تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834840778
متون طنز کلاسیک
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: ghafourian23rd January 2007, 10:01 AMجایتان خالیست، بیایید که پر شود!! این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن طنز مدرن یا امروزی می گوییم.بیاورید و بنویسید، بخوانید و باز بنویسید. چه از خودتان، چه از غیر خودتان... ghafourian24th January 2007, 11:40 AMجحی گوسفند مردم می دزدید و گوشتش صدقه می کرد. از او پرسیدند که این چه معنی دارد، گفت : صواب صدقه با بزه دزدی برابر گردد و در میانه پیه و دنبه اش توفیر باشد!! عبید زاکانی ghafourian24th January 2007, 04:36 PMمولانا شمس الدین با یکی از مشایخ خراسان کدورتی داشت. شیخ ناگاه بمرد. نجاری صندوق گوری سخت به تکلف از بهر او تراشید. مردم تحسین نجار می کردند. مولانا گفت : سخت خوب تراشیده است اما سهوی عظیم کرده است که دو آهنگش نگذاشته است (دو آهنگ: دودکش) عبید هستی خانوم25th January 2007, 02:03 PMدر این روزها بزرگی>زنی بدشکل و مستوره(پاکدامن)داشت.با طلاق از او خلاص شد و قحبه ی جمیله را در نکاح اورد.خاتون چندان که عادت باشد صلای عام در داد(دعوت مردم به عیش).مرد را منع کردند که زنی (مستوره بگذاشتی و ***** اختیار کردی).ان بزرگ در کمال حلم و وقار فرمود((عقل ناقص شما به سر(راز)این حکمت نرسد.من پیش از این گه می خوردم به تنهایی.این زمان حلوا میخورم با هزار آدمی)) elada26th January 2007, 04:42 PMسلطان محمود در زمستاني سخت به طلحك گفت كه با اين جامه يك لا در اين سرما چه ميكني كه من با اين همه جامه مي لرزم.گفت:اي پادشاه تو نيز مانند من كن تا نلرزي.گفت:مگر تو چه كرده اي؟گفت:هر چه جامه داشتم همه را در بر كرده ام. moshmoshak27th January 2007, 02:18 PMشخصي خيلي علاقه داشت كه شعر بگويد. به دوست شاعرش گفت: چه كنم تا بتوانم شعر بگويم؟ دوسش گفت: انقده من زحمت كشيده ام و استخوان خرد كرده ام و دود چراغ خورده ام تا به اين مرحله رسيده ام. او نيز هر روز به قصابي ميرفت و مقداري استخوان مي خريد و در هاون آنها را مي شكست. هر روز فتيله چراغش را بالا مي برد تا دود كند .:eek: سرش را نزديك لوله چراغ مي گرفت تا دود بخورد.:eek: بعد از مدتها رنج آخرش هم شاعر نشد كه نشد....;) rezamediatak31st January 2007, 08:36 PMگویند مردی کشک ساب در کنار در کاخ شاه عباس در حال کار بود که شیخ بهایی خواست وارد کاخ شود ، ولی سربازان اجازه ورود به او ندادند و گفتند شاه عباس دستور داده است که به شما اجازه ورود به کاخ ندهیم . در همین حین کشک ساب به شیخ گفت : اگر من شاه بودم ، اجازه می دادم تمام دانشمندان به راحتی در کاخم رفت و آمد کنند. شیخ با قدرتی که داشت ، مرد را به رویا برد . در رویا مرد بر مسند قدرت نشسته بود و در حال دیدن رقص و آوازخوانی دلقکان و مطربان دربار بود که ناگهان نگهبانی آمد و گفت شیخ بهایی اجازه ورود می خواهد . شاه (مرد کشک ساب) گفت : به او بگویید شاه در حال استراحت است و فردا اگر حوصله داشت شما را به حضور می پذیرد ! در همین حال و هوا ، شیخ بهایی به شانه مرد کشک ساب زد و گفت : ای مرد کشک ساب ، کشکت را بساب ! p_h_19300111th February 2007, 11:47 PM«انيشتن» ميگه: «وقتي با دختر زيبايي دو ساعت مي نشينيد و گپ مي زنيد، احساس مي كنيد كه تنها يك دقيقه گذشته است، اما وقتي كه رو يك بخاري داغ يك دقيقه مينشينيد حس مي كنيد كه دو ساعت گذشته است! خب اين لب كلام تئوري نسبيت است!» p_h_19300111th February 2007, 11:48 PM«سرجان ساكلينك» ميگه: «عشق مثل باد معده است! تا وقتي كه در وجود توست خودت را ناراحت ميكند و زماني كه ابراز ميشود ديگران را مي آزارد!» lasa27th February 2007, 08:30 PMيك آدم خوش شانس از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به اين دنيا نميرسيد. از همون اول كم نياوردم، با ضربه دكتر چنان گريه اي كردم كه فهميد جواب هاي،، هوي است. هيچ وقت نگذاشتم هيچ چيز شكستم بدهد، پي در پي شير ميخوردم و به درد دلم توجه نميكردم! اين شد كه وقتي رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهاي خودم بلند تر بودم و همه ازم حساب مي بردند. هيچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد كه برم پاي تخته زنگ مي خورد. هر صفحه اي از كتاب را كه باز ميگردم جواب سوالي بود كه معلمم از من مي پرسيد. اين بود كه سال سوم، چهارم دبيرستان كه بودم، معلمم كه من را نابغه مي دانست منو فرستاد المپياد رياضي!!! تو المپياد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود ويكي از ورقه هاي بي اسم بود منم گفتم اسممو يادم رفت بنويسم! بدون كنكور وارد دانشگاه شدم هنوز يك ترم از نگذشته بود كه توي راهروي دانشگاه يه دسته عينك پيدا كردم، اومدم بشكنمش كه خانمي سراسيمه خودش را به من رسوند و از اين كه دسته عينكش رو پيدا كرده بودم حسابي تشكر كرد و گفت: نيازي به صاف كردنش نيست زحمت نكشيد اين شد كه هر وقت چيزي از زمين بر مي داشتم، يهو جلوم سبز ميشد و از اين كه گمشده اش را پيدا كرده بودم حسابي تشكر ميكرد. بعدا توي دانشگاه پيچيد دختر رئيس دانشگاه، عاشق ناجي اش شده، تازه فهميدم كه اون دختر كيه و اون ناجي كيه! يك روز كه براي روز معلم براي يكي از استادام گل برده بودم يكي از بچه ها دسته گلم رو از پنجره شوت كرد بيرون، منم سرك كشيدم ببينم كجاست كه ديدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه اين شد ماجري خواستگاري ما و الان هم استاد شمام! كسي سوالي نداره؟؟؟؟؟؟؟ mahtabi6th May 2007, 10:08 AMمیگن چنین گویند که شش چیز از شش چیز دیگر سیر نشود: چشم از دیدن گوش از شنیدن زمین از باران آتش از هیزم منعِم از مال و عالم از علم بنده اضافه می کنم و طنازان از نوشتن طنز با تشکر فریبا god_girl14th June 2007, 02:11 PMاز مقالات شمس تبریزی صحبتِ اهلِ دنيا آتش است کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند صحبتِ اهلِ دنيا آتش است. ابراهيمي بايد كه او را آتش نسوزد. نمرود آتش بركرد از بيرون، ابراهيم نيز آتشي بركرد. تا ببيني آتش كه را مي سوزد. اي نمرود، تو نتيجۀ قهري، من نتيجۀ رحمت. تا ببينيم كه مي سوزد آخر. قِدَمِ رحمت چنين باشد كه قهر را قهر كند. پس رحمت قهرِ قهر آمد. گفت قِدَمِ رحمت چنين باشد؟ آري. دوستان را امتحان ها باشد. با دوست چنين كني با دشمن چه كني؟ دوست را پرتاو كرد و رفت، تا حالش چه شود. حالش آن كس داند كه پرتاوش كرد. rezamediatak2nd August 2007, 04:10 AMراه خانة معشوق خود را به دوستان و مردم منماييد. در پيری از زن جوان مهربانی چشم مداريد. پير زنان را به کلوخ کوب سر نماييد تا درجة غازيان يابند. جان فدای ياران موافق کنيد. وقت از دست مدهيد. مستان را دست گيريد. در دام زنان ميفتيد و دور بيوگان کُرّه دار مگرديد. خود را از بند نام و ننگ برهانيد تا آزاد زندگی کنيد. دختر خطيب مگيريد که ناگاه کّرّه ای نزايد. طعام و شراب تنها مخوريد. حال خود را بر فقيران و غلام بارگان و گدا زادگان عرضه نداريد. تخم حرام ميندازيد تا عاصيان و حراميان و راهزنان به وجود نيايند. از منت خويشان و سفرة خسيسان و نا کسان و گره پيشانيان و تقاضای قرض خواهان گريزان باشيد. در خانة مردی که در او دو زن است خوشدلی و جمعيت و برکت مطلبيد. بر زن جوانی که شوهر به سفر رفته و غلام مفلس و مطرب ساز شکسته و پير و هيز و ساقی ريش آورده و جوانی که در دست پير زن گرفتار آمده رحمت آريد. به وعدة مستان و عشوة زنکان و عهد دریوزگان و خوش آمد گدايان کيسه مدوزيد. در شراب خانه ها و کنار بساط نرد بازان و قمار خانه و مطربان و گدايان خود را به جوانمردی و سخاوتمندی مشهور مگردانيد تا معاملان همه روی به شما نيارند. مردم بسيار گوی و سخن چين و سفله به مجلس مياريد. شراب داران و بنگ فروشان را دل به دست آريد تا از عيش بهرمند شويد. بر لب جوی و حوض مست مشويد تا ناگاه سرنگون در حوض نيفتيد. راستی و انصاف و مسلمانی از بازاريان طمع مداريد. با شيخکان نو پا و مال باختگان و فال گيران و مرده شويان و دولت ديدگان و بازماندگان خاندانهای قديم و ديگر فلک زدگان صحبت مداريد. به هر حال از مرگ پرهيز کنيد که در ايام قديم خردمندان مرگ را کرهيت داشتندی. خود را تا ضرورتی نباشد در چاه ميندازيد. توبه کار مشويد تا ديگر توبه کاران مفلوک و بدبخت نگرديد. عزم حج مکنيد تا خود بين و گران جان مشويد. هزل را خوار مداريد و هزليان را به چشم حقارت منگريد. اين کلمات که گفته شد به گوش جان بسپاريد و بازی مگيريد. نصيحت نيک بختان ياد گيرند بزرگان پند درويشان پذيرند god_girl18th September 2007, 06:05 AMيكي را از ملوك عرب حديث مجنون ليلي و شورش حال او بگفتند كه با كمال فضل و بلاغت سر در بيابان نهاده و زمام عقل از دست داده. بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت كردن گرفت كه در شرف انسان چه خلل ديدي كه خوي بهايم گرفتي و ترك عشرت مردم گفتي؟ گفت: كاش آنان كه عيب من مي جستند گيف(gif)ت اي دلستان بديدندي يا كه پيغام ها و خط تو را توي وبلاگ من بخواندندي! کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند تا حقيقت معني بر صورت دعوي گواه آمدي. فذالك الذي لمتنني فيه. ملك را در دل آمد جمال ليلي مطالعه كردن تا چه صورت است كه موجب چندين فتنه. بفرمودش طلب كردن. با اينترنت در احياي عرب بگرديدند و IP كش كردند و هك كردند و فيلترينگ نمودند و بدست آوردند و پيش ملك در صحن سراچه بداشتند. ملك در هيات او نظر كرد؛ شخصي ديد سه فام، باريك اندام[ و سيبيلو !] در نظرش حقير آمد، به حكم آنكه كمترين خدام حرم او به جمال از او در پيش بودند و به زينت بيش. مجنون به فراست دريافت، گفت: از دريچه ياهو مسنجر بايد با او چت كردن تا سر حال وي بر تو تجلي كند! بي اكانتان را نباشد درد ريش جز به ياهويي نگويم درد خويش! گفتن از چت رووم بي حاصل بود با يكي نا كرده چت در عمر خويش! تا تو را حالي نباشد همچو ما حال ما باشد تو را افسانه پيش! چند دو بيتي عاشقانه رايانه اي!: مپندارم كه شايد مرد هيزم كه مي دوزم به تو چشمان ريزم جمالاتت همه از پشت عينك نمايد بهر من كوچك عزيزم! به ما گفتند جشن و سور و كوس است و تشكيلات آن دمب خروس است ولي آنجا فقط يك بغچه ديديم كه مي گفتند توي آن عروس است! مشخصم بشوي تو اگر كه اينويزي قسم به ياهو مسنجر نگويمت چيزي! "منم يا رب در اين دولت كه " يار آنلاين ميبينم؟ به استاتوس(!) زيبايش گل ات-ساين* ميبينم؟ mahtabi23rd September 2007, 09:54 AMپاسخ کوبنده جنرال موتورز به بیل گیتس آفتاب: در یكی از نمایشگاههای كامپیوتری كه اخیرا برگزار شده بود بیل گیتس موسس مایكروسافت و ثروتمندترین مرد جهان صنعت كامپیوتر را با صنعت اتومبیل مقایسه و ادعا كرد: «اگر تكنولوژی جنرال موتورز با سرعتی مانند سرعت پیشرفت تكنولوژی كامپیوتر پیشرفت كرده بود امروز همه ما ماشینهایی سوار میشدیم كه قیمتشان 25 دلار و مصرف بنزین آن 4 لیتر در هر 1000 مایل بود.» جنرال موتورز هم در جواب بیل گیتس اعلام كرد: اگر جنرال موتورز هم مانند مایكروسافت پیشرفت كرده بود این روزها ما ماشینهایی با این مشخصات سوار میشدیم: كیسه هوا(airbag ) قبل از باز شدن در هنگام تصادف از شما میپرسید: Are you sure بدون هیچ دلیلی ماشین شما در روز دو بار تصادف میكرد! هر دفعه كه خطهای وسط خیابان را از نو نقاشی میكردند شما باید یك ماشین جدید میخریدید! گاه و بیگاه ماشین شما در خیابانها از حركت باز میایستاد و شما چارهای جز استارت مجدد restart نداشتید! گاهی اوقات در اثر كارهایی مانند گردش به چپ ماشین شما خاموش Shot down میشد و استارت آن نیز ار كار میافتاد. در اینگونه موارد چارهای جز نصب مجدد reinstall نداشتید! فقط یك نفر از ماشین میتوانست استفاده كند مگر اینكه با خرید ماشین مدل 95 یا NT برای آن صندلیهای بیشتری خریداری میكردید! ماشینهای مكینتاش با موتور Sun بهتر – پنج بار سریعتر و راحتتر از ماشینهای مایكروسافت بودند اما تنها در 5 درصد جادهها میشد این ماشینها را یافت! چراغهای اخطار وضعیت بنزین، روغن و آب با یك چراغ General Fault تعویض میشدند! صندلیهای جدید همه را مجبور میكردند تا بدن خود را متناسب و اندازه آنها بكنند! جنرال موتورز خریداران ماشینهایش را مجبور به خرید نقشههای راهها میكرد كه ممكن بود اصلا به درد رانندگان نخورد. هرگونه تلاش برای پاك كردن این Option منجر به كاهش كیفیت عملكرد تا پنجاه درصد و بیشتر میشد! هر بار كه جنرال موتورز مدل جدیدی را به بازار عرضه میكرد خریداران ماشین باید رانندگی را از اول یاد میگرفتند چون هیچ یك از عملكردها و كنترلهای ماشین مانند مدل قبلی نبود! برای خاموش كردن ماشین باید دكمه استارت را میزدند با تشکر فریبا mahtabi24th September 2007, 07:10 AMآخرین مدل حالگیری!!! دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد. پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون: لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست باعشق : روبرت دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون: روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان..... با تشکر فریبا mahtabi25th September 2007, 06:27 AM1) اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه! 2) اگه راهنمای چپ رو بزنه و سمت راست بپیچه! 3) وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه! 4) وقتی که با سرعت 140 تا یه پیچ رو دور بزنه! (البته این یکی در مورد خانوم ها صدق نمیکنه چون اونا بشتر از 14 تا نمیرن) 5) وقتی که برن پمپ بنزین و بعد از زدن بنزین با همون شیلنگ داخل باک حرکت کنن برن! خانم ها جبهه نگیرید از این جهت گذاشتم که پارسال همین موقع پنچر کردم و با اعتماد به نفس به آقایی که می خواست کمکم کند گفتم:فکر کنم دندهء سه و چهارم خورد شده!!!!!!!!!!!!! آقایون لطفاْ اون لبخند رو از صورتتون پاک کنید!پیش می آید خوب!!!!!..... با تشکر فریبا mahtabi9th October 2007, 01:39 PMتكذيبیه شيطان: من خوشگل نيستم! نامه هاي سرگردان کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند دوست عزيز جناب آقاي ... چند شب پيش داشتم به طور اتفاقي در شبكه هاي ايراني جستجو مي كردم ببينم ماه رمضان امسال كارگردان ها و نويسنده هاي ايراني چه آشي برايم پخته اند. راستش از دو سال قبل كه به طرز بسيار ناجوانمردانه اي بنده را در قالب يك پيرمرد مافنگي و يك دختر جوانِ مکشمرگِما نشان داده بودند خيلي حساس شده ام. اتفاقا اين بار ديدم در يك فيلمي بنده را به شكل يك جوان خوشگل درآورده اند كه مي خواهد سرِ يك دختر جوان و يك پزشك ميانسال را گول بمالد! در آن صحنه هاي كوتاهي كه من ديدم اين جوان -كه مثلا من بودم- داشت آقاي دكتر را كه براي گرفتن دو تا دروغ عذاب وجدان گرفته بود، فريب مي داد! من كه البته افتخار مي كنم آدم ها را از راه بدر كنم ولي چاخان هم حدي دارد. نمي دانم شما آدميزادهاي ايراني تا به حال كارتان به دوا دكتر و بيمارستان نيفتاده يا دوست داريد خودتان را گول بزنيد. من به چشم خودم چيزهايي ديده ام از بعضي از همين آقايان دكترها كه عقل بنده و كل اجنه هم به آنها نمي رسد و اگرهم برسد عمراً به خودمان اجازه بدهيم با بيمارها آنطور رفتار كنيم. آنوقت من آمده ام کلی وقت صرف کرده ام و براي گفتن دو تا دروغ سر يك دكتر ميانسال را شيره ماليده ام؟! حيف كه حال و حوصله جوابيه گرفتن را ندارم والا نام چند تا بيمارستان مشهور و پزشك معروف را مي بردم و كارهايشان را مي گفتم تا ببينيد اصلاً احتياجي هست من آنطرف ها آفتابي بشوم يا بعضی دوستان به اندازه هزار تا شيطان دوز و كلك و شيطنت بلد هستند! راستش اصلا بنده سالهاست كه احساس نياز نمي كنم تا براي گمراه كردن آدميزادها و كشاندنشان به جهنم كار چنداني انجام دهم. شكر خدا كه بيشتر شما با شتاب هرچه زيادتر راهي دوزخ هستید و من هم فعلا سخت مشغول تهيه سوخت هستم تا ان شاء الله موقع تشريف فرمايي هم قيف حاضر باشد و هم قير و ساير مايعات و جامدات و گازهاي مورد نياز! من وقت توي صف كردن شما را هم ندارم، آن وقت بيكارم بروم دو تا آدم را گول بزنم؟ آن هم دكتر جراح و دختر بالاشهري؟! دوست عزيزم، ... به هر حال به اين وسيله من هرگونه نسبت نسبي و سببي خودم را با دختران زيبا و پسرهاي خوشگل و مردهاي مافنگی و گربه های سياه و اين جور چیزهای خنده دار تكذيب مي كنم و اعلام مي كنم اين چيزهايی كه توي فيلم ها مي بينيد ساخته و پرداخته نويسنده هايي است كه پول سناريوهايشان را قبلا گرفته و خورده اند و بعد كه قرار شده براي كارگردان هايي كه دقيقه اي سريال مي سازند، فيلم نامه بنويسند يك مشتي خرافات قديمي و چرنديات هاليوودي را سرهم كرده اند كه رفع تكليف كنند. من البته به موقعش به حساب اينها هم خواهم رسيد، البته نه به اين خاطر كه ملت را با سرهم بندي سركار گذاشته اند (كه اتفاقا از نظر من كار خوبي هست) بلكه به اين خاطر كه يك بار به شكل دختر خوشگل درم می آورند و يك بار به شكل پسر (چه پسري!) و بعد با مردهاي خطرناك توي خانه تنها مي گذارند. بابا انصاف نداريد لااقل ناموس داشته باشيد! البته انكار نمي كنم همکاران فعالی در اين كشورها دارم، ولي اين كه نمي شود شما هر خرابكاري كه خودتان مي كنيد را گردن يكي ديگر بيندازيد. هيچ كاري هم به شماها ندارم و خدا شاهد است كه در تمام اين عمر چند هزار ساله ام به قدري كه در همين چند سال اخیر در يكي از بازارهاي تهران، حاجي (نماها !)ي تسبيح به دست كلك سوار كرده اند و پوست خلق الله را كنده اند، من از اين كارها نكرده ام. (تازه اگر بين خودمان بماند، يك بار كه داشتم حوالي خيابان جمهوري تهران قدم مي زدم يك موبايل بهم انداختند كه آكبند بود اما بعداً معلوم شد دست دوم بوده و من هرچي فكر كردم نفهميدم چطور آن را بسته بندي كرده بودند، تازه كارت گارانتي هم داشت!) بگذريم كه ردش هنوز درد مي كند! به هر حال از ما گفتن بود و قطعاً از شما بشر شير خام خورده هم نشنيدن. اشكالي ندارد فقط خواهش مي كنم دست از سر من برداريد و به جاي لعنت فرستادن دائمي به من و يا كارهاي بدتري مثل ساختن همين فيلم هاي جلف با آن شيطان هاي خوشگلشان ، يك مقداري مسئوليت پذير باشيد و قبول كنيد كه گندم از گندم برويد جو ز جو. آدم يك انتخابي مي كند و متناسب با آن عواقبش را لمس مي كند. اين كه نمي شود شما شوخي شوخي كاري مي كنيد و انتخابي انجام مي دهيد اما موقعي كه عواقب آن را مي بينيد مي خواهيد جدي جدي بيندازيد گردن من و رفقا. ضمنا در پايان مي خواستم از دوستان شبكه يك به خاطر ترويج مسائلي مثل دزدي، اعتياد، توهين به والدين، زيدبازي و مواردي از اين دست تشكر كنم. درست است که من یک شیطان عصبانی هستم ولی مثل بعضی آدم ها نیستم که تمام زحمات دیگران را نادیده بگیرم. اجرتان با خودم! به اميد ديدار در جهنم شيطان رجيم ____________ پانویس: این نامه رو احتمالا شیطان واسه کسائی که پا رو دمبش گذاشتن نوشته. من اینجا گذاشتم شاید نامه رو طرف خوند. با تشکر فریبا mahtabi11th October 2007, 07:38 PMپس از آن که مدتی پیش یک مقام قضایی عالیرتبه از زوج ها خواست که در خیابان دست همدیگر را نگیرند، دادیار جنایی تهران هم به خانم ها توصیه کرد که در هنگام خرید یک همراه داشته باشند. البته خانم ها در چند سال اخیر معمولا دست کم یک همراه با خود دارند، منتها روشن است که منظور ایشان از همراه، آن همراه هایی که معمولا با آرم سامسونگ و نوکیا و ال جی و سونی اریکسون هستند، نیست. همچنین با توجه به جنایی بودن نوع دادیار محترم، می توان نتیجه گرفت که مساله بسی فراتر از پز دادن و افه و روکم کنی و این جور مسایل همراه دارانه است! بنابراین ضمن توصیه اکید در مورد جدی گرفتن توصیه ایمنی ایشان، خودآموز امروز را به راهنمایی برای خرید اختصاص می دهیم: بیرون نروید بهترین، آسان ترین و کم هزینه ترین راه برای ایمن خرید کردن، خرید نکردن است. تا جایی که می توانید در خانه بمانید و بیرون نروید، چرا که قاعدتا داخل منزل از بیرون امن تر است. البته استثناهایی هم وجود دارد، مثل آنکه مامور برق در بزند و داخل منزل شود و بعد به جای خواندن شماره کنتور، دست و پای شما را ببندد و فرزندتان را گروگان بگیرد؛ نظیر همین اتفاقی که چند روز پیش در غرب تهران افتاد. یا اینکه ماموران نیروی انتظامی در بزنند و بعد از نشان دادن کارت شناسایی به روی پشت بام بروند و آنتن بشقابی شما را کشف کنند و بعد شما را دستگیر کنند. خب البته این ها استثنا هستند و حتی با در نظر گرفتن آنها باز هم خانه از بیرون امن تر است؛ مگر اینکه خلافش ثابت شود که در آن صورت هم همانطور که گفتم استثنا محسوب می شود! ظاهر را استاندارد کنید اگر نمی توانید تمام روز و شب مثل مرغ های تخمی در منزل بمانید و احساس می کنید باید حتما بیرون بروید، بدانید که یک آدم طبیعی هستید و اگر فکر می کنید این بیرون رفتن بهتر است برای خرید کردن باشد، بدانید که یک زن طبیعی هستید! با این همه فراموش نکنید که بسیاری از مشکلات و دردسر ها برای همین آدم های طبیعی یا آدم هایی که می خواهند طبیعی زندگی کنند اتفاق می افتد. در نتیجه اگر تصمیم گرفته اید برای خرید به بیرون از منزل بروید قبل از هر چیز ظاهر خود را استاندارد کنید. از هر گونه آرایش و استعمال عطر و ادکلن پرهیز کنید و لباس های رنگ شاد هم سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2319]
صفحات پیشنهادی
متون طنز کلاسیک
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن طنز مدرن یا امروزی می گوییم.بیاورید و بنویسید، ...
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن طنز مدرن یا امروزی می گوییم.بیاورید و بنویسید، ...
طنز :اين شد ماجري خواستگاري ما
متون طنز کلاسیک eek: بعد از مدتها رنج آخرش هم شاعر نشد كه نشد....;) rezamediatak31st January 2007, 08:36 ... خلاصه اين شد ماجري خواستگاري ما و الان هم استاد شمام!
متون طنز کلاسیک eek: بعد از مدتها رنج آخرش هم شاعر نشد كه نشد....;) rezamediatak31st January 2007, 08:36 ... خلاصه اين شد ماجري خواستگاري ما و الان هم استاد شمام!
ورود متن فارسی و درد سر -
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و ... ان بزرگ در کمال حلم و وقار فرمود((عقل ناقص شما به سر(راز)این حکمت نرسد. ... خواست ...
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و ... ان بزرگ در کمال حلم و وقار فرمود((عقل ناقص شما به سر(راز)این حکمت نرسد. ... خواست ...
طنز / گدای بالاشهری
متون طنز کلاسیک این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن طنز مدرن یا امروزی می گوییم.
متون طنز کلاسیک این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن طنز مدرن یا امروزی می گوییم.
همه را کرده گرفتار، کتاب(طنز)
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک ... گفت:هر چه جامه داشتم همه را در بر كرده ام. moshmoshak27th January ...
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک ... گفت:هر چه جامه داشتم همه را در بر كرده ام. moshmoshak27th January ...
طنز/ خودآموز خرید کتاب برای دوستان
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن ... به دوست شاعرش گفت: چه كنم تا بتوانم شعر ...
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های سبک قدیمی تر از آنچه ما به آن ... به دوست شاعرش گفت: چه كنم تا بتوانم شعر ...
Fun. عکسهای جدید طنز و خنده دار
روی عکس کلیک کن بزرگ میشه nekbat.com-fun (244).jpg nekbat.com-fun (245).jpg ... متون طنز کلاسیک .... ايجاد سه رشته جديد در مركز علمي- كاربردي جهاد دانشگاهي ...
روی عکس کلیک کن بزرگ میشه nekbat.com-fun (244).jpg nekbat.com-fun (245).jpg ... متون طنز کلاسیک .... ايجاد سه رشته جديد در مركز علمي- كاربردي جهاد دانشگاهي ...
به گدایان پول ندهید
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های ... ورود به او ندادند و گفتند شاه عباس دستور داده است که به شما اجازه ورود به کاخ ...
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و طنازی های ... ورود به او ندادند و گفتند شاه عباس دستور داده است که به شما اجازه ورود به کاخ ...
پرداختن به بازيهاي رايانه اي سرعت تشخيص چشم را افزايش ميدهد - واضح
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و ... در همین حال و هوا ، شیخ بهایی به شانه مرد کشک ساب زد و گفت : ای مرد کشک ساب .
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و ... در همین حال و هوا ، شیخ بهایی به شانه مرد کشک ساب زد و گفت : ای مرد کشک ساب .
این خانم فقط مدل بالا می دزدید
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و ... چه از خودتان، چه از غیر خودتان... ghafourian24th January 2007, 11:40 AMجحی گوسفند ...
این بخش را اختصاص داده ایم به متون طنز کلاسیک و قطعات طنزآمیز و طنز آلود و ... چه از خودتان، چه از غیر خودتان... ghafourian24th January 2007, 11:40 AMجحی گوسفند ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها