تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه دیدید که بنده ای گناهان مردمان را جستجو می کند و گناهان خویش را فراموش کرده...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804936002




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

صفحه آخر - به دنبال راه حل


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: صفحه آخر - به دنبال راه حل
صفحه آخر - به دنبال راه حل

ابوالفضل جليلي: من هنوز هم در رابطه با تبليغات به يقين نرسيده‌ام، يعني نمي‌دانم كه آيا اين درست است كه هر كس و يا هر شركتي كه پول زيادي در حد هزينه تبليغ كالايش را در تلويزيون و يا حتي روزنامه‌ها دارد، جايز است كه جنس‌اش را تبليغ كند. حتي اگر كيفيت كالاي مورد بحث آنقدرها هم مرغوب نباشد، يا نه؟ و در عوض يك توليدكننده خرده‌پا كه هنوز آهي در بساط ندارد و بالطبع از عهده هزينه تبليغ در هيچ رسانه‌اي برنمي‌آيد، هرچند كه كالايش هم مرغوب باشد، بايد در گمنامي و احتمالا كم‌فروشي كه گاهي هم منجر به ورشكستگي مي‌شود، بماند. سال‌ها پيش، به تبليغ ايراد مي‌گرفتند، يادم مي‌آيد در فيلم سينمايي «درنا» كه دو سال بعد از پايان فيلم «گال» آن را مي‌ساختم، حتي به تبليغ فرهنگي‌اي كه در خيابان‌هاي شهر، انجام داده بودم ايراد گرفتند و يكي از دلايل توقف فيلم همين مسئله تبليغ بود كه مي‌گفتند اشكال دارد، به هر حال بعدها وضعيت به‌گونه‌اي ديگر شد و تبليغات به‌گونه‌اي شد كه امروزه حتي روي شيشه‌هاي اتوبوس‌هاي واحد هم مي‌بينيد كه پوشيده از تبليغات رنگ و وارنگ است. خب لابد مسوولان در اين خصوص به نتايجي رسيده‌اند كه من نمي‌دانم، بحثي هم ندارم. موضوعي كه مي‌خواهم بعد از اين مقدمه بگويم نگاه شخصي من به مقوله تبليغ است. در همان زمان كه به اين مسئله اشكال مي‌گرفتند، من با خودم زياد فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه حالا مي‌گويم، به‌عنوان مثال، بعد از ورود نان‌هاي فانتزي و رواج آن و از بين رفتن تدريجي نانوايي‌هاي سنتي، فرضا وقتي در موسسه فرهنگي، هنري عروج مدت يك‌سالي مشغول تدوين فيلم بودم، دستياري داشتم كه هر روز چندتايي نان فانتزي مي‌خريد و ما به‌جاي شام و گاهي ناهار با مقداري ماست مي‌خورديم. دستيار من هر روز از يك مغازه نان مي‌خريد تا آنكه يك روز به او گفتم مثلا نان‌هايي كه امروز خريده‌اي خيلي خوب است، بعد از اين فقط از همين مغازه خريد كن. البته مي‌دانيد كه در كشور ما معمولا چنين است كه هر كالا و يا مواد خوراكي‌اي كه شروع به توليد مي‌كند تا مدتي بسيار مرغوب است اما همين كه مشتري خود را پيدا كرد صاحب كالا به قول معروف، آب مي‌دهد در ميان مواد و به‌تدريج از مرغوبيت جنس كاسته مي‌شود، اما نانوايي مورد نظر ما تا آن‌وقت كه ما در آن مكان بوديم و خريد مي‌كرديم، به عقيده من روز به روز نانش از نظر كيفي بهتر مي‌شد و از نظر قيمت هم تغييري نمي‌كرد. پيش خودم فكر كردم بهترين نوع تبليغ مي‌تواند اينگونه باشد؛ تا زماني كه جنسي مرغوب از سوي توليدكننده به مردم ارائه مي‌گردد، رسانه‌ها، اعم از دولتي يا غيردولتي با تخفيف ويژه، جنس مورد نظر را تبليغ كنند، براي هر كس يا هر شركتي كه مي‌خواهد باشد، اما همين كه از مرغوبيت كالاي مورد نظر كاسته شد تبليغ ممنوع گردد. براي توليدكنندگان كوچك هم چنانچه كالاهايشان از نظر كيفي و قيمت داراي ارزش والايي بود، رسانه‌هاي دولتي يك تا سه بار مجاني تبليغ كنند. اين نظر شخصي بنده بود در خصوص تبليغات. و اما مسئله‌اي كه باعث گرديد اين مطلب را بنويسم: حضورتان عرض كنم كه، دو سال و اندي پيش كه مي‌خواستم فيلم سينمايي «حافظ» را شروع كنم به هر دري زدم براي كمك گرفتن كه متاسفانه يا خوشبختانه نشد. يعني كسي كمكي نكرد. حق هم داشتند، چرا كه فيلم‌هاي من اصولا اجازه اكران نمي‌گيرند البته در داخل، خب طبيعي بود كه هركس مي‌خواست كمكي بكند، اولين سوالش اين بود كه اين فيلم در چه رسانه‌اي به نمايش درمي‌آيد. تلويزيون يا سينما؟ و من صادقانه جواب مي‌دادم احتمالا در خارج از كشور، و بيشتر در جشنواره‌ها، و خب جواب آنها هم طبيعتا منفي بود. اما در اوج نااميدي يك روز بعدازظهر رفتم سراغ آقاي مهندس حسن نفيسي، مديرعامل شهر صنعتي كاوه، به ايشان گفتم، جوامع هنري به من كمكي نكردند، آيا شما مي‌توانيد در ساخت فيلم «حافظ» به من كمك كوچكي بكنيد؟ ايشان تا اسم حافظ را شنيد جواب مثبت داد و كمك كرد، البته فضاي فيلمبرداري ما در بيابان و روستا بود، اما اقامت ما و هزينه خورد و خوراك را در هتل شهر صنعتي پذيرفت كه ممنونشانم، اما اين تنها يك كمك مادي بود، زماني‌كه ما در آن مكان بوديم و كار مي‌كرديم دوستاني پيدا كرديم كه بسيار ارزشمند بودند و بسيار به ما كمك كردند از جمله كارمندان و كارگران قسمت «آتش‌نشاني» شهر صنعتي؛ مثلا درخصوص ساخت و پرداخت مكان‌هاي فيلمبرداري. به‌خصوص كه ما نياز شديد به‌ آب داشتيم و بروبچه‌هاي آتش‌نشاني از جان و دل ما را ياري دادند. خيلي كمك‌شان با ارزش بود به‌گونه‌اي كه من ارتباطم را با آنها تا همين حالا حفظ كرده‌ام. گاهي وقت‌ها كه از فضاي شهر و ترافيك و شلوغي آدم‌ها احساس خستگي مي‌كنم، راه مي‌افتم، مي‌روم «شهر صنعتي» ويكراست سراغ بروبچه‌هاي صميمي آتش‌نشان، كمي مي‌نشينيم به صحبت، گاهي با هم چاي مي‌خوريم، گاهي ناهار... گاهي هم درددل مي‌كنيم و يا از خاطرات خوشي كه در ساخت فيلم «حافظ» داشتيم با هم صحبت مي‌كنيم. بعد هم برمي‌گردم سراغ كار و زندگي معمول سينمايي. يكي از اين بچه‌هاي آتش‌نشان كه وضعيت مالي چندان خوبي هم نداشت و هنوز هم ندارد، «البته داخل پرانتز بگويم كه كلا همكاران آتش‌نشان، لااقل در آن شهر صنعتي كه من مي‌دانم وضعيت زندگي‌شان مثل خود من است. چندان تعريفي ندارد، اما دوست مورد نظر كمي ضعيف‌تر از ديگر همكاران» بله، اين دوست آتش‌نشان عاشق تلويزيون بود و هنوز هم هست. البته عاشق جعبه تلويزيون، دستگاه تلويزيون. مدام مي‌گفت اگه بتونم يك ميليون و خرده‌اي جمع كنم در اولين فرصت مي‌رم يك تلويزيون بزرگ «LCD» دار پاناسونيك مي‌خرم. و آنقدر اين مسئله را تكرار كرده بود كه بالاخره خداوند اين مبلغ را به او داد و خريد و به آرزوي تلويزيوني‌اش رسيد و كلي ذوق و شوق كه برنامه‌ها را مثل سينما تماشا مي‌كند و مهم‌تر اينكه چقدر خانواده‌اش كيف مي‌كنند. سه چهار روز قبل يعني يك‌ماه بعد از خريد اين تلويزيون بزرگ توسط دوستمان، بنده رفتم به همان شهر صنعتي و همان آتش‌نشاني، كه هنگام خداحافظي برخورد كردم با همين دوست عزيز. به‌قدري آشفته و ناراحت و در عين حال غمگين بود كه حد و حساب نداشت. دليل ناراحتي‌اش را پرسيدم، گفت: دو روز قبل پسربچه 20 ماهه‌اش، از كنار دستگاه تلويزيون عبور مي‌كرده، دستش به دستگاه اصابت كرده و مانيتور يا صفحه تلويزيون به زمين پرتاب شده و صفحه دو نيم شده. دوستم تمام كاتالوگ‌هاي تلويزيون را به من نشان داد و مدعي بود كه، كسي كه از جانب فروشگاه يا نمايندگي شهرستان براي نصب آمده بوده، دستگاه نمايش را درست نصب نكرده و علت از بين رفتن تلويزيون نداشتن تجربه و تبحر آقاي نصاب بوده. و از آنجا كه فروشنده موضوع را قبول نكرده، يك شكايت نوشته كه مي‌خواهد روز بعد از اتفاق وارد مقوله شكايت و اينگونه مسائل شود. دلم برايش سوخت، براي هر دو طرف، دوست من كه بعد از لابد چند سال پس‌انداز پولي دست و پا كرده و به آرزو نرسيده، تمام روياهايش بر باد رفته.

