تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835046899




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اگر«مطهرى»شهید نمى‏شد به فاصله چند روز«بازرگان»را كنار مى‏گذاشت‏ (گفتگو)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
اگر«مطهرى»شهید نمى‏شد به فاصله چند روز«بازرگان»را كنار مى‏گذاشت‏ (گفتگو)
اگر«مطهرى»شهید نمى‏شد به فاصله چند روز«بازرگان»را كنار مى‏گذاشت‏ (گفتگو)     اگر«مطهرى»شهید نمى‏شد به فاصله چند روز«بازرگان»را كنار مى‏گذاشت‏ (گفتگو) گفت‏ و گوى «یالثارات»با دكتر على مطهرى درباره فعالیت‏هاى استاد شهید اشاره:   به نظر مى‏رسید در طى چند سال بعد از شهادت استاد مطهرى‏ آن گونه كه باید برخى از خصوصیات فردى و اخلاقى و نقاط حساس‏ تاریخى زندگى استاد كمتر توجه شده است.قصد ما این بود كه این‏ مسایل را بیشتر بازگو كنیم،مسایلى چون نوع رفتار استاد در منزل، مسایل حسینیه ارشاد،بحث دكتر شریعتى و... به همین منظور مصاحبه‏اى با دكتر على مطهرى فرزند دوم(پسر) استاد شهید آیت الله مطهرى ترتیب دادیم.وى كه قبل از انقلاب در رشته مكانیك دانشگاه تبریز مشغول به تحصیل بوده‏اند و بعدا تغییر رشته داده و به سوى فلسفه روى آوردند و هم اكنون در دانشگاه الهیات‏ و معارف اسلامى دانشگاه تهران به تدریس مشغول مى‏باشند. دكتر على مطهرى همچنین مسوولیت شوراى نظارت بر نشر آثار استاد شهید(انتشارات صدرا)را به عهده دارند. آنچه مى‏خوانید خلاصه دو ساعت گفتگو ما با وى مى‏باشد. یالثارات:اگر موافق باشید مصاحبه را با بیان مختصرى از زندگینامه استاد شهید مطهّرى آغاز مى‏كنیم...   مطهرى:استاد مطهرى در بهمن‏ماه 1398 در شهرستان فریمان(75 كیلومترى‏ مشهد)به دنیا آمدند.پدرشان روحانى متقى و مورد اعتمادى در منطقه بودند،در خانواده‏اى‏ روحانى رشد پیدا كردند.در سن 12 سالگى علاقه خاصى به كسب معارف اسلامى در خود احساس نمودند و با اصرار به حوزه علمیه مشهد رفتند و چند سالى در آنجا بودند كه حادثه مسجد گوهرشاد پیش آمد و حوزه علمیه مشهد تعطیل شد و ایشان بازگشتند به فریمان و یك سالى در فریمان ماندند تا اینكه تصمیم گرفتند دوباره تحصیلات علوم‏ اسلامى را ادامه دهند و به حوزه علمیه قم رفتند،كه البته اینجا اكثر اقوام و خانواده‏ مخالفت كردند و باز اصرار شخصى خودشان بود كه باید حتما در این رشته تحصیل‏ كنم.حتى عده‏اى جون استعداد خوبى در ایشان مى‏دیدند،مى‏گفتند اصلا حیف است‏ شما درس طلبگى بخوانید و بهتر است به كارهاى ادارى بپردازید،و ایشان اصرار داشتند كه طلبه بشوند.در آن شرایطى كه از طرف رضاشاه سختى‏هاى زیادى علیه روحانیون‏ بود و خلع لباس بود و اگر كسى را با لباس روحانیت مى‏دیدند دستگیر مى‏كردند و حتى‏ از خود ایشان شنیدم كه در یكى از رفت‏وآمدهایى كه از قم به فریمان داشتند، در اتوبوس‏ كسى به ایشان گوید شما با چه جرأتى كفش آخوندى پوشیده‏اى؟ فكر مى‏كنم دورانى‏ بوده است كه هنوز لباس طلبگى نپوشیده بودند و خود این اصرار كه ایشان داشته‏اند كه در این شرایط حتما بروند طلبه شوند،این خودش از الطاف خفیه الهى است و یكى‏ از نشانه‏هایى است كه خدا دینشان را حفظ مى‏كند. به‏هرحال در قم با بخت و اقبال خوبى مواجه شدند.اساتیدى برجسته در آنجا بودند و ایشان اینها را خوب شناسایى مى‏كرند. مردان بزرگ در آن دوره همچون‏ امام(ره)شناخته شده نبودند.ایشان اولین فردى بودند كه حضرت امام را كشف كردند و دانستند كه ایشان یك شخصیت بزرگى است و اینطور كه از خاطرات نقل شده است‏ ،در آن دوران اینطور نبوده است كه در درس حضرت امام عده زیادى شركت كنند. ایشان مى‏گفتند امام(ره)در آینده در حوزه علمیه گل خواهند كرد و دیگر امام را رها نكردند؛همین‏طور از آیت الله العظمى بروجردى-كه البته ایشان شناخته شده‏تر بودند- فیض بردند.