واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کميته مشترک، زندان قصر، زندان اوين و منافقين(5) گفتگو با حجت الاسلام و المسلمين محسن دعاگو نحوه جذب نيرو در داخل زندان به وسيله منافقين چگونه بود؟ در داخل زندان از اين موارد بسيار بود. در جوان حس سلطه گري و تفوق طلبي شديدي وجود دارد. هر جواني ميل دارد رياست کند و دستور بدهد و سازمان مجاهدين از همين مسئله، نهايت استفاده را مي کرد. آنها به افراد تلقين مي کردند پست هايي که در زندان به آنان داده مي شود، پست هاي مهم و نماد مسئوليت هاي بيروني و حکومتي است و بايد به بهترين نحو وظايف خود را انجام بدهند تا بعدها بتوانند در جامعه بزرگي که تشکيل خواهد شد- دولت آينده - عهده دار پست هاي مهم تري شوند. براي مثال مي گفتند کسي که اينجا مسئول نظافت بند است، بعدها بايد پست وزارت يک وزارتخانه را برعهده گيرد. پست هاي داخل زندان براي زندانيان مانند سمت هايي چون وزير امور خارجه، وزير کشور، رياست جمهوري و... داراي ارزش و اهميت بود. بگذاريد با يک مثال توضيح دهم. براي انجام امور داخل بند، رأي گيري به عمل مي آمد. ما حسين فيض (پسر آقاي محمدعلي فيض، از اعضاي خبرگان استان گيلان) را که جواني خوش لباس، متدين، وارسته و با احساس و فهيم بود، نامزد مسئوليت بند کرديم؛ ولي چون تعداد مجاهدين خلق و مائوئيست ها بيشتر از ما بود، او رأي نياورد. اين شکست خيلي روي حسين فيض تاثير گذاشت. در حقيقت مي توان گفت که اين ماجرا او را منقلب کرد. دو روز بعد مجاهدين خلق پس از کشف نقطه ضعف او، مسئوليت توزيع شير و ماست را به او دادند. از آن روز به بعد حسين فيض جذب سازمان مجاهدين خلق شد. در بند7 زندان قصر، جواني شمالي به نام حجت لطيفي بود. او جواني حزب اللهي و مخالف سازمان مجاهدين خلق بود، ولي روزي با کمال تعجب ديدم که او به نفع مجاهدين شعار مي دهد و از آنان دفاع مي کند. به اوگفتم: «چه شده آقا حجت؟» جواب داد: «هيچ چيز نشده.» فرداي آن روز او با يک کتري و زنبيلي که ليوان هاي چاي در آن بود، براي تقسيم چاي بين زنداني ها آمد. از او پرسيدم: «حجت چطور شد تو چاي توزيع مي کني؟» جواب داد: «به من مسئوليت اين کار را داده اند.» لطيفي پس از قبول اين مسئوليت، به مجاهدين خلق پيوست. وضعيت کاظم محدث زاده در زندان قصر براي ما خيلي عبرت انگيز بود. او در قم دستگير شده و طلبه اي کم سواد بود. اعضاي سازمان مجاهدين خلق به دليل تک نويسي هاي زياد و لودادن افراد، او را مورد خشم و غضب قرار داده بودند. وقتي که تازه وارد بند شده بودم، سيف الله کاظميان و مهدي خدايي صفت به من گفتند که محدث زاده بريده، تک نويسي کرده، اطلاعات داده و ما به او بي اعتنايي مي کنيم. در حقيقت وي را بايکوت کرده بودند. آنها به من توصيه مي کردند که به او اعتنايي نکنم. بعد از فتواي نجس بودن کفار از سوي علما در زندان و مستعقل شدن جمع ما از مجاهدين خلق، اعضاي سازمان مجاهدين خلق به محدث زاده که مغضوب و بايکوت بود، مسئوليت تقسيم ميوه ها را دادند. پس از آن او بلافاصله جذب سازمان شد. من به سران مجاهدين گفتم: «شما که تا ديروز معتقد بوديد محدث زاده بريده، آدم فاسد و غيرمعتمدي است و به او لقب زير هشتي مي داديد، چطور امروز مورد اعتماد شما واقع شده و مسئوليت توزيع ميوه را به او داديد و او را در جمعتان پذيرفتيد؟» آنها به من جواب دادند که «او خصلت هايش را حل کرده، بعضي افراد وقتي سابقه شان خراب مي شود، پشيمان مي شوند و روي خودشان کار مي کنند تا خصلت هايشان را حل کنند. در مورد محدث زاده هم چنين است. او از آدمي متحجر، مرتجع و ضد انقلاب، تبديل به فردي انقلابي و شايسته اعتماد شده است». اعضاي سازمان مجاهدين خلق با استفاده از شناسايي افراد و شناخت نقاط ضعف و قوت و روحياتشان روي آنها کار مي کردند و به آنها مسئوليت مي دادند. نتيجه کار اين بود که تعدادي از بچه هاي خوب و متدين جذب سازمان مجاهدين شدند و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در درگيري هايي که از طرف همين سازمان به راه افتاد، به هلاکت رسيدند.
يکي از تحولاتي که در سال هاي نزديک به انقلاب رخ داد، بحث فضاي باز سياسي کارتر براي فريب بود. اين تغيير رويه در زندان ها هم تاثيري داشت؟ در سال 1356، همزمان با شروع رياست جمهوري کارتر، دموکرات ها که از نفرت عموم مردم جهان نسبت به آمريکا و حکومت هاي دست نشانده آمريکا با خبر بودند، براي اين که از شدت اين نفرت بکاهند، تصميم گرفتند از ميزان خفقان و ديکتاتوري حکومت هاي مزدور خود در کشورهاي جهان سوم کم کنند و با سخن گفتن از دموکراسي و فضاي باز سياسي، در اين کشورها که به ديگ هاي نزديک به انفجاري شبيه بودند، سوپاپ اطميناني باز کنند. ايران يکي از اين کشورها بود. در اين سال به منظور بازديد از زندان ها، چند گروه از سازمان ملل متحد و سازمان دفاع از حقوق بشر به ايران آمدند و با بعضي از زنداني هاي بريده و به اصطلاح زير هشتي صحبت کردند. دموکرات ها مي خواستند با تحت فشار قرار دادن نظام شاهنشاهي و اعطاي آزادي هايي به زندانيان، شعار بدهند که با روي کار آمدن کارتر، با زندانيان سياسي خوش رفتاري مي شود. در مجموع پس از آمدن گروه هاي مدافع حقوق بشر از طرف سازمان ملل، اوضاع زندان کمي بهتر شد؛ فشارهايي که به زنداني ها اعمال مي شد، تخفيف پيدا کرد، ملاقات زنداني ها با خانواده هايشان بهتر و آسان تر انجام مي گرفت. در آن زمان، مسئول کل زندان، سرلشکر محرري و مسئول بند7، 1و 8 سرتيپ يحيوي بود. روزي سرتيپ يحيوي همه زنداني ها را در محوطه بند7، 1و 8 گردآورد و براي آنان سخنراني کرد و گفت: «ما در دستگيري و زنداني و محکوم کردن و آزادي شما دخالتي نداريم. ماموريت ما تنها اين است که از شما در زندان نگهداري کنيم.» پس از آن از ما پرسيد: «از برنامه و وضعيت غذايي زندان راضي هستيد يا نه؟» اما از هيچ کس جواب مثبت نشنيد، چون واقعا وضع غذا در اين زندان نامناسب بود. سخنراني سرتيپ يحيوي و اقدامات او به تغيير سياست خارجي آمريکا در کشورهاي تحت نفوذ او مربوط مي شد. خانواده ها بعد از اين جريان، اجازه داشتند تا موادغذايي مورد نياز را به داخل زندان بياورند. با سبزي، گوشت، شکر، قند، چاي و چيزهاي ديگر که از اين طريق وارد زندان مي شد، يک يا دو نوبت غذا به وسيله زنداني ها تهيه مي شد. هنگامي که تصميم مي گرفتند غذايي تهيه کنند، يک هفته قبل از آن، مواد مورد نياز را به خانواده هاي خود اعلام مي کردند و هفته بعد، پس از فراهم شدن آنها، غذاي منظور نظر در زندان طبخ مي شد. مقداري پول هم از طرف خانواده ها به دست زنداني ها مي رسيد. مسئول بند، پول ها را جمع آوري و براي آن برنامه ريزي مي کرد. خريدهاي مسئول بند از فروشگاهي در نزديکي زير8 انجام مي شد. در اين مدت مخارج خانواده تان چگونه تامين مي شد؟ مدتي را که زندان بودم، مخارج خانواده ام از طريق مقام معظم رهبري و بعضي از دوستان بازاري من در تهران و همچنين بستگان نزديکم تامين مي شد. از آزاديتان از زندان خاطره اي در ذهن داريد؟ من شب يازدهم محرم، 21آذر 1357 از زندان آزاد شدم. هيچ کس از آزادشدن من با خبر نبود. بيرون از زندان عده اي براي ديدن زنداني هاي خود جمع شده بودند. حدود نيم ساعت منتظر اتومبيل شدم. پدر ناصر صادق از اعضاي سازمان که از آزادي فرزندش نااميد شده بود، نام مرا پرسيد و اصرار کرد که به خانه آنها بروم. وقتي وارد منزل شديم، ايشان خيلي از امام خميني و سازمان مجاهدين خلق تعريف و تمجيد کرد و از من درباره روابط اعضاي سازمان با ساير زنداني ها پرسيد، من همه حقايق را خيلي محترمانه برايش توضيح دادم. او از امام تعريف مي کرد و انتظار داشت من هم از سازمان تعريف کنم، اما من حاضر به عقب نشيني از مواضعم نبودم. او از اشکال هايي که به سازمان وارد کردم ناراحت شد و با من بحث کرد، ولي من جواب او را دادم. آن شب خانه ايشان خوابيدم و صبح به قم رفتم و ديگر هيچ گاه آقاي صادق را نديديم. شما در مقطعي هم در اوين بوديد. کدام مقطع از ايام زندان براي شما سخت تر بود؟ سخت ترينش زندان کميته مشترک بود. دوران کميته مشترک، دوران بازجويي و شکنجه بود، کميته مشترک شبيه يک دايره است، از پايين به صورت دايره اي بندها تا بالا مي روند و تقريبا هر روز صبح و بعد از ظهر چند ساعت به طور مرتب شکنجه مي شديم و اين بدترين دوراني بود که داشتم. اگر به سالي که دستگير شدي برگرديد و بخواهيد که دوباره دوران بازجويي را طي کنيد، همان بازجويي ها را پس مي دهيد يا روش ديگري را اتخاذ مي کنيد؟ اگر آن نظام باشد، همان بازجويي را پس مي دهم. من تا به حال با موردي برخورد نکرده ام که بايد در بازجويي ها پنهان مي کردم و آشکار کرده باشم و راضي هستم. معتقدم که به لطف الهي، در بازجويي ها بهترين پاسخ ها را ارائه کرده ام و توانسته ام اطلاعات خودم را از ساواک مخفي کنم. يک نفر در کشور نمي تواند ادعا کند که در بازجويي هاي من لو رفته است. براي يک نفر هم تک نگاري نکردم. جز براي علي جان تاب که وجود خارجي ندارد، هيچ کدام از مبارزين چه روحاني و چه غير روحاني نمي توانند ادعا کند که از ناحيه من به او دست يافته اند. اسناد ساواک کاملا شاهد و گواه است. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 39
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 465]