آن كارگر نصاب هم به‌گونه‌اي مثل دوست من، تازه‌جواني كه اگر بخواهد خسارت بدهد، خدا مي‌داند چه بايد بكند.
يكباره چند خلاصه طرح درخصوص كمك به اين دوست آتش‌نشان به ذهنم رسيد، كه آخرين‌اش را مي‌گويم: خيلي ساده، زنگ زدم به نمايندگي «پاناسونيك» در تهران، و موضوع را گفتم به اضافه اينكه به ايشان يادآور شدم كه آگاهم به اينكه شما هيچگونه تعهدي در قبال اين اتفاق نداريد، و مي‌دانم كه قيمت اين دستگاه خيلي زيادتر از آن است كه به‌عنوان مثال شما بخواهيد بذل و بخششي كنيد، ولي خب دوست من يك كارمند ساده است و من احساس مي‌كنم نيازمند كمك. درست است كه تلويزيون، نان شب نيست، اما گاهي برخي از مسائل براي بعضي از آدم‌ها در برخي از مواقع از نان شب مهم‌تر مي‌شود. از مسوولان پاناسونيك خواستم كه فقط بخش كوچكي از هزينه‌هاي تبليغاتي‌شان را امروز به عنوان كمك به يك آتش‌نشان شريف اختصاص دهند. حتما باارزش خواهد بود... چرا خواستم از پاناسونيك و مسوولان آن تشكر كنم، نه به اين دليل كه قبول كردند به اين كارمند ساده كمك كنند، بلكه آنها با متانت و معرفت تمام گفتند به احترام هنرمندان كشور كه تو يكي از آنها هستي، با توجه به اينكه ما نمي‌توانيم چنين قولي بدهيم، اما تمام سعي‌مان را مي‌كنيم. و من نه به عنوان تبليغ براي اين شركت بلكه به عنوان قدرداني از يك كار انساني توسط انسان‌هاي تكنوكرات چنين شركت يا سازمان يا نمايندگي‌اي اجازه مي‌خواهم كه بگويم مرسي دوستان پاناسونيك.
از طرف تمامي آتش‌نشانان شهر صنعتي كاوه
ابوالفضل جليلي
 پنجشنبه 9 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 564]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن