واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يين و يانگ عباسي ها! نويسنده: حسين احتسابي شاه عباس، شاهي که بين خوبي و بدي دست و پا مي زد الان بچه هاي ايران جومونگ را خيلي بهتر و بيشتر از شاه عباس مي شناسند اما يک وقتي بود که قصه شب بچه هاي اين خاک، شاه عباس بود و دوربين معروفش که همه جا را مي ديد و دزدان و داروغه هاي زمان او. شاه عباس اول، يکي از چند حاکم ايران است که اين همه درباره اش قصه و افسانه ساخته شده و همين نشان مي دهد که چقدر در تاريخ ايران مهم بوده است. نيمه خالي کشتار مردم شاه عباس براي زهرچشم گرفتن از قبايل ياغي ازبک مردمان آنها را کشت. کشتار ازبکان که البته در جواب حمله آنها به ايران بود، بالغ بر چند ده هزار نفر از مردمان عادي مي شد. شاه عباس همچنين گرجي ها را که دفاع قوي نداشتند، قتل عام کرد و تعداد زيادي از آنها را به اسارت گرفت. او در پاسخ به ياغي گري برخي گيلني ها، کسي از دربار را به سراغشان فرستاد که او قتل و غارت مال و ناموس مردم را پيشه کرد. فساد دربار شاه هرچه بود را براي خودش مي خواست؛ اين طبيعت پادشاهي است. او در همان سال و سال بعد از اينکه پدرش او را شاه خواند، او و دو برادر ديگرش را کور کرد و به الموت فرستاد. 22 نفر از صاحب منصبان را هم که با او ياري نمي کردند به قتل رساند. از اين قتل ها در کارنامه شاه عباس کم نيست. اين بلا بر سر پسران او نيز آمد. نتيجه اين شد که بعد از او فرد لايقي در دربار نماند و نوه اش شاه ضعيفي براي ميراث بزرگ او شد. حرمسراي شاه عباس هم مثل خودش معروف شد؛ کاخ بزرگي ميان بناهاي کوچک. شاه و 20 بانوي مورد پسند او در کاخ مرکزي زندگي مي کردند. باقي زن ها در خانه هاي اطراف. هر خانه دو طبقه داشت. طبقه دوم مخصوص زنان و اول مخصوص خواجگان. بيشترين ظلم ها در ميان همين ديوارهاي به ظاهر زيبا صورت مي گرفت. نوع زندگي شاه به گونه اي بود که اگر مطلوب او بودي مورد حسادت زنان از چشم افتاده شاه بودي و اگر نه از اذيت و آزار خود شاه در امان نبودي. اگر بچه دار مي شدي با هزار حيله بچه ات را گاهي به ارزش جانت از تو مي گرفتند و اجازه خارج شدن از قصر را نداشتي. محبوبه ها ابتدا به قصر شاه رفت و آمدي مي داشتند اما چندي نمي گذشت که شاه دوباره هوس گرجي، ازبک يا ارمني ديگري بکند و تو را روانه بخش سوم بکند که تا انتهاي عمرت را به تنهايي و ميان زنان ديگر از چشم افتاده بگذراني. شاه عباس يکي از زنانش را که به دروغ از کنار او بودن شانه خالي کرده بود، کشت. او همچنين زني را که 13 سال نامزد فرزندش بود به عقد خود درآورد. او بيش از 500 زن در حرمسراي خود داشت که اکثراً غير ايراني بودند. تمام وظايف حرمسرا به عهده زنان بود. چهارشنبه ها به سي و سه پل و چهارباغ مي رفتند و هيچ مردي در آن ساعت اجازه عبور و مرور نداشت. سه روز در سال هم بازار مختص حرمسرا بود. اگر مردي هوس مي کرد نگاهي به حرم شاه بيندازد با چوب و چماق تنبيه مي شد و اگر ديده بود، کشته مي شد. برخورد نامناسب با اهل سنت اگرچه خيلي ها علاقه دارند اين نگاه شاه عباس را نوعي مقابله به مثل بدانند اما بدون شک شاه عباس بين مسلمانان اهل تسنن و آن هم مردم معمولي و نه علماي افراطي عثماني و مسيحيان و اهل کتاب تفاوت بسياري قائل بود. او به مسيحيان ارزش زيادي مي داد. در حالي که سني ها در زمان او تحت فشار بودند. اگرچه نبايد فراموش کرد ميزان برخورد نامناسبي که در ايران با سني ها مي شد در مقابل قتل عام دوستداران اهل بيت(ع) در حکومت عثماني قابل چشم پوشي است. علاوه بر اينکه لعن خلفا به پيشنهاد شاه عباس لغو شد و اين نشان از تسامح او با مسلمانان سني دارد. نيمه پر وحدت کشور شاه عباس با حذف نيروهاي خودسر توانست تمام ايران را تحت فرمان خود قرار دهد. او کردها و لرها و طبري ها را مغلوب ساخت. قندهار را از هند پس گرفت و خليج فارس را از دست پرتغالي ها خارج کرد. در زمان او شاه همه کاره بود و تمام دخل و خرج ها در اختيار او بود. خود شاه بيشتر به آبادي کشور علاقه مند بود تا خوشگذراني هاي بي فايده. او از شيعه بودن مردم استفاده بسياري کرد و شيراز و قم و مشهد و عتبات را آباد کرد. در مقابل کاخ هاي عثمانيان که باعث شده بود شيعه فقير جلوه کند، کاخ هاي مختلفي بنا کرد و با گرفتن سر حدات کشور از بيگانگان محبوبيت خود را ميان مردم افزايش داد. اگرچه اين اتحاد همه حول وجود شاه عباس بود و بعد از مرگ او از بين رفت. حذف مافياي قدرت قزلباش ها گروهي بودند که توانسته بودند تاثير به مراتب بالاتري از شاهان بر سرنوشت کشور داشته باشند. خود شاه عباس هم اگرچه با کمک قزلباش ها به قدرت رسيد، اما آنها را از ميان برداشت و ارتش را فرمانبردار خود کرد. او ارتشي تشکيل داد که تعداد سربازان آن بالغ بر صدهزار مي شد. قبيله معروف شاهسون بازماندگان آن ارتش هستند. علم دوستي نگاه شاه به علم تنها يک ابزار نبود. او به اهميت علم و اهميت دادن به علما واقف بود. حلواارده را شيخ بهايي برايش ساخت تا خوراکي سبکي براي سپاهيان اش باشد و با دانش علماي اطراف چشمه هاي نخجوان را مسموم کرد تا زمين خشک شود و عثمانيان از کشور دور بمانند. او علاوه بر اين مسائل بودجه اي را براي توسعه علوم غيرکاربردي و علوم ديني در نظر گرفته بود و خود از حضور در محضر علما لذت مي برد. اگرچه اين لذت يک هدف نبود بلکه يک نوع تفريح با عوام فريبي بود. دليلش هم اينکه اهل علم و دين را در زندگي خود و شاهي خود دخيل نمي کرد. توسعه صنايع داخلي شاه عباس با واردات مخالف بود. حتي قليان هم که در عصر او وارد شده بود، ممنوع شد. با بيکاري و بي هنري هم مخالف بود. مي گفت به مردم ترياکي و بي هنر مواجب نمي دهم. تا پيش از او ايران منبع مخدرات جهان بود. در زمان او اين رسم برداشته شد و تنباکو نيز ممنوع شد. در زمان صفويه فرش ايران، فرش ايران شد و در تمام کشور اين صنعت رواج يافت. صنعت چيني سازي و ابريشم بافي نيز در زمان او رشد چشمگيري داشت. کاشيکاري که ديگر نياز به تعريف ندارد. اين صنايع در حقيقت ارز ما بودند در مقابل واردات از اروپا. خصوصاً که اروپا در صنعت فرش و ابريشم نياز بسياري به ايران داشت. دفع خطر ازبکان ازبکان در زمان شاه عباس نيروهاي چريکي بودند که به سرماي خراسان عادت داشتند. آنها شبانه حمله مي کردند. روستاها را خالي مي کردند و زنان و کودکان را به غارت مي بردند. قدرت جنگاوري آنها باعث شد تا بعضي قزلباش ها با آنها سر و سري داشته باشند. آن قدر که در نبود شاه عباس کل خراسان در اختيار ايشان قرار گرفت. ازبکان به مشهد آستان مقدسه بي احترامي کردند و مردم را مورد اذيت و آزار خود قرار دادند. شاه با سپاه عريض و طويل اش قادر به برخورد شديد با آنها در زمستان سخت خراسان نبود. آنها زمستان حمله مي کردند و تابستان عقب نشيني. شاه هم ايستاد تا تابستان شود و با يک حمل شديد تا نابودي کامل آنها پيش رفت. کردها را هم که جنگجويان دليري بودند به خراسان شمالي کوچ داد و مزاحمتشان را براي هميشه از سر افغانستان و ايران کم کرد. برداشت خطر قدرت عثماني بي شک صفوبه محبوب ترين حکومت جهان در نزد اروپاييان است. صفويه در عهد خود مهم ترين مانع پيشروي عثماني براي اشغال تمام اروپا بود. شاه عباس پاداش صبر خود را در پذيرش صلح با عثماني و بخشودن مصلحتي بخش زيادي از ايران به ايشان چند سال بعد و با فتح بغداد درو کرد. او البته تا جايي که توانست از قدرت روسيه و انگليس و ديگر اروپاييان براي دفع قدرت عثماني استفاده کرد. در زمان شاه عباس دو حکومت قوي در دنيا وجود داشت. يکي ايران و ديگري عثماني. اروپا اگرچه فنون زيادي در دست داشت، اما همچنان در بسياري از علوم از ايران و عثماني عقب مانده تر بود. از همه بدتر چندگانگي اروپاييان و نبود وحدت در ميان ايشان بود. در مقابل ثروت ايران و عثماني بسيار بيشتر بود. به طوري که يک فقير ايراني از يک کشاورز اروپايي مرفه تر مي زيست. شاه عباس هم با اين نگاه از بالا به پايين يک شاه محبوب براي اروپاي ضعيف بود. او مانع پيشروي عثماني در اورپا شده بود و از علم اروپاييان استفاده مي کرد و البته با شيطنت به اختلافات ايشان دامن مي زد. او جلسات مذاکره فراواني بين مذاهب مختلف مسيحيت در ايران برگزار کرد. مثال معروف دعواي ايران و عراق به نفع غربي هاست. از همين تاريخ شروع شد. عثمانيان در مراکز مسلمان نشين با انتشار تفکر ضد شيعي در تلاش بودند مردم را بر ضد صفويان تحريک کنند. اين فکر باعث شد تا سلفيون سني در عثماني قدرت بگيرند. کار به جايي رسيد که عتبات بر شيعيان بسته شد. اين تفکر در مقابل نظام مستحکم صفوي که شعار شيعه بودن داشت و از نگاه دوستداران اهل بيت در ايران استفاده مي کرد، بهترين راه مقابله بود. شاه عباس با جمع نگاه شيعه داخلي به عنوان نيروي سپاه و ابزار فن داخل و اروپا به عنوان اسلحه سپاه و درگيري عثماني با اروپا بزرگ ترين خدمت را به ايران کرد و آن دفع خطر عثمانيان در اوج قدرتشان بود. منبع:هفته نامه همشهري جوان شماره 296 /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]