تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833405212
مرگ پهلوي از زبان دامادش(3)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) موقعي كه ايرانيان به سفارت آمريكا حمله كردند و ديپلماتهاي آمريكايي را به گروگان گرفتند صادق قطبزاده موفق شد به مقامات آمريكا بقبولاند تا شاه را دستگير و به ايران مسترد كند. موقعي كه در پاناما بوديم موضوع دستگيري شاه و استرداد او به ايران وارد مراحل جدي و خطرناكي شد و اگر آقاي راكفلر و كيسينجر به داد شاهنشاه نرسيده بودند، مانوئل نوريهگا شاه را به دستور كارتر تحويل ايران داده بود! «صادق قطبزاده» وزير امور خارجه ايران از زمان جواني و اقامت در آمريكا براي سازمانهاي «سي – آي – اي) و (اف – بي – آي) در ميان دانشجويان ايراني و اعراب مقيم آمريكا جاسوسي ميكرد. او از افراد بسيار مورد اعتماد آمريكا بود و يك مأمور چندجانبه محسوب ميشد. من او را خوب ميشناختم و ميدانستم كه اصلاً دانشجو نيست و آدم فرصتطلب و عنصر ويژهاي است كه براي پول كار ميكند. ما در آمريكا سفارتخانه معظمي داشتيم و سوابق ايرانيان مقيم آمريكا در آنجا نگهداري ميشد و به همين دليل من خوب ميدانستم كه خيلي از اين افراد كه حالا به عنوان انقلابي به ايران رفتهاند و خودشان را در حكومت وارد كردهاند داراي مليت مضاعف آمريكايي هستند و به قول مقامات اطلاعاتي، نفوذي ميباشند. وقتي اين حرفها را به شاه منتقل ميكردم نميپذيرفتند اما بعد كه سفارت آمريكا در تهران توسط دانشجويان تندرو اشغال شد و آنها پروندههاي سفارت را منتشر كردند بسياري از چهرههاي به ظاهر انقلابي را به واسطه ارتباط با دولت آمريكا و يا حتي جاسوسي براي آمريكا دستگير و تحويل زندان دادند و حتي معاون نخستوزير آنها هم بعداً مأمور آمريكا از كار درآمد. اين حرفها را من نميزنم كه بگوئيد حرفهاي يك مخالف است، بلكه اسنادي است كه در سفارت آمريكا به دست آمد و پس از انتشار منجر به دستگيري عده زيادي از دولتمردان جديد ايران گرديد. عدهاي از آنها در ضمن محاكمات خود در دادگاه انقلاب جاسوسي طولاني مدت براي آمريكا اعتراف كردند. از روزي كه اعليحضرت و شهبانو و همراهان به مصر آمدند و من به آنها پيوستم هميشه پاي يك گيرنده راديويي نشسته و به اخباري كه از تهران ميرسيد گوش ميكرديم. شنيدن اين اخبار آخرين قواي جسمي و دماغي پادشاه را هم به تحليل ميبرد و او اصلاً باورش نميشد كه كلانتريها و پادگانهاي نظامي و كاخهاي سلطنتي توسط مردم اشغال شده است. واقعاً فكر ميكرد در رويا به سر ميبرد. شهبانو كه بيشتر از ما متوجه روحيات شاه بود ميگفت: «محمدرضا توان عقلي و فكري خود را از دست داده است» بله اين عاقبت تأسفبار آن پادشاه بود و ما از اينكه شاه مملكت را در اين وضعيت ناگوار ميديديم واقعاً رنج ميبرديم؟! بدترين خبر براي شاه و براي ما اشغال سفارت آمريكا در روز 25 بهمن 1357 بود. حمله به سفارت در روز «سنت والنتين» كه عيد مذهبي آمريكائيان است صورت گرفت اين اولين حمله به سفارت آمريكا بود و اشغالكنندگان سفارت كه عدهاي از نيروهاي چپگرا بودند بعداً محل سفارت را تخليه كردند اما بعد از مدتي سفارت مجدداً و اين بار براي مدتي طولاني اشغال شد. ما در آن موقع از طريق تلفن با بعضي دوستان و آشنايان خود در تهران تماس داشتيم و اطلاع يافتيم كه در اين حمله ويليام سوليوان (سفير وقت آمريكا) و شاهپور بختيار (آخرين نخستوزير شاه) كه در محل سفارت مخفي بوده دستگير و به محل مدرسهاي در حوالي ميدان ژاله (كه مقر رهبران انقلاب بود) منتقل شدهاند. حمله به يك سفارتخانه در عرف سياسي چه معنايي دارد؟ در اين شرايط كمترين عكسالعمل قطع رابطه سياسي ميان دو كشور است، اما آقاي سايروس ونس وزير امور خارجه آمريكا اعلام كرد كه اشغال سفارت آمريكا موجب قطع روابط ايران و آمريكا نخواهد شد. اين طرز برخورد نشان ميداد كه آمريكا با دولت جديد ايران كه دولت موقت ناميده ميشد و مهندس بازرگان در رأس آن قرار داشت ارتباط حسنهاي دارد. اعليحضرت و همراهان با هواپيماي اختصاصي شهباز كه يك هواپيماي جت بوئينگ 747 بسيار مدرن و با تجملات شاهانه بود از كشور خارج شده بودند و با همين هواپيما به مصر و از مصر به مراكش و بالعكس رفت و آمد كردند. اما چون اين هواپيما در فهرستهاي بينالمللي «ياتا» تحت مالكيت دولت ايران قرار داشت متوجه شديم كه ممكن است دولت ايران با تمسك به راههاي قانوني هواپيما و مسافران آن را توقيف كند. پس شاه دستور داد تا خلبان معزي و خدمه پرواز كه عموماً از نيروي هوايي بودند هواپيماي 25 ميليون دلاري را به ايران بازگردانند. سرهنگ معزي خلبان ورزيدهاي بود و به اعليحضرت علاقه زيادي داشت. او شخصاً مايل بود نزد ما بماند اما به دستور شاه به ايران بازگشت و هواپيما را به مسئولان دولت جديد تحويل داد. او بعداً به سازمان چريكي مجاهدين خلق پيوست و به همكاري با مسعود رجوي و ابوالحسن بنيصدر پرداخت. در آن موقع علياحضرت شهبانو خيلي به اعليحضرت انتقاد كردند كه چرا فكر چنين روزي را نكرده و هواپيما را به نام خود به ثبت نداده است! من از اين جوانمردي اعليحضرت و بازگرداندن هواپيما خيلي خوشم آمد و به سهم خود از ايشان تشكر كردم. در واقع اعليحضرت نيازي به گرفتن اين هواپيما نداشتند زيرا ايشان با داراييهايي كه نزديك به 40 ميليارد دلار تخمين زده ميشد ميتوانستند هر وقت مايل باشند يك فروند از نوع جديد آن را خريداري كنند. مشكل ديگر اعليحضرت در ايام خروج از ايران وجود اطرافياني بود كه اصلاً مراعات حال ايشان را نميكردند و به شاه مملكت (!) به عنوان يك صندوقچه پول و «مادر خرج» نگاه ميكردند! اين اطرافيان در هتلهاي مصر و مراكش و مكزيك و پاناما و مراكز خوشگذراني هر غلطي ميخواستند ميكردند و صورتحساب اعمال قبيح خود را به حساب اعليحضرت ميگذاشتند. مثلاً آقاي كامبيز آتاباي روزي چند نوبت دختران جوان ماساژور را به سوئيت مجلل خود در هتل مأمونيه دعوت ميكرد و دستمزد آنها را به حساب شاه ميگذاشت. يا خانم اميرارجمند در قمار شبانه دويست هزاردلار باخته بود و حالا از شاه ميخواست تا آن را بپردازد. برخي از همراهان به قدري وقيح بودند كه دستمزدهاي كلان شبنشيني با زنان مخصوص بار هتل را هم به حساب مخارج شاه ميگذاشتند. كم كم اين صورتحسابها فزوني گرفت و وقتي به هشتصد هزار دلار رسيد شاه همه را خواست و به آنها گفت: «ما به پيكنيك نيامدهايم و در اينجا پول زيادي نداريم و وزارت درباري هم وجود ندارد تا مخارج ما را بپردازد بنابراين هر كس قادر به تأمين مخارج خود نيست ميتواند همين الساعه ما را ترك كند! در اولين موقع عدهاي به التماس و گدايي افتادند و حتي با تضرع و گريه از شاه ميخواستند تا پولي به آنها بدهد. البته همه آنها دروغ ميگفتند و