واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: فيلسوف مشهور اروپايي: غفلت از تجاوز به ايران در محاکمه صدام "آن داستان قديمي را بياد بياوريد که کارگري در يک کارخانه مورد شک قرار ميگيرد که جنس ميدزدد. هرغروب به هنگام ترک کار، چرخ دستي او را خوب بازرسي ميکنند و هربار هم چيزي پيدا نميکنند. تا بالاخره حساب کار دست شان ميآيد که جنس دزدي، همان چرخهاي دستي است." يکي از چهرههاي شاخص جنگ عراق در ميان مردم، بدون شک «محمد سعيد الصحاف» وزير ناکام اطلاعات عراق بود که در ابتداي تهاجم آمريکا، در کنفرانسهاي مطبوعاتي روزانهاش، بديهي ترين واقعيتها را منکر ميشد و همان شعارهاي رسمي را مدام بر زبان ميآورد. حتا زماني که تانکهاي آمريکايي به چندصد قدمي دفتر خود او رسيده بودند، او بازهم مدعي بود تصاويري که از تلويزيون پخش ميشود و تانکهاي آمريکايي را در خيابانهاي بغداد نشان ميدهد، چيزي نيست مگر ترفندهاي بصري هاليوودي. به گزارش راديو «زمانه»، سلاوي ژيژيک، فيلسوف پرآوزاده اروپايي در «نيويورک تايمز» نوشت: محمد سعيد الصحاف با اين نمايشها که مثل کايکاتور از آنها اِغراق ميباريد، نکتهاي را آشکار کرد، حقيقتي که در پشت گزارشهاي به ظاهر «معمولي» هميشه پوشيده است: او با انکار واقعيت، به نعل و به ميخ نزد و استدلال روشنفکرنمايانهاي هم ارائه نداد. فقط خيلي ساده همه چيز را انکار کرد. همين که راحت زير همه چيز ميزد، تازگي و طراوت رهايي بخشي داشت، انگار که ديگر لازم نباشد در توضيح نتايج ناخوشايند واقعيت، به توجيه بافي رو بياورد. راحت به شما ميگفت: «به چشمهاي خودتان اعتماد ميکنيد يا به حرفهاي من؟» [توضيح مترجم: ژيژک از اشارههاي سينمايي زياد استفاده ميکند. بياد بياوريد در فيلم کمدي برادران مارکس به نام «مسخره بازي» (مانکي بيزنس)، زن اغواگر در اتاق خوابش به گراچو مارکس ميگويد: «من همين الآن با چشمهاي خودم ديدم که تو از اين در بيرون رفتي!» و گراچو ميگويد: «به کي اعتماد ميکني، چشمهاي خودت يا حرف من؟»] گذشته از اين، محمد سعيد الصحاف هراز چندگاه حقيقتي غريب را برملا ميکرد ــ همان هنگام که به او ميگفتند آمريکائيها الآن کنترل بخشي از بغداد را به دست گرفتهاند، او برگشت و گفت: «کنترل هيچ چيز را به دست نگرفتهاند؛ آنها حتا کنترل خودشان را هم نميتوانند به دست بگيرند!» دقيقاً چه چيزي بود که آمريکاييها کنترلش را نداشتند؟ در سال 1979، خانم «جين کرپاتريک» [استاد دانشگاه و بعدها سفير دولت ريگان در سازمان ملل ـ م] در مقاله [کلاسيک] اش به نام «ديکتاتوري و معيار دوگانه» که در نشريه «کامنتري» به چاپ رسيد، ميان دو مفهوم «خودکامه» (اتوريتارين) و «تماميت گرا» (توتاليتارين) يا دو نوع رژيم خودکامه و رژيم تماميت خواه تمايز قائل شد. اين تمايز به خاطر توجيه سياستهاي ايالات متحده بود که از ديکتاتوريهاي راست گرا حمايت ميکرد اما با رژيمهاي کمونيستي خصومت ميورزيد [استاندارد يا معيار دوگانهء آمريکا در سياست خارجي]. به زعم جين کرپاتريک، ديکتاتورهاي خودکامه، حاکماني بودند حسابگر و پراگماتيک که قدرت و ثروت براي شان مهمتر از ايدئولوژي بود، حتا زماني که در حرف، بلندپروازي ميکردند. در عوض، رهبران تماميت خواه يا توتاليتر، کساني بودند که از روي خشکه مذهبي با زير پا گذاشتن نفع شخصي، ايدئولوژي را مهمتر ميشمردند و حاضر بودند همه چيز را در راه آرمان به خطر بيندازند. نتيجهاي که جين کرپاتريک ميگرفت اين بود که ميشود با رهبران خودکامه وارد معامله شد زير آنها در برابر تهديدات مادي يا نظامي، رفتار معقولي در پيش ميگرفتند که پيش بيني پذير بود؛ در حاليکه رهبران تماميت خواه بسيار خطرناک تر بودند و ميبايست به طور قاطع آنها را سر جايشان نشاند. طعن قضيه در اين است که همين تمايز ميان دو نوع رژيم، موجز و فشرده اشتباهات آمريکا در اشغال عراق را بيان ميکند. صدام حسين يک ديکتاتور فاسد و خودکامه بود که فقط به حفظ قدرت و به مصلحت هدفهاي خشونت بار خود ميانديشيد (و از همين رو در سالهاي دههء ۱۹۸۰ ميلادي با ايالات متحده به همکاري پرداخت.) مهمترين دليل حاکي از ماهيت عرفي و سکولار رژيم او اين بود که در انتخابات ماه اکتبر ۲۰۰۲، انتخاباتي که در آن صدام حسين رأي صد درصد مردم را به دست آورد، يعني حتي بيشتر از آراء استاليني که معمولاً نود و نه مميز نود و پنج درصد بود ــ در آن انتخابات، ترانهاي که مدام در رسانههاي دولتي براي کارزار انتخاباتي او پخش ميشد آهنگ «هميشه خاطرت را ميخواهم» از [خواننده زيباي سياهپوست] ويتني هيوستون بود. [بنابراين، آمريکا ميتوانست طبق همان تز جين کرپاتريک، با هزينه کمتر صدام را دستآموز خودش کند، به جاي آنکه به مصاف با او برخيزد و با اين کار باعث قدرت گرفتن بيشتر رژيمهاي تماميت خواه و نامنعطف در منطقه گردد.] يکي از برايندهاي تهاجم آمريکا اين است که در عراق به ايجاد يک مجموعهء سياسي ـايدئولوژيک «بنيادگرا»، که به مراتب سازش ناپذيرتر از صدام است، کمک کرد. اين عمل باعث شد نيروهاي سياسيِ طرفدار ايران دست بالا را بگيرند و به تعبيري، تهاجم آمريکا عراق را دو دستي تقديم ايران کرد. مجسم کنيد اگر قرار ميشد پريزيدنت جورج بوش را در يک دادگاه نظامي استاليني به محاکمه بکشند، بدون درنگ اتهام «جاسوس ايران» را به او ميچسباندند. به اين تعبير، بالاگرفتن خشونت بار سياستهاي اخير جورج بوش را نميتوان استفاده از قدرت دانست بلکه بايد آنرا ناشي از بروز ترس تعبير کرد. آن داستان قديمي را بياد بياوريد که کارگري در يک کارخانه مورد شک قرار ميگيرد که جنس ميدزدد. هرغروب به هنگام ترک کار، چرخ دستي او را خوب بازرسي ميکنند و هربار هم چيزي پيدا نميکنند. تا بالاخره حساب کار دست شان ميآيد که جنس دزدي، همان چرخهاي دستي است. همين ترفند را امروز از سوي کساني شاهد هستيم که مدام ادعا ميکنند «اما دنيا بدون صدام جاي امن تري است.» آنها که اين جمله را به زبان ميآورند فراموش ميکنند که برايندهاي تهاجم نظامي عليه صدام را هم در محاسبه شان وارد کنند. درست، دنيا بدون صدام جاي بهتري است، ولي اگر تأثيراتايدئولوژيک و سياسي عزيمت صدام را هم حساب کنيم، باز دنيا جاي بهتري شده است؟ ايالات متحده در نقش پليس دنيا! خوب، چه بدي دارد؟ وضعيت بعد از دوران جنگ سرد ميطلبد که يک قدرت جهاني جاهاي خالي را پرکند. اما مشکل جاي ديگري است: يادتان باشد پنداشت عمومي اين بود که ايالات متحده همان نقش امپراتوري روم [در عهد باستان] را بايد بازي کند. مشکل آمريکا امروز اين نيست که تبديل به يک امپراتوري جهاني شده؛ برعکس، مشکل اين است که به چنين امپراتورياي تبديل نشده است. يعني، در عين تظاهر به اينکه يک امپراتوري است، در عمل مثل يک دولت ملّي رفتار ميکند و بي پروا منافع خاص خودش را پي ميگيرد. گويي راهنماي سياستهاي اخير آمريکا، شکل معکوس شعاري است که طرفداران حفظ محيط زيست ميدهند. به جاي آنکه مثل اکولوژيستها جهاني بينديشد و محلي عمل کند، آمريکا جهاني عمل ميکند اما محلي ميانديشد. پس از واقعه يازدهم سپتامبر، ايالات متحده اين فرصت را داشت که دريابد در چگونه جهاني ميخواهد مشارکت داشته باشد. آمريکا ميتوانست از آن فرصت بهره بگيرد اما در عوض دوباره به همان تعهدات سنّتيايدئولوژيک خودش رجعت کرد. به جاي احساس مسؤوليت و تعهد در قبال مناطق محروم جهان، خودش شروع به شهيدنمايي کرد! نويسنده بريتانيايي، تيموتي گارتون اَش، دربارهء دادگاه لاهه ادعا کرده است که: «از اين پس، ديگر نه پيشوا [هيتلر] و نه رهبر [موسوليني]، نه پينوشه، ايدي امين، يا پول پوت، هيچکدام به اين گمان نميافتد که ميتوان پشت ديوار قصر «حق خود مختاري»، از دسترس قوانين بين المللي مصون ماند.» بايد در ميان اين اسامي ببينيم جاي چه کسي خالي است. فهرستي که علاوه بر جفت کردن کليشهاي هيتلر و موسوليني، نام سه ديکتاتور جهان سومي را هم دارد. چرا حتا يک نام [از ميان سياستمداران] کشورهاي ابرقدرت در اينجا نيامده، کساني که ممکن است [به خاطر کارنامهء اعمال شان] خواب راحت نداشته باشند؟يا نزديکتر به فهرست اسامي ذکر شده، چرا صحبتي از اين نشد که صدام حسين يا مانوئل نوريگا را [رهبر نظامي پاناما، که با تهاجم نظامي کابينهء جورج بوش پدر، در سال ۱۹۸۹ دولت اش سرنگون شد و خود او را با خفّت به آمريکا آوردند و به زندان انداختند] به دادگاه لاهه تحويل دهند؟ چرا تنها دادگاهي که عليه مانوئل نوريگا تشکيل شد به جرم قاچاق مواد مخدر بود، نه اينکه در مقام يک ديکتاتور به پايمال کردن وحشيانهء حقوق مردم اش دست زده بود؟ آيا براي اين نبود که در صورت اخير، او ميتوانست ارتباط اش را با سازمان امنيتي «سيا» برملا کند؟ به همين صورت رژيم صدام چيزي مگر يک دولت وحشتناک خودکامه نبود که به جنايات زيادي دست زد. بسياري از اين جنايات عليه خود مردم عراق بود. با اينهمه، بايد بر اين حقيقت عجيب و کليدي تأمل کنيم که نمايندگان ايالات متحده و دادستانهاي عراقي، به هنگام برشمردن جنايات صدام، به طور سيستماتيک بزرگ ترين جنايت او را، که صِرف مصيبت انساني و نقض عدالت بين المللي در آن از همه بيشتر بود، يعني تجاوز به خاک ايران را، ناديده گرفتند. چرا؟ به اين دليل که ايالات متحده و اکثر دولتهاي خارجي به طور فعال حامي تجاوزگري عراق بودند. و حالا ايالات متحده با شيوههاي ديگر همين بزرگ ترين جنايت صدام حسين را ادامه ميدهد، يعني تلاش بي وقفه براي سرنگوني دولت ايران. اين بهايي است که تو [آمريکا] بايد بپردازي وقتي که نبرد عليه دشمنان ات تبديل ميشود به نبرد عليه اشباح شروري که در صندوقخانه خود تو پنهانند: حتا کنترل خودت را هم نميتواني در دست بگيري. -----------------------------سلاوي ژيژک، فيلسوف مارکسيستِ پرآوازه اروپايي، مدير «انستيتو بِربِک در علوم انساني» است. تازهترين کتاب او «پارالاکس ويو» (نگاه از منظر متحرک) نام دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 538]