استاد گاهى تابستان‏ها به بروجرد مى‏رفتند و از محضر آیت الله بروجردى‏ استفاده مى‏كردند و باز ایشان ارزش آیت الله بروجردى را درك كرده بودند و مى‏دانستند كه باید از ایشان استفاده بیشترى بشود و استاد نقش مهمى در آوردن ایشان به قم به همراه‏ حضرت امام(ره)داشتند.از اساتید دیگر ایشان علامه طباطبایى است كه بعدها به قم‏ آمدند و ایشان را هم درك كرده و رها نكردند.ایشان همچنین از مرحوم محمد تقى‏ خوانسارى-كه در قضیه انقلاب عراق جزو كسانى بودند كه در ركاب میرزا با انگلیسى‏ها جنگیدند كه اسیر هم شدند،به همراه آیت الله كاشانى-فیض بردند.آن موقع آیت الله‏ خوانسارى مرجع بودند.از اساتید دیگر ایشان مى‏توان آیت الله حجت،آیت اللّه صدر، آیت الله محقق داماد و آیت الله حاج میرزا على شیرازى-كه استاد اخلاق بوده‏اند-نام‏ برد. یالثارات: علت اینكه استاد یك دفعه قم را ترك مى‏كنند و به تهران مى‏آیند چیست؟   مطهرى:ایشان در سال 1336 به تهران آمدند،حالا به دلایل مختلف گفته‏اند. ظاهرا مهمترین دلیل،سختى معیشت بوده است،چرا كه استاد در آن دوره دیگر ازدواج‏ كرده و در تنگناى معیشتى بوده‏اند و برخى هم مى‏گویند،یك نوع بدبینى كه آیت الله‏ بروجردى در واقع در اثر سخن‏چینى‏ها نسبت به ایشان پیدا كرده بودند،آن هم به خاطر فعالیت فداییان اسلام كه نواب صفوى در آن دوره در قم فعال بودند. یالثارات:ارتباط استاد با فداییان اسلام چگونه بود؟   مطهرى:استاد به فداییان اسلام نزدیك بودند و نواب خیلى به استاد علاقه داشته‏اند و دوست نزدیك ایشان بوده‏اند و به‏هرحال اطرافیان آیت الله بروجردى آن طورى كه‏ ما شنیده‏ایم و من از چند منبع تحقیق كرده‏ام،از جمله یكى از هم مباحثه‏هاى ایشان نقل‏ مى‏كرد كه:«اطرافیان بدگویى كرده بودند و گفته بودند كه امام(ره)و آقاى مطهرى‏ هستند كه نواب را تحریك مى‏كنند»نواب گاهى به آیت الله بروجردى انتقاد مى‏كرد كه‏ شما نسبت به جنایات رژیم شاه سكوت كرده‏اید كه باعث بعضا یك سرى بى‏نظمى‏هایى‏ هم در حوزه شده بود.یك عده‏اى به ایشان رسانده بودند كه این دو در تحریك فداییان‏ اسلام نقش دارند و آیت الله بروجردى هم بدبین شده بودند.در صورتى كه واقعا اینطور نبود،خود شهید مطهرى آن طورى كه دوستشان مى‏گویند،چند بار نواب صفوى را نصیحت كرده بودند كه آیت الله بروجردى مرجع هستند و شما نباید علیه ایشان صحبت‏ بكنید و به صلاح نیست و حتى خیلى هم در اعتدال روش نواب و فداییان اسلام مؤثر بوده‏اند.حتى حضرت امام هم همینطور.و مى‏گفتند حضرت امام با برخى از كارهاى‏ فداییان اسلام موافق نبوده‏اند،ولى به‏هرحال به شكل معكوس به گوش آیت الله‏ بروجردى رسانده بودند. استاد یكبار مى‏خواستند بروند و قضیه را توضیح بدهند كه ایشان(آیت الله بروجردى) قبول نمى‏كنند،ولى ما هیچوقت از استاد نشنیدیم كه حتى یك گوشه و كنایه هم به‏ آیت الله بروجردى بزنند و بعد از رحلت ایشان مى‏بینید كه در آن مقاله به مزایا و خدمات‏ آیت الله بروجردى اشاره و چقدر از ایشان تعریف و تمجیدد مى‏كردند و از روش منحصر به‏ فرد ایشان تعریف فراوانى مى‏كردند. یالثارات:داشتید بحث سفر ایشان به تهران را مطرح مى‏كردید...   مطهرى:بله،در واقع ایشان در این كار یعنى سفر به تهران یك نوع فداكارى كردند چون در آن دوره ایشان از مدرسین برجسته حوزه علمیه قم بودند و كرسى درس‏ خارج فقه و اصول براى ایشان مهیا بود و به قول حضرت آیت الله مكارم شیرازى كه‏ اخیرا گفته‏اند كه استاد شهید مطهرى روح بسیار بزرگى داشتند.