واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: انديشه - جهاني سازي، پايان يك جهان
انديشه - جهاني سازي، پايان يك جهان
اميد منتظري- روزبه كريمي: بخش اول اين گفتوگو را با كاظم كردواني ديروز در همين صفحه خوانديد. آنچه در پي ميآيد بخش پاياني آن است.
نقش جنبش كارگري در تحولات مي 68 چه بود؟ و از كي به سلسله اعتراضات پيوستند و آيا توانستند ارتباط نزديكي با دانشجويان برقرار كنند؟
از همان اوايل، جنبش مي 68 به دانشگاه محدود نشد. دبيرستانها، گروههاي كاري تشكيل دادند و در محله خود با همه صحبت ميكردند. به در خانهها ميرفتند، در ميزدند و ميايستادند و با مردم صحبت ميكردند. آن موقع دو سه كارخانه فرانسه در حال تعطيلي بود و كارگران شروع كردند به اعتراض و جنبش دانشجويي هم به آنجا رفت و اتفاقا آنها بخش جوان جنبش كارگران فرانسه بودند. دانشجويان و كارگران با يكديگر شروع به كار كردند و آن قرارداد معروف SJT (سنديكاي كارگري حزب كمونيست) كه رفتند و با دولت قرارداد بستند و چند وقت بعد حقوق بيشتري دريافت كردند. جنبش كارگري هم بعد از جنبش دانشجويي خوابيد، منتها كارگران به خيلي از خواستههاي خود رسيده بودند. منتها پس از مدتها سنديكاي حزب كمونيست توانست به كارگران فشار بياورد وگرنه كارگران جوان در درگيري با پليس بسيار فعال بودند و از همان روزهاي اول جنبش كارگري به اعتراضات پيوست و رابطه برقرار شد.
نقش تيپهاي روشنفكري مثل سارتر و... در آن دوره چه بود و اساسا جايگزينشدن روشنفكر متخصصها و شهروندان معترض، امروزه چه تاثيري در شكلگيري جنبشها دارد؟
حساسيت اين متفكران و سه چهار نشريه روشنفكري و تئوريك از اين جهت بود كه اينها خوراك فكري براي دانشجويان تهيه ميكردند كه نبايد ناديده گرفته شود و بسياري از دعواهاي فكري جوانان خيلي قبلش و طي ماجراي مي 68 و بعدش در اين مجلات مطرح ميشد. به غير از سارتر، چهرههاي بزرگتري هم وجود داشتند كه به طور فيزيكي حضور داشتند و در بحثها شركت ميكردند. مثلا استاد دانيل كوهن بنديت، آلن تورن بود كه جزو بزرگترين جامعهشناسان حال حاضر جهان است. اساسا اين دسته روشنفكران امروز هم هستند اما جامعه آرماني آنها كمرنگ و مشكل شده است. بسياري از آن متفكران و روشنفكران هنوز مشغول به فعاليت هستند. بعد از شكستهاي بزرگ همه اينها يك كارهايي دارند ميكنند اما هنوز همه چيز روشن نشده چون كه شكل جهان هم روشن نشده و بسياري از حرفها را نميشود به ضرس قاطع زد.
شما جريان اعتراضي اتك (attack) را نگاه كنيد كه ضد همين جريان گلوباليزاسيون است و كلي متفكران بزرگ دور آن هستند. اينها جريانهاي كوچكي نيستند. اين حرف درستي نيست كه آن مدل روشنفكري ديگر وجود ندارد. از آن طرف همان روشنفكران تكنيكال همان موقع هم بودند. پيش از اين در سايه بودند و حالا بيرون آمدند والا جريان روشنفكري كه درباره سرنوشت بشر و آدميزاده بحث كند هنوز هم حضور جدي دارد و اينها در مقابل گلوباليزاسيون صف آرايي دارند.
اگر در آن دوره پرالتهاب، لرزههاي اجتماعي دائمي داشتيم كه به تحولات جدي منجر ميشد، چه شد كه در دوره بعدي، براي مثال پس از مي 68، رهبراني مثل كوهن بنديت و يوشكا فيشر، تيپهاي بوروكرات و ساختارپذيري از كار درآمدند.
يك مقدار زيادي از آن را بايد در اين ماجراي جهانيشدن ديد. اصلا گلوباليزاسيون چهره جهان را تغيير داده است. در اروپا هم تمام معيارهاي سياسي و حزبي و... با اين جريان عوض شده است. يكي از دلايلي كه با آن ميشود شرايط امروز را تحليل كرد، همين جهانيشدن است. بعد از جنگ سرد و شكست كمونيسم روسي، حقيقت آن است كه جريان چپ نتوانست يك جامعه بديل و قابل قبول را در مقابل سرمايهداري ارائه كند. نمونه سوسياليسم واقعا موجود در اتحاد شوروي و كشورهاي اقماري آن، جوان آرمانخواه آن روز را جواب نميداد. بههمينعلت هم هيچيك از ما گرايشي به آن حوزه نداشتيم. چين هم به جز يك دوره خاص، آنچيزي نبود كه جوانان به دنبالاش بودند. در نتيجه نبود يك جامعه بديل عملا خيلي از اين نسل را به اين ايده رساند كه نميشود با اين موضع جلو رفت.
من فكر ميكنم اگر اين دو عامل را در نظر بگيريم، اين ماجراي نبود آزادي در سوسياليسم عملا موجود و بوروكراسي آن خيلي شديدتر از دنياي سرمايهداري بود. ما آن موقع در اروپا زندگي ميكرديم و به كشورهاي اروپاي شرقي رفتوآمد داشتيم و اساسا از اين كشورها منزجر بوديم و البته طرفدار سرمايهداري هم نبوديم. هيچ راهي براي اعتراض و اعتصاب در اين كشورها نبود. بهياد ميآورم كه يك بار به تظاهرات كنفدراسيون رفته بوديم تا به سياستهاي شوروي اعتراض كنيم، پليس ما را بهشدت زير مشتولگد گرفت. يا در دورههاي بعدي كه مخالف شوروي بوديم، ما را در كنگره IUS كه بزرگترين سازمان دانشجويي آن دوره در اردوگاه شرق بود، راه نميدادند. هرچند كه ما يك سازمان دانشجويي بزرگ بوديم و در بسياري از كشورها شعبه داشتيم، اصلا آن كشورها به ما ويزا نميدادند.
هرچند كه به بخش بزرگي از اين سوال جواب داديد، اما بهعنوان آخرين سوال شما دستاوردهاي مي 68 را چه ميبينيد؟
اولا جنبش زنان كاملا پس از مي 68 آغاز شد و براساس آنچه در مي68 اتفاق افتاده بود، در آزادي انديشه و نقش دانشگاه و هرچه كه شما دست بگذاريد، به خصوص در حوزه انديشه تاثيرات چشمگيري ديده شد و جالب است كه يك جريان و انقلابي كاملا شكست ميخورد، ولي از شكست آن و خاكستر آن، دوباره يك ققنوس بلند ميشود و پيروز ميشود. من فكر ميكنم مي 68 يك جريان پيروز است بهرغم شكستي كه خورده است. نهتنها در فرانسه كه در تمام اروپا اين تحولات رخ داد.
ممنون آقاي كردواني! در پايان اگر صحبت يا نكته خاصي وجود دارد، بفرماييد...
شايد يكي از چيزهايي كه بايد درباره آن دوره طرح شود، وضعيت دانشجويان ايراني خارجاز كشور وضعيت دانشجويان ايراني داخل كشور است. درست است كه در آن دوران در داخل، يك عده اين ماجراي مي 68 را تعقيب ميكردند، اما چون اين ماجرا همزمان است با بهار پراگ (همان سركوب دانشجويان پراگ)، راديو و تلويزيون ايران بهطور عمده به آن پرداختند چرا كه جنبه ضدشوروي داشت و اصلا بازتابي از مسائل داخل فرانسه و مي 68 نميدادند. اما در خارج از كشور، ما حضورگسترده و فعالي در آلمان، فرانسه و آمريكا داشتيم و اساسا كنفدراسيون نقش جدي در اين تحولات جنبش جهاني دانشجويي داشت كه خود جاي بررسي دارد.
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]