محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854799352
احمد شاملو
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: View Full Version : احمد شاملو صفحه ها : [1] 2 programmer22nd June 2006, 01:31 PMطرفداران شاملو، شعرهای شاملو،نظرتون در مورد شاملو سلام از دفتر اول شروع می کنیم ------------------------------------------------------------------------------ هوای تازه ( کتاب اول) -------------------------------------------------------------------------------------------------- بازگشت بر آن فانوس كه ش دستي نيفروخت بر آن دوكي كه بر رف بي صدا ماند بر آن آئينة زنگار بسته بر آن گهواره كه ش دستي نجنباند بر آن حلقه كه كس بر در نكوبيد بر آن در كه ش كسي نگشود ديگر بر آن پله كه بر جا مانده خاموش كسش ننهاده ديري پاي بر سر بهار منتظر بي مصرف افتاد! به هر بامي درنگي كرد و بگذشت به هر كوئي صدائي كرد و استاد ولي نامد جواب از قريه، نز دشت. نه دود از كومه ئي برخاست در ده نه چوپاني به صحرا دم به ني داد نه گل روئيد، نه زنبور پر زد نه مرغ كدخدا برداشت فرياد. به صد اميد آمد، رفت نوميد بهار آري بر او نگشود كس در. درين ويران به رويش كس نخنديد كسي تاجي ز گل ننهاد بر سر. كسي از كومه سر بيرون نياورد نه مرغ از لانه، نه دود از اجاقي. هوا با ضربه هاي دف نجنبيد گل خودروي بر نامد ز باغي. نه آدم ها، نه گاوآهن، نه اسبان نه زن، نه بچه . . . ده خاموش، خاموش. نه كبكنجير مي خواند به دره نه بر پسته شكوفه مي زند جوش. به هيچ ارابه ئي اسبي نبستند سرود پتك آهنگر نيامد كسي خيشي نبرد از ده به مزرع سگ گله به عوعو در نيامد. كسي پيدا نشد غمناك و خوشحال كه پا بر جادة خلوت گذارد كسي پيدا نشد در مقدم سال كه شادان يا غمين آهي برآرد. غروب روز اول ليك، تنها درين خلوتگه غوكان مفلوك به ياد آن حكايت ها كه رفته ست ز عمق بركه يك دم ناله زد غوك . . . بهار آمد، نبود اما حياتي درين ويرانسراي محنت آور بهار آمد، دريغا از نشاطي كه شمع افروزد و بگشايدش در! ---------------------------------------------------------------------------------- Sx3D22nd June 2006, 02:26 PMتاپیک تکراری پروگرمر با تاپیک آویستا پیوست شد لطفا تاپیک تکراری نزنید :) rezamediatak18th July 2006, 05:11 AMپريا يكي بود يكي نبود زير گنبد كبود لخت و عور تنگ غروب سه تا پري نشسه بود. زار و زار گريه مي كردن پريا مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا. گيس شون قد كمون رنگ شبق از كمون بلن ترك از شبق مشكي ترك. روبروشون تو افق شهر غلاماي اسير پشت شون سرد و سيا قلعه افسانه پير. از افق جيرينگ جيرينگ صداي زنجير مي اومد از عقب از توي برج شبگير مي اومد... « - پريا! گشنه تونه؟ پريا! تشنه تونه؟ پريا! خسته شدين؟ مرغ پر بسه شدين؟ چيه اين هاي هاي تون گريه تون واي واي تون؟ » پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه ميكردن پريا مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا *** « - پرياي نازنين چه تونه زار مي زنين؟ توي اين صحراي دور توي اين تنگ غروب نمي گين برف مياد؟ نمي گين بارون مياد نمي گين گرگه مياد مي خوردتون؟ نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي كند تون؟ نمي ترسين پريا؟ نمياين به شهر ما؟ شهر ما صداش مياد، صداي زنجيراش مياد- پريا! قد رشيدم ببينين اسب سفيدم ببينين: اسب سفيد نقره نل يال و دمش رنگ عسل، مركب صرصر تك من! آهوي آهن رگ من! گردن و ساقش ببينين! باد دماغش ببينين! امشب تو شهر چراغونه خونه ديبا داغونه مردم ده مهمون مان با دامب و دومب به شهر ميان داريه و دمبك مي زنن مي رقصن و مي رقصونن غنچه خندون مي ريزن نقل بيابون مي ريزن هاي مي كشن هوي مي كشن: « - شهر جاي ما شد! عيد مردماس، ديب گله داره دنيا مال ماس، ديب گله داره سفيدي پادشاس، ديب گله داره سياهي رو سياس، ديب گله داره » ... *** پريا! ديگه توک روز شيكسه دراي قلعه بسّه اگه تا زوده بلن شين سوار اسب من شين مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد جينگ و جينگ ريختن زنجير برده هاش مياد. آره ! زنجيراي گرون، حلقه به حلقه، لابه لا مي ريزد ز دست و پا. پوسيده ن، پاره مي شن ديبا بيچاره ميشن: سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار مي بينن سر به صحرا بذارن، كوير و نمكزار مي بينن عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!] در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن هر كي كه غصه داره غمشو زمين ميذاره. قالي مي شن حصيرا آزاد مي شن اسيرا. اسيرا كينه دارن داس شونو ور مي ميدارن سيل مي شن: گرگرگر! تو قلب شب كه بد گله آتيش بازي چه خوشگله! آتيش! آتيش! - چه خوبه! حالام تنگ غروبه چيزي به شب نمونده به سوز تب نمونده، به جستن و واجستن تو حوض نقره جستن الان غلاما وايسادن كه مشعلا رو وردارن بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش كنن عمو زنجير بافو پالون بزنن وارد ميدونش كنن به جائي كه شنگولش كنن سكه يه پولش كنن: دست همو بچسبن دور ياور برقصن « حمومك مورچه داره، بشين و پاشو » در بيارن « قفل و صندوقچه داره، بشين و پاشو » در بيارن پريا! بسه ديگه هاي هاي تون گريه تاون، واي واي تون! » ... پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا ... *** « - پرياي خط خطي، عريون و لخت و پاپتي! شباي چله كوچيك كه زير كرسي، چيك و چيك تخمه ميشكستيم و بارون مي اومد صداش تو نودون مي اومد بي بي جون قصه مي گف حرفاي سر بسه مي گف قصه سبز پري زرد پري قصه سنگ صبور، بز روي بون قصه دختر شاه پريون، - شما ئين اون پريا! اومدين دنياي ما حالا هي حرص مي خورين، جوش مي خورين، غصه خاموش مي خورين كه دنيامون خال خاليه، غصه و رنج خاليه؟ دنياي ما قصه نبود پيغوم سر بسته نبود. دنياي ما عيونه هر كي مي خواد بدونه: دنياي ما خار داره بيابوناش مار داره هر كي باهاش كار داره دلش خبردار داره! دنياي ما بزرگه پر از شغال و گرگه! دنياي ما - هي هي هي ! عقب آتيش - لي لي لي ! آتيش مي خواي بالا ترك تا كف پات ترك ترك ... دنياي ما همينه بخواي نخواهي اينه! خوب، پرياي قصه! مرغاي شيكسه! آبتون نبود، دونتون نبود، چائي و قليون تون نبود؟ كي بتونه گفت كه بياين دنياي ما، دنياي واويلاي ما قلعه قصه تونو ول بكنين، كارتونو مشكل بكنين؟ » پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي كردن پريا مث ابراي باهار گريه مي كردن پريا. *** دس زدم به شونه شون كه كنم روونه شون - پريا جيغ زدن، ويغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن [ پائين اومدن پود شدن، پير شدن گريه شدن، جوون شدن [ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر كنده شدن، [ ميوه شدن هسه شدن، انار سر بسّه شدن، اميد شدن ياس [ شدن، ستاره نحس شدن ... وقتي ديدن ستاره يه من اثر نداره: مي بينم و حاشا مي كنم، بازي رو تماشا مي كنم هاج و واج و منگ نمي شم، از جادو سنگ نمي شم - يكيش تنگ شراب شد يكيش درياي آب شد يكيش كوه شد و زق زد تو آسمون تتق زد ... شرابه رو سر كشيدم پاشنه رو ور كشيدم زدم به دريا تر شدم، از آن ورش به در شدم دويدم و دويدم بالاي كوه رسيدم اون ور كوه ساز مي زدن، همپاي آواز مي زدن: « - دلنگ دلنگ، شاد شديم از ستم آزاد شديم خورشيد خانم آفتاب كرد كلي برنج تو آب كرد. خورشيد خانوم! بفرمائين! از اون بالا بياين پائين ما ظلمو نفله كرديم از وقتي خلق پا شد زندگي مال ما شد. از شادي سير نمي شيم ديگه اسير نمي شيم ها جستيم و واجستيم تو حوض نقره جستيم سيب طلا رو چيديم به خونه مون رسيديم ... » *** بالا رفتيم دوغ بود قصه بي بيم دروغ بود، پائين اومديم ماست بود قصه ما راست بود: قصه ما به سر رسيد غلاغه به خونه ش نرسيد، هاچين و واچين زنجيرو ورچين! U_Hakem17th August 2006, 08:56 PMکه میداند که من سنگ های زندان خویش را به دوش میکشم به سان فرزند مریم که صلیبش را aziz2nd September 2006, 04:28 AMاينك موج سنگين گذرزمان است كه در من مي گذرد. اينك موج سنگين زمان است كه چون جوبار آهن در من مي گذرد. اينك موج سنگين زمان است كه چو نان دريائي از پولاد و سنگ در من مي گذرد. *** در گذر گاه نسيم سرودي ديگرگونه آغاز كرده ام. در گذرگاه باران سرودي ديگرگونه آغاز كرده ام. در گذر گاه سايه سرودي ديگرگونه آغاز كرده ام. نيلوفر و باران در تو بود خنجر و فريادي در من. فواره و رؤيا در تو بود تالاب و سياهي در من. در گذرگاهت سرودي دگر گونه آغاز كردم. *** من برگ را سرودي كردم سر سبز تر ز بيشه من موج را سرودي كردم پرنبض تر ز انسان من عشق را سرودي كردم پر طبل تر زمرگ. سر سبز تر ز جنگل من برگ را سرودي كردم پرتپش تر از دل دريا من موج را سرودي كردم پر طبل تر از حيات من مرگ را سرودي كردم. ***** احمد شاملو rezamediatak15th November 2006, 02:19 AMنوشتههای احمد شاملو درباره دستور زبان فارسی در کتابی با عنوان «نامها و نشانهها در دستور زبان فارسی» منتشر شد. کتاب يادشده دربرگيرندهی نوشتههای اين شاعر معاصر است که در سال ۱۳۳۳ و هنگامیکه در زندان قصر بهسر میبرده، نوشته شدهاند. در بخشی از توضيح ابتدای کتاب آمده است: شاملو بر آن بوده تا دستور زبان فارسی را در سه دفتر اسم، فعل و حرف مورد بررسی قرار دهد. دفتر اسم خود از چهار بخش اسم، اضافه، صفت و ضمير تشکيل میشد، که در نخستين نوبت انتشارش (۱۳۴۳) بخش مربوط به ضمير در چاپخانه گم میشود، اما در دومين نوبت (۱۳۷۵) بهرغم افزوده نشدن تکملهای بر کتاب، مطالب با ساماندهی بهتر تحت عنوان «جلد اول دستور زبان شاملو» و به اميد انتشار يک جلد متمم بهدست چاپ سپرده میشوند. «نامها و نشانهها در دستور زبان فارسی در شمارگان دوهزارو۲۰۰ بهتازگی توسط نشر مرورايد منتشر شده است. همچنين مجموعهی «آهنگهای فراموششده» نيز از سوی همين ناشر در دست چاپ است. «مردی که قلبش از سنگ بود»، «افسانههای هفتاد و دو ملت» و «زير خيمه گرگرفتهی شب» هم توسط نشر ثالث بههمراه سه عنوان ديگر از کتابهای شاملو توسط نشر نگاه منتشر میشوند، که در حال حاضر در مرحله دريافت مجوز نشرند aziz17th November 2006, 02:23 AMاشک رازي ست لبخند رازي ست عشق رازي ست اشک آن شب لبخند عشقم بود. قصه نيستم که بگويي نغمه نيستم که بخواني صدا نيستم که بشنوي يا چيزي چنان که ببيني يا چيزي چنان که بداني... من درد مشترکم مرا فرياد کن. درخت با جنگل سخن مي گويد علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن مي گويم نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به من بگو قلبت را به من بده من ريشه هاي تُرا در يافته ام با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام و دست هايت با دستان من آشناست. در خلوت روشن با تو گريسته ام براي خاطر زندگان؛ و در گورستان تاريک با تو خوانده ام زيباترين سرود ها را و تُرا که مردگان اين سال عاشق ترين زندگان بوده اند. دستت را به من بده دست هاي تو با من آشناست اي دير يافته با تو سخن مي گويم بسان ابر که با طوفان بسان علف که با صحرا بسان باران که با بهار بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد زيرا که من ريشه هاي تُرا دريافته ام زيرا که صداي من با صداي تو آشناست احمد شاملو sara-l7th December 2006, 06:04 PMیک بار دیگه آخرین ماه پاییز شد چه غریبانه اومد چه غریبانه رفت چی باقی مونده برام جز کوله بار غصه و غم ها که باید بدون کمک بارون و باد و برگ های زرد به دوش خسته بکشم و تا ابد این خستگی عضو جدا نشدنی زندگی من خواهد بود. شدم مفهوم کاملی از شعر از زخم قلب ابائی sara-l19th December 2006, 09:00 PMدر آوار خونين گرگ و ميش در آوار خونين گرگ و ميش ديگر گونهي مردي آنک، که خاک را سبز مي خواست... و عشق را شايسته ي زيباترين زنان که اينش به نظر هديتي نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشايد. چه مردي! چه مردي! که مي گفت قلب را شايسته تر آن که به هفت شمشير عشق در خون نشيند و گلو را بايسته تر آن که زيباترين نام ها را بگويد. و شير آهنکوه مردي از اين گونه عاشق... ميدان خونين سرنوشت به پاشنهي آشيل در نوشت. رويينه تني که راز مرگش اندوه عشق و غم تنهايي بود. «آه، اسفنديار مغموم! تو را آن به که چشم فرو پوشيده باشي!» «آيا نه يکي نه بسنده بود که سر نوشت مرا بسازد؟ من تنها فرياد زدم نه! من از فرو رفتن تن زدم. صدايي بودم من - شکلي ميان اشکال و معنايي يافتم. من بودم و شدم، نه زان گونه که غنچه اي گلي... يا ريشه اي که جوانه اي... يا يکي دانه که جنگلي راست... بدان گونه که عامي مردي شهيدي؛ تا آسمان بر او نماز برد. من بينوا بندگکي سر به راه نبودم و راه بهشت مينوي من بُزروِ طوع و خاکساري نبود... مرا ديگرگونه خدايي مي بايست شايسته آفرينهاي که نواله ي ناگزير را گردن کج نمي کند. و خدايي ديگرگونه آفريدم». دريغا شير آهنکوه مردا که تو بودي، و کوهوار... پيش از آن که به خاک افتي نستوه و استوار مرده بودي. اما نه خدا و نه شيطان! سر نوشت تو را بتي رقم زد که ديگران مي پرستيدند. بتي که ديگرانش مي پرستيدند. «شاملو» moshmoshak2nd January 2007, 12:00 AMآيدا در آيينه لبانت به ظرافت شعر شهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي كند كه جاندار غار نشين از آن سود مي جويد تا به صورت انسان در آيد و گونه هايت اب دو شيار مورب كه غرور تو را هدايت مي كنند و سرنوشت مرا كه شب را تحمل كرده ام بي آنكه به انتظار صبح مسلح بوده باشم و بكارتي سربلند را از روسبي خانه اي داد و ستد سر به مهر باز آورده ام هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست كه من به زندگي نشستم! و چشمانت راز آتش است و عشقت پيروزي ي آدمي ست هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد. و آغوشت اندك جايي براي زيستن اندك جايي براي مردن و گريز از شهر -كه با انگشت به وقاحت پاكي آسمان رامتهم ميكند. كوه با نخستين سنگ ها آغاز ميشود و انسان با نخستين درد در من زنداني ي ستمگري بود كه به آواز زنجيرش خو نميكرد من با نخستين نگاه تو آغاز شدم SAMOEL2nd January 2007, 01:07 AMاحمد شاملو (زاده ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران - درگذشته ۲ مرداد ۱۳۷۹ دهکده فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، ادیب و مترجم ایرانی است. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد و الف. صبح بود. احمد شاملوکاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند زمینه فعالیتشاعر، نویسنده، فرهنگنویس، روزنامهنگار و مترجمتولد۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهرانمرگ۲ مرداد ۱۳۷۹ کرج، شهرک دهکدهٔ فردیس شهرت اصلی شاملو به خاطر شعرهای اوست که شامل اشعار نو و برخی قالبهای کهن نظیر قصیده و نیز ترانههای عامیانه است. شاملو تحت تأثیر نیما یوشیج، به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد اما پس از چندی در بعضی از اشعار منتشر شده در هوای تازه - و سپس در اکثر شعرهایش - وزن را به طور کلی رها کرد و بهصورت پیشرو سبک جدیدی را در شعر معاصر فارسی گسترش داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور[1] یا شعر شاملویی[2] یاد کردهاند. بعضی از منتقدان ادبی او را تنها شاعر موفق در زمینه شعر منثور میدانند.[3] شاملو علاوه بر شعر، کارهای تحقیق و ترجمه شناختهشدهای دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر از مطالعه روی فرهنگ عامیانه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، زاگربی، رومانیایی، فنلاندی، ترکی[4] ترجمه شده است. ************************************************** ***** تولد و سالهای پیش از جوانی احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت و مادرش کوکب عراقی. دوره کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هرچند وقت را در جایی به ماموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شده است و محل تولد در شناسنامه رشت نوشته شده است.) دوران دبستان را در شهرهای خاش و زاهدان و مشهد گذراند و از همان دوران اقدام به گردآوری مواد فرهنگ عامه کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند و مشهد و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در سال اول دبیرستان صنعتی ثبتنام کرد. در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در آن هنگام در فعالیتهای سیاسی شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر شد و به زندان شوروی در رشت منتقل گردید. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه(ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و جبهه دموکرات آذربایجان به همراه پدرش دستگیر میشود و دو ساعت جلوی جوخه آتش قرار میگیرد تا از مقامات بالا کسب تکلیف کنند. سرانجام آزاد میشود و به تهران باز میگردد و برای همیشه ترک تحصیل میکند. ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار کودک او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام "آهنگ های فراموش شده" به چاپ میرسد و همزمان کار در نشریاتی مثل "هفته نو" را آغاز میکند. در سال ۱۳۳۰ او شعر بلند "۲۳" و مجموعه اشعار "قطع نامه" را به چاپ میرساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده دارد. دستگیری و زندان کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند******.jpg از راست به چپ: هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی،نیما یوشیج، احمد شاملو، مرتضی کیوان در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه اشعار آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش ماموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر ژیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و تمام یادداشتهای کتاب کوچه از میان میرود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخههای یگانهٔی از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانهٔ روزنامه اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زند سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 521]
صفحات پیشنهادی
بزرگداشت احمد شاملو در كابل
بزرگداشت احمد شاملو در كابل آيدا، همسر شاملو كه نامي آشنا براي خوانندگان اشعار اوست، از جمله چهرههايي بود كه افغانها آن روز بر پرده بزرگ تالار دبيرستان استقلال ديدند.
بزرگداشت احمد شاملو در كابل آيدا، همسر شاملو كه نامي آشنا براي خوانندگان اشعار اوست، از جمله چهرههايي بود كه افغانها آن روز بر پرده بزرگ تالار دبيرستان استقلال ديدند.
بارون | احمد شاملو | دانلود کتاب
بارون | احمد شاملو نام کتاب : بارون نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب : ۱۸۴ کیلوبایت دسته » ادبیات » شعر قالب کتاب : DjVu تعداد صفحات : ۲۸ پسورد : www.98ia.com ...
بارون | احمد شاملو نام کتاب : بارون نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب : ۱۸۴ کیلوبایت دسته » ادبیات » شعر قالب کتاب : DjVu تعداد صفحات : ۲۸ پسورد : www.98ia.com ...
خانهي احمد شاملو تخليه شد
خانهي احمد شاملو تخليه شد مزايدهي اموال احمد شاملو طبق قرار قبلي، ششم مهرماه در محل اجراي احكام مدني دادگستري كرج برگزار شد و سياوش شاملو با 326 ميليون تومان، ...
