محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829171862
كسي مخالف ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نبود
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: كسي مخالف ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نبود
گفتگو با سردار محمد دروديان
سردار محمد دروديان از فرماندهان دفاع مقدس و كارشناس مسائل استراتژيك و جنگ است. وي در گفتگو با رجانيوز به فتح خرمشهر و شرايط سياسي داخلي و بين المللي كه اين فتح در آن صورت گرفت پرداخته و تأكيد كرد پس از فتح خرمشهر هيچ يك از شخصيت ها و گروه هاي سياسي مخالف ادامه جنگ نبود. دروديان در باب تحقيقات جنگ كتاب هايي مانند روند پايان جنگ، علل تداوم جنگ، پرسش هاي اساسي جنگ، آغاز تا پايان، خرمشهر در جنگ طولاني و... منتشر كرده است. متن كامل اين گفتگو در ادامه آمده است:
با توجه به اينكه بخشي از خاك كشور اشغال شده بود و در داخل در گيري ها به اوج رسيده بود، چه زمينه ها و شرايطي باعث آزاد سازي مناطق اشغالي، پيروزي هاي بزرگ و شكست دشمن شد؟
بي شك پيروزي خرمشهر دفعتاً حاصل نشد و مؤلفه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و نظامي در آن نقش دارد. در بررسي شرايط متوجه مي شويم ما مسئله اي بنام "شكاف" در ساختار سياسي كشورمان را داشتيم كه اين شكاف در دوره رئيس جمهوري بني صدر رخ داد.
بين تهاجم نظامي و تحركات عوامل داخلي آن يك نسبت و هماهنگي وجود داشت. در مورد جنگ وقتي عراق حمله كرد و بخشي از خاك ما را اشغال كرد، پيروزي عراق و اشغال كشور توسط او، نسبتي با وضعيت ما دارد. يعني وقتي كه ما شكست مي خوريم و عراق حمله مي كند اين مسئله به اختلافات ما دامن مي زند و بحثهايي از قبيل اينكه در اين شكست مقصر كيست و چطور مي توان اين شكست را جبران كرد، پديد مي آيد. بنابراين بين وضعيت نظامي ما، و بين پيروزي و شكست و ثبات و بيثباتي در داخل كشور، تناسبي وجود دارد. اگر اين برداشت درست باشد بايد گفت كه بي ثباتي داخلي دقيقاً متأثر از شكست هاي نظامي و اشغال بود. برعكسش يعني اگر ما در آن دوره قادر نبوديم بي ثباتي داخلي را حل كنيم، پيروزي نظامي بدست نميآمد، پس نقطه عزيمت ما و تركيب عواملي چون يك دست شدن ساختار سياسي، ايجاد انسجام اجتماعي، حضور مردم در صحنه، حذف ضد انقلاب از صحنه سياسي، مجموعه عواملي بود كه توانست اين پيروزي بزرگ را براي انقلاب رقم بزند.
به تعبير ديگر جنگ براساس اراده و قدرت است و در اين ميان بي ثباتي داخلي، اراده و قدرت را در هم مي شكند و از بين مي برد، يعني وقتي در داخل جامعه ثبات داشته باشيم؛ اين به معني آن است كه سطحي از قدرت ايجاد شده كه هم مي تواند در داخل كشور ثبات ايجاد كند و هم مي تواند تهديد خارجي را جوابگو باشد. بنابراين عراق وقتي مناطقي را اشغال كرد، در داخل كشور اختلاف نظر بوجود آمد كه با اين مسئله چه بايد كرد، بني صدر با تكيه بر نيروهاي كلاسيك تصور مي كرد كه مي توان به راحتي مناطق اشغالي را آزاد كرد. نيروهاي نظامي به فرماندهي بنيصدر چند عمليات نظامي مانند 23مهر، توكل، نصر انجام دادند كه همگي شكست خورد. وقتي اين عملياتها شكست خورد نوعي يأس و نااميدي بر فضاي كشور حاكم شد. در اين شرايط بني صدر ديد ديگر نمي تواند با تكيه بر يك پيروزي نظامي وجهه خود را در صحنه سياسي پررنگ و قدرت را به نفع خود تثبيت كند. لذا به سمت ايجاد بحران سياسي در داخل رفتند. يعني از اسفند 59 تا مهرماه60 كشور در بي ثباتي غوطه ور بود. بي ثباتي از تبعات شكست عملياتهايي بود كه بني صدر آن را فرماندهي ميكرد. در واقع نقطه عزيمت به سوي پيروزي از داخل نضج مي گرفت. يعني اگر ما نميتوانستيم بي ثباتي را به ثبات تبديل كنيم و انسجام اجتماعي در داخل ايجاد كنيم، نمي توانستيم به اين پيروزي ها دست پيدا كنيم.
در مرحله جديد و پس از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا بايد تفكري در عرصه نظامي روي كار مي آمد كه مجدداً با شكست روبرو نشود. در عرصه سياسي ثبات فراهم شد و در چنين شرايطي اگر ما نمي توانستيم پيروزي بدست آوريم، دوباره بي ثباتي به كشور برميگشت، يعني اگر در ثامن الائمه كه مقدمه پيروزي در طريقالقدس و فتح خرمشهربود، پيروز نمي شديم دوباره بي ثباتي شروع ميشد.
بنابراين نسبت پيروزي هاي نظامي و شرايط سياسي داخلي، نسبت بسيار پيچيده اي است. بنابراين تفكر جديدي درايران ظهور پيدا كرده كه اين تفكر جديد پيروزيهاي نظامي را به همراه آورد.
مسئله دوم كه به همراه شرايط جديد به وجود آمد، تركيب جديد نيروها بود. يعني درگذشته اگر نيروهاي بسيجي و سپاهي فرع و در حاشيه و فاقد سازمان بودند، در دوره اشغال خرمشهر تا آزادسازي آن، سازمان دهي مي شوند، دسته و گردان تشكيل مي دهند و آرام آرام به سازمان نظامي تبديل مي شوند. از آن طرف با عزل بني صدر، درحقيقت مانع همكاري كه ارتش و سپاه با يكديگر مرتفع شد و در لايه هاي مختلف اين كار صورت گرفت. در اين ميان، زنده ياد شهيد صياد شيرازي نقش مؤثري در به فعليت رساندن ظرفيت هاي ارتش در جنگ و نزديك كردن سپاه و ارتش داشت.
نكته سوم در تفاوت استراتژي و تاكتيكهاست؛ يعني استراتژي و تاكتيكهاي دوره آزادسازي با استراتژيهاي دوران عمليات چهارگانه دوره بنيصدركه شكست خورد، متفاوت بود. آنها در روز و با يگان زرهي- مكانيزه مي جنگيدند، اينها شب با نيروي پياده و شهادت طلب عمليات را انجام مي دادند و خط دفاعي دشمن را شب درهم مي شكستند و روز كه مي شد در برابر ضد حملات دشمن دفاع مي كردند، بنابراين دو تاكتيك و استراتژي مختلف داشتند. بنابراين در اين 3 حوزه اين انديشه ها و رفتارهاي جديد بوجود آمد و آرام آرام تكامل پيدا كرد. در عمليات ثامن الائمه، ابعادي از اين قدرت آشكار شد. پيروزي ثامن الائمه بسيار كليدي بود، يعني اگر اين عمليات شكست مي خورد، ما دوباره دچار آن بي ثباتي مي شديم، بنابراين از اين به بعد، ثبات داخلي در كشور زمينه پيروزي نظامي را بوجود ميآورد. پيروزي نظامي هم ثبات سياسي را تضمين و تثبيت كرد.
يكي از دستاوردهاي فتح خرمشهر اين است كه نظام سياسي كه با انقلاب اسلامي استقرار پيدا كرده بود تثبيت شده و در واقع استقرار نظام برآمده از انقلاب، برجسته ترين دستاورد فتح خرمشهر است. امام هم چالش خارجي ها را حل كرد و هم بي ثباتي داخلي را.
دستاورد دوم خرمشهر اين بود كه تماميت ارضي كشور متكي بر قدرت داخلي تضمين ميشد. بنابراين فتح خرمشهر، تماميت ارضي ما مبتني بر قدرتي حاصل شد كه اين قدرت با انقلاب شكل گرفت. ريشه ها و زمينه هاي اين قدرت، مربوط به قبل از انقلاب نبود، بلكه برآمده از شرايط جديد انقلاب بود. حتي نهادهايي كه متعلق به قبل از انقلاب بودند، مثل ارتش، نقش و هويت جديدشان در چارچوب تحولات انقلاب است نه متأثر از مؤلفه هاي قدرت قبل از انقلاب. تحولات نظامي دوره بني صدر و شكست ها نشان داد، معضلات و مسائل انقلاب با تفكرات و ابزار و روش انقلاب قابل حل است.
دو نگاه به مؤلفه هاي قدرت و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي وجود داشت: يك نگاه، متعلق به حضرت امام(ره) بود كه توده هاي مردم بايد بيايند و اسلام، عاشورا و امام حسين بعنوان موتور محركه نقش اساسي دارند و يك نگاه ديگر كه بيشتر متعلق به نگاه ملي گران و با خاستگاه هاي غيرديني است. پس از انقلاب در حوزه مباحث نظامي هم همين مباحث را داريم، در يك مقطعي با تفكري روبرو هستيم كه تفكري كلاسيك است و برآمده از تفكر انقلابي امام نيست، اما از زماني كه تفكرانقلابي امام با تاثيرپذيري از مؤلفه هاي عاشورايي وارد عرصه ميشود، پيروزيهايي بزرگ بدست ميآيد. از اين زاويه فتح خرمشهر را چگونه ميتوان مورد ارزيابي قرار داد؟
نكته اساسي به نظر من اين است كه اساساً انقلاب به معناي ظهور قدرت جديد است. در واقع قدرت، قدرت را به چالش مي گيرد. قدرت شاه براساس يك نظريه برپايه 3 ركن بود: يكي: "حمايت خارجي"، دوم:"بوروكراسي اداري و ابزارهاي امنيتي، سياسي و اقتصادي"، سوم: "ارتش". با اين فرض كه قدرت است كه قدرت را به چالش ميكشد، پس يك قدرتي در انقلاب ظهور كرده كه آن قدرت توانسته، قدرت شاه را درهم بشكند. قدرت بوروكراسي اداري هم با اعتصابات مردم و اعتراضات آنها عليه اين رژيم، فرو ريخت. بدنه ارتش و سربازان هم در مقابل فرماندهان وقت رژيم متدين بودند. بنابراين قدرت ارتش هم دراثر تجزيه رأس و بدنه متلاشي شد. درنتيجه حمايت خارجي ديگر نمي توانست كارساز باشد. بنابراين عناصر اصلي قدرت آرام آرام فروريخت.
نكته اساسي اين است كه ساختار قدرت و امنيت پس از انقلاب با مدل هاي شاه و ساواك پايه ريزي و تأمين نشد و با پيروزي انقلاب ساختارهاي قبلي فروريخت و معادلات جديدي شكل گرفت. شرط پيروزي انقلاب هم اين بود كه همه مؤلفه هاي قدرت رژيم شاه فرو بريزد. بنابراين قدرت وابسته، به قدرت مستقل تبديل شد، قدرت ابزارگرا و تحت حمايت خارجي درگذشته، به قدرتي داخلي و دروني با مؤلفه هاي ايمان، انسجام، هويت، منافع ملي و ... تبديل شد. بنابراين ما بايد پيروزي هاي جديد را در چارچوب مفهومي و ماهيت ارزيابي و مشاهده كنيم. يكي از مؤلفه هاي ماهيتي اين قدرت جديد، "دين" است. دين عنصري است كه شهادت از درون آن بيرون مي آيد، درصورتي كه در ملي گرايي هميشه مي گوييم "من" و "سرزمينم". شهادت از ين نگاه بيرون نمي آيد ولي در شهادت ديگر "من" موضوعيتي ندارد، بلكه در آن هدف، مستحيل مي شوي. اين شهادت است كه قدرت ايجاد مي كند و انديشه هاي ديني است كه با تفكر عاشورا و كربلا و تحقق مدل پيروزي خون بر شمشير، انقلاب و امام پيروز مي شود و دفاع در برابر عراق شكل مي گيرد. لذا رهبري جزء مؤلفه هاي انديشه هاي ديني است؛ يعني انديشه ديني بدون رهبري و امام معني ندارد و شيعه كه همه انديشه اش براساس امامت شكل گرفته و در انتظار براي ظهور منجي است، بدون امام اصلاً برايش مبارزه حجيت شرعي و عقلي ندارد و مسئله خود را در ظهور امام ميبيند.
مردم براساس انديشه هاي ديني به رهبري امام باور داشتند و امام براساس همين مباني، رهبري مردم را برعهده گرفت. در تعامل اين مؤلفه ها، ساختار جديدي از قدرت بروز كرد كه هم انقلاب پيروز شد، هم دفاع از كشور شكل گرفت و هم پيروزي ها حاصل شد.
در واقع بايد فتح خرمشهر را ذيل پارادايمي بنام تفكر بسيجي دانست؟
بله، در واقع امام كل اين قدرت را ذيل همين مفهوم آورد، بسيجي نه لزوماً به معناي بسيج زيرنظر سپاه پاسداران، بلكه تفكر بسيجي. امام نمي گويد اين قدرت، قدرت سازمان بسيج است. سازمان بسيج براي سازماندهي تفكر بسيجي و براي به فعليت رساندن آن است و هرچه اين سازمان بزرگتر باشد و قابليت و انعطاف بيشتري داشته باشد، اين تفكر هم پوياتر خواهد شد. انقلاب با توجه به مشخصه مردمي آن ظرفيت فراواني دارد كه سپاه در جنگ بخشي از آن را بكار گرفت. تجربه جنگ با عراق نشان مي دهد كه اين قدرت از تمام قدرتها مؤثرتر بود و همين قدرت است كه طي 8 سال جنگ امكان مقاومت و ايستادگي فراهم كرد. همان ظرفيتي بود كه انقلاب توانست جلوي قدرتها بايستد و در داخل هم قدرت شاه را در هم بشكند و به پيروزي برسد.
اين جمله تاريخي امام كه فرمودند: "خدا خرمشهر را آزاد كرد"، يعني چه؟
امام بعنوان يك فقيه و عارف، رهبر سياسي شد و متكي بر توانايي هاي ذهني و هوش و تجربيات تاريخي، مؤلفه هاي قدرت را تبيين كرد. تبيين امام از اين قدرت با انقلاب شروع مي شود. امام مي گويد اينكه مردم در شهر و روستا، همه يك چيز مي گويند و هم كلام هستند، اين كار، كاري الهي است و بشري نيست؛ يعني بشر نمي تواند كاري كند كه هم اقشار در همه جا يك چيز بگويند.
دوم آنكه مردمي كه تا سالهاي نزديك انقلاب از يك پاسبان هم ميترسيدند، حالا جلوي تانك مي ايستند، اين هم يك امري الهي است. به فرمودهي امام(ره)، نوعي تحول روحي ايجاد شده است. اينها نشان ميدهد كه دورهاي جديد شروع شده و اين بشارتي الهي است كه اين طواغيت ميخواهد فرو بريزد. "لامؤثر في الوجود الاالله" يعني در هستي و وجود هيچ چيزي غير از خدا وجود ندارد. ما اين را ممكن است در لفظ بگوييم ولي امام اين را يك حقيقت مي ديد و ما را با آن آشنا كرد. گرچه خودمان نمي ديديم ولي عارف الهي آن را متذكر شد.
در قرآن هم اين معنا وجود دارد كه متذكر همين معناست: ما رميت اذا رميت و لكن الله رمي. بنابراين تعبير امام درباره فتح خرمشهر برگرفته از نگاه عرفاني ومعنوي است كه از ديدن حقيقت وجودي آن ناتوانيم ولي امام آن حقيقت را بيان كرد.
تأثيري كه فتح خرمشهر در داخل و خارج داشت چه بود و تأثير پيروزي ما در فتح خرمشهر بر منطقه، بخصوص بر كشورهاي اسلامي چه بود؟
با تهاجم عراق و اشغال بخشي از كشورمان اين تصور وجود داشت كه انقلاب ايران مهار شد و تصور نمي كردند كه جمهوري اسلامي بر بي ثباتي داخلي و تهاجم نظامي بتواند فايق شود. با فتح خرمشهر بسياري از كشورها با همان شگفتياي مواجه شدند كه با پيروزي انقلاب مواجه شده بودند.
يكي از چيزهاي الهي كه امام مي گفت نيز همين بود يعني اينكه مردم بدون هيچ سلاحي در برابر شاه و ساختارها و ابزارهاي قدرت وي پيروز شوند كه همان اراده الهي و مؤلفه هاي قدرت جديد است. عناصري مثل تحول روحي، انسجام، دست خالي در برابر دشمن جنگيدن، مؤلفه هاي جديدي است كه با حضور تفكر انقلابي امام(ره) ظهور كرده است.
نكته بعدي اينكه اگر جنگ براي تضعيف و نابودي انقلاب بود، با اين پيروزي نظامي و فتح خرمشهر، در واقع انقلاب است كه مجدداً پيروز مي شود. بنابراين به دليل نگراني كه از وقوع اين انقلاب جديد و تأثير آن بر منطقه وجود داشت، با جنگ ميخواستند آنرا مهار كنند، حالا با خطر شكست صدام و پيروزي انقلاب و گسترش آن در منطقه دوباره ايجاد مي شود. پس از فتح خرمشهر، وقتي ما با تجاوز اسرائيل به جنوب لبنان مواجه شديم، همچنان درگير جنگ بوديم ولي با اين حال واكنش نشان داديم و نيرو اعزام كرديم. اينها علائم اين بود كه انقلاب اسلامي قدرتمند و مؤثر در منطقه حضور و ظهور جديدي پيدا كرده است. هنوز هم تأثير آن حضور در منطقه هست. يعني در واقع شكست اسرائيل را بايد مبتني بر فتح خرمشهر دانست. حاكميت شيعيان در عراق و پيروزي جنبش حماس نيز كه حاصل يك انتفاضه مردمي است، برگرفته از مدل انقلاب اسلامي ايران است كه تمام معادلات سياسي را برهم زد و موجب تثبيت موقعيت ما در منطقه شد.
بين تهاجم خارجي و بي ثباتي داخلي و بين ثبات و پيروزي نظامي ارتباط وجود دارد. حالا با اين پيروزي هاي نظامي هم مي توانيم بر تحولات منطقه اي، تأثيرگذار باشيم و تحولات منطقه اي را مديريت كنيم، تحولات منطقه اي هم بر پيروزي هاي نظامي تأثير دارد.
امروز قدرت بازدارندگي ما در امتداد قدرت انقلاب اسلامي و حاصل از جنگ در منطقه و تجربياتي است كه در جنگ بدست آورديم.
حال در اين شرايط اين پرسش وجوددارد كه بعد ازفتح خرمشهر، چقدر براين مسأله سايه انداخته است؟ يعني در واقع به جاي اينكه روي ابعاد اين قدرت و فتح و پيروزي متمركز شويم، با طرح اين پرسش، اساس پيروزي بزرگ به چالش كشيده شده است. اساساً اين مسأله و اين سئوال كه چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر، ادامه پيدا كرد، غلط است. بايد صورت مسئله را درست مطرح كنيم و آن اينكه ما چرا نتوانستيم پيروزي خرمشهر با اين ابعاد گسترده منطقه اي را به يك پيروزي قطعي و استراتژيك تبديل و صدام را سرنگون كنيم؟ اين سئوال كه ماهيت سياسي دارد و عمدتاً از سوي نهضت آزادي طرح شد، به يك مجادله غلط انجاميده كه صورت مسأله اصلي و ملي را تحت الشعاع قرار داده است. يعني درواقع مسأله درست تشخيص داده نشده است.
پس از فتح خرمشهر ما وارد ساز و كارهاي تصميم گيري شديم. من در كتاب علل تداوم جنگ، اين بحث را كاملاً مورد بررسي قرار دادهام. اولين جلسه اي كه امام برگزار مي كند، بعدازظهر سوم خرداد است با هدف اين كه پس از فتح خرمشهر چه بايد كرد؟ اين جلسه با اعضاي شوراي عالي دفاع برگزار مي شود و در آن جلسه قرار جلسه ديگري گذاشته مي شود تصور مي كنم ششم خرداد بوده كه آقاي رضايي هم در اين جلسه بودند و در واقع ما پس از فتح خرمشهر درگير تصميم گيري شديم، امام از فتح خرمشهر كه از سوم خرداد تا 31خرداد يا اول تير بود، هيچ موضعي در مورد جنگ اعلام نكرده، چون ما درگير ساز و كارهاي تصميم گيري بوديم، اولين موضع گيري كه امام در مورد جنگ داشتند بعد از آن نطق تلويزيوني صدام بود كه ادعا ميكند ميخواهد عقب نشيني كند و فرداي آن روز (اول تير) امام سخنراني ميكند. امام در اين سخنراني ميگويد من ديشب يكساعت به صحبت هاي اين آدم گوش كردم و آنجاست كه مي گويد راه قدس از كربلا مي گذرد و معناي اين حرف يعني اولويت ما جنگ است و نيروها بايد از لبنان مراجعت كنند.
ما از 3 خرداد تا اول تير، مقطع بسيار سرنوشت سازي را پشت سر گذاشتيم و در حال تصميم گيري بوديم. در اين مقطع 2 اتفاق افتاده: 1- حمله، اسرائيل به جنوب لبنان كه هيئتي از ايران به لبنان رفت و امام در آن سخنراني اعلام كرد كه برگرديد. پس يكي مسئله تحولات منطقه اي است كه ما را درگير مي كند. يكي هم تحولات در داخل عراق است كه عراق اعلام ميكند حاضر است از مواضع اشغالي عقب نشيني كند، كه ما بايد نسبت به اين مسئله هم تصميم گيري كنيم.
پس ساختار سياسي كشور دنبال تصميم گيري و بحث است و با دو مسأله اساسي مواجه است: از طرفي پيروز شديم و در حال تصميم گيري هستيم كه چه بايد بكنيم و از طرف ديگر يك تحول منطقه اي و ديگر هم تحول در جبهه ها و عقب نشيني صدام است. جريانات سياسي و نيروهايي كه طرفدار امام هستند و همينطور مردم در اين شرايط خوشحالند و براي ادامه جنگ اجماع وجود دارد و شايد بتوان گفت كسي مخالف ادامه جنگ نيست و ما در موضع قدرت بوديم و اصلاً كسي تصور شكست نمي كرد كه بتوان گفت به اين دليل مخالف باشد. اگر كسي مخالف اين بحث ها باشد بايد سندي وجود داشته باشد در صورتي كه در هيچ سندي ارائه نشده است. پس اين تصميم در زمان خودش مورد اجماع و حمايت بوده، تنها دو جريان سياسي نسبت به ادامه جنگ اعلام موضع كردند: يكي حزب توده و ديگري نهضت آزادي است كه بايد جداگانه درباره آن بحث كرد.
چهارشنبه 8 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 412]
صفحات پیشنهادی
-
گوناگون
پربازدیدترینها