قبلاً حسابهاي بانكي خود در اروپا و آمريكا را كاملاً پر و مملو از دلار و ارزهاي معتبر كرده بودند و همه آنها داراي خانه و آپارتمان و املاك باارزش در اروپا و آمريكا بودند اما با تضرع و حتي گريه ميخواستند كه شاه به آنها پولي بدهد و ادعا ميكردند كه حتي پول سفر به اروپا و آمريكا را هم ندارند. به هر حال آنها موفق شدند هر يك مبالغي از 20 تا 50 هزار دلار از شاه بگيرند و هر چه من به اعليحضرت عرض كردم كه اينها دروغ ميگويند و وضع مالي خوبي دارند، شاهنشاه(!) با جوانمردي قبول كردند كه پولي به آنها پرداخته شود. حتي كامبيز آتاباي كه قوم و خويش اعليحضرت بود هم موقعيت را براي تيغ زدن شاه مناسب ديد و گفت اگر چه نيازي به پول ندارد اما اگر شاه به او پولي بدهد اين پول براي او شگون خواهد داشت و خوشبختي به ارمغان خواهد آورد! اعليحضرت از اين چرت و پرت آتاباي خوشش آمد و صدهزار دلار به او داد. اصولاً اعليحضرت آتاباي را خيلي دوست داشت چون او خواهرزادهاش (پسر همدمالسلطنه) بود. بعضي مسائل خانوادگي پهلوي از ديد تاريخنگاران مخفي مانده است و كسي نميداند كه اعليحضرت فقيد (رضاشاه) قبل از آنكه به تهران بيايد در همدان موقعي كه يك نفر قزاق ساده بود با يك زن همداني به نام صفيه ازدواج كرد و از او صاحب يك دختر و يك پسر شد كه اين دختر (همدمالسلطنه) بعدها با آقاي ابوالفتح آتاباي ازدواج كرد و اين فرزند (كامبيز آتاباي) در واقع خواهرزاده شاه بود. باز داستان جالب ديگري كه هيچكس نميداند اين است كه اعليحضرت در فاصله طلاق دادن ملكه ثريا و ازدواج با ملكه فرح با يك خانم تهراني زندگي ميكرد و بدون ازدواج رسمي از ايشان صاحب يك دختر به نام «فوميكا» شد. اين دختر خانم كه اكنون در لسآنجلس زندگي ميكند پس از تولد به مادرش سپرده شد و اعليحضرت حاضر به اعطاي لقب شاهزادگي به او نشدند زيرا ازدواج ايشان رسمي نبود و اعلام آن سبب مشكلاتي ميشد. به همين خاطر اعليحضرت امكانات مالي گستردهاي به آن زن بخشيد و حقوق و مقرري ويژهاي نيز براي او و دخترش تعيين كردند تا به خارج از كشور برود و دور از ايران و دربار زندگي كند. همين شبكه تلويزيوني فارسي زبان معروف به پارس – تي – وي كه اكنون در لس آنجلس برنامههاي جالبي (!) پخش ميكند متعلق به دختر شاه يعني خانم فوميكا پهلوي است! اين دختر كه يك سال از رضاجان(!) بزرگتر است و سال 1338 در تهران متولد شده است بسيار دختر مهربان و باعاطفه است و موقعي كه شاه و همراهانش در مراكش بودند به اتفاق مادرش به قصر جنانالكبير آمد و خود را به پاهاي پدرش انداخت و او را غرق بوسه كرد. شاه در آن حالت بحراني از ديدن اين دختر كه شباهت فوقالعادهاي به پدرش دارد بسيار خوشحال شد و بعدها شنيدم كه نيم درصد از داراييهاي خود را به او بخشيده است! با اخطار شاه كه ديگر پولي براي ولخرجيهاي اطرافيان ندارد بسياري از كساني كه از تهران با هواپيماي اختصاصي و همراه شاه به خارج آمده بودند اطراف ايشان را خالي كردند و سراغ سرنوشت خود رفتند و دور و بر شاه و شهبانو خلوت شد. موقعي كه سلطان حسن دوم پادشاه مراكش تحت فشارهاي دولت انقلابي ايران تصميم به اخراج محترمانه ما گرفت اعليحضرت از من خواستند تا به فكر يافتن پناهگاهي امن براي ايشان باشم. من فوراً به ديدار سفيركبير آمريكا در رباط رفتم و به سفير پاركر گفتم كه در اين شرايط بحراني آمريكا بايد به دوست وفاداري كه در طول 37 سال سلطنت خود هميشه حافظ منافع منطقهاي آمريكا بوده است بشتابد و او را به آمريكا راه دهد. اما سفير پاركر گفت كه هنوز يك هفته بيشتر از اشغال آمريكا در تهران نگذشته و اگر ما شاه را در آمريكا بپذيريم ممكن است منافع آمريكا در تهران و يا حتي سراسر منطقه به خطر بيفتد. من از شاه خواستم شخصاً به آقاي برژينسكي (كه در طول زمان سلطنت اعليحضرت بارها هداياي گرانبهايي از دربار ايران دريافت كرده بود و خود من در زمان تصدي سفارت ايران در آمريكا بارها براي او فرش و پسته و خاويار و صنايع دستي گرانبها فرستاده بودم) تلفن بزند. شاه اين پيشنهاد را نپذيرفت و به جاي آن به آقاي ديويد راكفلر تلفن كرد، ولي اين گفتگو مؤثر نبود و راكفلر با آنكه قول داد موضوع را پيگيري و شخصاً با پرزيدنت كارتر صحبت كند، به شاه گفت: «اين مردك روستايي مايل نيست شاه به آمريكا بيايد!» اعليحضرت پس از گذاشتن گوشي تلفن گفتند: «من تعجب ميكنم و علت دشمني كارتر را با خودم نميفهمم!» البته اين دشمني دلايل زيادي داشت و يك دليل عمده آن اين بود كه اعليحضرت هميشه طرفدار متعصب جمهوريخواهان بودند و در انتخابات آمريكا به رقيب كارتر كمكهاي مالي وسيعي داده بودند. من به اعليحضرت پيشنهاد كردم به اردن هاشمي برويم كه در آنجا اعليحضرت ملك حسين حكومت مقتدرانهاي داشتند و روابطشان با اعليحضرت و خانواده پهلوي آنقدر صميمانه بود كه به واقع يكي از اعضاي خانواده پهلوي محسوب ميشد. اما علياحضرت شهبانو و مادرشان (خانم فريده ديبا) با اين مطلب مخالفت كردند و گفتند اردن يك كشور عربي عقب افتاده است و در آنجا امكانات درماني مناسبي براي معالجه شاه وجود ندارد. بدين ترتيب من مجدداً پاي تلفن رفتم و شروع به تلفن كردن و گفتگو با دوستانم نمودم. اول به آقاي «ديويد آرون» تلفن كردم و ايشان كه عضو شوراي امنيت ملي بود به من گفتند كه در صورت ورود شاه به آمريكا ممكن است مجدداً به سفارت آمريكا حمله شود، و ديپلماتهاي آمريكايي به گروگان گرفته شوند. حمله اول به سفارت آمريكا و اشغال چند ساعته آن با كمك دولت انقلابي پايان يافته و حملهكنندگان سفارت را ترك كرده بودند. در تهران به اعضاي سفارت گفته شده بود كه اين حادثه بايد در واشنگتن جدي تلقي شود، زيرا در صورت ورود شاه به آمريكا ممكن است حادثه سفارت تكرار شود و اين بار دولت انقلابي نتواند جلوي مردم خشمگين را بگيرد. آقاي ديويد آرون گفت كه اگر شاه به آمريكا بيايد ممكن است در تهران اين سوءظن به وجود بيايد كه آمريكا ميخواهد مجدداً شاه را به قدرت برگرداند و اين براي منافع آمريكا خطرناك خواهد بود. پس از چند تلفن ديگر وقتي كاملاً نااميد شده بودم شهبانو فرح پيشنهاد كردند تا همگي راه سوئيس و ويلاي مجلل و باشكوه «سن موريتس» را در پيش بگيريم.» اعليحضرت هر سال در فصل زمستان براي تفريحات زمستاني و اسكي در دامنههاي پر برف كوهستانهاي سر به فلك كشيده شمال عازم سوئيس ميشدند و به همين منظور ويلاي بزرگ و مجللي را در سن موريتس خريداري و مجهز كرده بودند. در مدت كوتاهي كه اعليحضرت براي اسكي در سوئيس اقامت داشتند دو هتل براي اسكان همراهان ايشان اجاره ميشد و دولت سوئيس يكي دو ميليون دلار درآمد به دست ميآورد. همچنين اعليحضرت و خانواده ايشان بخش اعظم ثروت خود را به بانكهاي سوئيس سپرده بودند و حالا انتظار داشتند سوئيس آنها را با آغوش باز بپذيرد. درآمد سوئيسيها از راه دلالي اسلحه و هتلداري و توريسم است. در مورد سوئيسيها يك مثل معروف وجود دارد و آن اينكه همه آنها در طول زندگي خود مدتي گارسون بودهاند و يا براي خارجيها و توريستها دلالي محبت كردهاند! معروف است كه ميگويند اگر يك نفر سر زده وارد پارلمان سوئيس بشود و صدا بزند: «آهاي گارسون!» همه بلااستثنا سر خود را برميگردانند و ميگويند: «چه فرمايشي داشتيد؟!» رفتن به سورتا (سن موريتس) فكر خوبي بود و چون سوئيس كشور بيطرفي شناخته ميشد همه فكر كرديم سوئيس بيترديد شاه و همراهانش را خواهد پذيرفت! من مأمور انجام مقدمات كار شدم. اما در همان لحظه شروع، يعني با اولين تلفن به وزير امور خارجه سوئيس نااميد شدم. سوئيسيها گفتند كه از پذيرش پناهندگان سياسي و يا تبعيديهاي تحت تعقيب معذورند و نميخواهند با پذيرش شاه بيطرفي خود را نقض كنند و موجبات خشم و عصبانيت دولت ايران را فراهم بياورند. سوئيسيهاي تاجر مسلك نميخواستند تأمين نفت كشورشان را به خاطر حمايت از پادشاه معزول ايران به خطر بيندازند. وقتي همگان از رفتن به سوئيس نااميد شديم خانم فريده ديبا (مادر شهبانو فرح) پيشنهاد انگلستان را مطرح كرد. انگلستان در طول سلطنت 37 ساله اعليحضرت از مواهب اقتصاد ايران بهرهمند شده بود و علاوه بر برخورداري از نفت ايران يك فروشنده بزرگ اسلحه و محصولات صنعتي به ايران بود و در اواخر حكومت شاه شريك اول تجاري ايران محسوب ميشد. انگلستان در سال 1975 نيروهاي دريايي خود را از خليج فارس بيرون برده بود و حفظ امنيت خليج فارس را كه تا آن زمان هزينه زيادي براي لندن داشت به شاه سپرده بود. شاه هميشه با محبت و ابراز دوستي خود را متعهد به منافع انگلستان ميدانست و اين مطلب را متواضعانه به ملكه و رئيس دولت انگلستان ابراز ميداشت! اگر انگلستان شاه را نميپذيرفت خود را در موقعيت بدي قرار ميداد و ساير همپيمانان او در منطقه خليج فارس و خاورميانه به اين فكر ميافتادند كه انگلستان متحد غيرقابل اعتمادي است و مسلماً اگر آنها هم به سرنوشت شاه دچار شوند جايي در انگلستان نخواهند داشت. از سوي ديگر اعليحضرت همه امكانات قانوني ورود به انگلستان را داشتند. قبل از همه ايشان شهروند افتخاري انگلستان بودند و سالها قبل در سفر رسمي به انگلستان ملكه اين كشور اضافه بر اعطاي بالاترين نشانهاي ملي بريتانياي كبير به اعليحضرت، عنوان شهروند افتخاري را هم به ايشان داده بودند. همچنين اعليحضرت در جنوب لندن در منطقه معروف «استيل مانس» در ايالت ساري يك مزرعه و قصر بينظير متعلق به دوره ويكتوريا را كه از قصرهاي تاريخي انگلستان بود و در يك محوطه 80 هكتاري قرار داشت خريداري كرده بودند (سند آن به نام وليعهد بود.) ما فكر رفتن به انگلستان را با اعليحضرت در ميان گذاشتيم و اعليحضرت با روشنبيني گفتند كه انگلستان او را راه نخواهد داد. با اين اوصاف من به دوستان خودم در وزارت خارجه انگلستان تلفن كردم و مطلب را بيان نمودم. همانطور كه اعليحضرت پيشبيني كرده بود انگليسيها با خشم و تغير اين تقاضا را رد كردند و گفتند فقط ميتوانند به همسر و فرزندان شاه رواديد ورود بدهند و در مورد خود شاه متأسفند! وقتي مطلب را به شاه گفتم ايشان فحشهاي زشتي به مسئولين انگليسي دادند و گفتند: «تقاضاي شما از انگلستان بيمورد بود زيرا اين پدرسوختهها خودشان وسايل سقوط مرا فراهم آوردهاند، حالا چطور انتظار داريد از من حمايت كنند؟ آنها كارشان تغيير پادشاهان است. محمدعلي شاه را آنها بردند، احمدشاه را آنها بردند، پدرم را آنها بردند و خود مرا هم آنها به اين وضعيت انداختند!» ما وقت زيادي نداشتيم و شاه درست حكم يهودي سرگردان را پيدا كرده بود كه در هيچ كجاي دنيا جايي براي اقامت او وجود نداشت. شاهزاده شمس در درياي مديترانه و شاهزاده اشرف در اقيانوس اطلس و والاگهر شهرام(!) در اقيانوس آرام جزاير اختصاصي داشتند و جزيرهاي كه والاگهر شهرام (فرزند والاحضرت اشرف) در اقيانوس آرام خريداري كرده بود بسيار بزرگ و وسيع با چشماندازهاي زيبا و يك قصر باشكوه و تعداد زيادي ويلاي مجهز و يك اسكلة نسبتاً بزرگ و تأسيسات رفاهي بود و او علاوه بر اين جزيره يك كشتي تفريحي هم داشت. در نهايت فكر كرديم به يكي از اين جزاير برويم، اما اين فكر سريعاً رد شد زيرا وضع جسمي و روحي اعليحضرت فوقالعاده رو به وخامت ميرفت و ايشان قبل از هر چيز نياز به بستري شدن در يك بيمارستان مجهز را داشتند. من به عنوان آخرين شانس تصميم گرفتم به سفير سوليوان در تهران تلفن كنم و از او كمك بخواهم. شاه اين فكر را پسنديد. او گفت كه سوليوان در ملاقاتهايش ضمن آنكه هميشه به او توصيه ميكرد تا كشور را ترك كند، اطمينان ميداد كه آمريكا او را خواهد پذيرفت. وقتي به سوليوان تلفن كردم و مطالبي در مورد بيماري و وضع نامطلوب روحي شاه بيان كردم سوليوان فاش ساخت كه مسئولان دولت جديد ايران به سفارت تأكيد كردهاند تا شاه را به آمريكا راه ندهند زيرا رفتن شاه به آمريكا بهانهاي به دست تندروها خواهد داد تا در روابط شكننده ايران و آمريكا اخلال كنند! سفير سوليوان گفت كه ميداند شاه نياز به خدمات درماني و عمل جراحي دارد اما در واشنگتن اين وحشت وجود دارد كه پذيرش شاه جان اتباع آمريكايي را در ايران به خطر بيندازد. سفير سوليوان اطلاعات جالبي را در اختيارم گذاشت و از جمله گفت دولت موقت ايران نگران هجوم تندروها به سفارت است و به همين خاطر آقاي دكتر يزدي وزير خارجه دولت موقت عدهاي تفنگدار را به رهبري يك نفر قصاب سابق به نام ماشاءالله در داخل سفارت مستقر كرده و ايرانيان به طنز به اين گروه لقب كميته سفارت آمريكا را دادهاند. سفير سوليوان گفت كه بايد شاه را تا چند روز ديگر در مراكش نگه داريد تا در اين مدت دولت موقت ايران موفق شود باقيمانده هزاران مستشار نظامي آمريكا و خانوادههايشان را از ايران خارج كند. بعد سفير سوليوان طبق قولي كه داده بود با مقامات وزارت خارجه آمريكا وارد گفتگو شد و از آنها خواست تا پس از خروج كامل مستشاران و تقليل تعداد كاركنان سفارت آمريكا و كاهش سطح روابط تا حد كاردار شاه را براي معالجه بپذيرند. ما بيصبرانه منتظر نتيجه اقدامات سفير سوليوان بوديم. اطلاع داشتيم كه سوليوان سفارت را به دست كاردار خود سپرده و از ايران به آمريكا رفته است. حقيقت اين است كه من در تماس تلفني با سوليوان به او فهماندم در صورتي كه تلاشهايش براي پذيرش شاه موفقيتآميز باشد مسلماً پاداش قابل توجهي دريافت خواهد كرد و همچنين به او گفتم كه ميتواند براي جلب رضايت مقامات متنفذ واشنگتن جهت پذيرش شاه به آنها قول رشوه بدهد و ما در اين راه حاضريم تا يك ميليون دلار بپردازيم! اين روش چارهساز بود. اصولاً در آمريكا همه چيز بر محور پول ميچرخد و ارزش مطلق پول است. آمريكاييها ملتي واحد نيستند، آنها مهاجراني از سراسر جهان هستند كه براي كسب پول به آمريكا سرازير شدهاند و معلوم است كه در هر كشوري هدف فقط پول باشد همه به فكر منافع شخصي خودشان هستند و سختترين مشكلات و مسائل به كمك پول سريعاً حل ميشوند. ما همچنان منتظر نتيجه اقدامات در واشنگتن بوديم. محمدرضاشاه روزها تلفني با نلسون راكفلر و ديويد راكفلر گفتگو ميكرد و نلسون راكفلر (معاون اسبق رئيسجمهوري آمريكا) و ديويد راكفلر (بانكدار و سرمايهدار مشهور) به او قول ميدادند كه كارها در مسير موفقيتآميزي پيش ميروند. فرانك سيناترا خواننده معروف آمريكايي – دوست صميمي شاه نيز هر روز تلفن ميكرد و به او ميگفت دوستانش در آمريكا منتظر ورود وي هستند. ريچارد نيكسون و پرزيدنت جانسون و هنري كيسينجر هم از كساني بودند كه تقريباً هر روز تلفن ميكردند. به هر حال يك روز ضيافت به پايان رسيد و به قول معروف انگليسي كه ميگويد: «ميهمان نبايد آن قدر بماند تا صاحبخانه او را جارو كند!» يك روز صبح هنوز صبحانهامان را تمام نكرده بوديم كه رئيس تشريفات دربار ملك حسن دوم بدون اطلاع قبلي به اقامتگاه شاه آمد و در همان سر ميز صبحانه خطاب به شاه گفت: «اعليحضرت ملك حسن دوم از ميزان علاقه وافر شاه به خروج از مراكش(!) مطلع هستند و به همين خاطر هواپيماي اختصاصي خود را در اختيار جنابعالي گذاشتهاند تا فردا صبح مراكش را ترك كنيد!» بعد هم بدون آنكه منتظر پاسخ شود با بيادبي تمام و بدون خداحافظي سالن را ترك كرد و رفت! شاه فوراً به راكفلر تلفن كرد و مطلب را به او اطلاع داد. خوشبختانه راكفلر خبرهاي خوبي داشت و به شاه گفت كه جاي هيچ نگراني نيست و او (راكفلر) موفق شده است تا با دادن رشوههاي كلان به مسئولان دولت باهاما آنها را به پذيرفتن شاه وادار نمايد! باهاما يك كشور جزيرهاي (مجمعالجزاير) مركب از هفتصد جزيره كوچك است كه اكثراً غيرمسكوني و صخرهاي هستند و بسياري از آنها در هنگام مد آب به زير اقيانوس ميروند. روز سيزدهم فروردين ماه سال 1358 به فرودگاه رباط رفتيم تا از آنجا به طرف باهاماسيتي پرواز كنيم. اقامتگاه شاه و همراهان در ناسو (مركز باهاماسيتي) بود كه به «جيمز كراسبي» ميلياردر آمريكايي تعلق داشت و راكفلر آن را براي اقامت شاه اجاره كرده بود. در فرودگاه ناسو يك جوان مؤدب و كارآزموده به نام «رابرت آرمائو» به استقبال ما آمد كه معلوم شد راكفلر او را براي ارائه خدمات به شاه استخدام كرده است. اين جوان از كاركنان صديق و نزديك راكفلر و متخصص روابط عمومي بود،اما اعليحضرت اعتقاد راسخ داشتند كه اين فرد از مأموران سي – آي – اي است و آمريكاييها او را در كنارش قرار دادهاند تا هر وقت بخواهند ماشه را بكشند و به زندگي وي خاتمه دهند. بايد بگويم كه شاه در اين روزها نسبت به همه چيز بدبين شده بود. برگرفته از:25 سال در كنار پادشاه، خاطرات اردشير زاهدي، انتشارات عطائي ، صص 390-339 منبع: www.dowran.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 442]
صفحات پیشنهادی
مرگ پهلوي از زبان دامادش(3)
مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) موقعي كه ايرانيان به سفارت آمريكا حمله كردند و ديپلماتهاي آمريكايي را به گروگان گرفتند صادق قطبزاده موفق شد به مقامات آمريكا بقبولاند ...
مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) موقعي كه ايرانيان به سفارت آمريكا حمله كردند و ديپلماتهاي آمريكايي را به گروگان گرفتند صادق قطبزاده موفق شد به مقامات آمريكا بقبولاند ...
سفارت اردن تخلیه شد
انورزي" سفير ... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) موقعي كه ايرانيان به سفارت آمريكا حمله كردند و ... بعداً محل سفارت را تخليه كردند اما بعد از مدتي ...
انورزي" سفير ... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) موقعي كه ايرانيان به سفارت آمريكا حمله كردند و ... بعداً محل سفارت را تخليه كردند اما بعد از مدتي ...
از رفتن محمدرضا شاه تا مرگ
از رفتن محمدرضا شاه تا مرگ از واقعه های بسیار مهم دوران حکومت شاهپور بختیار، ... 3. ممکن است اعضای سفارت انگلیس به گروگان گرفته شوند. وی از این برخورد .... مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) فشارهاي عصبي زيادي شاه را دچار معضل جديدي كرده بود .
از رفتن محمدرضا شاه تا مرگ از واقعه های بسیار مهم دوران حکومت شاهپور بختیار، ... 3. ممکن است اعضای سفارت انگلیس به گروگان گرفته شوند. وی از این برخورد .... مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) فشارهاي عصبي زيادي شاه را دچار معضل جديدي كرده بود .
چه كساني مرگ بدي خواهند داشت؟
رازهای مرگ 10حال ظالمان در هنگام مرگ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ ... حقّ تعالی میفرماید:2 « فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»3 «إِنَّمَا هَذِهِ .... مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) فشارهاي عصبي زيادي شاه را دچار معضل جديدي كرده بود كه .
رازهای مرگ 10حال ظالمان در هنگام مرگ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ ... حقّ تعالی میفرماید:2 « فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ»3 «إِنَّمَا هَذِهِ .... مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) فشارهاي عصبي زيادي شاه را دچار معضل جديدي كرده بود كه .
ايران عصر پهلوي ارض موعود بهائيان
ايران عصر پهلوي ارض موعود بهائيان يكي از مظاهر اسلامزدايي در دوران حاكميت 50 ساله پهلويها، تقويت روزافزون مذاهب و اديان باطله اعم از اديان ... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) ...
ايران عصر پهلوي ارض موعود بهائيان يكي از مظاهر اسلامزدايي در دوران حاكميت 50 ساله پهلويها، تقويت روزافزون مذاهب و اديان باطله اعم از اديان ... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) ...
تاريخ معاصر ايران از زبان امام خميني(ره)-(1)
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):چه چيزى مانع توست كه زندگى پسنديده و مرگ با سعادت را داشته باشى، چرا كه من براى... [کلیک] ..... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) ...
احادیث و روایات: پیامبر اکرم (ص):چه چيزى مانع توست كه زندگى پسنديده و مرگ با سعادت را داشته باشى، چرا كه من براى... [کلیک] ..... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) ...
عوامل سرطانزا را بهتر بشناسيد
مرگ پهلوي از زبان دامادش(1) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(2) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) · مشتي از خروار اختناق ...
مرگ پهلوي از زبان دامادش(1) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(2) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) · مشتي از خروار اختناق ...
کار، داروي اعصاب است!
مرگ پهلوي از زبان دامادش(1) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(2) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) · مشتي از خروار اختناق ...
مرگ پهلوي از زبان دامادش(1) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(2) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) · مشتي از خروار اختناق ...
مديريت استرسها و عصبانيت
بله خير 3. هميشه شک داريد که داريد کارتان را درست انجام ميدهيد يا نه؟ بله خير 4. نميتوانيد افکار منفيتان را ... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) ...
بله خير 3. هميشه شک داريد که داريد کارتان را درست انجام ميدهيد يا نه؟ بله خير 4. نميتوانيد افکار منفيتان را ... مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) ...
آرايش سمي
مرگ پهلوي از زبان دامادش(1) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(2) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) · مشتي از خروار اختناق ...
مرگ پهلوي از زبان دامادش(1) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(2) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(3) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(4) · مرگ پهلوي از زبان دامادش(5) · مشتي از خروار اختناق ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها