واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: جهان - روسيه پس از پوتين
جهان - روسيه پس از پوتين
الهه كولايي: درك شرايط سياسي بعد از فروپاشي اتحاد شوروي در فدراسيون روسيه، بدون توجه به تاريخ، فرهنگ سياسي و تحولات اين كشور در دوران اتحاد به درستي صورت نخواهد گرفت. با فروپاشي شوروي تصوير ساده شدهاي از امكان دموكراتيك شدن در اين كشور شكل گرفت. نهتنها در داخل روسيه، بلكه در خارج از آن كشور، اين حادثه گامي به سوي دموكراتيكسازي دراين كشور تلقي شد. با در نظر گرفتن تجربه كشورهاي ديگر در شرق اروپا، به زودي بسياري از ناظران و تحليلگران، درخصوص امكان يا امتناع اين انتقال در روسيه، ترديدهاي جدي را مطرح كردند. در واقع اين سوال بهطور قابل توجهي مطرح شد كه آيا با فروپاشي حزب كمونيست و نابودي نظام كمونيستي، شرايط دموكراتيك شدن در روسيه فراهم آمده است؟ توجه به اين نكته نيز ضروري است كه خميرمايه اصلاحات سياسي گورباچف (گلاسنوست)هم، بازگشت به عصر شوراها و تحقق بخشيدن شعار «همه قدرت از آن شوراها» در دوران لنين بود. تلاش براي دموكراتيكسازي اتحاد شوروي كه با فروپاشي نظام كمونيستي نيمهتمام ماند، از سوي يلتسين در شرايط پس از استقلال فدراسيون روسيه دنبال شد. از بين رفتن حزب كمونيست براي بسياري از روسشناسان براي انتقال دموكراسي به روسيه، لازم ولي نه كافي تلقي شده بود. در واقع بعد از فروپاشي اتحادشوروي، به زودي اين بحث مطرح شد كه صرف پيروزشدن دموكراتها در روسيه، به مفهوم برقراري دموكراسي در اين كشور نيست و فروپاشي نظام كمونيستي نيز به ضرورت به معناي برپايي نظام دموكراتيك در اين كشور به شمار نميآيد. هر چند برخي از ناظران سطحينگر و ناآشنا با تاريخ و فرهنگ اين كشور بسيار تمايل داشتند اين نتيجهگيريها را برجسته و بزرگ سازند. واقعيت اين است كه حزب كمونيست اتحاد شوروي، تمام زيربناهاي شكلگيري نهادهاي دموكراتيك را از ميان برده بود و در شرايط نابودشدن خود آن امكان جايگزينسازي بديل جديدي در عمل وجود نداشت. نكته ديگر آنكه فرآيند سريع دولتسازي پس از فروپاشي نظام كمونيستي، به نوبه خود نميتوانست به ضرورت بيانگر اعمال حاكميت مردم باشد. هرچند قانون اساسي دموكراتيكي ابتدا پس از فروپاشي اتحاد شوروي در روسيه مورد تصويب قرار گرفت، ولي به زودي منازعه ميان پارلمان و رياست جمهوري، جاي خود را به نظام مبتني بر قدرت رئيسجمهور در اين كشور داد كه با ويژگيهاي اين كشور و تاريخ و فرهنگ سياسي آن انطباق بيشتري داشته است*. به اين ترتيب تحولات بعد از فروپاشي اتحادشوروي از گلولهباران پارلمان روسيه در مسكو در سال 1372، تا آغاز جنگ در چچن در 1373 و وقايعي كه پس از آن به سرعت رخ داد و توجه مردم به جريانهاي افراطي راست و چپ به خوبي نشان داد پايههاي دموكراسي در اين كشور چقدر شكننده است.
در واقع انقلاب دموكراتيك در روسيه، برخلاف جوامع اروپايي در شرايطي رخ داد كه پايههاي اجتماعي و اقتصادي آن فراهم نشده بود، بنابراين هراس از عدمشكلگيري اين زيربناهاي اجتماعي و اقتصادي، ابهامات جدي در فرآيند دموكراتيكسازي در اين كشور به وجود آورد. به هر حال جريانهاي دموكراتيك در روسيه تلاش كردند تودههاي روس را به شهروندان روسي تبديل كنند، در حاليكه ميهنپرستان مليگراي روس در پي تقويت مفهوم و مصداق «ملت روس» برآمدند. براي ميهنپرستان روس كه اساسا در جناح راست قرار ميگيرند، نابودي اتحاد شوروي، نبايد به معني نابودي هويت «دولت روسي» و «ملت روسي» تلقي شود. به هر حال روند تحولات پس از استقلال روسيه به دنبال فروپاشي اتحاد شوروي نشان داد در غيبت يك زيرساخت اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي توسعهيافته، تنها نيرويي كه قادر به تامين و تضمين ثبات و امنيت روسيه است، يك دولت قوي است. بهطور تاريخي دولت روسي همواره براي تامين امنيت از مشروعيت قابل توجهي براي تحديد آزاديها برخوردار بوده است. اين شرايط باعث تقويت جايگاه طرفداران اين نظريه شد كه: براي انتقال از نظام كمونيستي به دموكراسي ليبرال، در شرايطي كه زيرساختهاي مناسب شكل نگرفته است، بايد از يك مرحله دموكراسي اقتدارآميز عبور كرد. با بروز اختلافها و ناآراميها در داخل روسيه و پيرامون آن، بر نفوذ هواداران اين نظريه افزوده شد. به هر حال اين نكته قابل تامل است كه در جامعهاي كه سنتهاي دموكراتيك نهادينهشده ضعيف است، تقاضاي داشتن دولت قوي اجتناب ناپذير به نظر ميرسد.
اصلاح قانون اساسي روسيه براي افزايش اقتدار رئيسجمهوري، همراه با تاييد پارلمان و تامين ظرفيتهاي قانوني به دنبال آن شكل گرفت. وقوع و گسترش اقدامات تروريستي در روسيه، در آستانه به قدرت رسيدن ولاديمير پوتين و نقش برجسته او باعث برجسته شدن و مورد توجه قرار گرفتن اين ايدهها در روسيه شد. نقشي كه پوتين توانست در تامين ثبات و امنيت روسيه ايفا كند، بهويژه در جهان پس از 11 سپتامبر، بهرهمندي او را از فضاي بينالمللي در جهت تقويت زمينههاي قدرت داخلي، روشنتر ساخت. در واقع ميراث پوتين كه در امتداد تحولات دهه 1990 براي مردم روسيه، بهبود فزاينده شرايط زندگي آنها به مدد افزايش چشمگير بهاي نفت و به دنبال آن گاز بوده، شرايط را براي تداوم سياستهاي وي در حوزه سياست داخلي و خارجي مهيا ساخته است. نحوه به قدرت رسيدن پوتين از طريق بوريس يلتسين و شيوه روي كار آمدن ديميتري مدودف با شباهت بسيار براساس همان الگو؛ احتمال تداوم در سياست داخلي و خارجي فدراسيون روسيه را كاملا آشكار ساخته است. با توجه به انتقال ولاديمير پوتين به پست نخستوزيري، اين نكته كه اساسا در ساخت واقعي قدرت در روسيه دگرگوني رخ نداده است؛ احتمال تداوم اين سياستها را روشنتر ميسازد. در پايان توجه به اين نكته نيز ضروري است كه در همه كشورهاي در حال توسعه كه روسيه در شمار بزرگترين آنها است، شكاف ميان ساختارهاي واقعي قدرت و ساختارهاي رسمي و قانوني قدرت، كمتر يا بيشتر وجود دارد. اين واقعيت در تحليل سياست داخلي اين كشور نيز بايد به طور جدي مورد توجه قرار گيرد.
* براي اطلاع بيشتر نگاه كنيد به: الهه كولايي. سياست و حكومت در فدراسيون روسيه. اهران: دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي. 1385
پنجشنبه 9 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]