مى‏دانید كه در حوزه، كرسى درس خارج فقه و اصول یعنى مقدمه مرجعیت و ایشان اینها را یكدفعه رها كردند و به صورت یك طلبه آمدند تهرانى كه هیچكس ایشان را نمى‏شناخت و از صفر شروع‏ كردند و این نشانه عظمت شخصیت ایشان است كه دوباره از صفر شروع مى‏كنند و باز در تهران هم، جا باز مى‏كنند كه نشان مى‏دهد از شخصیتى بسیار قدرتمند برخوردار بودند. یالثارات:گویا به نظر مى‏رسد در اوایل آمدن به تهران با مشكلات فراوانى‏ مواجه شدند...   مطهرى:وقتى آمدند تهران،خوب مشكلات زیادى داشتند.مادرمان نقل مى‏كردند كه در عرض شش ماه،هفت خانه عوض كردیم.خانه‏اى را اجاره مى‏كردیم و بعد مى‏رفتیم مى‏دیدیم صاحب خانه فرض كنید فرد سالمى نیست یا مثلا بهایى است و...خانه‏ به دوش بودیم و از نظر معیشت هم آن اوایل در سختى بودیم تا اینكه كم‏كم یك عده‏اى‏ ایشان را شناختند و خواستند كه ایشان در مدرسه سپهسالار كه الان به نام خودشان(شهید مطهرى)است،تدریس كنند كه وضعیت بهتر شد تا اینكه در دانشكده الهیات هم مشغول‏ تدریس شدند.در همین دوره هم كه با انجمنهاى اسلامى دانشجویان كه تازه آن سالها تاسیس شده بود و شاید خود ایشان هم در تاسیس این انجمن‏ها،نقش داشته‏اند مثل دانشجویان،مهندسان،پزشكان همكارى مى‏كردند.مساله بعدى قضیه 15 خرداد 42 بود كه نقش بسیار مهمى را در قیام مردم تهران داشتند كه سخنرانى مهمى كردند كه‏ همان شب هم دستگیر شدند. یالثارات:استاد چه سالى ازدواج كردند،حاصل این ازدواج چند فرزند است؟الان فرزندان پسر استاد كجا هستند،چه كار مى‏كنند؟دوست داریم بیشتر برایمان توضیح بدهید.   مطهرى:استاد در سال 1329 ازدواج كردند و 7 فرزند دارند،سه پسر،چهار دختر و من خودم فرزند سوم هستم و پسر دوم.اخوى بزرگ،آقا مجتبى مطهرى،در دانشكده‏ میراث فرهنگى تدریس مى‏كنند.خود من هم كه در دانشكده الهیات تدریس مى‏كنم. اخوى كوچك ما،آقا محمد هستند،ایشان مهندسى الكترونیك گرفتند و بعد هم طلبه‏ شدند و الان هم دارند دكتراى فلسفه دین مى‏گیرند،در همین موسسه آیت الله مصباح. آقا محمد از نظر علمى در سطح بسیار بالایى است و اگر بنا باشد یكى از فرزندان تا حدى‏ جاى استاد را بگیرند،احتمالا كه ایشان باشند.خیلى باهوش،با استعداد و پركار است، آقاى مصباح هم ایشان را مى‏شناسند.ولى تعمد داشته كه تا به حال شناخته شده نباشد، هم دروس جدید را خوانده‏اند(مهندسى الكترونیك)و هم دروس طلبگى را تا خارج‏ فقه و اصول خوانده‏اند،مى‏خواهم بگویم ایشان ذو فنون هستند. یالثارات:رفتار استاد با فرزندان و همسرشان،در منزل چه طور بود؟چرا كه این‏ زوایاى شخصى استاد بسیار كم مطرح شده است و فكر مى‏كنیم لازم است بازگو شود.   مطهرى:رفتار ایشان در منزل بسیار محترمانه بود.چه با همسرشان(مادرمان)و چه با بچه‏ها.حتى وقتى اسم ما را صدا مى‏زدند با احترام نام مى‏بردند.اصلا به خود من‏ همیشه مى‏گفتند:«على آقا»على خیلى كم به كار مى‏بردند،نظارت به كارهاى ما و درسهایمان داشتند و از كارهایى كه مى‏كردیم سوال مى‏كردند،بسیار كم اتفاق مى‏افتاد یا اصلا اتفاق نمى‏افتاد كه ایشان مثلا در مورد یك شخصى،از دوستانشان یا حتى‏ دشمنانشان،صحبتى بكنند یا بدگویى بكنند،حتى در مورد كسانى كه در حقشان ظلمى، یا بدى كرده بودند،هیچ‏وقت ما ندیدیم گله‏اى بكنند،یا غیبتى بكنند. یالثارات:آیا خاطره‏اى در خصوص رفتار ایشان با خانواده به یاد دارید كه‏ برایمان بیان كنید؟   مطهرى:ایشان در عین اینكه انسان با هیبت و جدى‏اى بودند ولى درعین‏حال‏ بسیار شوخ طبع بودند و در جاى خودش نكته‏بردارى مى‏كردند،شوخى مى‏كردند. بعضى وقت‏ها هم وقتى خانواده دور هم جمع بودند ایشان صحبت‏ها و خاطراتى مى‏گفتند؛ مثلا یادم هست یك شب بعد از انقلاب تلویزیون داشت دفاعیات خسرو گل سرخى‏ (از اعضاى حزب توده)را نشان مى‏داد و استاد خیلى ناراحت شدند و تلفن را برداشتند و زنگ زدند،به قطب‏زاده(معدوم)كه آن موقع مسؤول صدا و سیما بود.حضرت امام‏ گفته بودند كه قطب‏زاده زیر نظر استاد مطهرى كارشان را انجام بدهند.استاد خیلى با عتاب،سرشان فریاد كشیدند كه این چه برنامه‏اى است كه دارید پخش مى‏كنید،یعنى‏ چه،این چه كارى است.فورا این برنامه را قطع كنید.یكى از خاطرات دیگر در خصوص‏ شوخ‏طبعى ایشان كه یادم هست،این است كه اخوى بزرگمان(آقا مجتبى)یك كتابى‏ در مورد كودكان به نام«كره اسب یتیم»به صورت داستان نوشته بودند كه البته آموزنده‏ هم بود.خوب آقا مجتبى یك خورده‏اى با استاد خودمانى‏تر بود و استاد براى اینكه ایشان‏ تشویق به نوشتن بشوند به یكى از ناشران گفته بودند به تعداد 500 عدد از این كتاب را به‏ چاپ برسانند.یك روز آقا مجتبى آمدند پیش استاد گفتند خوب اما این كتابى كه‏ نوشته‏ایم،روى جلد،اسم نویسنده را چه بنویسیم،استاد یك نگاهى كردند و گفتند اسم‏ كتاب چى بود.آقا مجتبى گفتند:«كره اسب یتیم»استاد كمى فكر كردند و گفتند: بنویسیم:«كره خریتیم!»استاد خودشان كمى خندیدند...استاد همچنین روى احترام به‏ مادرمان بسیار تأكید داشتند:یك بار مادر،مسافرت بودند و مى‏خواستند برگردند و ما هم‏ حواسمان نبود.ایشان به ما گفتند كه چرا شما آماده نیستید،چرا خانه را آماده نمى‏كنید، بروید استقبال،چاى دم كنید،وقتى مادرتان مى‏آید شما باید بسیار احترام كنید. یالثارات:روش تربیتى استاد نسبت به فرزندان چگونه بود؟   مطهرى:ایشان هیچ‏وقت به ما فشار نمى‏آوردند،كه مثلا این كار را حتما باید بكنید.در مورد انجام فرائض،گاهى یادآورى مى‏كردند كه نماز خوانده‏اى یا نخوانده‏اى‏ و بیشتر به عهده خودمان مى‏گذاشتند،و مثلا در نوع انتخاب رشته تحصیلى،دلشان‏ مى خواست كه خودمان،بفهمیم و به یك نتیجه‏اى برسیم و یك راهى را انتخاب كنیم، نمى‏خواستند ما را اجبار كنند كه حتما این رشته را برو،با اینكه دوست داشتند به‏هرحال‏ ما برویم رشته‏هاى علوم اسلامى و طلبه بشویم،ولى هیچ‏وقت به ما اصرار نكردند.و دوست داشتند خودمان انتخاب كنیم.حتى موقعى كه من دنشگاه تبریز بودم و نامه‏ مى‏نوشتم،ایشان نامه‏ها را كه مى‏خواندند،به خانواده گفته بودند كه این على قلمش‏ خیلى خوب است،حیف است كه رشته فنى رفته،خوب است بیاید رشته‏هاى ادبیات‏ یا الهیات و...كه البته در نهایت هم،همین شد.ولى به خود من حتى یك بار هم نگفته‏ بودند كه خوب است در این رشته‏ها تحصیل كنید. یالثارات:نقش استاد در راه‏اندازى حسینیه ارشاد چگونه بود و هدف ایشان از ایجاد این مؤسسه فكرى-فرهنگى چه بود؟   مطهرى:حسینیه ارشاد،در سال 1346 تأسیس شد كه بنیانگذار اصلى آن هم خود استاد بودند و البته از نظر مالى و سرمایه‏گذارى آقاى محمد همایون»و آقاى«ناصر میناچى»هم نقش داشتند و از نظرى فكرى و فرهنگى در واقع بنیانگذار آنجا خود استاد بودند.از دو سه سال قبل از آن دنبال یك جاى مناسبى بودند.حتى استاد خودشان‏ مى‏رفتند برخى مكان‏ها را مى‏دیدند و نظر مى‏دادند تا اینكه این محل فعلى را دیدند و پسندیدند و شروع به ساختمان سازى شد و مؤسسه تشكیل شد.حسینیه ارشاد،هیأت‏ مدیره‏اى داشت كه استاد هم عضوش بود و اوائل مشكل چندانى نبود ولى كم‏كم در مسایل اجرایى مشكلاتى پیدا شد.از جمله آقاى ناصر میناچى گاهى سرخود كارهایى‏ بدون اطلاع هیأت مدیره مى‏كردند،كه اینها موجب رنجش خاطر و ناراحتى استاد مى‏شد و تذكر مى‏دادند كه كار به صورت جمعى جلو برود و در هیأت مدیره مطرح، تصویب و بعد آن كار اجرا بشود.نمونه‏هاى چنین كارهاى بدون هماهنگى در نامه‏هاى‏ استاد آمده است. یالثارات:اگر امكان دارد نمونه‏هایى از این كارها را برایمان بازگو كنید تا فضاى‏ آن روزها شفاف‏تر شود؟ مطهرى:مثلا آقاى میناچى یك مصاحبه‏اى با تلویزیون شاه كرده و ظاهرا پخش‏ هم شده بود(در مورد حسینه ارشاد)بدون اطلاع هیأت مدیره و شخص استاد خیلى‏ ناراحت شدند و فرمودند كه من احساس مى‏كنم عده‏اى مى‏خواهند این موسسه را به‏ دولت وصل كنند یا آن را دولتى بكنند.در صورتى كه این یك مؤسسه مستقل است. یا اینكه یك سرى كلاس‏ها به صورت مختلط براى دختران و پسران گذاشته بودند،در حالى كه كلاس‏ها باید جداگانه مى‏بود مخصوص پسرها و دخترها. یالثارات:چه شد كه استاد نهایتا از هیأت مدیره حسینیه ارشاد استعفا داده‏اند؟   مطهرى:این‏گونه مسائل بود كه استاد كم‏كم احساس كردند،آقاى میناچى سر خود یك كارهایى مى‏كند،استاد اعتراض كردند و وقتى هم كه بعد از دو سه سال استاد، مرحوم دكتر شریعتى را دعوت كردند و ایشان هم آمدند و خب كم‏كم سخنرانى‏هاى‏ دكتر شریعتى مورد استقبال قرار گرفت،اینجا تك‏روى‏هاى آقاى میناچى شدت گرفت‏ و احساس كرد كه دیگر احتیاج به آخوند و روحانى نیست. یالثارات:در صورتى كه خود استاد،دكتر شریعتى را دعوت كرده بودند كه‏ به حسینیه ارشاد بیایند...   مطهرى:بله،خود استاد دعوت كردند.اصلا استاد،دكتر شریعتى را كشف كرد: بدین معنى كه ایشان سخنور خوبى است و مى‏تواند جوان‏ها را جذب بكند و شاید تا آن‏ موقع خیلى‏ها دكتر شریعتى را نمى‏شناختند.در یك سخنرانى كه دكتر شریعتى در كانون نشر حقایق مشهد داشتند،استاد آنجا حضور داشتند و از نزدیك بیان دكتر را دیده‏ بودند. یالثارات:این مسأله مربوط به چه سالى بود؟   مطهرى:دقیقا نمى‏دانم،ولى فكر مى‏كنم،سال 47 بوده و بعد استاد،دكتر شریعتى‏ و پدرشان را باهم دعوت مى‏كنند به حسینیه براى همكارى و دكتر شریعتى زمانى به‏ حسینیه ارشاد مى‏آیند كه دو سال از فعالیت حسینیه ارشاد گذشته بود و به دعوت‏ استاد هم بوده است:حتى آن موقع استاد از طرف برخى مورد انتقاد قرار گرفته بودند كه‏ چرا چنین كسى را دعوت كرده‏اید؟ یالثارات:چه عوامل و مشخصا چه كسانى باعث شدند نهایتا استاد از حسینیه‏ ارشاد استعفا بدهند؟   مطهرى:همین امثال میناچى و برخى دیگر-مخصوصا شخص میناچى كه‏ استاد از دستش خیلى ناراحت بودند-در نامه‏هاى استاد هم هست و ایشان مى‏گوید كه‏ این فرد كسى است كه خونها به دل من كرده است.عدم صداقت‏ها و...براى استاد كه‏ با خلوص نیت كامل آمده بودند،بسیار ناراحت‏كننده بود و استاد مى‏گفتند بیایید با صداقت كار كنیم.حتى یك بار همین‏ها،وقتى كه استاد گرم سخنرانى بود،میكروفن را قطع كردند و این شیطنت‏ها را هم مى‏كردند.همین طیف میناچى و امثال اینها،احساس‏ كردند دكتر شریعتى ابزار خوبى است براى پیشبرد اهداف خودشان جهت مبارزه با روحانیت و همین طیف كم‏كم به مخالفت با حضور روحانیت در آنجا شروع كردند و همه ایشان را مسؤول مى‏دانستند(برخى از علما و مراجع و مردم)ولى كارها دست‏ آنها بود و آنها داشتند كارها را انجام مى‏دادند،استاد احساس كردند كه ماندنشان به‏ صلاح نیست و خوب بزرگان هم مى‏گفتند كه ما شما را مسؤول مى‏دانیم.مثلا برخى‏ حرفها كه دكتر مطرح مى‏كرد خلاف نص تاریخ بود و استاد تذكر مى‏داد،دكتر شریعتى براى اصلاح حرف‏هاى خود در جلسه‏هاى بعدى حرفى نداشت و بالاخره‏ همین طیف دوباره كارشكنى كردند و ادامه همكارى استاد فراهم نشد و استاد آمدند بیرون. یالثارات:مایلیم در مورد مسایل دكتر شریعتى و استاد بیشتر برایمان توضیح‏ بدهید...   مطهرى:خوب بعدها دیدگاههاى دكتر شریعتى روشن شد،و انتقادهایى از دكتر شریعتى كردند و استاد معتقد بودند كه دكتر شریعتى از ماركسیسم تأثیر پذیرفته‏اند و آن‏ اعلامیه را در سال 56 دادند.این اعلامیه در سال 56 كه به همراه بازرگان امضا كرده بودند -هرچند متن اصلى را خود استاد نوشته بودند.كه ضمن تقدیر از زحمات دكتر شریعتى‏ در جهت سوق دادن نسل جوان به اسلام انتقادهایى هم كرده بودند و دیگر اینكه دكتر اشتباهات فراوان زیادى داشته‏اند و ما باید نظرهایمان را اعلام بكنیم و بعد هم جوسازیهاى‏ زیادى علیه ایشان شروع شد.بعدها برخى تبلیغ كردند كه استاد در فوت ایشان نقش‏ داشته‏اند؟ یالثارات:مشخصا چه كسانى؟   مطهرى:همین طرفداران متعصب دكتر شریعتى!مثلا یك نمونه آن،این است‏ كه انجمن اسلامى دانشجویان در آمریكا در سالگرد فوت دكتر شریعتى اعلامیه صادر كردند و الان هم اعلامیه‏شان هست. یالثارات:همین گروه دكتر ابراهیم یزدى؟   مطهرى:بله،گروه دكتر یزدى در اعلامیه‏شان نوشته بودند مثلا خلق قهرمان‏ ما مى‏دانند كه همان اندازه كه رژیم ضد خلقى شاه در قتل دكتر شریعتى نقش داشته‏ كسانى هم كه عدل الهى(یكى از كتابهاى استاد)مى‏نویسند و خدمات متقابل اسلام و ایران مى‏نویسند،اینها هم دستشان تا مفرغ به خون مرحوم دكتر شریعتى آغشته است و خوب با همین اعلامیه‏ها جوان‏ها را تحریك مى‏كردند و اینها زمینه‏اى شد براى پیدایش‏ گروه فرقان. یالثارات:یكى از دلایلى كه نشان مى‏دهد كه دكتر شریعتى تمایل داشته برخى‏ از دیدگاههایشان اصلاح بشود،همان نامه‏هایى است كه به برخى نوشته‏اند و به آنها وكالت داده‏اند این كار را انجام بدهند...   مطهرى:این مسایل در همان برنامه استاد به حضرت امام(ره)در سال 56 آمده است‏ و خود دكتر هم اذعان داشته كه اشتباهاتى داشته است.به خاطر همین تدوین و پیاده‏ كردن نوارهاى ایشان بود كه بسیار در وقت كم صورت مى‏گیرد و همین سرعت كار مشكلاتى را به وجود مى آورد و همین اعتراف دكتر به برخى اشتباهاتش را استاد دلیل‏ حسن نیت ایشان مى‏دانستند و دكتر شریعتى هم هیچ ادعاى اسلام‏شناسى در مقابل استاد مطهرى نداشت اما یك عده‏اى دور ایشان را گرفته بودند تا او را از روحانیت جدا كنند و باز هم همان طیف مانع این كار شدند به منظور ادامه استفاده ابزارى از دكتر.آن‏طور كه‏ شنیده‏ام دكتر به استاد حكیمى و علامه جعفرى وكالت مى‏دهند كه آثارش را اصلاح‏ كنند و استاد هم به آن صحه بگذارند:حتى آقاى حكیمى مى‏گویند ما كار را در طبقه بالاى‏ دفتر نشر فرهنگ اسلامى شروع كردیم و وقتى شروع كردیم،دیدیم این آثار در تیراژ خیلى بالا منتشر شده‏اند،كه اصلاحات ما دیگر اثرى نداشته باشد و آقاى حكیمى هم‏ گفتند ما وقتى چنین وضعى را دیدیم،كار را رها كردیم استاد نظر داشتند این آثار اصلاح‏ بشود و جوانان بتوانند كماكان از آثار ایشان استفاده بكنند و این نشانه صداقت استاد مى‏باشد ولى عده‏اى هنوز هم نمى‏خواهند این واقعیات را قبول كنند. یالثارات:یكى از مسایل دیگر در دوران فعالیت سیاسى استاد،موضوع‏ پیشنهاد بازرگان براى سمت ریاست دولت موقت است استاد با چه تحلیلى بازرگان‏ را پیشنهاد دادند،با توجه به اینكه ایشان را كاملا از نظر فكرى و اعتقادى مى‏شناختند...؟   مطهرى:در سفرى كه استاد به پاریس داشتند،قطعى شد كه افرادى معین‏ بشوند،به تایید امام برسند و اسامى اینها به عنوان اعضاى شوراى انقلاب معرفى بشود. ظاهرا این ماموریت به استاد محول مى‏شود و امام مطرح مى‏كند كه شما در برگشتن‏ به ایران این كار را انجام دهید و استاد هم بعد از مشورت با دوستان،این افراد را به امام‏ معرفى مى‏كنند و شوراى انقلاب با حضور برخى از روحانى‏هاى سرشناس شكل‏ مى‏گیرد اینكه آیا آقاى بازرگان جزو افراد اولیه معرفى شده به امام از طرف استاد بوده‏اند،دقیقا نمى‏دانم،ولى در اینكه در معرفى آقاى بازرگان به عنوان رییس دولت‏ موقت،استاد نقش اول را داشته‏اند،شكى نیست.شوراى انقلاب هم قبول مى‏كنند و این نبوده كه مخالف باشند و دیگران هم موافق بوده‏اند ولى شاید تاكید بیشتر را استاد داشته‏اند و امام هم موافقت مى‏كنند،به عقیده خود من این انتخاب در آن موقع‏ انتخاب خوبى بوده است و هرچند استاد معتقد بودند ایشان بسیار علم‏زده هستند و در بسیارى از مسایل اعتقادى دچار مشكل هستند و در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه‏ و روش رئالیسم هم به خیلى از انحرافات فكرى بازرگان اشاره كرده‏اند از جمله در مباحث توحید و خداوند و معاد و مساله روح.بازرگان هم استاد را خیلى بیشتر از سایر روحانى‏ها قبول داشتند و حتى بیشتر از امام(ره)استاد را قبول داشتند و حرف شنوى‏ داشتند.این‏طور كه معلوم مى‏شود استاد هم از بازرگان ناامید شده بودند.من به خاطر جمله‏اى عرض مى‏كنم كه ایشان روز آخر عمرشان مطرح كردند كه در سر سفره‏ ناهار بود و من به ایشان گفتم كه آقاى بازرگان گاهى گوشه و كنایه مى‏زنند به امام،و حالت تمسخر و چنین حرف‏هایى زده‏اند،استاد گفتند خود شما شنیده‏اى یا از دیگران‏ شنیده‏اى؟گفتم از تلویزیون شنیده‏ام.استاد كمى ناراحت شدند كه بله امام هم از دست ایشان ناراحت هستند و ما تصمیم داریم ظرف دو سه روز آینده،بازرگان را بركنار كنیم و یك دولت انقلابى سر كار بیاوریم و من مطمئن هستم اگر ایشان زنده‏ مى‏ماندند حتما این كار را مى‏كردند و شاید كار به قضایاى استعفاى بازرگان هم‏ نمى‏كشید. به نظر من این انتخاب خوبى بود براى چند ماه و بعد بركنار شدند،كارى كه‏ استاد هم نظرشان همین بود.در واقع در آن دوره شاید یك زیركى بود كه استاد به‏ خرج دادند و كمى آمریكا را منفعل كردند:براى اینكه زودتر دست بردارند از حمایت‏ شاه و وقتى كه بازرگان معرفى شد و یك گرایشهایى به غرب هم داشتند،زودتر آمریكا شاه را رها كرد. یالثارات:خوب حالا رسیدیم به روزهاى آخر عمر استاد و شهادت ایشان، دوست داریم این روزها را از زبان شما بشنویم این مسایل را بیشتر باز كنید...   مطهرى:من چند روز قبل از شهادت در تهران نبودم و تبریز بودم.آنجا در دانشكده فنى رشته مكانیك مى‏خواندم.فردایش روز كارگر بود،یك مرتبه دلم‏ هواى تهران كرد و آمدم تهران:براى اینكه تصمیم قبلى براى آمدن نداشتم.رادیو داشت سخنرانى ایشان را پخش مى‏كرد.بعد از ظهرى بود كه به گوشم خورد،یك‏ دفعه هواى تهران كردم.بین راه با خودم مى‏گفتم براى چى دارم مى‏آیم،من كه‏ كارى ندارم،كاش مى‏گذاشتم براى دو هفته دیگر،به‏هرحال آن روز آمدم تهران، استاد نشسته بودند و خیلى خوشحال شدند و صحبت‏هایى منعكس شد تا اینكه ظهر شد و بر سر سفره نشستیم.نكته بسیار مهم این بود كه بسیار شاد بودند و تا آن روز آخر خیلى شاد بودند و براى من عجیب بود كه چطور اینقدر مى‏گویند و مى‏خندند.من‏ بودم و همین آقاى لاریجانى(رییس صدا و سیما)كه دامادمان هستند.و منتظر بودند ما چیزى بگوییم،ایشان بخندند یا خودشان چیزى بگویند و خودشان بخندند و هى نكته‏ مى‏گفتند و مزاح مى‏كردند و همان مسایل را كه گفتند در مورد بركنارى بازرگان،سر سفره مطرح كردند تا اینكه شب شد و والدین گفتند استاد مى‏خواهند بروند بیرون و شما ماشین را روشن كنید.ایشان راننده داشتند ولى موقعى كه من مى‏آمدم خودم‏ راننده ایشان مى‏شدم و منتظر بودم كه ما را صدا بزنند.آمدم پایین كه گفتند استاد رفته‏ است و ما گفتیم چى شد كه..گفتند كه یكى از دوستان آمدند سراغشان و رفتند و دیگر قسمت نبود ما با ایشان برویم،ساعت 30/10 بود كه تلفن زنگ زد،مادرمان گوشى را برداشتند،دكتر سحابى بود و گفتند كه استاد امشب پیش ما مى‏مانند كارها زیاد است‏ مى‏مانند.مادرمان احساس كرد خبرى شده است.چون هفته قبلش هم سرلشكر قرنى ترور شده بود و خود استاد هم گفته بودند كه مى‏آیند سراغ من و حتى خواب‏ هم دیده بودند.مادرم هم گفت راستش را بگویید چى شده؟ایشان آیا ترور شده‏اند؟ دكتر سحابى هم گفتند بله،ایشان یك تیرى خورده به كتفشان و طورى نشده است‏ و الان بیمارستان هستند و ما باز خوشحال شدیم كه طورى نشده و سوار ماشین شده‏ به سرعت بیمارستان رفتیم.نمى‏دانستیم كه كار تمام شده است و عده‏اى آمدند و به‏ ما تسلیت گفتند و فكر مى‏كردند ما مى‏دانیم و آنجا فهمیدیم كه استاد به شهادت‏ رسیده است.وقتى برگشتیم،اطلاعیه گروه فرقان كه در كاغذ زرد رنگى نوشته بود: «خیانت شخص مرتضى مطهرى به انقلاب توده‏هاى خلق بر همه روشن بود لذا اعدام انقلابى نامبرده انجام پذیرفت»و زیرش با خط قرمز نوشته بودند:«فرقان»، مثل یك پتك بر سرمان فرود آمد كه واقعا تحملش بسیار مشكل و سخت بود. مخصوصا براى من كه این چند سال آخر همراه ایشان بودم و هر جا مى‏رفتند همراهشان‏ بودم و آن حالت مظلومیت ایشان را احساس مى‏كردم... یالثارات:حضرت امام(ره)هم در آن روزها پیامى دادند این پیام چه تأثیرى‏ در روحیه شما داشت؟   مطهرى:پیام امام كه آمد،آن پیام عجیب،نشان داد امام با عمق جان سوخته‏ است كه گفته«من فرزند عزیزى را از دست دادم و پاره تنم بود و حاصل عمرم‏ محسوب مى‏شد،دو روز در مدرسه فیضیه در سوگ مى‏نشینم»و اینها،و ما دیدیم كه‏ امام آن حالت را دارد،ما واقعا آرامش پیدا كردیم و احساس كردیم غم،غم ما نیست، غم حضرت امام امت و ملت است و یك آرامشى پیدا كردیم. یالثارات:آیا در این خصوص خاطره‏اى هم دارد؟   مطهرى:بله،ما بعد از تشییع جنازه كه در قم انجام شد،همان شب رفتیم‏ خدمت حضرت امام(ره).در منزل دامادشان آقاى اشراقى بودند كه همین حرف را زدند و گفتند:«شهید مطهرى را من بیشتر از شما مى‏شناسم و این غم،غم من است و غم شما نیست و بیش از اینكه غم شما باشد،غم من است و ایشان اصلا فرزند من‏ بودند»و حاج احمد آقا هم بعدها براى من تعریف كردند كه ما ندیدیم امام در هیچ‏ حادثه‏اى اینقدر ناراحت باشند و ما مانده بودیم كه چطور این مساله یعنى شهادت‏ استاد را به امام بگوییم كه بالاخره متوجه شدند و امام بعد از شنیدن شروع كردند به‏ كشیدن محاسنشان و هى مى‏گفتند:مطهرى!مطهرى!مطهرى!و مى‏گفتند هربار كه‏ سرود مطهرى از تلویزیون پخش مى‏شد،امام گریه مى‏كردند و یا وقتى سخنرانى‏هایش‏ پخش مى‏شد،امام گریه مى‏كرد و تا چهلم هم امام چندین بار در سخنرانیهایشان اشاره‏ كردند و این نشان مى‏داد از ذهنشان نمى‏رود و باز در سالگرد پیام دادند كه امام براى‏ هیچكس پیام ندادند و در دومین سالگرد هم پیام دادند و در سال سوم صحبت كردند. امام قصد داشتند آثار ایشان و یاد استاد همیشه زنده باشد و از یاد نرود به خاطر اینكه یك‏ خط فكرى بود و صرف شهادت نبود. منبع:مجله سیاسی فرهنگی یالثارات ارسال توسط کاربر محترم سایت :j133719 /ج  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 534]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن