تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند،‌ انتظار فرج و گشایش است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803142890




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاريخچه ارزيابي شخصيت و بررسی تأثیرات روانشناسانه آن(2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاريخچه ارزيابي شخصيت و بررسی تأثیرات روانشناسانه آن(2)
تاريخچه ارزيابي شخصيت و بررسی تأثیرات روانشناسانه آن(2)   نويسنده:آی . لانیون،ریچارد و دی فلئونارد ترجمه:نقشبندی،سیامک   روان کاوي در برابر روان سنجي   اکثر ابزارها و موضوعهاي روش شناختي خاصي که در قسمتهاي پيشين مطرح شدند، بعداً به طور مفصل تر مورد بحث و بررسي قرار خواهند گرفت. با وجود اين، درباره ي رابطه ي فعلي بين اين دو جريان عمده ي تاريخي - يعني، روان کاوي و روان سنجي- و رويکردهايي که آنها در حوزه ي ارزيابي ايجاد کردند، يعني، فن فرافکن و پرسشنامه ي خودسنجي چه مي توان گرفت؟ از مدتها پيش، طرفداران اين دو جريان گرايش پايداري را در يک سوگيري هيجاني منفي قوي نسبت به کارکردهاي يکديگر نشان داده اند. اين گرايش بي شک در سال 1939 با کاربرد اصطلاح فرانک تحت عنوان "فنون فرافکن" فزوني گرفت. به اعتقاد وي، اين ابزارها شاخصهاي غير مستقيمي از ساختار شخصيت را به دست مي دهد و اينکه پرسشنامه هاي سنتي اين زمان با زمينه هاي واقعي شخصيت انطباق نداشتند. مهمترين نتيجه ي رشد و گسترش اين ديدگاههاي متضاد، از بين رفتن تبادل باليني و علمي بين اين دو جناح مخالف و ناباورسازي خاصي بوده است که احتمالاً مي توانست موجب پيشرفت کل فرايند ارزيابي شخصيت شود. کوششهاي روش شناختي چندي نظير فن لکه هاي جوهر هولتزمن (هولتزمن، تورپ و اسوارتز و هرون، 1961)، پرسشنامه ي مکانيسمهاي دفاعي (ايليويچ و گليزر، 1986)، تکليف جمله هاي ناتمام (مک آرتور و رابرتز، 1982) براي يکپارچه سازي اين دو سنت يا جريان صورت گرفته است. با وجود اين، اين کوششها شور و اشتياق ناچيزي را در هر دو جناح ايجاد کرد. تأثير روان شناسي صنعتي و حرفه اي   در حالي که روان شناسان باليني چه از طريق پرسشنامه ها و چه از طريق روشهاي فرافکن تلاشهاي خود را در جهت جستجو و ارزيابي ناسازگاريها معطوف کرده بودند، علاقه به ارزيابي ساير جنبه هاي شخصيت انسان نيز گسترش مي يافت. به ويژه ارزيابي آن دسته از ويژگيهاي غيرمهارتي که ممکن بود بر موفقيتهاي شغلي مؤثر باشند. گرچه غالباً ناسازگاري به خودي خود به عنوان عامل مهمي در تعيين شکست شغلي در نظر گرفته مي شد، ولي به طور خاص علاقه ي محققان بر مطالعه ي آن دسته از عواملي که در شرايط عملکرد بهنجار، انتخاب شغل افراد و موفقيت و رضايت شغلي دراز مدت آنها را تعيين مي کرد، متمرکز شده بود. برگه ي سفيد علاقه ي شغلي استرانگ(63) ( اين پرسشنامه، اکنون پرسشنامه علاقه ي استرانگ ناميده مي شود) که قبلاً ذکر آن رفت، در اصل در سال 1927 با مقايسه ي تجربي توصيف علايق افراد موفق در مشاغل گوناگون گسترش يافت. استرانگ از کارکنان مشاغل گوناگون خواست تا اولويت فعاليتهاي خود را از ميان فعاليتهايي مانند ديدار از يک موزه ي هنري و کلکسيون بيان کنند، و توانست تعدادي از علاقه ها راکه به طور معني داري با موفقيت در مشاغل خاصي همبستگي داشتند، معين کند. وي چنين استدلال کرد که اگر اشخاص موفق در يک شغل را بتوان بر اساس توصيف علايق شان مجزا کرد، مي توان نتيجه گرفت که اشخاص ديگر با علايق مشابه به احتمال بيشتري در همان شغل موفق تر از افرادي خواهند بود که علايق متفاوتي دارند. بيش از 60 سال تحقيق با ابزار استرانگ و ابزارهاي مشابه آن، نشانگر حمايت قابل توجه از اين فرضيه ي اساسي بود. به اين ترتيب، استفاده ي روزمره از برگ سفيد علاقه شغلي استرانگ و تعدادي از پرسشنامه هاي علاقه نظير آن توسط مشاوران حرفه اي براي ارايه راهنمايي شغلي و روان شناسان صنعتي در زمينه ي اهداف گزينشي آغاز شد. روان شناسان حرفه اي و صنعتي ارزيابي متغيرهاي ديگري را نيز آغاز کردند. براي مثال، در زمينه ي عملکرد شغلي مؤثر در بين اشخاصي که سطح توانايي تقريباً برابري داشتند، تفاوتهاي فاحشي پيدا شد. به نظر مي رسيد در کساني که عملکرد خوبي داشتند نسبت به آنهايي که از عملکرد ضعيفي برخودار بودند، سايق و انگيزه ي پيشرفت قوي تري وجود داشت. اميد آن مي رفت که ارزيابي چنين ويژگيهايي موجب پيشرفت امر مشاوره و شيوه ي گزينش شود. مک کللند(64)، اتکينسون(65)، کلارک(66) و لاول(67) (1953) در پاسخ به نياز موجود در اين زمينه ي خاص، بر مبناي آزمون اندريافت موضوع براي انگيزه ي پيشرفت يک طرح نمره گذاري با اعتبار بالا ساختند. اصلاح طرح اولويت ترجيح شخصي ادواردز(68) (ادواردز، 1959، 1953) با استفاده از يک رويکرد پرسشنامه اي، پاسخ ديگري بود به نياز آن دسته از ابزارهاي ارزيابي اي که جنبه هاي انگيزشي در بين اشخاص عادي را اندازه گيري مي کردند. روان شناسان به تدريج دريافتند که اشخاص هر چه بيشتر از نردبان ترقي شغلي بالا مي روند - از خط پايه ي کارگري تا نقشهاي نظارت و سرپرستي و رتبه ي مديريت - روابط بين فردي اهميت بيشتري در موفقيت پيدا مي کند. بنابراين، لزوم ارزيابي عوامل بين فردي به عنوان بخشي از کارهاي جاري روان شناسان در انتخاب و رشد مديريت آغاز شد. پرسشنامه هاي مداد و کاغذي سابق با تمرکزشان بر آسيب شناسي رواني براي چنين مقاصدي کاملاً نامناسب بودند، و نسل جديدي از پرسشنامه ها با بهره گيري از جنبه هاي کارکرد روان شناختي کنوني از قبيل جامعه پذيري، سلطه گري، انعطاف پذيري و ابعاد مختلف الگوهاي بين فردي گسترش يافت. ابزارهايي که به طور نسبي منشأ ايجاد آنها بر حسب نياز، روان شناسي صنعتي و حرفه اي بوده است، عبارت اند از: پرسشنامه ي روان شناختي کاليفرنيا (گوف(69)، 1987 و 1957)، و مقياسهاي نحوه ي شکل گيري روابط بين فردي (FIRO)(70) تهيه شده به وسيله ي برگه ي تحقيق. شخصيت شوتز(71) (1967) و جکسون(72) (1974- 1967)، پرسشنامه ي شخصيتي جکسون (جکسون، 1967)، نيمرخ زمينه يابي اجرايي(73) (لانگ و کراک(74)، 1983)، و پرسشنامه شخصيت هوگان(75) (هوگان، 1992). دستاورد ديگر دنياي واقعي کار مشاهده اين مطلب بود که اطلاعات تاريخچه ي شخصيتي موجود در برگه ي گزينش شغلي در پيش بيني موفقيت شغلي برخي از مشاغل ارزشمند است. اين يافته موجب افزايش ارزش برگه ي اطلاعات زندگي نامه اي(76) شد (انگلند(77)، 1961)، که خود عاملي بود براي روي آوردن به "آزمون" روان شناختي در ارزيابي. با کمي اغماض مي توان گفت که استفاده از اطلاعات زندگي نامه اي براي اهداف باليني بخوبي جا افتاده است؛ مثلاً، مقياس پيش بيني پيامدهاي اسکيزوفرني فيليپس(78) (1953) روشي بود براي برآورد ميزان تأثير ناخوشي قبلي بيمار رواني از طريق بررسي مطالب موجود در ارزيابيهاي تشخيصي تاريخچه ي زندگي بيمار، به خصوص آن دسته از رفتارهايي که رابطه ي جنسي با جنس مخالف را شامل مي شوند. همچنين مدت زيادي اطلاعات زندگي نامه اي در گسترش جدولهاي پيش بيني(79) پايه مورد استفاده قرار مي گرفته است، به اين منظور که پيش بيني کند اگر يک زنداني با قيد ضمانت آزاد شود، چقدر احتمال دارد تعهدات خود را زير پا بگذارد (بارگس(80)، 1928). نظر به نقش محوري اطلاعات زندگي نامه اي در کار سلامت رواني حرفه اي، بسيار جاي تعجب است که استفاده از اين نوع ابزار باليني سابقه ي چندان وسيعي ندارد. مطالعه ي مقدماتي بريگز(81) و ديگران (1959) نشان داد که چنين ابزارهايي مي توانست گسترش يابد و در موقعيت باليني مؤثر باشد. رويکرد ديگر ارزيابي شخصيت که قبلاً توضيح داده شد، روش نمونه گيري رفتاري است که پيشگام آن گالتون (1884) بود. در اين روش رفتارهاي مورد نظر تحت شرايط کنترل شده در آزمايشگاه فراخواني مي شوند. فرضيه ي اساسي اوليه در اين رويکرد ساده و صريح است: تکرار يا تسهيل انگيزش رفتار در شرايط آزمايشگاهي با تکرار وقوع رفتار در شرايط زندگي واقعي مرتبط است. شايد اولين تلاشهاي شناخته شده در به کارگيري رويکرد نمونه گيري رفتار کاري باشد که هارتشورن و مي(82) (1928) در مطالعات خود درباره ي صداقت و تزوير(83) انجام دادند. يک کاربرد پيچيده از اين رويکرد در عملکرد مرکز ارزيابي(84) يافت شده است که به منظور دستيابي به درک بهتر گروههاي ويژه، يا گزينش داوطلب براي مشاغل سخت و سطح بالا طراحي شده است. کاربرد اين روش براي ارزيابي گروه خاصي از اشخاص، مثل معمارها، يا رياضيدانها بود که پيشگامان آن روان شناسان مؤسسه ي ارزيابي و تحقيق شخصيت IPAR در دانشگاه کاليفرنيا بودند. تحقيق آنها (مک کللند، 1975) حاکي از وجود گرايش شديد به حمايت از اين نوع رويکرد نمونه گيري رفتاري پيچيده بوده است. يکي از نخستين کاربردهاي روش مرکز ارزيابي براي انتخاب اشخاص در اداره ي خدمات استراتژيک آمريکا، پروژه ي ارزيابي در خلال جنگ جهاني دوم بود (ارزيابي افسران OSS،1948)، جايي که در آن افراد براي اعمال جاسوسي و ضد اطلاعات انتخاب مي شدند. در اين روش، داوطلبان براي مدت روز در گروههاي کوچک گرد هم مي آمدند و به وسيله ي گروهي از ارزيابها از مکاني دور از چشم داوطلبان يا از مرکز ارزيابي مورد ارزيابي قرار مي گرفتند. در اين شيوه انواع مختلفي از اطلاعات، نظير آزمونهاي روان شناختي و نسخه هاي مصاحبه در اختيار هيئت ارزيابي قرار مي گرفت، اما آنچه منحصر به فرد به نظر مي رسيد مشاهده ي شرکت کنندگان در انواع متنوعي از آزمونهاي موقعيتي بود که به عنوان نمونه هاي جايگزين شده از کارهاي واقعي که بايد انجام مي دادند، طرح شده بود؛ مثلاً، يکي از آزمونهاي موقعيتي که به منظور ارزيابي (OSS)(85) در اداره خدمات استراتژيک طرح شده بود يک مصاحبه ي تحت فشار بود که در آن پژوهشگران بايد سعي مي کردند داستان سرپوشيده اي را که داوطلب مطرح کرده بود، تفسير کنند. علي رغم مشکلات فراوان، داده هاي به دست آمده نشان داد که همکاري مرکز ارزيابي در انتخاب جاسوسها تأثير مثبتي داشته است. از ميان مشکلات متعددي که اين رويکرد به همراه دارد، مشکل چگونگي به فهرست در آوردن رفتارهاي بسياري که بايد ارزيابي شوند (مثل درجه بنديها و نمره گذاريهاي آزمون)، چگونگي ترکيب اين رفتارها به منظور تعيين يک پيش بيني کننده واحد و چگونگي تهيه مقياسهاي ملاک را مي توان نام برد. تفت(86) (1959) خلاصه جالب و روشني از موضوعهاي بسياري که درباره رويکرد روش چندگانه ارزيابي و گزينش وجود داشت، تهيه کرد. تجربه اداره خدمات استراتژيک (OSS) آمريکا تقريباً انگيزه اي شد براي طرح يک روش ارزيابي چندمنظوره جهت مطالعه روند گزينش اشخاص در حرفه روان شناسي باليني (کلي و فيسک(87)، 1951؛ کلي و گلدبرگ(88)، 1959). اما نتايج آن نااميد کننده بود. با در نظر گرفتن ميزان موفقيتهاي حرفه اي بعدي به عنوان ملاک، نه اندازه گيري فردي و نه ميزانهاي ترکيب شده، هيچ کدام پيش بيني کننده هاي سودمندي نبودند. مجريان اين روش ارزيابي در توضيح اين شکست نسبي اظهار داشتند که آزمودنيهاي شرکت کننده از قبل در سطح بالايي انتخاب شده بودند و در تعدادي از جنبه هاي مهم تقريباً يکدست (همگون) بودند و اين عوامل، همبستگي به دست آمده را کاهش مي داد. مطالعه مشابهي با نتايج اميدوارکننده تر به وسيله هولت(89) و لابورسکي(90) (1958) گزارش شده است که آزمودنيهاي آن دانشجويان روان پزشکي بوده اند. روش علمي مرکز ارزيابي در سطح وسيعي به عنوان يک شيوه انتخاب در گزينش و رشد مديران سطح متوسط پذيرفته شده است. بر اساس کارهاي انجام شده در شرکت تلگراف و تلفن آمريکا (بري و گرانت، 1966) نشان داده شده است که اين روش پيش بيني هاي معتبر و با ثباتي را در تعيين ميزان موفقيت شغلي انجام مي دهد (بري(91)، 1982؛ تورنتون (92) و بيهام(93)، 1982). اين پيش بيني ها بر اساس موقعيتهاي انجام شده اند که تا حدود زيادي با زندگي واقعي مرتبط است. يک امتياز رويکرد نمونه گيري رفتاري اين است که به ميزان نسبتاً بالايي مورد قبول شرکت کنندگان قرار گرفته است، امتياز ديگر اين است که اعتبار پيش بيني و اعتبار واقعي آن موجب شده است تا اعتراضات قانوني مبني بر قانون گذاري فرصت شغلي برابر در مورد آن کمتر صورت گيرد. در فصل 8 تحقيقاتي را که نشانگر برتري روش ارزيابي چندگانه است مورد بحث قرار خواهيم داد و در فصل 9 به تفصيل در اين مورد بحث خواهيم کرد. تأثير رفتارگرايي جديد   روان شناسي علمي آمريکا در مسير اصلي خود همواره گرايش به رفتارگرايي داشته است، اما در دهه هاي 1960و 1970 حرکت شديدي در گسترش اين جهت گيري به سوي روان شناسي باليني مشاهده مي شود. اين حرکت به طور گسترده اي همراه با ظهور اصلاح رفتار و درمان رفتاري و همچنين لزوم ارزيابي شخصيت بوده است. مقياسهاي ساخته شده به وسيله کساني که روي مشاغل سنتي کار مي کنند، چه بر مبناي پرسشنامه گزارش شخصي و چه بر مبناي روشهاي فرافکن به وضوح بر اهميت ساختار شخصي يا استعداد دروني قبلي فرد تأکيد داشته اند. در اين زمينه علاقه کمتري براي در نظر گرفتن تعيين کننده هاي موقعيتي يا زمينه اي رفتار فرد وجود داشته است. در ارزيابيهاي سنتي عمدتاً فرض بر اين بوده است که همه آن چيزي که براي پيش بيني رفتارهاي آينده ضروري مي نمايد، نوعي فهم از شخصيت است که اشاره به حالتهاي دروني دارد. روان شناسان رفتارگرا براي پيش بيني هاي صريحتر و به طور اخص، براي يک مطالعه فراگير از شرايط محيطي که براي انگيختن رفتار خاصي لازم است، بسيج شده اند (ميشل(94)، 1968، 1977). بسياري از روان شناسان رفتارگرا نيز معتقدند که اظهارات شخصي و پيش بيني هاي فرد، اغلب به همان دقت رفتار فرد را پيش بيني مي کند که ارزيابيهاي غيرمستقيم و گران قيمت تر به وسيله سنجشگران آموزش ديده شخصيت انجام مي گيرد. در پديدارشناسي نيز چنين استدلالي وجود دارد. در مکتب پديدارشناسي، اعتقاد بر اين است که تعيين کننده قطعي رفتار شخص در يک موقعيت به ميزان آگاهي فرد از وابستگيهاي رفتاري در آن موقعيت بستگي دارد، و تنها خود فرد است که به اين آگاهي دسترسي دارد. ويژگي مهم ديگر رويکرد رفتارگرايي تأکيدي است که اين ديدگاه بر رفتار فرد دارد يا آنچه فرد در موقعيتهاي گوناگون انجام مي دهد است، و نه بر حالت رواني يا ماهيت شخص. از اين رو، روان شناسان رفتارگرا به جاي اتکا به آزمونهاي شخصيت و انتشار تجاري آنها، ابزارهاي اندازه گيري خاصي را ترجيح مي دهند که تا حد امکان از لحاظ رفتاري دقيق و با جزئيات همراه باشند؛ مثلاً، در يک نمونه ساده قديمي به منظور اندازه گيري ترس، مجموعه اي از محرکهاي بالقوه ترس آور شناسايي و يک نمونه جايگزين شده از آن موارد انتخاب و با استفاده از روشهاي مختلف به فرد ارايه شد. در اندازه گيري ميزان ترس از مار مواد آزمون عبارت بودند از: نسخه هاي دست نويس در خصوص مار، اسلايد مار، تصاوير يا فيلم مار، تصورات ذهني روشن از مار، و مارهاي واقعي (لانگ(95) و لازوويک(96)، 1987). روشهاي مشابهي براي ارزيابي در حيطه روابط بين فردي مثل