تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865172416


خيانت ....!!!!!
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : خيانت ....!!!!! صفحه ها : [1] 2 roshanak128th August 2006, 10:20 AMسلام به همه دوستان و كاربران محترم تالار . موضوع مورد بحث درباره خيانت است . بچه ها خواهش ميكنم بدون جنجال بين خانمها و آقايون نظر بدهيد و شواهدي رو كه ديديد يا شنيديد اينجا بنويسيد . ميخوام اينجا اين عامل براندازي زندگي هاي سالم و نا سالم علت ها ريشه يابي بشه : ( لطفا نگوييد اين توي آقايون بیشتر است و خانم ها فلان و يا خانمها فلان هستند و ... داستان تضاد بين خانمها و آقايون و... ) . بحث دوستانه كنيم ، مثال بزنيم و يه تاپيك خوب داشته باشيم :) خيلي ها شايد از اينو اون شنيده باشيد كه فلاني به همسرش خيانت كرد ( زن يا مرد ) ... فلاني با توجه به اينكه همسرش رو دوست داره ولي با كس ديگه اي بود ... فلاني با توجه به اينكه توي زندگي اش از هيچي كم و كسر ندارد خيانت كرد و ..... چند وقت پيش شنيدم يكي از آشناهامون ميگفت يكي از خدمات اداره شون مشكل خانوادگي داره البته اين آقا يه دختر خوشگل 6-7 ساله داره بعداز مدتي كاشف به عمل اومده كه خانم با كس ديگه اي رابطه برقرار كرده و خودش با وقاحت تمام اومده به همسرش گفته كه من عاشق يه آقاي ديگري شدم و ميخوام با اون برم . اين آقا ميگفت دنيا رو سرم خراب شد بهش گفتم فكر بچه مون رو كردي !!!!؟؟؟؟؟ بهت نمي دمش !! گفته بود آره اون رو هم نمي خواهم !!!!!!!!!!!!!:eek: :eek: :eek: :eek: اي موضوع و امسال اين خيلي فكرم رو مشغول كرد اومد اينجا با دوستاي خوبم موضوع رو مطرح كردم و ميخواهم همه شركت كنيد . لطفا نظر بدهيد . :) elada4th September 2006, 07:59 PMروشنک جان من تاپیک شما را انتقال دادم اما پس از اتمام نظرات آن را به قسمت قبلی منتقل میکنم nedi5th September 2006, 08:46 AMچرا كسي جوابي نداده؟ كسي نمي خواد درباره اين فاجعه حرفي بزنه؟ من چون به شدت افسرده و عصبي ميشم ترجيح مي دم كاربراي محترم ديگه اول بيان بگن بعد من خانوما و آقايوني كه تو تالار ازدواج ازدواج تشريف داريد من از طرف روشنك عزيزم ازتون دعوت مي كنم يه سري هم به اينجا بزنيد بد نيستا KIA5th September 2006, 09:04 AMتا اونجا که یادمه چنین برنامه ای را شخصا شاهدش نبودم فقط در حد شنود بوده است. اولا امیدوارم که این بلای جگر سوز تو هیچ خانواده گرمی رخ ندهد. در ثانی به نظر شخص من اگر دو طرف مقید به اصول خانه و خانواده باشند زندگی خوبی در پیش خواهند داشت و گرفتار چنین فجایع دردناکی نخواهند شد پس با آرزوی زندگی خوب و خوش برای تمامی خانواده ها. roshanak15th September 2006, 09:07 AMروشنک جان من تاپیک شما را انتقال دادم اما پس از اتمام نظرات آن را به قسمت قبلی منتقل میکنم مرسي الادا جون ، از اينكه من و مورد لطفت قرار دادي متشكرم . :) Stranger Elf5th September 2006, 09:41 AMچرا كسي جوابي نداده؟ كسي نمي خواد درباره اين فاجعه حرفي بزنه؟ من چون به شدت افسرده و عصبي ميشم ترجيح مي دم كاربراي محترم ديگه اول بيان بگن بعد من خانوما و آقايوني كه تو تالار ازدواج ازدواج تشريف داريد من از طرف روشنك عزيزم ازتون دعوت مي كنم يه سري هم به اينجا بزنيد بد نيستا من ترجیح میدم دیگه نه اینجا بیام نه نظر بدم...علتش هم واضحه.. خودم درگیرش بودم.... و خیلی ازش ضربه خوردم..... متاسفم...برای خودم خیلی متاسفم. roshanak15th September 2006, 09:46 AMمن ترجیح میدم دیگه نه اینجا بیام نه نظر بدم...علتش هم واضحه.. خودم درگیرش بودم.... و خیلی ازش ضربه خوردم..... متاسفم...برای خودم خیلی متاسفم. :eek: :eek: اتفاقا به نظرات و تجربيات مثل شما خيلي احتياج داريم تو رو خدا نگوييد نمياييد . توي اين تاپيكها همه به تجربيات هم احتياج داريم . نگذاريد اتفاقي كه براي شما افتاده براي ديگران هم تكرار بشه . بياييد به همديگر كمك كنيم و از كمك همديگر استفاده كنيم . :cool: :) Stranger Elf5th September 2006, 10:26 AM:eek: :eek: اتفاقا به نظرات و تجربيات مثل شما خيلي احتياج داريم تو رو خدا نگوييد نمياييد . توي اين تاپيكها همه به تجربيات هم احتياج داريم . نگذاريد اتفاقي كه براي شما افتاده براي ديگران هم تكرار بشه . بياييد به همديگر كمك كنيم و از كمك همديگر استفاده كنيم . :cool: :) باشه...اگر فکر میکنی ممکنه کمکی کنه من در خدمتم... من شاهد چند مدلش بودم اولیش رو شنیدم..... جریان چند جور روایت شده من یکیشو میگم...یه راننده تاکسی پیرمرد یه زن باردار و بچه ش رو سوار میکنه و بعداز مدتی میفهمه که غریبن و بی سر پناه...میبرتش خونه...پسرهاش و دختراش و عروساش و دامادهاش رو بسیج میکنه برای یافتن شوهر خانومه.... حتی از نوه های جوون و نوجوونش کمک میگیره... چند وقتی میگذره... زنه که تازه خوشش اومده بوده...اعلان میکنه نمیخواد از خونه پیرمرده بره و ادعا میکنه از پیر مرده بارداره.... کار به کلانتری و دادگاه میکشه... بچه که دنیا میاد ... از پیرمرده نمونه و آزمایش میگیرن و ..... معلوم میشه اون زنه که ادعا کرده دروغ بوده و تحویل قانون میدنش. قسمت بد قضیه اینجاست که به پیر مرده میگن شما اصلا از اول عمرت نابارور بودین...... حالا فکر کن پیر مرده هم پسرهای بزرگ بزرگ داره هم دختر هم عروس هم دوماد هم نوه هم........تمام خانواده میافتن سر مادره.... این داستان واقعیه و ازش یه فیلم ساختن به نام فکر کنم به رنگ شب.. توی فیلم فریبرز عرب نیا نقش اون مرد نابارورو داره که حالا بهش خیانت شده...من چون فیلمنامه شو خوندم از همون فیلمنامه میگم...فیلمشو ندیدم.... تو فیلمنامه زن نقش مقابل عرب نیا توضیح میده چون عرب نیا خیلی بچه دوست داشته و زنه عاشق شوهرش بوده و میدونسته شوهرش ناباروره...تصمیم میگیره از راه خیانت برای شوهرش بچه بیاره..... و البته شوهره تو فیلم از فشار نفرت و کینه قاطی میکنه و به جون زنهای خیابونی میافته و یکی یکی میکشدشون... این چیزایی بود که شنیدم و خوندم.... بازهم هست...هم شنیدنیهام و هم دیدنی ها... با چشمای خودم دیدم... roshanak15th September 2006, 10:33 AMبچه ها از همتون ممنون . لطف كنيد بعد از مطالبتون اونها تجزيه و تحليل هم بكنيد يعني ديدگاههاتون نظراتتون ، دلايل و مواردي كه باعث اين قضايا ميشه ، اصلا چرا !!!؟؟؟؟ چرا يه انسان متعهد به همسر و زندگي يه دفعه ميره توي اين بحران ؟؟؟ :) nedi5th September 2006, 10:46 AMتو فیلمنامه زن نقش مقابل عرب نیا توضیح میده چون عرب نیا خیلی بچه دوست داشته و زنه عاشق شوهرش بوده و میدونسته شوهرش ناباروره...تصمیم میگیره از راه خیانت برای شوهرش بچه بیاره..... این چیزایی بود که شنیدم و خوندم.... بازهم هست...هم شنیدنیهام و هم دیدنی ها... با چشمای خودم دیدم... خداي من چه توجيه زشت و شرم آوري!!!!! هيچ راه ديگه اي نبوده؟ نمي تونستن بچه كس ديگه اي رو بزرگ كنن؟ اينا همه اش توجيهه. همه اش . به نظر من اون زني كه مياد مي گه از بي پولي از بدبختي اوني كه مي گه بهم خيانت كردند منم تلافي كردم اوني كه مي گه گولم زدن منم افتادم تو اين راه... اون مردي كه مي گه زنم رو دوست نداشتم به زورزنم دادن! اوني كه مي گه زنم شلخته است بي محبته... همه شون دروغه همه شون براي توجيه كارشون اين حرفا رو مي زنن اينجاست كه طلاق آبرومندانه ترين و شرافتمندانه ترين راهه اينجاست كه اون زني كه خيانت مي كنه مي تونه بره كلفتي كنه نه اينكه هم زندگي خودشو خرابتر كنه هم زندگي يه زن ديگه خداي من چقدر بد...چقدر فجيع چقدر ... متأسفانه من هم دور و بر خودم ديدم البته اول از همه مي گم : با وجوديكه من بسيار مشتاق بودم كه كاربراي عزيز و مديرا و ناظرا و ... بيان و نظر بدن ولي به خاطر روحيه ضعيفم و به خاطر اينكه با چند نمونه خوندن انقدر عصبي ميشم كه شديداً روي روحيه ام و زندگيم اثر ميذاره ممكنه هر لحظه از اينجا برم ولي فعلاً مي خوام خودمو كنترل كنم تا با اين واقعيت زندگي امروزي!!!! بيشتر!!! آشنا بشم دوست من هم يه همكلاسي قديمي داشت كه متأسفانه مدتيه كه با بي شرمي تمام با وجود يه بچه مياد به دوستم مي گه كه دوست پسر دارم و به مدت 1- 2 هفته به بهونه هاي مختلف ميرم پيشش (يه شهر ديگه) وقتي دوستم اينا رو براي من تعريف مي كرد اولين چيزي كه به فكرم رسيد كه شوهر بدبختش چقدر بهش اطمينان داره كه فكر مي كنه خانومش 2 هفته مي ره خونه دوستش مهموني!!!!! دوست من از وقتي اون اين حرفا رو بهش زده ديگه جواب تلفنش رو نداده مگر اينكه مجبور شده باشه ولي به خاطر اصرار من كه مي خواستم با همچين كسي !!!!! از نزديك روبرو بشم و حرفاشو بشنوم قراره بريم پيشش!!! مي دونم كه به شدت به همسر عزيزش !!!! تعصب داره و همين برام فوق العاده جالبه Stranger Elf5th September 2006, 11:00 AMبچه ها از همتون ممنون . لطف كنيد بعد از مطالبتون اونها تجزيه و تحليل هم بكنيد يعني ديدگاههاتون نظراتتون ، دلايل و مواردي كه باعث اين قضايا ميشه ، اصلا چرا !!!؟؟؟؟ چرا يه انسان متعهد به همسر و زندگي يه دفعه ميره توي اين بحران ؟؟؟ :) من شخصا اهل قضاوت کردن نیستم همیشه شعارم این بوده که شاهد بی غرض باشم... اگه ممکنه من فقط بازگو کنم البته خیانت همه مدلش هست..مالی... امانتی...کاری...همکاری... شغلی...شراکتی... ولی فعلا از زناشویی شروع میکنیم تا بعد به مراتب بعدیش هم برسیم...این بحث خودش هزارتا پست میخواد.. یکیش که شاهدش بودم.... اسمشو بزارین هرچی دلتون خواست...من میگم خیانت... من یه دوست دارم بچه شهرستانه ( به کسی توهین نشه... در ادامه منظورم رو میفهمین ) ایشون پارسال ازدواج کردن و دختری از اقوام خودشون رو به زوجیت اختیار کردن.... سه ماه بعد تو شهریور بود فکر کنم... اومدن با همسرشون منزل ما مهمانی و کاری هم با من داشتند... ازشون خیلی خوب پذیرایی کردیم و من متوجه شدم همسرش فوق العاده ساده و روستاییه... خیلی خیلی ساده و زودباور...5 کلاس سواد داشتند...بنده خدا تا حالا کامپیوتر رو از نزدیک ندیده بودند...فقره دیگه..و محرومیت... از من خواستند براشون یه سیستم قسطی جمع کنم و یه کم یادشون بدم تا با خودشون ببرن شهرستان و باهاش کار کنند... من دوستم رو ( بهش بگیم رضا...موافقین ؟؟) ... من رضا رو بردم چهار راه ولی عصر...رضا تهران زیاد اومده بود ولی ایندفعه تابستون بود و خوب...دخترا.... خودتون بهتر میدونین دیگه... رضا مرتب میرفت تو شیکم مردم یا سکندری میخورد... بهش گفتم چیه؟؟؟ چرا همچینی...گفت امیرخان ( با من خیلی رسمیه ) اینا کین..خارجین؟؟ گفتم نه دخترای تهرانند... گفت خاک تو سر من ... پرسیدم چرا.... گفت آخه اگه اینا دخترن پس اون*****چیه انداختن بیخ ریش من...گفتم مگه دوسش نداری...گفت چرا....میخوامش...ولی اینا رو هم میخوام.... میشه یکیشونو برام جور کنی ببرمش****** یا اینکه*****. به حد انفجار عصبانی شدم..... ازش پرسیدم مرتیکه نفهم... مگه تو زن نداری... اینا چیه میگی...گفت شرمنده...من الان هیچی حالیم نیست.... سریع برش گردوندم خونه و گذاشتمشون خونه و مادرم رو بردم خونه خواهرم به هوای مهمونی.....میفهمین که... میخواستم راحت باشن. شب برگشتیم تا براشون شام درست کنیم.... دیدم زده تمام صورت دختره رو کبود کرده چون دختره نمیخواسته اون تیپی و اون ریختی بگرده..... رضا رو بردم خونه رفقا... سپردم بهشون...برگشتم رفتم سراغ خواهرم با هم دختره رو بردیم درمانگاه...سه تا دندونش شیکسته بود..... تمام لباش پاره پاره بود.... تمام تنش کبود بود... رفتم سراغ رضا...اگه بچه ها جلومو نگرفته بودن کار داده بودم دست خودم...فقط تونستم یه سیلی آبدار بهش بزنم که خداییش دلم نیومد ولی پرت شد یه گوشه... جلو همه زد زیر گریه...گفت خوب تقصیر من چیه...دختره هیچی بلد نیست...فیلم آنچنانی براش بردم خوشش نیومده... از این تیپها هم نمیزنه...من میخوام زنم تو دلم جا باز کنه نه مثل دیوار گچی ساده باشه... من خودم خفه خون گرفتم...موندم بهش چی بگم... فقط گفتم خوب حالا حتما باید میزدیش...؟؟ گفت بابای دختره خویشمه.... گفته اگه حرف گوش نکرد بزنش... گفتم همچین زدیش خون بالا آورده...این رسم مردونگیه؟؟؟ خاک تو سر اون بابا و تو و کل طایفه تون که هنوز نمیدونین زن چیه... ببخشین من الان اعصابم بهم ریخت....برداشت و قضاوت با خودتون..... به نظر شما اشکال کجاست؟؟؟؟. roksana_20065th September 2006, 11:01 AMخوب من یه سوال دارم اگه یه روز بیاین خونه سرزده و ببینین همسرتون با شخص دیگری خونست چه واکنشی انجام میدین مرد و زن فرقی نمیکنه ؟ امیر جان به نظر من اشکال اینجاست که اکثر جوانهای ما به چیزهایی که دارن قانع نیستن چه بسا دوست شما قبلا دیوانه وار دختره را دوست داشته ولی خودمونیم اگه ادم شخصی رو دوست داشته باشه به اون وقاهت میزنتش دوست شما طایفه اش رو و دختر مورد نظر رو میشناخته و میدونسته ساده هست اگه طور دیگه تای زن می خواست خوب این دختر رو هم اینجوری اذیت نمی کرد شاید اون دختره با تمام سادگیهاش حتی تو خیال هم قابل مقاسیه با مانکنهای جامعه نبود amirala5th September 2006, 11:12 AMمن هم طعم تلخ اين واقعه دردناك راچشيده ام آن هم ازطرف يك دوست صميمي كه ديگه نمي شه اسمش رودوست گذاشت ولي بعدازلمس اين موضوع فقط به يك نكته رسيدم كه اگربه جاي عاشق بودن همديگررادوست داشته باشيم ((دوست داشتن بدون قيدوشرط)) هرگز هيچ كس اين طعم تلخ رانخواهدچشيد اميدوارم هيچكدام ازشماهيچ وقت اين موردراتجربه نكنيد. roksana_20065th September 2006, 11:14 AMمن یه نمونه از این خیانتها رو از دوست همسرم دیدم اونطور که من از بقیه حتی همسر خودم شنیده بودم یه زن زیبا و متین و یه بچه 2 یا 3 ماهه داشت این اقا ولی خوب تو محل کار هر روز با 2 یا 3 نفر باید رفیق میشد همش پای تلفن بود و با کسایی دوست میشد که میدونستن زن و بچه داره یکی دوبار از نزدیک دیدمش و از طرز حرف زدنش با خودم که زن هستم فهمیدم از اون افرادی هست که حتا از حرف زدن با خانمها لذت میبره ولی زن بنده خداش از هیچی خبر نداشت و مثل پروانه دورش میگشت من نمي دونم علتش چيه !!!؟؟؟ شايد يه خلع !!! شايد عقده هاي دوراني كودكي !!! شايد شيطنت !!!! شايد هنوز فكر ميكنند كه ميتونند شرايط و حالتهاي دوره مجردي روداشته باشند . من فكر ميكنم اولش با يه شيطنت شروع ميشه و فكر ميكنند گذراست ولي بعد گرفتارش ميشن . مثلا شخص متاهلي ميگه حالا با فلاني حرف ميزنم كاري نمي كنم كه دارم حرفم ميزنم ولي اين روش كمكم تو دلش لونه ميكنه و بصورت علاقه رشد ميكنه و اونقدر بزرگ ميشه كه عشق قبلي ( همسرش ) كم كم ضعيف ميشه . يادمه دوره دبيرستان يه دختري رو ميشناختم كه با پسر همسايه ديوار به ديوارشون 5 سال بود دوست بودن و عاشق و كشته مرده هم بودند و نمي دونيد چكارا ميكردند ..... پسره دختره رو از چنگ صدتا پسر ديگه درآورده بود ... با خانواده هاشون مبارزه كرده بودند .... كتك كاري و ... ديگه نميدونيد بالاخره با هر بدبختي ايي بود به هم رسيدند !!!!!!!!! :eek: :eek: :eek: اما چه رسيدني !!!!!!! يه روز دختره اسمش رو ميذاريم شراره به من گفت خسته شده ميخواد بره سركار ولي شوهرش نمي ذاره خلاصه با هر خواهش و تمنا كه بود شوهرش رو راضي كرده بود كه بره سر كار ولي شوهرش بهش گفته بود كه هر كاري رو قبول نمي كنم بايد محيطش سالم باشه و از اين حرفها ... به گفت تو كه جاي معتبر و خوبي كار ميكني تورو خدا من رو هم ببر اونجا من ساده ام گفتم باشه . رفتم با رييس كارگزيني صحبت كردم و چون منو خيلي قبول داشتند موافقت كرد و گفت بگو بياد فرم پر كنه يه روز رو باهاش هماهنگ كردم و به شراره زنگ زدم و گفتم بيا . روز موعد وقتي اومد با خواهر مجردش كه ازش چند سال كوچكتر بود اومدند فرم رو پر كردند و چون يكي دوساعت مونده بود به پايان وقت اداري مرخصي گرفتم و باهم رفتيم بيرون و پارك و ... باورتون نمي شه من و خواهرش كه مجرد بوديم مثل بچه هاي صاف و ساده رفتيم روي صندلي نشستيم ولي شراره گفتم من الان ميام رفت و اومد گفت اون پسره رو ميبينيد بهم شماره تلفن داد من هم بهش تلفن دادم !!!!!!!! :eek: :eek: :eek: :eek: داشتم شاخ درمياوردم گفتم شراااااااااره !!!!!!!!!!! اگر شوهرت بفهمه !!!!!!!!!! گفت من كه كاري نمي كنم يه مدتي باهاش حال ميكنم اون از كجا ميخواد بفهمه !!!!!!!!!! اگر هم قضيه بو دار شد ولش ميكنم آدرس كه از من نداره !!!!!!! ديونه شده بودم !!! باورم نمي شد ..... براي هميشه تركش كردم ولي بچه ها برام ازش خبر مياوردند از طرفي هم بگم بعد از يكسال زندگي با شوهرش كاشف به عمل اومد كه شوهرش قبلا يه زن ديگه داشته و يه دختر !!!!!!!!!!!!! شوهرش گفته بود چون تو رو خيلي ميخواستم نمي تونستم از دست بدمت ولي اين زنه خودش رو به من تحميل كرده بود !!!!! خدا ميدونه ..... نمي دونم آيا اينها نمونه عشق است !!!! زندگي است !!!!؟؟ هوس است !!!!!؟؟؟ Stranger Elf5th September 2006, 11:26 AMببخشین من اجازه دارم یدونه دیگه تعریف کنم؟؟؟ البته طولانیه و دردناک و وحشتناک roshanak15th September 2006, 11:30 AMببخشین من اجازه دارم یدونه دیگه تعریف کنم؟؟؟ البته طولانیه و دردناک و وحشتناک اجازه ما هم دست شماست . هزارتاي ديگه بگو . ما منتظريم . :) Stranger Elf5th September 2006, 12:17 PMاجازه ما هم دست شماست . هزارتاي ديگه بگو . ما منتظريم . :) متشکرم از لطفتون ... باید تمرکز کنم...جریان مال اواخر بهار سال 81 بوده.. من کارمند دولتی بودم...یکی از همکارهای من که از من قدیمی تر بود و هم اتاقی من بود خیلی از خودش مطمئن بود و خیلی هم تو کارش متبحر بود و کار درست بود...ولی به شدت مغرور بود... ایشون رو احسان مینامیم...ایشون یه دوست داشتن که تعدیل نیرو شده بودند ولی هر از گاهی میومدن پیش احسان برای دیدار.. دوستشون رو هم سعید مینامیم... من و احسان تلفنمون مشترک بود...سعید اواخر مرتب میومد اتاق ما و از اتاق ما چپ و راست با اجازه و بی اجازه زنگ میزد بیرون اداره و حرف میزد... کم کم متوجه شدم که ایشون با وجود داشتن همسر و دوتا فرزند نوجوان تمایل به ( شرمنده ) لاس زدن و مزاحمت و آویزون شدن دارن...چون تو خونه با خانمشون مشکل داشتن... ایشون اکثرا حدود 100 تا دوریالی هم در کیفشون داشتن...یک اسکیزوفرنی به تمام معنا...درباره سعید بعدها بیشتر خواهم نوشت... الان فقط احسان این مزاحمتهای سعید باعث میشه که خانمی از خانمها شاکی بشه و از تلفن شکایت کنه و رد میخوره میاد تا احسان...احسان رو میبرن حراست... اون خانوم شرط میکنه اگه احسان شر سعید رو کم کنه از شکایتش بگذره..... احسان با جنگ و درگیری شر سعید رو میکنه...این ماجرا باعث یه جور آشنایی کاملا ساده بین احسان و خانم میم میشه... اینا یه مدت تلفنی حرف میزدن تا روزی که خانوم میم کار مهمی برای احسان انجام داد...قرار شد کادوش یه مهمانی در رستوران باشه... احسان و دوست خودش و دوست دختر دوستش میرن غرب تهران دیدن خانوم میم... اولین بار با هم آشنا میشن و خانوم میم از احسان و اخلاقش خیلی خوشش میاد...کاشف به عمل اومد که خانوم میم ده سال بزرگتر از احسانه...همسر داره و یه دختر 6 ساله... ولی با شوهرش سالهاست اختلاف داره چون با زور خانواده و پدرش شوهر کرده و درضمن شوهرش یه کم خسیس و مشنگ و شوته... درست برعکس احسان اینا جفت شدن...اول که میگفتن ما خواهر برادریم...هرچی هم از دوطرف نصیحت شنیدن که نکنید گناهه .. درست نیست.... ممنوعه...قباحت داره...هی میگفتن نه ما خواهر برادریم... تا چند ماه خوب بود یه روز احسان اومد زد زیر گریه برام گفت که عاشق میم شده... منو میگی.... نمیدونستم چی بگم..... گفتم احسان این شوهر داره.....بچه داره....زندگی داره...گفت نه...خودشم منو دوست داره..میخواد طلاق بگیره بعد از مدتی زن من بشه...... گفتم داری اشتباه میکنی...این تو رو برای هوس میخواد.... ننه بابات و هم میاره جلوی چشمات.... گفت نه...تو دخالت نکن...من بهش اعتماد دارم...باشه من دخالت نمیکنم...ولی هر چی شد با خودت.. از آشنایی و با اصطلاح خواهر برادریشون چندماه نگذشته بود که احسان دور از چشم شوهر میم میره خونه میم افطاری...تو ماه رمضون.... ( خدایا منو عفو کن ) افطار میکنند و ..... هرچند تا اونموقع دو و برش میگشتن و یه کارهایی میکردند ولی اتفاق افتاد اونی که نباید اتفاق میافتاد... اینا این کارا براشون عادت میشه...احسان همش پیش میم بود..دیگه نه کار و نه زندگی و نه خورد و خوراک... عاشق زنی بود که 10 سال ازش بزرگتر بود و بچه داشت و شوهر دار بود... نزدیک یه سال و نیم این جریان ادامه داشت ولی روابط اونجوریشون کم بود..... بیشتر گردش و تفریح و ولخرجی... ( حال میکنید شیطان چه قدرتی داره؟؟؟؟ نه خداییش دشمن قسم خورده واقعیمون هست یا نیست ؟؟؟) میم حسابی احسانو می دوشه و تا ته جیباشو میچره... احسان بدبخت میشه..بیکار میشه...ورشکست میشه... بیپول میشه...میم یه لگد میزنه تو**** احسان پرتش میکنه بیرون...احسان کارش میکشه به متخصص اعصاب و روان...میم هم میره سر خونه و زندگی و بچه اش و موبایلش و احتمالا تا حالا 206 خودش... احسان هنوز روزی نیم کیلو قرص میخوره...از شدت ناراحتی گناههای که کرده شب و روز نداره.... تموم زندگیش از بین رفته.... نابود شده... بیایم دعا کنیم کسی که متوجه اشتباهش شده...خدا هم بهش رحم کنه... هم عفوش کنه و هم یه فرصت دیگه بهش بده تا به زندگی برگرده...احسان اونموقع حدودای 23تا 24 ساله بود و خام...ولی خانم میم 10 سال بزرگتر بود و دنیا دیده.... من هنوز احسانو میبینم و دلم براش خیلی میسوزه.... ولی دعا تنها کاریه که میتونم در حق این برگشته از گناه و سیاهی انجام بدم... التماس دعا....یا حق....امیر... roshanak15th September 2006, 04:52 PMخيانت زنان خیانت زیان آورترین عمل در یک ارتباط است که نه تنها منجر به صدمات غیر قابل جبران به طرفین می شـود، بلـکه اعتماد و اطـمیـنان کسـی كه مورد خیانت قرار گرفته شده را نیز نسبت به افراد دیـگر از بین خواهـد برد. مـعمولا نارضایتی از مسائل گوناگون در یک رابطه باعث خیانت می شود ولی در کل هیچ عذری برای این عمل نکوهیده پذیرفته نیست و باید از آن دروی نـمود. خـوشـبـختانه در جامعه ما بدلیل فرهنگ و آداب و رسوم غنی و اصیـل ایرانـی، تعـداد زنانی که بـه شوهـران خود خیانت می کنند بسیار اندک است. در زیر برخی از دلایل خیانت زنان را می خوانید. دلیل شماره 1 ماجرا جویی و حسادت به نظر می رسـد پـست تـرین دلیـل بـرای انـجام خیـانت حس ماجرا جویی و برانگیخه شدن اح� سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 814]
صفحات پیشنهادی
زواياي پنهان خيانت رضا خان آشكارتر ميشوند
زواياي پنهان خيانت رضا خان آشكارتر ميشوند-با انتشار مجموعه «اسناد مازندران» زواياي پنهان.
زواياي پنهان خيانت رضا خان آشكارتر ميشوند-با انتشار مجموعه «اسناد مازندران» زواياي پنهان.
خيانت پسرخاله به دخترخاله
خيانت پسرخاله به دخترخاله دخترم آن روز وقتي به خانه آمد، به شدت ترسيده بود. وقتي برايم تعريف كرد كه در دام هوس پسرخالهاش گرفتار شده، عصباني شدم و موضوع را به ...
خيانت پسرخاله به دخترخاله دخترم آن روز وقتي به خانه آمد، به شدت ترسيده بود. وقتي برايم تعريف كرد كه در دام هوس پسرخالهاش گرفتار شده، عصباني شدم و موضوع را به ...
sms : گلها هيچ وقت خيانت
sms : گلها هيچ وقت خيانت آفتابگردان دنبال خورشيد مي گشت ، ناگهان ستاره اي چشمك زد..آفتابگردان سرش را پايين انداخت آري...گلها هيچ وقت خيانت نمي كنند.
sms : گلها هيچ وقت خيانت آفتابگردان دنبال خورشيد مي گشت ، ناگهان ستاره اي چشمك زد..آفتابگردان سرش را پايين انداخت آري...گلها هيچ وقت خيانت نمي كنند.
sms: خيانت تنها اين نيست كه...
sms: خيانت تنها اين نيست كه... خيانت تنها اين نيست كه روزی را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
sms: خيانت تنها اين نيست كه... خيانت تنها اين نيست كه روزی را با ديگري بگذراني ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد !
sms : خيانت تنها اين نيست ..
۲-خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني...خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! ۳-خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذ.
۲-خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني...خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! ۳-خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذ.
رحيم صفوي: قصد تطهير بنيصدر از خيانت را نداشتم
رحيم صفوي: قصد تطهير بنيصدر از خيانت را نداشتم رحيم صفوي تصريح كرده است: به عقيده بنده يكي از بزرگترين خيانت هاي بني صدر خيانت او به راي مردم بود كه ...
رحيم صفوي: قصد تطهير بنيصدر از خيانت را نداشتم رحيم صفوي تصريح كرده است: به عقيده بنده يكي از بزرگترين خيانت هاي بني صدر خيانت او به راي مردم بود كه ...
مرداني كه به زندگي خود خيانت ميكنند
مرداني كه به زندگي خود خيانت ميكنند-واژه خيانت واژه ايكاملا آشناست و آن را بارها شنيدهايد، بارها شنيدهايد كه مردي به زنش خيانت كرد و دور از چشم اوبا زني ديگر ار تباط ...
مرداني كه به زندگي خود خيانت ميكنند-واژه خيانت واژه ايكاملا آشناست و آن را بارها شنيدهايد، بارها شنيدهايد كه مردي به زنش خيانت كرد و دور از چشم اوبا زني ديگر ار تباط ...
sms : اگر روزي خيانت ديدي
sms : اگر روزي خيانت ديدي-اگه روزي دشمن پيدا كردي بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي! اگر روزي تهديدت كردند، بدان دربرابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي ، بدان ...
sms : اگر روزي خيانت ديدي-اگه روزي دشمن پيدا كردي بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي! اگر روزي تهديدت كردند، بدان دربرابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي ، بدان ...
يعقوبي «خيانت» هارولد پينتر را روخواني كرد
يعقوبي «خيانت» هارولد پينتر را روخواني كرد-نمايشنامه «خيانت» نوشته هارولد پينتر در آخرين روز زندگي اين نمايشنامه نويس در ايران روخواني شد. به گزارش خبرنگار ...
يعقوبي «خيانت» هارولد پينتر را روخواني كرد-نمايشنامه «خيانت» نوشته هارولد پينتر در آخرين روز زندگي اين نمايشنامه نويس در ايران روخواني شد. به گزارش خبرنگار ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها