واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در همين گير و دار، مختار كه از شيعيان معروف بود، به كوفه آمد. او معتقد بود كه چنين كارى تنها سبب كشته شدن شيعيان خواهد شد. اين تبليغات سبب شد... قيام توابينجنبش توابين در سال شصت و پنج عليه حاكميت امويها و براى از بين بردن قاتلين حسين بن على (ع)، برپا گرديد. بعد از واقعه كربلا، شيعيان كوفه كه از عدم حمايت خود نسبتبه امام حسين (ع)شرمنده شده بودند، تصميم گرفتند تا به گونهاى اين شرمندگى را از چهره خويش بزدايند.مدتی پس از واقعه كربلا، كوفه تحت حاكميت شوم امويها و عامل آنها عبيد الله بن زياد بود. در آن موقع گرچه شيعيان سركوب شده بودند، اما هنوز خطر عمده همان شيعيان بودند. مشكل شيعيان درکوفه از دو جهتبود، يكى از ناحيه امويان و ديگر از سوى اشراف و بسيارى از كوفيان كه در كربلا به جنگ امام حسين(ع)رفته و لزوما موضع ضد شيعى داشتند. اكنون كه گروهى از شيعيان در صدد بودند تا انتقام امام حسين (ع) را بگيرند، لاجرم با خود مردم كوفه نيز درگير بودند. با هلاكت يزيد در سال شصت و چهار، بتدريج وضع بنىاميه رو به وخامت گذاشت و شام براى آينده حكومت دچار درگيرى و آشفتگى شد، اين درگيرى بين طرفداران عبدالله بن زبير از يك طرف و حاميان مروان بن حكم از طرف ديگر بود. پيامد چنين مسالهاى ضعف حاكميت بنىاميه در عراق بود كه پس از مدتى به برچيده شدن حاكميت آنها انجاميد، تا اينكه عبدالملك در آغاز دهه هفتاد باز عراق را به زير سلطه امويها درآورد. شيعيان از اين فرصت استفاده كردند و در ادامه تلاشهايى كه از سال شصت و يك به بعد براى آماده ساختن نيروها و تهيه سلاح صورت داده بودند، شروع به جمع آورى نيرو كردند. چهار نفر از شيعيان معروف كوفه، مسيب بن نجبه، عبد الله بن سعد بن نفيل، رفاعة بن شداد و عبد الله بن وال، در كنار سليمان (از صحابه پيامبر (ص) و از ياران امام على (ع) كار سازماندهى مردم را به عهده گرفتند. در جلسهاى كه تشكيل شد، بسيارى از شيعيان معروف كوفه در آن شركت كردند. رهبران شيعه در اين گردهمايى به سخنرانى پرداخته و تكيه كلام آنها جبران ظلمى بود كه در حق اهل بيت پيامبر (ص) كرده و او را تنها گذاشته بودند. آنها با استناد به آيه شريفهيا قوم انكم ظلمتم انفسكم باتخاذكم العجل فتوبوا الى بارئكم فاقتلوا انفسكم (8) در پى توبه و كشته شدن خويش بودند تا خطاى خود را جبران كنند. سلیمان در اولين اقدام خود نامهاى به سعد بن حذيفة كه از شيعيان و ساكن مدائن بود نوشت و از او خواست تا در صورت تمايل همراه ديگر شيعيان مدائن - كه از جمله شهرهاى شيعهنشين معروف است - به يارى آنها بشتابند. او گفت كه آنها زمان و مكان خروج را معين كرده - اول ربيع الاول سال 65 - و آنها نيز افراد و تجهيزات لازم را فراهم كنند و محل آن «نخيله» لشكرگاه معروف كوفه خواهد بود. زمانى كه توابين، جنبش خود را آغاز كردند، شهر كوفه و بصره در دست عمال عبد الله بن زبير بود. عبيد الله بن زياد با شنيدن اخبار شام، از عراق فرار كرد و به علت اين كه تشكيلات ديگرى براى جايگزينى وجود نداشت، عبد الله بن زبير كه از سال شصت و يك به بعد در مكه قدرت را به دست گرفته بود، عمال خود را روانه عراق كرد و بدين صورت «شرق اسلامى» به دست زبيرىها افتاد. در اين زمان شخصى به نام عبد الله بن يزيد انصارى در مقام حاكم و ابراهيم بن محمد بن طلحه مسئول امور خراج در اين شهر بودند.اشراف كوفه كه هميشه در باطن و ظاهر، به حمايت از بنىاميه مىپرداختند، با شنيدن ظهور احتمالى يك حركتشيعى، دستبه دامن آل زبير شده و پيرامون او را گرفتند. جمعيتشيعيان و نيز كسانى كه متمايل به آن بودند نیز گرد سليمان جمع شدند. مساله مهم براى توابين عكس العملى بود كه مىبايد در قبال اشراف و نيز حاكميت كوفه داشته باشند. اين دو مساله در ارتباط با يكديگر بود، هم بدان دليل كه شهر در دست حاكم زبيرى آن بود و هم اينكه اشراف جزو حاميان اين حكومت بودند و طبعا شيعيان نمىتوانستند با آنها وارد درگيرى شوند.عبد الله بن يزيد والى زبيرى شهر در آغاز با اتخاذ يك موضع فريبكارانه كوشيد، تا توجه شيعيان را به سوى شام جلب كرده و آنها را به سوى سپاه اعزامى شام كه عبيد الله بن زياد فرماندهى آن را بر عهده داشت بفرستد. او گفت كه اگر آنها به دنبال قاتلين حسين بن على (ع) هستند روشن است كه قاتل حسين بن على ابن زياد است، در اين صورت توابين نمىبايست در داخل شهر كشت و كشتارى به راه بيندازند. چنين رفتارى موجب شد تا شيعيان به صورت علنى فعاليت خود را آغاز كنند و براى رفتن به سمت شام خود را تجهيز نمايند. رفتن به سمت شام، مورد رضايت خود سليمان نيز بود زیرا و ی نیز معتقد بود که مسبب اصلى ماجرا عبيد الله بن زياد است.در همين گير و دار، مختار كه از شيعيان معروف بود، به كوفه آمد. او معتقد بود كه چنين كارى تنها سبب كشته شدن شيعيان خواهد شد. اين تبليغات سبب شد كه عدهاى از شيعيان گرد او جمع شوندو حدود يك چهارم كسانى كه با سليمان بيعت كردند، به هواخواهى از مختار پرداختند. در اين زمان مروان در شام بر ضحاك بن قيس غلبه يافته و سپاهى را به سمت عراق اعزام كرد. روشن بود كه توابين نمىتوانستند در برابر آنها ايستادگى كنند. حاكم زبيرى كوفه نيز از موضع اولى خود برگشته و پيامى نزد سليمان فرستاد تا اندكى صبر كند كه او نيز سپاهى آماده نمايد تا با هم در مقابل عبيد الله بن زياد ايستادگى كنند. دليل اين موضع جديد آن بود كه به هر روى حجاز در معرض خطر جدى از ناحيه شام قرار داشت. بويژه كه اگر توابين شكست مىخوردند، شاميان در حمله به عراق جدىتر مىشد. سليمان در آن زمان اين پيشنهاد را نپذيرفت. او مىگفت كه در صورت پذيرش اين همكارى، تعدادى از نيروها متفرق خواهند شد و ما ديگر نمىتوانيم چنين سپاهى را فراهم آوريم. توابين در آغاز به سمت كربلا رفتند و در كنار مزار حسين بن على (ع) پس از گريه و زارى فراوان از خدا خواستند تا توبه آنها را بپذيرد. پس از آن يكايك با امام شهيد وداع كرده، به سمت جصاصه و از آنجا به انبار و منطقه صدور رهسپار شدند. مسير حركت آنها به سوى شام بود و لذا به سوى نقطه هيت و بعد از آن به قرقيساء رفتند. در آنجا زفر بن حارث، كه جزو مخالفين حكومت مروان پس از درگيريهاى داخلى شام بود، از توابين استقبال كرد و با تجهيز آنها، آگاهيهايى نسبتبه منطقه درگيرى در اختيار آنها نهاد. بعد از آن به سمت سپاه شام حركت كردند. هنگامى كه فاصله چندانى با دشمن نداشتند مسيب بن نجبه با شمارى از توابين به عنوان نيروهاى مقدم به سوى دشمن رفت و با يك حمله سپاه مقدم آنها را فرارى داده و غنائمى نيز از آنها گرفت. پس از آن دو سپاه به يكديگر رسيدند. دشمن اموى پيشنهاد كرد اكنون پس از مردن مروان، حكومت فرزند او عبد الملك را بپذيرند. در مقابل، توابين چون شيعه بودند، گفتند: آنها عبد الملك را به خاطر قتلها و كشتارهايى كه كرده تحويل آنها دهند. پس از آن به همراهى يكديگر سراغ عبد الله بن زبير رفته او را خلع كنند و آنگاه حكومت را به دست اهل بيت پيامبر (ع)، بسپارند. طبيعى بود كه هيچكدام زير بار يكديگر نروند. درگيرى آغاز شد. روز اول دشمن شكستخورد، اما از آنجا كه در روزهاى بعد همواره نيروهاى تازه نفس دشمن بدانها ملحق مىشد و تعدادشان افزايش مىيافت، بتدريج فشار بر توابين شديدتر شد. به سپاه دوازده هزار نفرى كه همراه حصين بن نمير بود، روز دوم هشت هزار نفر ديگر اضافه شدند و روز سوم جنگ، سليمان و پس از آن مسيب بن نجبه به شهادت رسيدند. مدتى بعد عبد الله بن وال كه قرار بود پس از آن دو، فرماندهى را بپذيرد، به شهادت رسيد. فرمانده ديگر توابين، عبد الله بن سعد، نيز به شهادت رسيد. هنگامى كه نوبتبه رفاعة بن شداد رسيد، بقاياى سپاه را جمع آورى كرده و شبانه به سمت عراق بازگرداند. قرار بود شيعيان مدائن و بصره بدانها ملحق شوند، اما آنها نتوانستند به موقع خود را به توابين برسانند. حدود يكصد و هفتاد نفر از شيعيان مدائن و سيصد نفر از شيعيان بصره به رهبرى مثنى بن مخربة در حالى كه به سوى توابين مىآمدند، با بقاياى توابين، كه به عراق باز مىگشتند، برخورد كرده و آنها نيز برگشتند. بدين صورت جنبش توابين بدون نتيجه ملموسى خاتمه يافت. در اينجا به بيان چند نكته درباره توابين مىپردازيم:الف: با توجه به شواهدى كه گذشت، مىتوان به خوبى در مورد عقيده دينى توابين قضاوت نمود. اين عقيده بر مبناى يك «تشيع اعتقادى» بنا شده كه اصليترين ركن آن، اعتقاد به امامت است. واگذارى امامت جامعه به اهل بيت(ع) به طور مكرر در كلمات توابين به چشم مىخورد. علاوه بر آن، عمل به سيره امام على (ع) نيز مؤيد همين«تشيع اعتقادى» است. ب: نكته ديگر وجود نوعى حالت روحى خاصى است كه در ميان توابين وجود داشته است. آنها كسانى بودند كه به هر دليل در واقعه كربلا شركت نكردند و زمانى به خود آمدند كه ذريه پيامبر (ع) فجيع ترين صورتى به شهادت رسيده و خانواده آنها به حال اسارت در كوفه عبور داده شدند. كوفيها بشدت مورد نكوهش قرار گرفته و افرادى چون زينب، ام كلثوم و امام سجاد (ع )آنها را سخت ملامت كردند. نتيجه اين واقعه و چنان برخوردى از سوى اهل بيت(ع) با آنها، ايجاد احساس گناه شديد در مردم كوفه بود كه به دنبال آن عذابى سخت وجدان دينى آنها را آزار داد. اين بيشتر بدان دليل بود كه آنها خود را مقصر مىدانستند، زيرا آنان امام را به كوفه دعوت كرده بودند. تنها چيزى كه مىتوانست آنها را تسكين دهد، از بين بردن آثار روحى اين گناه بود. اگر چه آنها يكى از طرق اين تطهير را كشتن قاتلين امام حسين (ع) مىدانستند، اما گويا شهادت براى آنها گواراتر بود، چون احساس مىكردند كه در برابر اين كوتاهى، حتى با كشتن قاتلان امام حسين (ع) نمىتوانند وجدان خود را آرامش و آسودگى بخشند. آنها با علم به وجود سپاه انبوهى كه از شام به همراهى ابن زياد مىآمدند، كمترين ترديدى در جنگ با آنان به خود راه ندادند.توابين از نظر سياسى ارزيابى درستى از وقايع و جريانات در كوفه نداشتند. فكر تسخير كوفه و كشتن قاتلان حسين بن على(ع)و تجهيز عراق در برابر شام، كمتر براى آنها مطرح بود. افكارى كه بعدها مختار آنها را دنبال كرد. براى آنها يك چيز اهميت داشت و آن «توبه» بود. توبهاى كه با «شهادت» به دست مىآمد. هنگامى كه در آخرين لحظات جنگ، رفاعة بن شداد مىخواست بقاياى توابين را از صحنه دور كند و به عراق بازگردد، افرادى از «توابين» اعتراض كردند. كنانى نامى گفت: آنچه را من مىخواهم، جز چيزى است كه تو در پى آنى. من ملاقات با پروردگارم، ملحق شدن به برادرانم و خارج شدن از دنيا را خواهانم. پس از آن در حملهاى به شهادت رسيد. جملات و اشعارى كه از توابين در جريان حملات به سپاه شام روايتشده، همگى متضمن مفهوم توبه و تجلى آن در رفتن از اين دنيا و كسب فيض شهادت است. سليمان بن صرد در آغاز جنگ فرياد مىزد: اى شيعيان آل محمد! بين شما و شهادت، و ورودتان به بهشت و جز پرواز كردن روحتان، توبه و وفاى به عهد فاصلهاى نيست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]