اختلافات زناشويي و مشکلات والد - فرزندي تهيه شده است ( اُلري و ويلسن، 1987). شباهت اين روش با روش مرکز ارزيابي در رويکرد نمونه گيري رفتار کاملاً آشکار است. کاربرد آنها هم فرضيه مشابهي دارند که در آن رفتارهاي نهفته يا پنهان از قبيل افکار و احساسات به عنوان پاسخهاي مشابه با رفتارهاي بيروني يا آشکار در نظر گرفته شده اند و تحت تأثير قوانين حاکم بر رفتارهاي بيروني قرار دارند (تورسن(97) و ماهوني(98)، 1974). زمينه رشد و ارزيابي رفتاري با جزئيات در فصل 5 مورد ملاحظه قرار گرفته است. تجديد حيات روان شناسي صفات   طي بيش از صد سال گذشته، بسياري از مکاتب مطالعه کننده رفتار انسان در اين مورد به توافق رسيده اند که مباني شخصيت انسان را مي توان در قالب چند اصطلاح محدود از صفات يا ويژگيهاي شخصيتي به بهترين نحو بيان کرد. در اين نوع رويکرد مي توان به وسيله توصيف ميزان هر صفت در فرد براي همه افراد يک ابزار سنجش شخصيت ساخت. اصطلاحاتي نظير روان شناسي قواي ذهني(99)، منش(100) و سرشت(101) همه متعلق به اين رويکرد کلي به شخصيت هستند. در رويکرد صفات دو سؤال اساسي مطرح است: 1- تعداد صفات اصلي چند تاست، و اين صفات کدام اند؟ 2- اين صفات را چگونه مي توان ارزيابي کرد؟ در دهه هاي 1940 و 1950 افرادي مثل ترستون (1949، 1951)، گيلفورد (1940، 1947)، گيلفورد و مارتين (a1943 و b1943) ، آيزنک (1952 و b1953) و کتل (1946، 1950) به سؤال اول پاسخهاي مختلفي داده اند. در دو دهه بعد از آن، با افزايش محبوبيت روان شناسي رفتارگرايي و تأکيد آن بر محيط و موقعيت به عنوان علل تعيين کننده رفتار انسان، روان شناسي صفات رو به افول گذاشت (ميشل، 1968). اما از آن زمان به بعد مجدداً به نفع رويکرد روان شناسي صفات فعاليتهاي عمده اي اتفاق افتاد، زيرا با تحقيقات کاملتر درباره تعريف و اندازه گيري صفات اين رويکرد مورد حمايت قرار گرفت و نتيجه آن پيدايش الگوي پنج عاملي شخصيت(102) و شاخه هاي وابسته به آن بود (ديگمن(103)، 1990؛ گلدبرگ(104)، 1993؛ ويجينز(105) و پينکاس(106)، 1992). از طريق اين الگوي ساختاري ساده، پژوهشهاي جاري در صدد کشف رابطه بين صفات اساسي و اختلالات شخصيت (کوستا(107) و وايديگر(108)، 1992)، کاربرد الگوهاي چرخشي(109) صفات (پينکاس و ويجينز، 1990)، موضوع وسعت(110) صفات و ساختار سلسله مراتبي آنها (هامپسون(111)، جان و گلدبرگ، 1986)، و تداوم صفات در گستره زندگي (کوستا و مک کراي(112)، 1986) برآمدند. پرطرفدارترين پاسخ به اين سؤال که چگونه صفات قابل اندازه گيري هستند، سالهاست يکسان و بدون تغيير بوده است: با استفاده از تحليل عوامل و شاخه هاي مربوط به آن، در واقع گرايش مجدد به الگوهاي صفات شخصيتي همزمان با رشد سريع روشهاي آماري چند متغيري توسعه يافته است، از قبيل روش تحليل عاملي تأييدي(113) که با دستيابي به تکنولوژي رايانه اي پيشرفته امکان پذير شد. بنابراين، به واسطه پرسشنامه هاي شخصيتي چندعاملي، الگوهاي صفت شخصيتي خاص و روشهاي ارزيابي آنها، به طور همزمان گسترش يافتند، و اکنون چندين آزمون بر مبناي الگوي پنج عاملي تهيه شده است (مانند کوستا و مک کرا، b1992 و هوگان، 1986، 1992). در فصل 3 در اين باره توضيحات مفصلتري داده شده است. تأثير ژنتيک رفتار   تا اينجا ديديم که چگونه نظريه ها يا الگوهاي شخصيتي داراي جهت گيري صفات، با استدلالهاي قوي خود براي ارزيابي شخصيت، در محدوده خود به اقتداري قوي دست يافته اند. به طور کلي، در نظريه هاي صفات غالباً فرض بر اين بوده است که صفات از اساس زيستي برخوردارند. به عنوان مثال، گالتون (1884) به ارثي بودن صفات معتقد بود و جمجمه شناسي گال با تواناييهاي ذهني رابطه مستقيم داشت. پس از آنها کاتل(114) و آيزنک(115) (1960) نيز ديدگاههاي مشابهي را بيان کردند، که در پژوهش باس و پلومين هم وجود داشته است. ديدگاهي که معتقد است مباني ژنتيک و زيستي تعيين کننده شخصيت هستند، حداقل در جامعه آمريکا طرفداران چنداني ندارد، زيرا اين ديدگاه هوش را جزو ژنتيک و ذات انسان مي داند. در حالي که بر اساس سنت آمريکاييها همه افراد با استعداهاي يکساني به دنيا مي آيند، و اعتقاد بر اين است که ما مي توانيم هرچه مي خواهيم بشويم، به شرط آنکه براي دست يافتن به آن زمان کافي داشته باشيم و به قدر کافي تلاش کنيم. اين ديدگاه در روان شناسي رفتارگرا انعکاس يافته است، زيرا رفتارگرايي هم، به جاي تکيه بر استعداد قبلي به عنوان علت رفتار، بر محيط نيز تأکيد دارد. با آغاز مطالعات درباره دوقلوها در اواسط دهه 1970 شواهد پژوهشي نشان داد که بيش از نيمي از تغييرات صفات اصلي شخصيتي مربوط به عوامل ژنتيک است (لوي هلين و نيکولز(116)، 1976؛ تلگان(117) و همکاران، 1988). گرچه درباره سن بروز اين تأثيرات ژنتيک و قابليت اندازه گيري آنها جاي بحث است (پلومين، کون(118)، کري(119)، دفرايز(120) و فالکر(121)، 1991). در واقع، به نظر مي رسد تأثير عوامل ژنتيک بر شخصيت امروزه بخوبي جا افتاده است (هيث، 1991). اين يافته هاي پژوهشي نشان مي دهند که شخصيت قابل ارزيابي است؛ زيرا: 1- يافته هاي مورد بحث، اين باور را که براي شخصيت يک استخوان بندي يا ساختار اساسي اصلي وجود دارد، تقويت مي کنند. 2- آنها احتمال اندازه گيريهاي روان شناختي يا زيست شناختي را قوّت مي بخشند، يا حداقل رابطه مفاهيم اساسي شخصيت را با مفاهيم زيست شناختي توضيح مي دهند. 3- جدايي صفات و مزاجها(122) را کمتر مي کنند و آنها را به يکديگر نزديک مي سازند، و براي آن دسته از الگوهاي رفتاري که اساس فطري دارند، اصطلاح عرف (123) را به کار مي برند. 4- بر اين عقيده هستند که صفات شخصيتي در گستره زندگي تداوم دارند (کوستا، مک کري و آرنبرگ(124)، 1980) و از استقبال کنوني براي به کارگيري ابزار ارزيابي شخصيت بر اساس الگوهاي صفات، حمايت مي کنند. تأثير روان شناسي اجتماعي   اين بحث را با علاقه ديرينه انسان به فهم رفتار ديگران - شيوه اي که در آن اشخاص عامي به دنبال دستيابي به اين شناخت بوده اند - آغاز کرديم. ما به همان نتيجه رسيديم اما از يک ديدگاه متفاوت. مدتهاست روان شناسان اجتماعي علاقه مند به يافتن اين موضوع هستند که چگونه افراد غيرروان شناس با تشخيص مقاصد، انگيزه ها، تمايلات و تنفرات دروني و ساير ويژگيهاي مهم ديگران در صدد کسب اطلاعات از آن بر مي آيند. روان شناسان اجتماعي اين گونه کارها را ادراک فرد(125) نام نهاده اند، و مي توان پذيرفت که حداقل برخي از اعمالي که روان شناسان باليني در خلال مصاحبه و درمان انجام مي دهند، در همين راستا قرار دارد. احتمالاً درمانگران پيش از روان شناس شدن نوعي درک عاميانه از ديگران داشته اند و اين الگوي ابتدايي از درک بدون تغيير چنداني به فعاليت خود ادامه داده است. جاي تعجب نيست که اولين عامل تعيين کننده چگونگي درک ديگران از ما، ظاهر فيزيکي ماست. تعداد بسيار زيادي از مطالعات پژوهشي به اين نتيجه رسيده اند که ادراک ما از ديگران تحت تأثير جذابيت ظاهري، تر و تميز بودن لباس و وضع آرايش به اضافه چند ويژگي آشکار جانبي مثل عينک داشتن، قرار دارد. ديون(126)، برشيد(127) و والستر(128) (1972) در مطالعه خود به اين نتيجه دست يافتند که در نظر مردم افراد جذابتر به عنوان افرادي حساستر، جالبتر، اجتماعي تر، مهيج تر و مهربانتر از افراد غيرجذاب نگريسته مي شوند. ادراکي که از ديگران در ذهن شکل مي گيرد، نه تنها از عناصر گوناگون ثابت يا ساختاري ظاهري تأثير مي پذيرند، بلکه برخي عناصر جنبشي يا سيال مختلف نيز در آن مؤثر است، مانند ژستها و حرکات بدني، تماس بدني، مجاورت، جهت گيري بدن، طرز ايستادن، نگاه کردن يا زُل زدن و عناصر غيرکلامي گفتار، که همگي مورد مطالعه قرار گرفته اند (آرجيل(129)، 1972). مجموعه اين نکات براي شکل گيري قضاوت درباره بعضي ويژگيهاي شخصيتي از قبيل جذاب بودن يا دوست داشتني بودن، حالتهاي عاطفي نظير افسردگي يا اضطراب و نقش و شأن (130) افراد به کار گرفته مي شوند. قضاوتها تا حدود زيادي تکيه بر قواعد نمايشگري (131) يا اجتماعي افراد دارند که موجب رفتارهاي متناسب با موقعيتهاي گوناگون مي شود (گافمن، 1959). يک يافته مهم از تحقيق درباره آگاهي فرد اين است که ما همزمان با جمع آوري اطلاعات از ديگران به منظور شکل دادن تصور خود از آنها، بر صفات محوري تکيه مي کنيم. به اين معني که مجموعه خاصي از اطلاعات درباره فرد نسبت به يک مجموعه ديگر اهميت بيشتري پيدا مي کند و ما به طور طبيعي در سازماندهي ادراک خود، اين گونه اطلاعات را محوري تر به حساب مي آوريم. آزمايشهاي بنيادي اش (1946) نشان دادند که بُعد سردي- گرمي يک صفت محوري است. براي مثال، وقتي براي توصيف فردي که بايد درباره اش قضاوت صورت مي گرفت از صفت گرم استفاده شد، 90 درصد از آزمودنيها فرد مورد نظر را سخاوتمند توصيف کردند، و بيش از 75 درصد در مورد وي واژه شوخ طبع(132) را به کار بردند، در صورتي که وقتي ساختارهاي ديگر از قبيل مؤدب يا رُک بودن درباره او به کار مي رفت، چنين تأثير هاله اي نيرومند در مورد فرد مورد نظر ايجاد نمي کرد. اش از اين آزمايشها نتيجه گرفت که فقط توصيف کننده ها يا بعضي از صفات، محوري هستند. کار اش که با پژوهشهاي بعدي، با ظرافت انجام شد و مورد حمايت قرار گرفت، در کمک به فهم اين موضوع که چگونه حتي با کمترين اطلاعات، اغلب يک برداشت نسبتاً واضح از فرد ديگر در ذهن خود مي پرورانيم، بسيار مفيد است. البته يک سؤال اساسي درباره ميزان دقت چنين برداشتهايي مطرح است. براي اين سؤال پاسخ روشني وجود ندارد. با اين حال، شواهدي در دست است (نورمن(133) و گلدبرگ، 1966؛ پاسيني(134) و نورمن، 1966) که صفات محوري يا ابعاد شخصيت حداقل تا حدودي تابع شيوه اي است که در آن مشاهده کنندگان به جاي در نظر گرفتن ويژگيهاي واقعي که در فرد ديده اند، گرايش به استفاده از نام صفات دارند. به عبارت ديگر، بخشي از قضاوتهاي ما درباره ديگران مي تواند تابع ساختار دنياي دروني ما باشد و نه نحوه اي که ديگران واقعاً رفتار مي کنند. ظاهراً سه نوع صفت محوري وجود دارد که ناظران قضاوتهاي خود را درباره ديگران سازمان مي دهند، اين صفات محوري عبارت اند از: صفت ارزشيابي (135) که طي آن قضاوتها پيرامون بُعد خوب- بد سازمان مي يابند؛ توان (136) که در آن ضعيف- قوي يا سخت – نرم به عنوان يک بُعد به کار مي رود؛ و فعاليت(137) که در آن بعد فعال- منفعل يا پرانرژي – تنبل وجود دارد (روزنبرگ(138) و سدلاک(139)، 1972). اين ابعاد به ويژه در درجه بندي و جداسازي مستقيم صفات آشکار مي شوند، يعني، هنگامي که از قضاوت کنندگان خواسته مي شود تا از ميان فهرستي از ويژگيهاي توصيف کننده، ويژگيهايي را که به بهترين نحو توصيف کننده فرد مورد نظر هستند، انتخاب کنند. بين اين سه بعد و ابعادي که توسط آزگود(140) درباره افتراق معنايي(141) معرفي شده بود، همخواني آشکاري وجود دارد (آزگود، ساسي(142) و تانن باوم(143)، 1957). يکي از دلايل مهمي که مردم ديگران را مورد مشاهده قرار مي دهند اين است که مي خواهند از مقاصد و انگيزه هاي آنان آگاه شوند (هيدر(144)، 1958). اين آگاهي رفتار ديگران را قابل فهم و قابل پيش بيني مي سازد. براي اين فرايند دو الگوي اساسي فرض شده است: ادراک بي واسطه(145) و ادراک وابسته(146) به قياس [ادراک مقايسه اي]. روان شناسان مکتب پديدارشناسي و مکتب گشتالت چنين مطرح کرده اند که ادراک مستقيم شخص يک جريان بي واسطه، آني، سازمان يافته و صريح است، که بيشتر بر اساس امور ذاتي مکانيزم انسان استوار است تا يادگيري (آلپورت 1937، 1961). از سوي ديگر، ديدگاههاي قياسي [استنتاجي] (ساربين(147)، تفت(148) و بيلي(149)، 1960)، فرض بر اين دارند که قضاوتهاي ما درباره ديگران از نشانه هايي که در فرد وجود دارد شکل گرفته و بر اساس آموخته هاي اصول کلي رفتار انسان قوام يافته است. روش قياسي بيشتر شبيه قياس منطقي است که در آن ويژگيهاي مهم شخص در اصطلاحات ساختهاي کلي(150) يا بديهيات مورد قضاوت قرار مي گيرند. به قياس منطقي زير توجه کنيد: کساني که عينک به چشم دارند، افراد باهوشي هستند. اين شخص عينک به چشم دارد. پس اين شخص باهوش است. قضيه کبري (کساني که عينک به چشم دارند، افراد باهوشي هستند) همان بخشي است که تمام جريان قياس منطقي به آن بستگي دارد و يک ساختار کلي است که از (الف) تجربه گذشته، (ب) باورهاي سازمان يافته که تحت تأثير يک نظريه شخصيتي هستند، (ج) يک مقايسه يا (د) پذيرش انفعالي يک ساختار فرضي از ديگران تشکيل شده است. اين ساختارهاي کلي بخشي از آن چيزي است که مشاهده کننده را وادار به پذيرش شخصي مي سازد و در نظر مشاهده کننده زيبا مي آيند. مفيد بودن چنين ساختارهايي بستگي به واقعي بودن يا اعتبار پيش بيني کنندگي آنها دارد. يک مجموعه کلي از ساختارها که رفتارهاي قالبي(151) نام گرفته اند (ليپمن(152)، 1992)، اعتقادات گسترده اي هستند درباره خصوصيات افراد وابسته به گروههاي خاص مشخص (از نظر نژادي، قومي، ملي- اجتماعي، جنسي يا سني) يا کساني که خصوصيت فيزيکي برجسته اي دارند (قد، وزن، رنگ مو، ويژگيهاي چهره، معلوليت يا بدشکلي بدن). بسياري از رفتارهاي قالبي بعضي واقعيات را شامل مي شوند، اما اين واقعيات در زبان توصيف کنندگان به طور گسترده اي تحريف يا اغراق شده اند. مهمتر اينکه احتمال اين خطر بسيار است که مردم تمايل به استفاده از رفتارهاي قالبي را به روش خيلي خاص نشان دهند؛ مثلاً، فرض کنند که همه اعضاي يک گروه مشخص رفتارهاي دقيقاً مشابهي دارند. با وجود اين، رفتارهاي قالبي در شکل گيري برداشت ما از ديگران منبع بسيار مهمي به شمار مي روند. قضيه صغري (اين شخصي عينک به چشم دارد) شامل جايگزيني شخص در طبقه خاصي از قضيه کبري است. اين فرايند عبارت است از امتحان کردن نکات فراواني که به نظر شخص رسيده است. در صورتي که نشانه ها به طور آشکار حاکي از تعلق فرد به طبقه خاصي باشند، نتيجه گيري بر مبناي نوع عضويت او انجام مي شود. هاتاوي(153) (1965) نشان داد که تنها تعداد خاصي از نشانه ها (مثل جنس، سن، هوش) مي توانند مبناي معتبري براي تعيين عضويت گروهي باشند، و دقيق نبودن پيش بيني هاي ما درباره ديگران، بيشتر ناشي از به کارگيري نشانه هايي است که به اندازه کافي اعتبار ندارند. به طور خلاصه، بايد گفت گرچه الگوي قياس ارايه شده توسط ساربين و همکارانش به طور کامل همه موارد آگاهي فردي را بيان نمي کند، ليکن به نظر مي رسد براي فهم موارد بسيار زيادي از آنها مفيد باشد. اخيراً روان شناسان اجتماعي اکثر تحقيقات خود را بر فرايند اسناد متمرکز کرده اند؛ بدين معني که چگونه مردم به ارزيابي و سنجش مقاصد و انگيزه هاي ديگران گرايش پيدا مي کنند. وقتي ما رفتاري را در ديگران مشاهده مي کنيم، معتقديم که شخص اين رفتار را از روي اراده انجام داده و يا به اين باور مي رسيم که اين رفتار به علت شرايط محيطي از وي سر زده است. براي مثال، در مورد يک فرد موفق چنين تصور مي کنيم که علت موفقيت او تلاش فراوان وي بوده، يا عقيده داريم سادگي کار مورد نظر وي باعث موفقيت وي شده است. به همين منوال، در مورد شکست هم علت شکست يا به عدم تلاش کافي و يا عدم توانايي انجام يک کار بسيار دشوار نسبت داده مي شود. دانستن اين موضوع مهم است که مردم وقتي در انتخاب رفتار آزاد هستند، بيشتر امکان دارد که مسئوليت رفتار خود را به عهده بگيرند، اما در رفتارهاي تحميل شده خود را مسئول نمي دانند. بسياري از قضاوتهاي ما درباره خصوصيات اخلاقي ديگران به اين موضوع بستگي دارد که انگيزه يا مسئوليت را چگونه به آنها نسبت مي دهيم. آيا خيانت برخي از اسيران جنگي (نسبت به ميهن خود) از روي خواست و اراده شخصي بوده است يا به دليل فشارهاي اجتناب ناپذير و درهم شکننده دشمن؟ آيا پتي هرست(154) به طور داوطلبانه با دستگيرکنندگان سارقان بانک همکاري کرده يا در واقع، تحت تأثير رفتار فوق العاده خشن آنها مجبور به اين کار شده است؟ بر اساس يافته هايي که از مجموعه هاي تحقيقات حاضر به دست آمده است، پاسخ به اين گونه سؤالها براي شخص رفتارکننده و شخص ناظر متفاوت است. اين موضوع را جونز(155) و نيسبت(156) (1971) اين گونه خلاصه کرده اند: "در فرد رفتارکننده نوعي گرايش شديد براي نسبت دادن اعمال خود به شرايط محيطي وجود دارد، در حالي که ناظران گرايش دارند همان رفتار را به استعدادهاي شخصي غيرقابل تغيير نسبت دهند." به عبارت ديگر ما تمايل داريم اعمال خود را تحت کنترل محيط بدانيم، نه استعدادها يا نيازهاي دروني مان؛ در صورتي که معتقديم همين رفتار در ديگران به دليل تمايل و اراده شخصي آنهاست و نه تأثير محيط. از اين رو، ممکن است بي محبتي خود نسبت به ديگران را به عنوان محبت نهفته (قلبي) خود نسبت به آنها به حساب آوريم، اما به احتمال خيلي زياد همين رفتار را در ديگران به عنوان دليلي بر بي عاطفگي و لااباليگري آنها تلقي مي کنيم. "من قرباني محيط هستم، اما او ذاتاً شخص پليدي است". شايد ساده ترين شيوه تفسير اين يافته مهم اين باشد که ما درباره نيازهاي دروني، تاريخچه زندگي، و تجربه محيط اطراف خويش به اطلاعات خيلي بيشتري دسترسي داريم، در حالي که درباره ديگران اطلاعات زيادي نداريم. همچنين کتابخانه بزرگي از اطلاعات درباره واکنشهاي خود در موقعيتهاي مشابه و غيرمشابه گذشته داريم، در حالي که رفتار ديگران را بايد بر مبناي هنجارها يا الگوهاي استاندارد تعبير و تفسير کنيم. اين گرايشها با هم ترکيب مي شوند تا يک نظريه به صورت مجموعه اي از ويژگيهاي شخصيتي درباره ساير مردم به وجود آورند، حتي وقتي ما خودمان را به عنوان مجموعه اي از ارزشهاي اساسي و تدابيري که تحت شرايط خاص موجب بروز رفتار مي شوند مي نگريم، همين فرايند اتفاق مي افتد. بعضي از روان شناسان مثل ميشل (1968) معتقدند در صورتي که سنجش ديگران تنها بر اساس خصيصه هاي برجسته آنان باشد، اين آگاهي از خود مي تواند به طور بالقوه روش دقيقتري براي آگاهي از ساير اشخاص را فراهم کند، مفروضات اين ديدگاه به نظر مي رسد نسبتاً واضح باشند. ما گرايش داريم رفتار خودمان را به عوامل بيروني نسبت دهيم و رفتار ديگران را به عوامل دروني. نظريه اسناد تا حدود زيادي مربوط به مسايل کاربردي ارزيابي شخصيت است (برهم(157)، 1976). روان شناسان درباره مراجعان خود اسنادهاي بسياري شکل مي دهند؛ در واقع، فعاليت درماني بيشتر به خاطر دستيابي به اهداف مهم يا انگيزه هاي مراجعان است. همان گونه که شاور (158) (1975) گفته است، در درمان اصولاً "بينش" مراجع را مي توان به عنوان يک اسناد صحيح از علت و معلول فرض کرد (يا حداقل همان بينشي که با نظر روان شناسان هماهنگ است) و در اصل بيشتر فعاليتهاي درماني ما روي مراجعان با هدف تغيير نظامهاي اسنادي آنها صورت مي گيرند. والينز و نيسبت (1971) در تحليلهاي خود اين عقيده را مطرح کردند که مراجعان غالباً اسنادهايي از نابهنجاري يا بي کفايتي درباره خود شکل مي دهند که پيامدهاي منفي فراواني به دنبال دارد. اين اسنادها بدون اينکه با ديگران در ميان گذاشته شوند گسترش يافته اند، زيرا تصور فرد اين بوده است که اين رفتار بد و شرم آور است يا فکر کرده است که ديگران چنين تجربه هاي مشابهي نداشته اند. اين اسناد علت و معلولي غلط که "من از لحاظ عاطفي آسيب ديده ام" يا " من بيمارم" با ايجاد يک فاصله دو جانبه بيشتر بين فرد و دوستان وي مشکل را بيشتر مي کند. به طور خلاصه، نظريه اسناد که در آغاز پيدايش خود به صورت يک نظريه روان شناسي معمولي مطرح شد، اينک براي فرايند ارزيابي شخصيت به معناي وسيع استدلالهاي مهمي را در بر دارد. به ويژه، ضرورت دارد که ما از نسبت دادن رفتار ديگران به ويژگيهاي دروني و زيربنايي آنها آگاه باشيم؛ البته بدون در نظر گرفتن اين موضوع که چگونه اين اسنادها مي توانند تابعي از يک گرايش فراگير به عموميت بخشي اين علت باشند که ارتباط ناچيزي با شخص هدف داشته و در مقابل، در خصوص کل افراد مصداق بيشتري دارند. خلاصه   تعدادي از روشهاي ارزيابي، از قبيل جمجمه شناسي، طالع بيني و کف بيني بسياري از افراد غيرمتخصص را به خود جذب کرده است، اما از نظر متخصصان ارزيابي شخصيت اين گونه روشها اعتبار لازم را براي جدي گرفتن نداشته اند. با توجه به سابقه ابزارهاي ارزيابي حرفه اي شناخته شده، دو گرايش تاريخي در گسترش آنها را مي توان ديد. گرايش اول را در يک علاقه ديرينه به اندازه گيري تفاوتهاي فردي مي توان جستجو کرد، و مهمترين نتايج آن به وجود آمدن پرسشنامه هاي کاغذ- مدادي معاصر است؛ يعني، آن دسته از آزمونهاي شخصيت که بر مبناي خود گزارش دهي تهيه شده اند. گرايش دوم ريشه در نياز به فهم باليني رفتار نابهنجار داشته است، و به نظر مي رسد که منجر به رشد و پيشرفت روشهاي آزمون فرافکن شده است. از مدتها پيش بين طرفداران روشهاي فرافکن و روان شناسان علاقه مند به ارزيابي روشهاي روان سنجي اختلاف وجود داشته است. ممکن است بين اين دو رويکرد مخصوصاً در تاريخچه گسترش آنها تفاوتهايي وجود داشته باشد، اما تأکيد بيش از حد بر تفاوتهاي احتمالي خاصي بوده است که براي رشد علم ارزيابي شخصيت زيان آور بوده اند. چند عامل ديگر تأثير مهمي بر روند ارزيابي شخصيت داشته اند. در بين روان شناسي حرفه اي و صنعتي، روشهايي از قبيل برگه سفيد علاقه شغلي استرانگ (که اکنون پرسشنامه استرانگ ناميده مي شود) به منظور راهنماي مشاغل و انتخاب شغل گسترش يافته اند. همچنين به منظور ارزيابي انگيزشي و متغيرهاي شخصيتي در دامنه طبيعي و اطلاعات زندگي نامه اي و نمونه هاي رفتاري چندين پرسشنامه ديگر با هدف سنجش تهيه و به کار گرفته شد. اين روشها در مرکز روشهاي ارزيابي، که در جنگ جهاني دوم براي انتخاب عوامل هوشي به طور گسترده اي مورد استفاده قرار گرفتند جمع آوري شدند، مانند روش انتخاب در گزينش مديران سطح متوسط در تجارت و صنعت. عامل ديگر در پيشرفت ارزيابي شخصيت رفتارگرايي جديد بوده است، که تأکيد آن بر مطالعه کل شرايط اجتماعي بوده است، زيرا کل شرايط اجتماعي را براي برانگيختن يک رفتار خاص ضروري مي دانست. اين ديدگاه در مقابل يک رويکرد سنتي تر قرار داشت که دلايل ايجاد رفتار را در درون فرد مي پنداشت. علاقه جديد به روان شناسي صفات و مطالعه عوامل ژنتيک رفتار مؤثر در رشد شخصيت نيز به شکل گيري ارزيابي شخصيت معاصر کمک کرده است. عامل ديگر، رشته روان شناسي اجتماعي بوده است، به ويژه در زمينه آگاهي فرد؛ يعني، اشاره به مطالعه رفتاري که فرد از طريق آن ديگران را ادراک مي کند. رفتاري که براي قضاوت درباره ديگران شکل مي گيرد داراي سه بُعد است: (الف) ارزيابي، (ب) توان، و (ج) فعاليت. نوعي چهارچوب جديد براي مطالعه اينکه چگونه مردم مقاصد و انگيزه هاي ديگران را ارزيابي مي کنند، نظريه اسناد است. پژوهشهاي انجام شده در اين زمينه نشان مي دهد که ما تمايل داريم رفتار خود را تحت کنترل محيط بدانيم، اما رفتارهاي ديگران را به استعدادها و آمادگيهاي شخصي آنان نسبت مي دهيم. پي نوشت:   63- Strong 64- Mc Clelland 65- Atkinson 66- Clark 67- Lowell 68- Edwards Personal Preference Scheclude 69- Gough 70- Fundamental Interpersonal Relations Orientations 71- Schutz 72- Jackson 73- exectutive profiles survey 74- Lang & Krug 75- Hogan 76- biographical data sheet 77- England 78- Phillips 79- base expectancy tables 80- Burgess 81- Briggs 82- Hartshorne & May 83- Honesty & deceit 84- Assessment Center Procedure 85- Office of Strategic Services 86- Taft 87- Kelly & Fiske 88- Goldberg 89- Holt 90- Luborsky 91- Bray 92- Thornton 93- Byham 94- Mischel 95- Lang 96- Lazovik 97- Thoresen 98- Mahoney 99- faculty psychology 100- character 101- temperament 102- five factor model 103- Digman 104- Goldberg 105- Wiggins 106- Pincus 107- Costa 108- Widiger 109- circular 110- width 111- Hampson 112- McCrae 113- confirmatory 114- Cattell 115- Eysenck 116- Nichols 117- Tellegen 118- Coon 119- Carey 120- DeFries 121- Fulker 122- temperament 123- traditionally 124- Arenberg 125- person perception 126- Dion 127- Berscheid 128- Walster 129- Argyle 130- status 131- display rules 132- humorous 133- Norman 134- Passini 135- evaluation 136- potency 137- activity 138- Rosenberg 139- Sedlak 140- Osgood 141- semantic differential 142- Suci 143- Tannenbaum 144- Heider 145- intuitive 146- inferential 147- Sarbin 148- Taft 149- Bailey 150- general constructs 151- stereotype 152- Lippmann 153- Hathaway 154- Patty Hearst 155- Jones 156- Nisbett 157- Brehm 158- Shaver   منبع:تالیف:آی . لانیون،ریچارد و دی فلئونارد ، ترجمه:نقشبندی،سیامک و .... «ارزيابي شخصيت» ، نشر روان ،1385  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1056]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن