محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1852927839
فرهنگ جبهه
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : فرهنگ جبهه shahedeh25th September 2006, 02:58 PMبا سلام و قبولي طاعات و عبادات تمامي شما عزيزان بله فرهنگ جبهه جالبه جاش تو اين بخش فرهنگ خالي بود بدونيم كه در زمان 8 سال دفاع مقدس رزمنده هاي ما جملات و يا كلماتي را بين خودشان بيان ميكردن كه معني و مفهوم خاص خودش رو داشت خوبه با بعضي از آنها آشنا بشيم و مطالب و اشعار و.... دراين خصوص در اين بخش قرار بدهيم تابدونيم وياد بگيرم كه واقعاً درآن زمان كه اين عزيزان درآتش و خون بودند ولي باز هم چه شورو حال خاصي داشتن و .... ياد اون روزها به خير ياد جبهه و جنگ و ..... ابتدا از كلمات شروع ميكنم : آبروي هيئت کسي که بچههاي هيئتگردان يا دسته به او ميباليدند و به وجودش افتخار ميکردند؛ آن که اسباب فضيلت جمع و جلسه بود؛ همه سعي ميکردند شأن مجموعه و دسته خودشان را حفظ کنند و اگر کسي از سرسادگي و کماطلاعي حرفي ميزد که موجب خنديدن ديگران ميشد يا در مقام حاضرجوابي در ميماند و کم ميآورد، دوستانش رو به وي ميکردند و ميگفتند: «آبروي هيئت را بردي». آب زيرکاه خمپاره 60ميليمتري؛ گلوله موذي تيز و فرزي که بيسر و صدا و بدون هياهو ميآمد و کار خودش را ميکرد و بر خلاف ساير خمپارهها سوتش جلوتر از خودش به گوش نمي رسيد تا افراد خودشان را جمع و جور کنند، خيز بروند و پناه بگيرند. آبله مرغان ازدواج؛ کنايه از همسر اختيار کردن؛ گفته ميشد: «توهم بالاخره آبله مرغان گرفتي؟» به اين معني که بالاخره تن به ازدواج دادي؟ تعبير ديگري بود از آنچه در پشت جبهه ميگويند: «رفتي قاطي مرغها؟!» آپاچي بسيجي؛ به شوخي و جدي کنايه از رزمنده شلوغ و بينظم و نزاکت، کسي که پا برهنه در منطقه فوتبال بازي ميکرد. آدم آهني کسي که جاي سالم در بدن نداشت، گويي ترکش دشمن تنش را شخم زده بود و يکپارچه پوشيده از آهن بود؛ اما با وجود صدها ترکش در بدن همچنان در جبهه حضور داشت، به چنين شخصي ميگفتند: «آهنربا به بدنش ميچسبد!». اجر کسي با امور مالي بودن جزاي بنده با غير خدا بودن! ميگفتند: اجرت با امور مالي، يعني کار را قربة الي الله نميکني، پس حوالهات به مزد دنيوي و به مزاح يعني اگر کاري را براي خدا نميکني لااقل براي خودت بکن و بهانه نياور! ادوکلن سنگر بوي تعفن پا و جوراب نشسته و کثيف در سنگر که در بيآبي مدتي در پوتين مانده بود. اصحاب کهف نيروهايي که در فاصله دو علميات و در اوقات فراغت بيکار بودند و وقت خود را به خواب و استراحت در چادر و سنگر ميگذراندند؛ نوعي سرزنش است؛ کنايه از اين که کار مهمي انجام نميدهيم! اصلاح هفته وحدتي زدن سبيل و گذاشتن ريش؛ وقتي کسي سبيلش را از ته اصلاح ميکرد و ريشش را باقي ميگذاشت، چنان که بين برادران اهل تسنن رايج است. ميگفتند: «اصلاح هفته وحدتي» کرده، کنايه از اين که براي همدلي و تفاهم، اينطوري اصلاح کرده. اضافهکاري نمازشب خواندن. پاسي از شب گذشته، وقتي همه خوابشان ميبرد، کساني بودند که از چادر يا سنگر بيرون ميزدند و تا صبح، با خدا راز و نياز ميکردند و بعد از روشن شدن هوا يکي يکي سر و کلهشان پيدا ميشد؛ بچهها هم با آنکه ميدانستند قضيه از چه قرار است، رو به آنها ميکردند که: معلوم هست کجاييد؟ بعد، خودشان اضافه ميکردند: لابد طبق معمول رفته بوديد اضافهکاري! افقي برگشتن شهيد شدن؛ کشته شدن در ميدان جنگ و بعد به صورت درازکش و افقي از جبهه به شهر برگشتن، در مقابل عمودي رفتن يعني با پاي خود به منطقه اعزام شدن گفته ميشد. تعبيري است مربوط به سالهاي نخست جنگ. بازي سرخپوستي حمله به شيوه سرخپوستان؛ (حسب نقل) لجن مالي صورت، شاخ و برگ درختان را به خود آويختن و داد و فرياد نامفهوم و درعين حال شاد راه انداختن؛ روشي که نيروهاي خودي يک بار در جنوب موقع تک و حمله به دشمن و نفوذ به داخل خطوط عراقيها به کار بستند و تعداد زيادي از آنها را به هلاک رساندند. با گريه آمدن با التماس و گريه و زاري و واسطه تراشيدن به جبهه آمدن؛ به محض اين که سر و کله بچههاي بسيجي کم سن و سال در خط يا عقبه جبهه پيدا ميشد، بزرگترها رو به يکديگر ميکردند، با دست او را نشان ميدادند و ميگفتند: با گريه آمده! کنايه از اين که سن و سالش کافي نبوده و با دستکاري شناسنامهاش و کلي گريه و زاري و التماس به جبهه راه پيدا کرده است. برادر صيغهاي دوست عقد اخوت بسته؛ بچههايي که در آرزوي شفاعت بعد از شهادت در طول جنگ، به خصوص شبهاي عمليات، با هم پيمان و عقد اخوت ميبستند که هر کدام زودتر محضر دوست را درک کرد ديگري را فراموش نکند و حق برادري را به جا آورد. بربري ترکش خمپاره 120ميليمتري؛ هر ترکش درشت و به اصطلاح سخت و نخراشيدهاي که اصابت آن آه از نهاد هر کسي بلند ميکرد، مثل «ترکش ساطوري» در مقايسه با ترکشهايي نظير «نخودي» و «رهايي بخش» و غيره؛ کلمه «بربري» در برابر «لواشي» به کار ميرفت که هر دو مثل نان بربري و نان لواش بودند، يکي در نهايت خشونت و سختي، خصوصاً سرد و بيات آن، و ديگري، انگار برگ کاغذ از سبکي و نازکي و خوش خوراکي! ترکش بربري را ترکش «استعلاجي دائمي» هم ميگفتند؛ ترکشي که هر کس ميخورد، هم نانش ميشد هم آبش. برنامه پاياني پيرمرد رزمندهاي که حال و روزش گواهي ميداد از معرکه جان سالم به در نميبرد، کسي که اگر آتش دشمن دامنش را نميگرفت، از سن و سال و ضعف بنيهاش پيدا بود که به آخرين قسمت برنامه زندگياش رسيده است و اين برنامه پاياني اوست. گاهي اين تعبير را براي افرادي به کار ميبردند که آثار تقوا و خلوص در حالات و سکناتشان هويدا بود. بوسهگاه حوري تاولناشي از گاز شيميايي. بوي بهشت بوي عمليات؛ بوي به خط زدن؛ بوي رفتن و پيوستن به ياران ديرين و رفيقان شفيق، مثل سوسوي چراغ کلبهاي در تاريکي مطلق، مثل صداي پاي سواري در سکوت، مثل طنين تپش قلبي، مثل سر زدن دانهاي از خاک و بوي ياسي که روي ديوار کاه گلي کوچه باغ، بهار را تکرار ميکند، مثل از اين شاخه به آن شاخه پريدن و مرس زدن باران بر پشت شيشهها و پيدا شدن سر و کله بچههاي بازيگوش محل، مثل هوا و آفتاب و نسيم و سايه و داس دروگران، حال و هواي عمليات چشيدني، بوبيدني و لمس کردني بود؛ از شبهاي اول و آخر ماه، مواظبت و مراقبت از اعمال، رقت قلوب، عزاداري و دعا، نگاهها، سخنها و سکوتها، مؤانستها و برادريها، خلوتها، بهانهگيريهاي دل و ياد شهدا که مثل هوا، جبهه آکنده از آنها بود و نظاير آن؛ بچهها هم طول امواجشان را خوب ميشناختند و نياز به اعلام مسئولان يا سوال و جواب نداشت. به زور خود را جا کردن در آخرين عمليات و روزهاي آخر جنگ شربت شهادت نوشيدن و خود را به ياران شهيد رساندن؛ يعني استفاده از آخرين فرصتها براي اثبات ايمان و استقامت و سربداري و وفاداري به امام و ياران شهيد؛ تعبيري بود که بيشتر براي شهداي عمليات مرصاد به کار ميبردند، مي گفتند: ديدي چطور به زور خودش را جا کرد! بيتالتقوا سنگرهاي کمين و بسيار حساس و خطرناک؛ جايي که ميشد علم و ايمان و عشق و ارادت خود را به دقت در آن اندازهگيري کرد. گاهي اين تعبيري را براي حسينيه به کار ميبردند. shahedeh25th September 2006, 02:59 PMعکس حجلهاي عکس زيبا و با کيفيت براي وقت شهادت و قرار دادن آن در حجلههاي مرسوم در مراسم و سرگذر محلهها؛ عکسي که به قول بچهها جان ميداد براي بزرگ کردن و در حجله شهادت قرار دادن. غذاي سه شماره کباب؛ اشارهاي است به کوتاه و باريک بودن کباب در منطقه و حجم ناچيز آن که در چشم به هم زدني غيب ميشد، به فاصله سه شماره سه و دو و يک گفتن! فک و فاميلهاي هاچ حشرات؛ پشهها و مگسهاي سمجي که در نقاطي از جبهه و در فصلي از سال، به هيچ صورتي دست از سر رزمندگان بر نميداشتند؛ ? پشه کلاه آهني. فلوت زدن سيگار کشيدن؛ وقتي شخصي ميخواست سيگار بکشد، رو به بچهها ميکرد و ميگفت: اجازه ميدهيد فلوت بزنم؟ فيوز پراندن خيلي نوراني شدن؛ کنايه از اين که با اين همه چراغ که روشن کردهاي و نوري که از وجودت ساطع ميشود، فيوزت مثل فيوز کنتور برق نپرد! شهيد نشوي؛ نسوزي، نپري و ما را جا بگذاري! نسبتي بود براي کساني که در قول و فعل و حال آنها تقوا عيان بود، بسيار اهل پرهيز بودند و گاهي هم به شوخي و طعنه به بچههاي سخت و خشک و اهل افراط که کسي جرأت نداشت در حضورشان دست از پا خطا کند ميگفتند. قتلنامه قطعنامه 598؛ پذيرش پايان جنگ و اعلام آتشبس در تاريخ 24 تيرماه 67 که امام (ره) آن را به نوشيدن جام زهر تشبيه کردند و رزمندگان و شيفتگان حضرتش بين اين دو امر (پذيرش و نوشيدن جام زهر) نسبتي قائل شدند. قهوهخانه حضرتي چادرها و سنگرهايي که در هر شرايط و موقعيتي، چايي و لااقل آب جوششان به راه بود و ميشد مثل قهوهخانههاي حضرتي، که در اطراف اماکن متبرکه داير است و به اعتبار وقت و بيوقت رسيدن زوّار تعطيلي ندارد، به آن جا رفت و نشست و نفسي تازه کرد. کار خسته کن رزمنده؛ کسي که با کار بيحد و حساب و قبول رنج و زحمت، کمرکار را ميشکست و او را از رو ميبرد و در وصف ميگفتند: «بسيجي خستگي را خسته کرده است». کافه تريا قسمت آخر سنگر يا چادر که معمولاً با جعبه مهمات از قسمت جلو جدا ميشد و محل نگهداري ظروف و آذوقه ذخيره بود. کلاه الهي قلبي محجوب کلاه نخي سياهي که به جهت بلندي روي سرچين ميخورد؛ بچههايي که اهل شال و کلاه بودند اين کلاه را به سر ميگذاشتند. کيسه خواب مرغي کيسه خواب ايراني که درونش پر است از پر؛ کيسههايي که پرها به راحتي از آستر آن بيرون ميآمدند و چون اين آستر را به کيسه خواب ندوختهاند، هر وقت بچهها از آن بيرون ميآمدند، آستر هم در ميآمد؛ بعد آن را به گوشهاي ميانداختند و همين امر موجب ميشد بدن افراد پر از پر بشود و بو بدهد. گاز شرمآور بوي تعفن؛ بوي بد ناشي از کثيف بودن بدن يا لباس به خصوص جوراب و پايي که مدت مديدي به خاطر دسترسي نداشتن به آب در شرايط خاص منطقهاي- مثل خطوط پدافندي که بچهها بيش از يک هفته امکان در آوردن جوراب و نظافت را نداشتند- در پوتين مانده بود. «ضدرتيل» نيز به همين معنا بود؛? ادوکلن سنگر. گوني لباس جبهه که بعضاً نامرغوب و گشاد و زمخت و بيرنگ و رو بود، البته نسبت به لباس منزل و شهر به اعتبار شرايط جنگ و اقتضاي استفاده از آن. لودر سفره کسي که تا خرخره ميخورد و ميآشاميد؛ مثل لودر که بيلش را مياندازد زير سنگ و خاک و آهن و آجر و همه را در هم و با هم ميبلعد. مترسک تيربارژ- سه؛ اسلحهاي که از دور رعب و وحشت ميآفريند و از نزديک بو و خاصيتي ندارد؛ قلچماق و نپيچيده؛ زمخت و نه ظريف و حساس. مين لغزنده فضولات پراکنده در دشت؛ آن قسمت از دشت که زير آتش بود و امکان ايجاد توالتهاي صحرايي در آن وجود نداشت و بچهها براي قضاي حاجت از آن استفاده ميکردند. وقتي ميخواستند بگويند به آن قسمت نرويد، ميگفتند: آن جا مين لغزنده کار گذاشتهاند. نماز بشمار سه نمازي که با سه شماره، مثل خيلي از دستور عملهاي نظامي ديگر که با سه شماره انجام ميشود، بايد خوانده ميشد؛ مثل خوردن، خوابيدن، بيرون آمدن از سنگر، چاله گاز و هر موقعيت ديگر. از جمله نمازهاي «بشمارسه»، نماز در خطوط پدافندي بود، جايي که نمازهايش به «نماز بيرکوع» معروف بود، چون ممکن بود به محض که اين تکبيرةالاحرام را گفتي، صداي سوت خمپاره شنيده شود، آن وقت بود که بايد يک مرتبه از قيام به سجود ميرفتي! يک بار مصرف لودرچي؛ نيروي جهادي؛ اصطلاح يک بار مصرف را که به خود نيروهاي بسيج اطلاق ميشد، در تعبير ديگري، بسيجيان به رانندگان لودر که در تيررس مستقيم دشمن بودند، نسبت ميدادند و گاهي من باب مزاح به همه نيروهاي جهادي جهاد سازندگي (سنگرسازان بيسنگر)؛ کنايه از اين که بسا با اولين خاکريزي که بنا ميکنند به شهادت برسند و ديگر وجودشان به کار نيايد. يه، دين مه غذاي نامطبوع و تحمل ناپذير. shahedeh25th September 2006, 03:04 PMبيترمز بسيجي؛ « يک بار مصرف»، «کانال پر کن»، «عاشق خاکريز اول» هم ميگفتند و همه، حکايت شجاعت و مظلوميت نيروهاي مردمي است؛ اين که به کام خطر ميرفتند و در ميان آتش منزل ميکردند، اهل هجرت و جهاد بودند و در اين معرکه هيچ حد نميشناختند و به اهداف از پيش تعيين شده عملياتي نيز قانع نبودند و به هيچچيز جز عشق و ارتباط و انس با حضرتش نميانديشيدند و کسي ايشان را به اسم نميشناخت. غذاي پرچم معمولاً شام بچهها در جبهه خوراک سبک و سادهاي بود مثل نان و پنير و خيار و گوجه که به خاطر شباهت رنگ آنها به سه رنگ پرچم ايران (سبز و سفيد و قرمز) معروف به غذاي پرچم بود. پشتيباني مرکز اهل و عيال و خانواده در پشت جبهه و شهر؛ وقتي کسي مرخصي ميرفت و راهي منزل بود و از او سوال ميکردند که: کجا ميروي، فکر نميکني کار جبهه و جنگ لنگ بماند؟ او در پاسخ ميگفت: جايي نميروم، ميخواهم بروم پشتيباني مرکز را قوي کنم؛ کنايه از اين که بايد هواي برو بچهها را هم داشت؛ يک طرف قضيه آنها هستند که اگر مايل نباشند راه بيايند ما اينجا کاري از پيش نميبريم. پشه کلاهآهني پشههاي پا بلند و به اصطلاح نيش متهاي که از روي پوشش هم ميتوانستند نيش بزنند و نيششان فوقالعاده کاري بود؛ بعضي از آنها که آلوده بودند، وقتي نيش ميزدند، بچهها تب ميکردند. نسبت کلاه آهني که گويي از روي کلاه کاسکت هم ميتوانستند نيش بزنند يا اين که مثل سرباز هميشه مجهز و آماده مقابله بودند. پل صراط پلهاي چوبي، فلزي و سيماني در مناطق عملياتي؛ تعبيري بود متأثر از پل صراط قيامت، همان که در اخبار آمده از مو باريکتر و از شمشير برندهتر است؛ مثل «هر که از پل بگذرد خندان بود» نيز در فرهنگ عمومي و اجتماعي جامعه اشاره به همين پل دارد که ميگويند معمولاً هر کس داراي عمل صالح است، از اين پل به سهولت ميگذرد و در غير اين صورت به قعر جهنم و اسفل السافلين سقوط ميکند. فاصله رزمندگان با مرگ و شهادت، که گاه کمتر از به هم زدن پلکي بود، از يک طرف و وجود پلهايي که عبور و مرور بر آنها بيشباهت به بندبازي نبود با رودخانههايي که مثل اژدها زير پاي بعضي از پلها دهان گشوده بودند و ميغريدند، از طرف ديگر و اعتماد به نفس و توکل و تقوايي که جان مايه مقاومت بود. همه و همه مصداق چنين تعبيري است. پيمان کار کسي که با وجود حضور مداوم در جبهه و خط مقدم، شهيد نميشد و هر بار به سلامت به خانه باز ميگشت و هميشه «حلوا خور» بود و «سينهزن»؛ يعني مرتب حلواي شهادت و مرغ عزاي دوستان شهيدش را ميخورد و در عزاي آنها سينه ميزد و خودش به اصطلاح بادمجان بم بود و هيچچيزش نميشد! کسي که گويي همه کار تحويل اوست، قرارداد دارد و بايد تا آخر بايستد و کار را تمام کند. ترکش اواخواهري ترکش فوقالعاده ريز و ناچيز که بدن را گويي ناز ميداد و اصابت آن اسباب خجالت بود! ترکش حسينجاني ترکش بزرگ که کمتر از توپ مستقيم نبود؛ به هر جاي شخص که ميخورد تکه بزرگش گوشش بود! ترکشي که شهادت بر اثر اصابت آن چون و چرا نداشت و چون شهادت در اذهان عامه، بيش از همه در امام حسين(ع) ظهور دارد و ترکشي را که منجر به شهادت ميشد از آن تلقي حسين جاني ميشد. با اين احتساب، يعني ترکش شهيد کننده. تغار کلاه کاسکت؛ همان که بر سر بسياري از بچهها بزرگ و بيقواره بود؛ کلاههاي يک اندازهاي که براي سر سربازان هم سن و سال ساخته شده، نه کساني که کلي بارفيکس زده بودند تا قد بکشند، يا در شناسنامهشان دست برده، لباس بزرگترها را پوشيده بودند تا اعزام شوند. بچههايي که جيب پيراهنشان زير کمربند و فانوسقهشان قرار ميگرفت و سرشانههايشان دقيقاً روي آرنج و مرفقشان ميافتاد، بسيجيهاي لاغر و کوچکي که بعضاً دو نفرشان بهخوبي در يک پيراهن و شلوار جا ميشدند. تک اسلامي بدون اجازه و از روي اضطرار و گاه براي مزاح از سهميه چادر و سنگر ديگر دوستان خوراکي يا پوشاکي و... برداشتن. تمبرهندي تير قناصه؛ تفنگي که با آن ميشد وسط پيشاني را نشانهگيري کرد و «خال هندي» روي آن گذاشت. تير اجل خمپاره 60 که مثل تير اجل، وقت و بيوقت نميشناخت و يک مرتبه از راه ميرسيد و همه چيز را با خودش ميبرد؛ تا آن حد که حتي حسرت آخ گفتن را بر دل ميگذاشت و مهلت واکنش نشان دادن را از شخص ميگرفت؛ بيصدا و بياطلاع سربزنگاه ميآمد و دست رزمندهاي را ميگرفت و در دست صاحب اصلياش ميگذاشت؛? آب زيرکاه. جاي تير آثار سجدههاي طولاني بر پيشاني شخص؛ کسي که از فرط عبادت پيشانياش پينه بسته بود؛ به چنين رزمندهاي ميگفتند: جاي تير را خوب مشخص کردهاي! کنايه از اين که بين عبادت و شهادت رابطهاي وجود دارد. اين اصطلاح وقتي شايع شد که دشمن با سلاح سيمينوف مجهز به دوربين نيروها را هدف قرار ميداد و چون رو در روي هم بودند قدر مسلم اولين موضع و محل در معرض ديد، سر بود تيرها درست به پيشاني شخص اصابت ميکرد، از اين رو جاي تير ميگفتند. چادر انفجاري چادري که اغلب ساکنان آن پيوسته به ذکر و دعا و نماز اشتغال داشتند؛ کنايه از اين که دير يا زود چادر روي هوا ميرود. چادرهايي که رزمندگان مستقر در آن بنيه معرفتي و عرفاني و اخلاص فراواني داشتند؛ کساني که نماز شب و ادعيهشان ترک نميشد و زمينه قبول شهادت در آنها بيشتر از بقيه بود. بچهها وقتي سراغ دوستان خود در آن چادر ميرفتند بعد از آن که پذيرايي ميشدند از روي مزاح رو به هم کرده ميگفتند: بايد زودتر برويم، اين از آن چادرهاي خطري است؛ کنايه از اين که اينجا را دشمن به خاطر وجود بچههاي مخلص، بيشتر ميزند، زودتر برويم که ما هم به آتش آنها نسوزيم! چتر جمع کن بسيجي؛ نوجوان کم سن و سال بسيجي که در سالهاي اول جنگ، دنبال چتر گلولههاي منور پرتاب شده از سوي دشمن خود را به آب و آتش ميزد و اگر ميتوانست آن را به خانه ميبرد و به اطرافيان نشان ميداد و حس کنجکاوي ديگران را بيش از پيش برميانگيخت. چرت خمپاره در فاصله شنيدن صداي سوت گلوله توپ يا خمپاره، تا زمان انفجار آن، به اندازه پنج ثانيه فرصت بود نيرو دست و پايش را جمع کند تا ترکشهاي گلوله به او اصابت نکند؛ گفته ميشود اين عبارت را بيشتر در مورد خمپارههاي منور به کار ميبردند که بچهها به محض روشن شدن آسمان در حالي که ستوني به طرف دشمن ميرفتند روي زمين دراز ميکشيدند و گاه در همين فاصلهها از خستگي خوابشان ميبرد. چلو مرگ شام شب عمليات؛ شام آخر؛ غذاي وداع با ياران. چهل تکه کسي که جاي سالم در بدن نداشت؛ در هر موضعي، زخمي و نشانهاي از شجاعتي، مقاومتي و مظلوميتي؛ از هر عملياتي و هجومي، مهر و امضايي و از هر پدافندي اسم و آدرسي! درست مثل توپ چهل تکه(تيکه) و سفرههاي چهل تکه پارچهاي قديم که به هم آورده بودند و شده بود صورتي و هيئتي. هرچه بود وصلهپينه بود؛ دستکاري شده؛ گويي هيچچيز سر جاي خودش نبود؛ از پا گرفته به دست، قرضالحسنه! داده بودند و از دست گرفته به جايديگر، قطعاتي يدکي که هيچ کدام به هم نميخورد و رنگ و فرم و قالب هم نبود! حزباللهي کسي که به اجراي امور مستحب تقيد داشت و به ندرت مکروهي از او سر ميزد؛ دائم الوضو؛ مواظب دعا و نماز به موقع؛ در خواب و خوراک اهل اندازه نگه داشتن. خال هندي جاي تير سلاح سيمينوف (تفنگ قناصه) بر پيشاني؛ تشبيه محل اصابت اين تير به خال هندي که نوعاً موقع عروس شدن بر پيشاني هند و مسلکان نقش ميکنند؛ حکايت از به فال نيک گرفتن و زيبا تلقي کردن اين نوع شهادت است. خر شيطان شدن قضا شدن نماز صبح؛ گول شيطان را خوردن و خوابيدن تا طلوع آفتاب؛ با فرض اينکه هنوز وقت هست و دير نميشود. خروس بيمحل نماز شب خوان بيملاحظه؛ کسي که با صداي بلند در جمع دوستان مشغول خواب و استراحت خود راز و نياز ميکرد تا با سر و صدايش و احياناً روشن شدن فانوس، بقيه هم براي اقامه نماز برخيزند. خوشا به حال ماهي خوشا به حال ماهي که در آب است؛ کنايه از آن که من تشنهام؛ ? يا حسين. دختر همسايه پيرمرد بسيجي سختگير و نامهربان. در بهشت بسته شدن تمام شدن مرحلهاي از جنگ و به پايان رسيدن عمليات؛ بعد از هر عمليات و اين اواخر بعد از آتشبس و قبول قطعنامه، بچهها مرتب به خود با حسرت نهيب ميزدند که: ديدي در بهشت بسته شد و نتوانستيم از فرصت استفاده کنيم و به جمع شهدا بهپيونديم؟ در وقت اضافه خود را جا کردن در عمليات مرصاد شهيد شدن؛ نسبتي بود براي شهداي عمليات مرصاد؛ کساني که در طول ساليان دفاع جبهه بودند؛ اما در عمليات مرصاد فوز عظيم شهادت نصيبشان شده بود؛ کنايه از اين که اگر در وقت اصلي بازي جنگ! نتوانسته بودند بازي را ببرند در وقت اضافه- عمليات مرصاد- به زور هم که شده، خودشان را در صف و جمع شهدا جا کردند و به آنها پيوستند. ---- shahedeh26th September 2006, 01:26 PMدزدگير قوطيهاي خالي کمپوت و کنسروي که در مسير تردد دشمن ميريختند و معبرهاي نفوذي را به اين ترتيب به روي آنها سد ميکردند؛ به اين معني که با ايجاد سر و صداي ناشي از برخورد با اين قوطيها بچهها ميتوانستند از آمد و رفت دشمن در اين نقاط مطلع بشوند. دشمن خبر کن رزمندهاي که با حرکتي تا به جا و ايجاد سر و صدا موجب لو رفتن طرح و برنامه در آغاز عمليات ميشد، يا در موقعيتي حساس دشمن را با بياحتياطي از وجود نيروهاي خودي مطلع ميکرد، مثل کسي که کلاه کاسکتش در راه پيمايي ستوني به کلاه ديگري ميخورد، يا فانوسقهاش، که احياناً آن را شل بسته بود، باز م سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 823]
صفحات پیشنهادی
بايد با راهكارهاي مناسب ، فرهنگ جبهه را به نسل جوان منتقل كنيم
بايد با راهكارهاي مناسب ، فرهنگ جبهه را به نسل جوان منتقل كنيم-به گزارش روز سه شنبه ايرنا ، حجت الاسلام جواد حاجي زاده گفت: امروز دشمن تلاش دارد ارزش هاي والاي اسلامي ...
بايد با راهكارهاي مناسب ، فرهنگ جبهه را به نسل جوان منتقل كنيم-به گزارش روز سه شنبه ايرنا ، حجت الاسلام جواد حاجي زاده گفت: امروز دشمن تلاش دارد ارزش هاي والاي اسلامي ...
مجموعه 60 جلدي فرهنگ جبهه به چاپ جديد ميرسد
مجموعه 60 جلدي فرهنگ جبهه به چاپ جديد ميرسد-مجموعه 60 جلدي فرهنگ جبهه به چاپ جديد ميرسدمجلد&#
مجموعه 60 جلدي فرهنگ جبهه به چاپ جديد ميرسد-مجموعه 60 جلدي فرهنگ جبهه به چاپ جديد ميرسدمجلد&#
فرهنگ جبهه و جنگ نبايد فراموش شود
فرهنگ جبهه و جنگ نبايد فراموش شود قم - خبرگزاري مهر: مدير نمايشگاه يادياران قم گفت: نبايد اجازه دهيم تا فرهنگ جبهه و جنگ در كشور به فراموشي سپرده شده و فرهنگ ...
فرهنگ جبهه و جنگ نبايد فراموش شود قم - خبرگزاري مهر: مدير نمايشگاه يادياران قم گفت: نبايد اجازه دهيم تا فرهنگ جبهه و جنگ در كشور به فراموشي سپرده شده و فرهنگ ...
نسل جوان كشور با فرهنگ جبهه بيگانه نيست
نسل جوان كشور با فرهنگ جبهه بيگانه نيست فرمانده نيروي مقاومت بسيج سپاه قشم، گفت: نسل سوم و جوان انقلاب با موفقيت در عرصه هاي مختلف نشان داد كه با فرهنگ ...
نسل جوان كشور با فرهنگ جبهه بيگانه نيست فرمانده نيروي مقاومت بسيج سپاه قشم، گفت: نسل سوم و جوان انقلاب با موفقيت در عرصه هاي مختلف نشان داد كه با فرهنگ ...
فرهنگ مصرف در جبهه
فرهنگ مصرف در جبهه مجموعه «فرهنگ مصرف در جبهه و سیره شهدا» منتشر شد . همزمان با اعلام سال الگوی مصرف توسط مقام معظم رهبری، مجموعه نمایشگاهی «فرهنگ مصرف در ...
فرهنگ مصرف در جبهه مجموعه «فرهنگ مصرف در جبهه و سیره شهدا» منتشر شد . همزمان با اعلام سال الگوی مصرف توسط مقام معظم رهبری، مجموعه نمایشگاهی «فرهنگ مصرف در ...
ناظمي اردكاني:فرهنگ جبهه بايد در ادارات حكمفرما شود
ناظمي اردكاني:فرهنگ جبهه بايد در ادارات حكمفرما شود قم - خبرگزاري مهر: استاندار قم گفت: بايد مديران دستگاه هاي دولتي در حاكم كردن فرهنگ جبهه كه نشات گرفته از ...
ناظمي اردكاني:فرهنگ جبهه بايد در ادارات حكمفرما شود قم - خبرگزاري مهر: استاندار قم گفت: بايد مديران دستگاه هاي دولتي در حاكم كردن فرهنگ جبهه كه نشات گرفته از ...
مبارزه با جنگ نرم و تهاجم فرهنگي جبهه امروز ماست
مبارزه با جنگ نرم و تهاجم فرهنگي جبهه امروز ماست-به گزارش خبرنگار ايرنا آيت الله مصطفي علما روز دوشنبه در جمع فرماندهان و پرسنل سپاه نبي اکرم (ص ) در تالار ...
مبارزه با جنگ نرم و تهاجم فرهنگي جبهه امروز ماست-به گزارش خبرنگار ايرنا آيت الله مصطفي علما روز دوشنبه در جمع فرماندهان و پرسنل سپاه نبي اکرم (ص ) در تالار ...
انتقال ارزشهاي انقلاب و فرهنگ جبهه مسئوليتي خطير است
انتقال ارزشهاي انقلاب و فرهنگ جبهه مسئوليتي خطير است گروه خبرنگاران افتخاري / فرزانه آهني: جانشين فرمانده سپاه انصارالمهدي(عج) استان زنجان گفت: انتقال ...
انتقال ارزشهاي انقلاب و فرهنگ جبهه مسئوليتي خطير است گروه خبرنگاران افتخاري / فرزانه آهني: جانشين فرمانده سپاه انصارالمهدي(عج) استان زنجان گفت: انتقال ...
با موضوع فرهنگ جبهه وجنگ براي كودكان و نوجوانان قاسمعلي ...
قاسمعلي فراست بنا دارد به پيشنهاد اداره پويانمايي(صبا)، انيميشن 50 قسمتي «اين رو شنيدي» را در زمينهي بازنويسي و بازگويي داستانها و فرهنگ جبهه وجنگ براي ...
قاسمعلي فراست بنا دارد به پيشنهاد اداره پويانمايي(صبا)، انيميشن 50 قسمتي «اين رو شنيدي» را در زمينهي بازنويسي و بازگويي داستانها و فرهنگ جبهه وجنگ براي ...
تقويت جبهه فرهنگي انقلاب وظيفه سازمان تبليغات اسلامي است
تقويت جبهه فرهنگي انقلاب وظيفه سازمان تبليغات اسلامي است-بر اساس اساسنامه ابلاغی مقام معظم رهبریتقویت جبهه فرهنگی انقلاب وظیفه سازمان تبلیغات اسلامی ...
تقويت جبهه فرهنگي انقلاب وظيفه سازمان تبليغات اسلامي است-بر اساس اساسنامه ابلاغی مقام معظم رهبریتقویت جبهه فرهنگی انقلاب وظیفه سازمان تبلیغات اسلامی ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها