واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - رامتین شهبازی علیرضا داوود نژاد در این 15 سال گذشته تجربههای مختلفی را در روایت و سبک فیلم تجربه کرد که اگرچه ناموفق بود، اما بیهوده نبود. این تجربههای جسته و گریخته در نهایت به زبانی انجامید که به نظر میرسد در فیلم مرهم به یک پختگی «خود ویژه» داوود نژاد رسیده است. فیلم مرهم تکلف در حرکات دوربین دارد، اما این تکلف خودش را در چشم تماشاگر فرو نمیکند. آن چیزی که همخوانی و همسازی فرم و محتواست در فیلم داود نژاد رخ میدهد. دوربین گیج داود نژاد تبدیل به سرگشتگی شخصیتهایش میشود که گویا هیچ جا و مکان مشخصی ندارند. فیلم از همان اوان کار موقعیت معلق آدمهایش را به رخ میکشد. میز صبحانهای که با دعوای نوه و مادربزرگ به عنوان نمایندگان دو نسل بر میآشوبد. دعوا بر سر مسائل مالی است. حرکات گیج دوربین از همانجا آغاز میشود. گویا درون این خانه زلزله میآید. این حرکات دوربین نگاه داود نژاد را نیز به جامعه کنونی خود تثبیت میکند، نگاهی نگران که نمیتواند آرام و قرار داشته باشد. از خانواده نخست که جدا میشویم به زندگی دوم میرسیم. پدری که تا سرحد جنون عصبی است؛ زیرا دیگر قوانین زندگی سنتی در خانهاش کارآیی ندارد. دخترش از این قوانین تخطی کردهاست. دوربین دوباره نمیداند طرف چه کسی را بگیرد. مادر، پدر، یا مادر بزرگ. همه در تلاطم هستند. فصلهای فیلمنامه خوب طراحی شده اند. اگرچه همه در اوج اضطراب و تب آلودگی طراحی شدهاند، اما هر یک برای خود نقطه اوج و فرود دارند. پدر کمربند به دست دارد، اما داود نژاد نقطه جوش او را زمانی که به دخترش در حیاط حمله میکند، بالاتر میبرد. این نگاه دائم تکرار میشود. همین سبب میشود که ریتم فیلم با یک حرکت گرافیکی همچنان به بازی خود با تماشاگر ادامه دهد. دوربین گیج دوباره سراغ زندگی دختر میآید. او نمیتواند یک جای مشخص زندگی کند و دائم با تعویض مکان موقعیت خود را تغییر میدهد. از خانواده کنده است. ریشهها را ترک گفته، اما با آدمهای دیگر هم نمیتواند کنار بیابد. اینجاست که داود نژاد شخصیت خود را تعمیم میدهد. درد این دختر شخصی نیست، بلکه دردی مشترک را دنبال میکند. در تمام این فصلهاست که میبینیم دوربین همچنان نمیتواند لحظهای آرام بگیرد. دائم میچرخد و سرگیجهای توامان را برای تماشاگرش هدیه میآورد. در ادامه داستان هم دختر که نمیتواند به خانه، به ریشه خود رجوع کند، مادربزرگ به دنبالش میآید. مادربزرگ آنقدر میآید تا در نهایت دختر خسته از همه چیز و همه جا را به خود جلب میکند. اینجاست که داودنژاد بدون شعار، نتیجه فیلم خود را به تصویر میکشد. این دختر "فراری" به اصل خود باز میگردد. هیچ کجا خبری نیست. هیچکس منتظر او نیست، جز یک نفر. مادربزرگش. او به ریشههایش رجوع میکند و این حرکت دایرهای شخصیتی را پدید میآورد که بسیار درست مدار حرکتی خود را میپیماید تا به تغییر برسد. حالا دختر دوره بلوغ را گذراندهاست. اما دوربین هنوز گیج است. این هم هشدار فیلمساز. ممکن است این موقعیت دوباره تکرار شود. دختر به آغوش مادربزرگ بازگشتهاست، اما این امکان وجود دارد که داستان همچنان ادامه داشته باشد. 52
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]