خانهي احمد شاملو تخليه شد مزايدهي اموال احمد شاملو طبق قرار قبلي، ششم مهرماه در محل اجراي احكام مدني دادگستري كرج برگزار شد و سياوش شاملو با 326 ميليون تومان، ...
وسايل احمد شاملو دوباره حراج شد
وسايل احمد شاملو دوباره حراج شد در حاليكه اين مزايده پيشتر يك بار پس از برگزاري، باطل شده بود، برزگر گفت: اين مزايده به صورت قانوني انجام شده است و جاي هيچگونه ...
وسايل احمد شاملو دوباره حراج شد در حاليكه اين مزايده پيشتر يك بار پس از برگزاري، باطل شده بود، برزگر گفت: اين مزايده به صورت قانوني انجام شده است و جاي هيچگونه ...
خروس زری پیرهن پری | احمد شاملو | دانلود کتاب
خروس زری پیرهن پری | احمد شاملو نام کتاب : خروس زری پیرهن پری نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب گویا : ۵٫۵۳ مگابایت دسته » کتاب گویا » داستان کودکانه قالب کتاب ...
خروس زری پیرهن پری | احمد شاملو نام کتاب : خروس زری پیرهن پری نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب گویا : ۵٫۵۳ مگابایت دسته » کتاب گویا » داستان کودکانه قالب کتاب ...
شعر 23 از احمد شاملو
زبان: فارسی نویسنده: احمد شاملو نوع فایل: PDF تعداد صفحات: 7 ناشر: آی آر پی دی اف حجم کتاب: 320 کیلوبایت توضیحات شعر 23 از احمد شاملو.
زبان: فارسی نویسنده: احمد شاملو نوع فایل: PDF تعداد صفحات: 7 ناشر: آی آر پی دی اف حجم کتاب: 320 کیلوبایت توضیحات شعر 23 از احمد شاملو.
قصه دختران ننه دریا | احمد شاملو | دانلود کتاب
قصه دختران ننه دریا | احمد شاملو نام کتاب : قصه دختران ننه دریا نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب گویا : ۲٫۲۸ مگابایت دسته » کتاب گویا » شعر قالب کتاب صوتی : MP3 ...
قصه دختران ننه دریا | احمد شاملو نام کتاب : قصه دختران ننه دریا نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب گویا : ۲٫۲۸ مگابایت دسته » کتاب گویا » شعر قالب کتاب صوتی : MP3 ...
در این بن بست | احمد شاملو | دانلود کتاب
در این بن بست | احمد شاملو نام کتاب : در این بن بست نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب : ۱۳۰ کیلوبایت دسته » ادبیات » شعر قالب کتاب : PDF تعداد صفحات : ۱۰ پسورد ...
در این بن بست | احمد شاملو نام کتاب : در این بن بست نویسنده : احمد شاملو حجم کتاب : ۱۳۰ کیلوبایت دسته » ادبیات » شعر قالب کتاب : PDF تعداد صفحات : ۱۰ پسورد ...
اشعاری کوتاه و عاشقانه از احمد شاملو
اشعاری کوتاه و عاشقانه از احمد شاملو-در نگاه ات همه ی مهربانی هاست: قاصدی که زندگی را خبر می دهد. و در سکوت ات همه ی صداها: فریادی که بودن را تجربه می کند.
اشعاری کوتاه و عاشقانه از احمد شاملو-در نگاه ات همه ی مهربانی هاست: قاصدی که زندگی را خبر می دهد. و در سکوت ات همه ی صداها: فریادی که بودن را تجربه می کند.
افق روشن / احمد شاملو
افق روشن / احمد شاملو-p. ... افق روشن / احمد شاملو. [تصویر: shamloo03.bmp] p این صفحه را در گوگل محبوب کنید . [ارسال شده از: سایت رسیک]. [مشاهده در : www.ri3k.eu] ...
افق روشن / احمد شاملو-p. ... افق روشن / احمد شاملو. [تصویر: shamloo03.bmp] p این صفحه را در گوگل محبوب کنید . [ارسال شده از: سایت رسیک]. [مشاهده در : www.ri3k.eu] ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها