آنرا طولاني نكن كه ضرر مي‌بيني. با سماجت، اسرار، علاقه و انگيزه قوي مي‌تواني به خواسته‌هايت برسي. نگار خانم اگر درست نوشته باشي 22 سالتون هست، شما الآن ديگه بچه نيستيد كه طفيل پدر يا مادر باشيد. توكلتون به خدا باشه و متكي به نفس باشيد. به نظر من شما، اين دفعه برخلاف دفعات قبل بايد رو در روي پدرت بايستي و بر خواسته‌ات بدون ترس پافشاري كني. اگر الآن بترسي، پيشرفتي در آينده نخواهي كرد و حسرت خواهي خورد. پدر شما بايد متوجه بشود كه شما تغيير كرديد و همان كودكي نيستيد كه به علت سن كم و تجربه پائين مجبور بود به دستورات پدر، تن دهد. اين اولين قدم يا اولين امتحان شماست در اين سني كه هستي، بعدهاً امتحانات خيلي بزرگتري را بايد پس بدي. اعتماد به نفس داشته باش. فقط به هدفت فكر كن. الآن مغز، حافظه، حوصله و وقت شما ياري ميده اما بعدها شايد دير بشه و مطالبي كه فراگرفته‌ايد را فراموش نمائيد يا فرصت نكنيد. يا علي! اميدوارم بتونم كمكي به شما كرده باشم. :rolleyes: ferfer27th November 2009, 09:34 PMولي به نظر من نبايد با پدرت در بيفتي. الان كارهاي ديگه مثل درس خواندن را ادامه بده تا بعدها فرجي بشه؛ يا دانشجو ميشي يا ازدواج مي كني يا بعدا با پدرت صحبت مي كني و راضيش مي كني، اما اگه توي روي پدرت بايستي، شرايط زندگيت سخت تر ميشه. hellp29th November 2009, 02:20 AMاز وضعيت حال لذت ببر...اما آينده رو بساز:confused: وقتي هدفمان را از دست مي دهيم مجبور هستيم سعي خود را چند برابر كنيم . تا چيزي را نپذيريم نمي توانيم تغييرش دهيم کساني که با افکار عالي و خوب دمسازند ، هرگز تنها نيستند :d :d :d negar2230th November 2009, 06:28 PMسلام. ممنونم از راهنماییتون. نه پدر من مشکل روحی نداره اتفاقاً هرکسی از دوستان و آشنایان کاری بخواد انجام بده با پدرم مشورت میکنه. و این منو خیلی ناراحت میکنه که متاسفانه ایشون خودشون از موسسین یه ان جی او هستند و جایی که فقط به علاقه ربط داره اونوقت من رو از علاقم.... اما من نمیتونم روبروی پدرم بیاستم. دوست ندارم حرمتش شکسته بشه. اما خب علاقمو دوست دارم و نمیخوام از دستش بدم. من توی نجوم با کسایی آشنا شدم و حرف زدم وبه من زنگ میزنن و به ملاقات کسایی رفتم که به خدا توی خوابم نمیدیدم و اگه هم میدیدم به فرداش همه جا شیرینی پخش میکردم. اصلاض جرات نمیکنم حتی اسم نجومم بیارم چه برسه که برم روبروی پدرم بشینم و بگم ببخشید ولی من نمیتونم به خاطر کسی از علاقم بگذرم حتی شما که پدرمی....... نمیدونم. چرا باید اینطوری بشه؟ اگه آینده اتفاقی افتاد که دیگه نتونستم کارکنم چی؟ اصلاً مگه من چند سال زنده ام که بخوام به امید آینده بمونم.؟؟ connect30th November 2009, 09:30 PMشايد پدرتون به عمق فعاليت و نبوغ شما در اين علم پي نبرده باشه، شما ميتونيد با به تصويركشيدن فعاليتهاي منحصر به فردي كه در اين زمينه داشته‌ايد كم‌كم ايشان را متوجه اشتباهشان نمائيد. شما بايد به ايشان گوشزد نمائيد كه آينده شغلي‌ هر شخصي فقط و فقط با علاقه و انگيزه خود آن شخص تناسب دارد. شما تاريخچه نوابغ علمي جهان را مطالعه كنيد، خواهيد دريافت كه برخي از آنها حتي از مدرسه اخراج شده بودند اما با پشتكار و همتي كه از خود نشان دادند، باعث شدند همه جهان به اين امر اذعان دارند كه شايد اگر مسير زندگي آنها اينگونه پيش نمي‌رفت شايد الآن برق نداشتيم، شايد تلفن نداشتيم. شما ميتونيد از روشهاي متداول روانشناسي استفاده كنيد، شما با صحبت كردن در مورد آسمان و نظم و ارتباط و هماهنگي ظريف اجرام آسماني بين دوست و آشنا و فاميل آنها را همراه و مشوق خود نمائيد. در اتاق خود و در ديوار آن حتماً عكس رنگي بزرگي از يك كهكشان يا اجرام آسماني نصب نمائيد و نز عكس دانشمندان يا فضانورداني كه در اين زمينه تحقيق مي‌كنند و نيز عكس تلسكوپهاي قول پيكر و بسيار زيبايي كه آسمان را رصد مي‌كنند. در كنار اين عكس قراردهيد. وقتي تمام محيط اطراف شما، اتاق شما، دوستان و آشنايان شما كم كم ستاره‌گون شوند و به اطلاعات اطرافيان شما اضافه نمايند، خود به خود چشم خود را باز مي‌كنيد و مي‌بينيد انشاءالله مشكلي براي تدريس يا تحصيل نجوم نخواهيد داشت. نگار خانم! شايد از لحن برخورد من ناراحت شده باشي اما باور كن نصيحتهايي كه به شما كردم نتيجه سالهاي عمر پشيماني و تجربه بود. از اين اسكرين سيور زيبا در كامپيوترتان استفاده كرده و لذت ببريد: کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند*********.com/post/22 بجاي ستاره تايپ كنيد: m i h a n b l o g :rolleyes: hellp1st December 2009, 11:09 AMآیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟ چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب...!! هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه آتش شدم، که در برابرم دریا بود و دربا و دریا …!! حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد...!! كسي كه به اميد شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است شاد بودن خيلي خوبه اما شاد زيستن خيلي بهتره baba 223rd December 2009, 10:05 AMآیا در این دنیا کسی هست بفهمد که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟البته دوست عزیز کسی که درهمه حالمی دونه چی می خوایم وچی برامون بهتر:rolleyes: چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب...!! تا شقایق هست زنندگی باید کرد:x: هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه آتش که در برابرم دریا بود و دربا و دریا …!! شدم،اگرپیش خدای خودت دست دراز کنی راز دلتو از ته قلبت بهش بگی مطمئن باش هم جوابتو میده هم رازتوبهکسی نمیگه هم خودت آروم میگیری .:-> حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفت دارد...!! كسي كه به اميد شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است همیشه به یاد خدا باش تاهمیشه تازه وسر زنده وباامید زندگی کنی امید به کسی که هیچ وقت فراموشت نمی کنه ودوستت داره :-> شاد بودن خيلي خوبه اما شاد زيستن خيلي بهترهالا بذکرالله تطمئن القلوب "بایاد خدا دلها آرام میگیرد":-> hellp4th December 2009, 10:12 AMآنقدر شكست خوردن را تجربه كنيد تا راه شكست دادن را بياموزيد زنده ماندن يعني نمردن در دلها وظيفه شما در زندگي تغيير دادن دنيا نيست وظيفه شما تغيير دادن خودتان است:) hellp6th December 2009, 11:18 AMهر اقدام بزرگ ابتدا محال به نظر ميرسد موقعيتهاي بزرگ تنها در صورتي نصيب انسان ميشود که از شروع هاي کوچک رازي باشد از اين که زندگيتان پايان مي يابد نترسيد از آن بترسيد که زندگي را هيچگاه آغاز نکنيد داشتن کافي نيست بايد اقدام کرد خواستن کافي نيست بايد کاري کرد نه پيروزي پايدار است و نه شکست مرگ آور:d:d:D hellp8th December 2009, 04:04 PMیه دوست خوب میگفت: آدما مثل کتابن تا وقتی تموم نشدن جذابن.پس سعی کن خودتو جلوی دیگران ورق نزنی تا زود تموم نشی.چون وقتی تموم بشی میرن سراغ یکی دیگه...!! تصور كن اگر قرار بود هر كس به اندازه ی دانش خود حرف بزند چه سكوتی بر دنیا حاكم میشد ... ..... ناپلئون انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمی‌زند كه خیال می‌كند دیگران را فریب داده است در اندیشه آنچه كرده ای مباش، در اندیشه آنچه نكرده ای باش آنچه انسان را به مقصود می رساند ، عزم و اراده است نه تمنا و آرزو ... ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم (دکتر علی شریعتی) شرافت مانند تیری است که چون از کمان گذشت ، بازگشت آن غیر ممکن است hellp10th December 2009, 07:17 PMعبرت چه واژه زيبا اما غريبيست!! شنيدم آنان که ازگذشته خود عبرت نمي گيرند چاره اي جز تکرار آن ندارند سكه به خاطر دو رويش بازيچه دست بازار است بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است . تا بدبختی را نشناسیم هیچوقت راه بدست آوردن و نگه داشتن خوشبختی را یاد نمی گیریم راز بزرگ زندگی در شکیبایی است و نباید به خاطر یک آینده ی مبهم زمان حال را بر خود تلخ کرد. برای یاد گرفتن آنچه می خواستم بدانم احتیاج به پیری داشتم ، اکنون برای خوب به پا کردن آنچه که می دانم ، احتیاج به جوانی دارم . فرو رفتن خورشید جان آدمی ، سپیده دمی به جهان دیگر است . golabatoon10th December 2009, 08:46 PMنگار جون نگفتي چرا پدرت با نجوم مخالف شده ؟حتما جيزي اونو ترسونده.شايد احساس كرده كسي ممكنه در محل كارت مزاحمت بشه.ياشايد كسي رو اونجاديده كه خوشش نيومده وفكر كرده ياشما به او يااو به شما علاقه داره وصدهاياي ديگه. اول علت عوض شدن نظرش ومخالفتش وبعداراه جلب نظرش رو بياب.مي توني از مادرت يا هركس ديگه اي كه پدرت ممكنه باهاش حرف بزنه كمك بگير خدا ياورت باشه اميدت رو از دست نده وبراي رسيدن به هدفت اميدت روازدست نده به پدرت بي احترامي نكن وسعي كن ازاحساسات ميان دختروپدر استفاده كني.يااصلا باهاش قرار بذاروبيرون برو مثلاكافي شاپ ياجايي مثل اون بعد باكمال احترام ازحست به نجوم بگووعلت مخالفتش رو بپرس مطمئن باش هيچ پدري الكي آينده بچه اش رو خراب نمي كنه دست علي به همرات. amir mohammad 2412th December 2009, 07:41 PMو خدایی در این نزدیکیست ! hellp13th December 2009, 02:31 AMوقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد .هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست انسان عاقل همیشه از بدگوییهایی که از او می*شود استفاده می*کند زندگی به وجود آوردن اثری جاودان است .:o:o:o mahtabi13th December 2009, 06:45 AMدوستان بنظر میرسه این تاپیک به انحراف کشیده شده. دوستانی که قصد دارند متنهای ادبی بگذارند از بخش ادبیات استفاده کنند. اینجا فقط مشکلات و مسائل خانوادگی گذاشته میشه. با تشکر فریبا baba 2213th December 2009, 12:04 PMدوستان بنظر میرسه این تاپیک به انحراف کشیده شده. دوستانی که قصد دارند متنهای ادبی بگذارند از بخش ادبیات استفاده کنند. اینجا فقط مشکلات و مسائل خانوادگی گذاشته میشه. با تشکر فریبا با شما موافقم ایشون مثل اینکه مشکلی نداره وانگاردر یک کتابی روشانسی باز می کنه وشعر ومشکل می نویسه سرکاریه :rolleyes: negar2219th December 2009, 10:30 AMسلام و ممنونم از کمک هاتون. اما پدرم اصلاً حاظر نیست در مورد نجوم حرف بزنه. راستش دیگه وقتی تلوزیون برنامه داره من سریع کانال رو عوض میکنم. مثلاً همین چند شب پیش بارش شهابی بود نرفتم و اصلاً به روی خودم نیوردم وقتی خالم گفت دیدی؟ گفتم نه خوابیدم و طوری نشون دادم که برای من بی اهمبته... میدونم شاید درست نباشه اما... باور میکنین افراد فامیل به خاطر من به این چیزا علاقه نشون میدن و من.... budha23rd December 2009, 10:09 PMدوست عزیز... هر اتفاقی در بیرون شما بازتاب درون قلب شماست .. یعنی این که قلب یک انسان هر چیزی که درونش باشه ، مثل یک فیلم توی دنیای واقعی براش ایجاد میکنه و تبدیلش میکنه ... منظور اینه که یه چیزی توی قلب شما درست نیست و شما باید اون مورد رو خودتون پیدا کنید. با پیدا کردن اون اشتباه درون قلبتون و تغییرش به سمت صحیح ، خواهید دید که همه چیز در بیرون شما تغییر خواهد کرد ... با تشکر ... سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن