محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845589505
موعد دیدار از آرامگه یار
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > جعفریان، رسول - سفرنامه یک سفر پنج روزه به عتبات، همراه با گزارشی از همایش سید هبت الدین شهرستانی، و دیدار با حضرت آیت الله العظمی سیستانی، به ضمیمه مقاله: تاثیر سید هبت الدین شهرستانی در ایران بسم الله الرحمن الرحیم پرواز به نجف عصر روز نهم فروردین 1389 قرار پرواز به نجف بود. هدف شرکت در کنفرانس مرحوم سید هبت الدین شهرستانی از علمای برجسته عراق در دوره پادشاهی بود که آثار فراوانی از وی برجای مانده و از مصلحان عصر اخیر شیعه در عراق است. همراهان که در فرودگاه زیارت کردیم. آقایان سید هادی خسروشاهی، مهدی محقق، سید محمدرضا جلالی، شیخ حسون تبریزیان و شیخ رضا مختاری. افرادی دیگری هم از آشنایان بودند که از آن جمله آقای علامی بود که با خانواده قصد عراق داشت و دیگری آقای سعدی مدیر نشر دلیل ما. قرار بود پرواز ساعت یک و نیم با العراقیه باشد که تاکنون که این کلمات را در فرودگاه مینویسم، پرواز آماده نشده و گفتهاند که ساعت سه خواهد بود. هنوز پروازی که باید از عراق در اینجا بنشیند ننشسته و معلوم نیست که چه ساعتی انجام شود. دوستانی که در اینجا حاضرند هر کدام به نوعی در باره مرحوم شهرستانی کار کردهاند. کتاب سید هبت الدین را که عبدالستار الحسنی نوشت، بیشتر به تشویق و همراهی آقای جلالی بود. آقای مختاری ای کتاب را در موسسه تراث الشیعه چاپ کرد. آقای سید هادی خسروشاهی هم از قدیم علاقه مند به کارهای مرحوم شهرستانی بوده و کتاب اسلام و هیئت را باز ترجمه و منتشر کرد که اخیرا هم بوستان کتاب دوباره آن را چاپ کرده است. بنده هم در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی چند صفحهای در باره ایشان نوشتهام و به مناسبت در کتابی که در باره حاج سراج انصاری نوشتم، در باره ایشان شرحی دادهام. طی روزهای اخیر، مقاله کوتاهی در باره تأثیر مرحوم شهرستانی در ایران نوشتم که در پایان همین گزارش درج خواهم کرد. عجالتا منتظر نشستهایم ببینم پرواز چه زمانی خواهد بود. آقای علامی این شعر را از علامه طباطبائی خواند: گرفتم ساغری از دست مستی ـ تعالی الله چه مستی و چه دستی. ساعت نزدیک چهار است. تازه اعلام کردند که سوار شوید. این چند ساعت واقعا خسته شدیم. بالاخره هواپیما پرواز کرده بعد از یک ساعت و نیم وارد فرودگاه نجف اشرف شدیم. پای هواپیما افرادی بودند که کاملا سر را پوشیده بودند. یکی از دوستان گفت اینها همکاران نزدیک امریکاییها هستند و برای این که شناخته نشوند این طور با کلاهی مخصوص تمام سر تا گردن را پوشیدهاند. در هواپیما با دکتر مهدی محقق کنار یکدیگر بودیم و ایشان طبق معمول داستانهای متوالی و فراوانی از موضوعات متنوع نقل کردند که جالب بود. برای من رویداد دیدار برخی از استادان دانشگاه با امام در قم در سال 58 جالب بود که اصل وقت آن را آقای مدرسی طباطبائی گرفته بود و دکتر زریاب و دانش پژوه و عدهای دیگر بودند. آن جمله که معروف است که زریاب گفته بود که شما استاد ما بودید و امام گفته بودند که شما استاد اعظم هستید را ایشان تکذیب کردند که چنین چیزی گفته نشد و امام هم کسی نبود که این چنین حرفی بزند. در آنجا زریاب در باره چهره های فرهنگی و استادان سخن گفت و به تلویح از اساتیدی که با شاه ارتباط داشتند مثل خانلری و نصر دفاع کرد که اینها مثل رفتن خواجه نصیر در دربار هلاگو عمل کردند. امام به این بخش پاسخ دادند و فرمودند خواجه نصیر رفت هولاگو را تربیت کند اما اینها با شاه این کار را نکردند و خود تحت تأثیر او قرار گرفتند. حکایتی هم از فروزانفر نقل کرد که به دیدار شیخ بحرین رفت. بعد از آن من به منزلش رفتم و در باره شیخ بحرین پرسیدم. گفت یک حَیَوان بود. حیف جوانیام که صرف زبان عربی شد! ورود به شهر نجف در باره سفر بیفزایم، کسانی که از مرز زمینی میآیند باید با کاروان همراه باشند، اما کسانی که با پرواز میآیند میتوانند به صورت منفرد باشند و هواپیمایی العراقیه این امتیاز را میدهد که خودش ویزا بگیرد. وارد فرودگاه نجف شدیم. سه نفر منتظر ما بودند که یکی آقای تمیمی بود که فارسی هم میدانست و کار مطبوعاتی میکند. روش بود که اوضاع خیلی منظم نیست. مدتی صبر کردیم ماشین بیاید که نیامد. عاقبت مثل همه، سوار تاکسی شده تا یک نزدیک به کیلومتری رفتیم. این نقطه بود که تاکسی های فرودگاه میآیند. از آنجا مسافران را پیاده کرده ماشین های دیگری افراد را به مقصد میرسانند. این امر به خاطر رعایت مسائل امنیتی است که عجالتا در این چند سال مهم ترین مسأله عراق بوده و هست و هزینههای گزافی را به این کشور تحمیل کرده است. تاکسی دوم ما را تا نقطه آورد که اول شارع زین العابدین بود و ماشین ها حق عبور نداشتند. در آنجا دو گاری چمدانهای ما را برداشت و به راه افتادیم. ابتدای شارع مزبور چند گذرگاه تنگ درست کرده کاوش بدنی کرده و اجازه عبور میدهند. نیمههای این شارع که مستقیم به حرم امیر المؤمنین علیه السلام میخورد، قصر الدر بود که هتل تازه ساز و چنان که گفته شد بهترین هتل نجف است. وارد شده نشستیم. اندکی بعد آقای دکتر مهندس محمدعلی شهرستانی که باعث و بانی این کنفرانس است و پیرمردی هشتاد و اندی ساله با تجربههای کاری و معماری فراوان، آمدند. نیم ساعتی در خدمت ایشان بودیم. سپس به اتاقهایمان راهنمایی شدیم. عبور از همین شارع، نشان میدهد که زندگی سنتی همچنان ادامه دارد و نجف تفاوت چندانی نکرده است. در مسیر از میدان ثوره عشرین گذشتیم که یک بنای یادگاری دارد. از آن جا که گذشتیم وادی السلام دست راست ما قرار داشت. بخشی از وادی السلام خیابان و گاراژ شده است. اما در این بین گهگاه بنایی از مقابر باقی مانده که یکی مقبره سید جواد البحرانی بود که گفتند صاحب کرامات است. از کنار حسینیه فاطمیه که محل نماز جمعه است و صدرالدین قبانچی نماز جمعه میخواند گذشتیم. روبروی وادی السلام است. عراق بعد از انتخابات عراق روزهای سختی را پس از انتخابات مجلس پشت سر میگذارد. در این انتخابات علاوی با 91 کرسی، مالکی با 89 و عمار حکیم با نزدیک 70 و کردها با 43 به علاوه برخی از متفرقات دیگر رأی آوردهاند. این که مالکی و حکیم با یکدیگر اختلاف کردند و سبب برآمدن علاوی شد نکته مهم این انتخابات است. یک احتمال هست که مالکی و حکیم و کردها متحد شده و نخست وزیری را در دست بگیرند. دو روز قبل یادداشتی در خبرآنلاین نوشتم و گفتم که برنده اصلی انتخابات مردم عراق هستند که پس از سی سال استبداد بعثی توانستهاند در این انتخابات شرکت کنند و وارد بازی دمکراسی شوند گرچه قدرتهای خارجی سر آنها بازی زیادی در میآورند. توجه داشته باشیم که عراق تحت اشغال و به قول خودشان احتلال است و این احتلال رسمی است. قرار شد ساعتی استراحت کنیم و پس از مغرب که اندکی حرم خلوت تر میشود به حرم مشرف شویم. ساعت هفت و نیم بود که عازم حرم شدیم. باز هم در استقبال هتل دیداری با دوستان داشتیم. آقای مهندس محمدعلی شهرستانی با داشتن سنی بیش ازهشتاد سال و رعشهای که داشتند، یکسره حضور داشتند. ایشان به گفته خودشان متولد سال 1311 ش (1351ق) هستند. آقای محقق گفتند که متولد 1308 هستند اما به دلیل لاغری سرحال به نظر میآیند. خداوند هر دوی ایشان را حفظ کند. تشرف به حرم همراه آقایان محقق، خسروشاهی، و جلالی عازم حرم شدیم. ما در شرق حرم هستیم. بنابر این از دری که مقابل سوق الکبیر است وارد شدیم. روبروی ما ایوان طلای بزرگ قرار دارد. سمت راست ما باب الطوسی است. به حرم مشرف شده نماز مغرب و عشاء را خوانده درون حرم مشرف شده زیارت کردیم. همانجا قبر علامه حلی را زیارت کرده سپس مرقد آقای مصطفی خمینی را زیارت کرده در صحن نیز به زیارت قبر آقای خویی که در یک حجرهای است که در آن در حرم و پشت آن مسجد خضرا است رفتیم. همراه آقای خسروشاهی برگشتیم. وقتی هتل رسیدیم برنامه اولیه کنفرانس را به ما دادند. سخنرانیهای متعددی پیش بینی شده بود که گزارش آن را ان شاءالله به موقع خواهم آورد. آقای علاء حسین الرهیمی رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه کوفه آمده بودند. کتابخانه تاریخ ما کتابچه ای از ایشان در باره مجله العلم از همین سید هبت الدین شهرستانی چاپ کرده بود. از این جهت، ممنون بود. یک دانشجوی دکتری دیگر هم که زمانی در قم به کتابخانه آمده بود آنجا حاضر بود. کتابخانه ما در قم یکی از مراکزی است که به این قبیل دانشجویان عراقی کمک میکند. برای شام به زیر زمین قصر الدر رفتیم که به صورت سلف سرویس بود. ایرانیهای زیادی نیز بودند، گرچه این هتل بیشتر اختصاص به عربهای منطقه خلیج فارس دارد. ساعتی نشسته سپس به اتاق آمدم. دوست من آقای دکتر نصیر کعبی با آقای دکتر نصیر الکعبی از استادان دانشگاه کوفه که در قم مکرر آمدهاند، تماس گرفتم. دیروز مقاله کوتاهم را در باره مرحوم سید هبت الدین به ایشان فرستادم تا به عربی ترجمه کند. قرار شد به هتل بیاید. اکنون که ساعت در اینجا از ده و نیم گذشته منتظر ایشان هستم. آقای نصیر کعبی آمد. در باره ترجمه اطلس شیعه صحبت کردیم. مقاله بنده را هم ترجمه کرده آورد. تمام تاریخ های قمری و شمسی مرا به تاریخ میلادی برگردانده است. میگفت اینجا برای تاریخ معاصر فقط تاریخ میلادی را میفهمند. قرار شد فردا صبح از مؤسسه ای که برای ترجمه آثار فارسی درست کرده، دیدن کنیم. ایشان جایی هم برای اقامت من آماده کرده بود که با آمدن به هتل منتفی شد. آخر شب با عمار نصار هم تلفنی صحبت کردم. ایشان هم در گروه تاریخ دانشگاه کوفه است. جالب است که این گروه 32 استاد دارد در حالی که ما در تهران، حدود 10 نفر هستیم، و البته شمار دانشجویانمان تقریبا نزدیک بهم است. آقای نصیر کعبی گفت که عبدالجبار ناجی هم مدیر یک دانشگاه غیر انتفاعی شده است. آقای ناجی مدتی در ایران بود و کاری هم روی الامامة و السیاسه کرد که ما همراه چاپ نسخه عکسی این کتاب در مجلس آن را چاپ کردیم. جوانی هم به نام ابوجعفر که در کار تألیف و تصحیح است گفت که نقدی برای کتاب الشیعه فی ایران در یکی از مجلات نجف چاپ شده است. اگر بشود پیدا کنم خوب خواهد بود. ایشان گفت که سه چهار سال قبل، طی سه روز این کتاب را خوانده است. آقای شهرستانی تا حوالی ساعت دوازده پایین در خدمت میهمانان نشسته بود. جناب آقای مسجد جامعی هم که با خانواده آمده بودند، برای شرکت در همایش، در هتل ما اقامت کردند. آقای علاء الرهیمی گفت که حدود هفتصد سند هم از سید هبت الدین به دست آورده که مشغول چاپ آن است. متنی هم در باره موقوفات اوده از سید دارد که چاپ خواهد کرد. خاطراتی هم گویا از شهرستانی در باره ثوره عشرین و نبرد شعیبیه است که چاپ کرده است. امروز واقعا خسته شدم و حالا که به وقت ایران یک و نیم است آماده خوابیدن میشوم. تلاش میکنم تا دیداری با حضرت آیت الله سیستانی داشته باشم. این در واقع علاقه تمامی دوستان بلکه ایرانیانی است که به اینجا میآیند. گشتی در نجف و برخی از کتابخانهها و کتابفروشیها صبح روز سه شنبه 10 فروردین بعد از نماز اندکی استراحت کرده، پایین هتل آمدم. صبحانه در خدمت دوستان صرف شد. سپس آقای نصیر کعبی آمد. همراه ایشان بیرون رفتیم. از محلی که ماشین برابر شهید حکیم منفجر شد گذشتیم. روی دیوار تصویری از ایشان را گذاشتهاند که تصویری از آن گرفتم. ابتدا به مؤسسهای که ایشان در آنجا فعالیت دارد رفته، چند کار تصحیح و ترجمه را که در حال انجام آن است به ما نشان داد. اصلاحات مختصری هم روی ترجمه بنده انجام شد. از آنجا وارد مسجد هندی شده در کنار آن مرقد آیت الله سید محسن حکیم است که اخیرا سید عبدالعزیز را نیز همانجا دفن کردند. بالای آن مکتبه ایشان است که از زمان حیاتشان تاکنون فعال است. داخل کتابخانه شده به بخش خطی رفتیم. در فهرست آنجا یک نسخه از یک سفرنامه بود که آن را درخواست کردم. قرار شد نسخه را فردای آن روز به بنده بدهند. این کتابخانه بیش از چهار هزار نسخه خطی دارد. مسجد هندی و مکتبه سید حکیم در ابتدای شارع الرسول است و روبروی آن هم منزل آیت الله سیستانی قرار دارد که در یک کوچه واقع شده است. در مکتبه سید حکیم بودیم که آقای مختاری و محقق و خسروشاهی آمدند. از آنجا به چند کتابفروشی سر زدیم که آثار جدید عربی را عرضه میکنند. کتاب التشیع السیاسی احمد کاتب را به علاوه کتابی با عنوان «فارس قدیم» که به عربی ترجمه و به تازگی منتشر شده را گرفتیم. پس از آن سری به کتابخانه کاشف الغطاء زدیم که مسؤول آن نبود و نتوانستم آن را ببینیم. فهرست مخطوطات آن در یک مجلد منتشر شده است. این کتابخانه در کنار مدرسه مهدیه است که بسیار کهن اما بازسازی شده است و چنان که گفته شد، تمامی طلاب آن، پاکستانی هستند. باید عرض کنم که در همین شش هفت سال بیش از چند هزار طلبه جدید وارد نجف شده است که انتظار میرود این حوزه در سالهای آینده، مانند روزگاران قدیم، به حوزهای فعال تبدیل شود. هرچه هست، جای ایرانیان و زبان فارسی خالی است و اکنون بیشتر پاکستانی، هندی، افغانی و عربهای عراقی مشغول تحصیل هستند. این در حالی است که زمانی ده هزار طلبه ایرانی در آنجا بوده است. مدرسه هندی درست مثل مسجد بالاسر حضرت معصومه و مسجد اعظم، مملو از طلبههایی بود که که مشغول مباحثه یا درس به شکل چند نفری بودند. دیروز در راه که میآمدیم مجموعهای را که به نام شهید محمد باقر حکیم (شهید محراب) در حال ساخت است، و بسیار عظیم، مشاهده کردیم. مجموعهای بسیار بزرگ است که در صورت راه افتادن میتواند نقش مهمی در فعالیت های علمی و فرهنگی در نجف داشته باشد. در سالهای اخیر و به دنبال مشکلات موجود در بغداد، دانشگاه کوفه فعال شد. با توجه به فاصله بسیار کم کوفه با نجف، عملا این دانشگاه در محدوده نجف قرار گرفته و با داشتن بیش از هشت هزار دانشجو، زمینه را باز هم برای توسعه فرهنگی این منطقه فراهم می کند. امیدوارم فردا بتوانیم دانشگاه را از نزدیک ببینیم. پس از آن به کتابخانه روضه حیدریه رفتیم که آقای سید هاشم میلانی مسؤولیت آن را دارد، فردی پرتحرک و فعال. خطی های روضه حیدریه که حدود هزار نسخه بوده و نسخ بسیار نفیسی دارد در اختیار ایشان نیست، اما بخش چاپی که در شش سال اخیر سرپا شده و اساس آن را مرحوم فارس حسون که یک روحانی بسیار فعال بود به راه انداخت و آقای میلانی ادامه کار را با پشتکار فروان ادامه داد، اکنون بیش از نودهزار کتاب دارد. تعداد مطالعه کنندگان فراوان و قابل توجه بود. قرار است در توسعه جدید ساختمانی ویژه کتابخانه احداث شود. وقف شیعی از این کتابخانه حمایت میکند. اطراف حرم علوی برابر روضه حیدریه، در زیر سقفی بزرگ که مردم زیادی نشستهاند، چندین تابوت وجود داشت. از پرس و جو معلوم شد که شیعه ها، اموات خود را از سراسر جنوب تا بغداد برای دفن به وادی السلام آورده و هر لحظه در اینجا جنازه هایی موجود است. صحنه خوشایندی نیست و میتواند به شکل دیگر هم باشد. در هر حال همزمان چندین نماز میت در حال اقامه بود. شگفت آن که پشت سر آنها چند صد نفر زن و بچه روی زمین زیر یک سقف نشسته مشغول استراحت بودند و انگار نه انگار که در برابر آنان چندین جنازه دیده میشود. بافت قدیمی نجف همچنان سرپاست و خانههای کهن با متراژهای بسیار کم با کوچه پس کوچههای عجیب و غریب در اطراف حرم دیده میشود. اینجا خانههای سی و پنج متری تا پنجاه متری بسیار فراوان بلکه بیشتر آنها همین مقدار است. احتمالا در سالهای آینه همه اینها از بین خواهد رفت کما این که بخش عمدهای از آنها از بین رفته است. شمار طلبه های پاکستانی و هندی و افغانی فراوان است. از عراق نیز شمار زیادی طلبه در نجف وجود دارد. طلابی از ترکمانان منطقه تلعفر نیز در نجف تحصیل میکنند. تشرف به کربلا نماز ظهر را در مسجد کنار مرقد صاحب جواهر خواندیم. آقای آیت الله شیخ حسن جواهری که قم بودند و سال گذشته به نجف آمدند، در آنجا نماز جماعت خواندند. فرمودند که سه وقت را نماز میخوانند. بعد از آن به هتل آمده ناهار خوردیم. قرار بود به کربلا مشرف شوم. آقای مهندس شهرستانی لطف کرده ماشین و راننده خود را در اختیارما گذاشت. رفتن به کربلا را با آقای محقق در میان گذاشتم. ایشان هم با آمدن موافقت کرد. ساعت دو و نیم بود که حرکت کردیم. ماشین در پارکینگی در انتهای شارع زین العابدین در حاشیه دریای نجف بود. از دور تصویر زیبایی از این دریا به نظر آمد. بعد از یک ساعت و نیم در کنار حرم امام حسین علیه السلام پیاده شدیم. از باب قبله وارد شده و زیارت کردیم. ساعتی در آنجا بودیم. سری هم به کتابخانه روضه حسینیه زدیم. سپس به مرقد حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رفته و ساعتی نیز آنجا را زیارت کرده و سپس به محلی که قرار گذاشته بودیم برگشتیم. همین راه را طی کرده و به نجف برگشتیم. دو روز قبل انفجاری در کربلا رخ داده بود که راننده محل آن را به ما نشان داد. جالب است که انفجار اول در نقطهای شده بود. مردم که به آن طرف هجوم آورده بودند، سر یک چهار راه، جایی که ماشین ها در ترافیک گیر کرده بودند، انفجار بزرگتری شده بود که بیش از ده نفر در آن کشته شدند. همین امر سبب شده بود تا اوضاع امنیتی تر بشود. قرار بود بلیط ما برای جمعه تأیید شود که متاسفانه نشده است. نمی دانم چه خواهیم کرد. نگران کلاسهای شنبه و کارهای اداری کتابخانه هستم. به هر حال به هتل آمدیم. دوستان عرب و ایرانی در سالن استقبال بودند و دقایقی به صحبت گذشت. برخی از دوستان عراقی که طی سالهای گذشته به قم، به کتابخانه تاریخ آمده بودند، اینجا آمدند که زیارتشان کردیم. امشب کیفی هم به عنوان هدیه مؤتمر دادند که خیلی بزرگ نام دانشگاه کوفه و دانشگاه اسلامی لندن و نام مؤتمر روی آن حک شده است! داخل آن چند جزوه بود. یکی مجموعه ای از برخی از مقالات یا خلاصه آنها. دیگری کتابچه ای با عنوان فهرست آثار سید هبت الدین شهرستانی که ناشر آن مکتبه الجوادین در صحن امام کاظم علیه السلام بود، کتابخانهای که خود مرحوم هبت الدین تأسیس کرده است. کتابچهای حاوی سخنرانی مهندس شهرستانی از سال 1994 با عنوان «ازمة الحضاره المعاصرة و اطروحة الخلاص». کتاب النهضه الحسینیه و صلتها بقاعدة اللطف از مرحوم سید هبت الدین شهرستانی. دانشگاه کوفه صبح روز چهارشنبه حوالی اذان به حرم امیر المؤمنین علیه السلام مشرف شده، پس از نماز زیارت کرده نزدیک طلوع آفتاب برگشتم. یکی دو ساعت استراحت کرده ساعت هفت و نیم برای صبحانه پایین رفتم. قرار بود برای ساعت نه و نیم به محل افتتاح مؤتمر برویم. همگی از خیابان زین العابدین خارج شده تا نقطهای که امکان سوار شدن ماشین بود. در آنجا سوار یک مینی بوس شده بدون آن که مسائل امنیتی زیادی مطرح باشد، راهی دانشگاه شدیم. ابتدا ماشین وارد دانشگاه جدید شد که بناهای مختلفی در گوشه و کنار آن برای دانشکده های مختلف ساخته و در حال ساخته شدن است. دانشگاه کوفه بیش از چهل سال است که بحث تأسیس آن مطرح شده و اوائل دهه هشتاد میلادی زیر نظر دانشگاه مستنصریه به راه افتاده و بعدها مستقل شده است. هر دانشکده آن در گوشه ای از کوفه بوده و از اواخر زمان صدام زمین بزرگی که گفته میشود بخشی از کوفه بزرگ قدیم است به دانشگاه کوفه اختصاص یافته و بناهایی نیز ساخته شده که پس از ورود امریکاییها آن محل به عنوان محل استقرار آنان انتخاب و برای دو سال در اختیار آنان بوده است. طی چند سال گذشته با سرعت تمام مشغول ساخت و ساز هستند. زمین بسیار بزرگ است و به نظر میرسد در صورت تمام شدن این طرح، دانشگاه کوفه که اکنون نزدیک ده هزار دانشجو و بیش از یک هزار و صد استاد دارد، از بزرگترین دانشگاههای عراق باشد. شرکت در همایش سید هبت الدین سپس ماشین حامل ما به محل قدیم دانشگاه یا به عبارتی فعلی رفته و در سالن آمفی تئاتر آن برای شروع مراسم حضور یافتیم. این سالن یکبار در زمان انتفاضه (1991) و بار دیگر در زمان اشغال امریکایی ها در آتش سوخته و دوباره بازسازی شده است. ابتدا قرآن خوانده شد. سپس رئیس دانشگاه و بعد از آن آقای مهندس شهرستانی سخنانی ایراد کردند. سخنان وی احساسی بود و برخی از خاطرات خود را از سید هبت الدین بیان کرد. پس از آن آقای رهیمی از طرف میهمانان عراقی و آقای مهدی محقق از طرف میهمانان ایرانی مطالبی بیان کرد. سپس از آن جلسه رسمیت یافت. پیش از شروع برنامه اصلی هدیهای به برخی از میهمانان و از جمله تقریبا همه ایرانیهای آمده از ایران دادند که یادبودی از این مؤتمر در یک جعبه زیبا بود. انسان نمیداند در خانه با این ها چه کند و کجا نگهداری کند. اولین سخنران بنده بودم که مقاله خود را به عربی خواندم. البته در بین دقایقی به عربی توضیحاتی دادم. از نظر خودم بد نبود. شب آقای هلال ناجی گفت: عربی شما خوب بود و گهگاه لکنتی داشتی که باید درستش کنی. هلال ناجی بسیار پیر بوده و به آرامی قدم بر میدارد. کارهای زیادی در حوزه ادبیات عرب کرده و یکی از آخرین آثارش کتابی با عنوان «مؤلفات الثعالبی» است. وی شیعه است و در سخنرانی امروزش هم این مطلب کاملا روشن بود. مقالات زیادی از وی در مجله المورد و دیگر مجلات عراقی سه چهار دهه اخیر منتشر شده است. بعد از صحبت بنده که متن آن در ادامه خواهد آمد، قرار بود آقای نبها داماد آقای جعفر المهاجر سخنرانی کند. اما میهمانان لبنان موفق به آمدن نشدند. بنابرین آقای مسجد جامعی صحبت کرد که فارسی خواند و آقای نصیر کعبی آن را به عربی ترجمه کرد. بعد از لحظاتی استراحت و نماز ظهر دو سخنرانی بود که یکی دوست ما آقای سید هادی خسروشاهی بود که در باره ترجمه کتاب اسلام و هیئت صحبت کرد و مطالبی در توضیح آنچه در این کتاب آمده بیان نمود. برای ناهار به هتل برگشتیم. دیدار از کتابخانه علامه امینی بعد از ناهار همراه آقای نصیر کعبی به کتابخانه علامه امینی ـ رحمه الله ـ رفتیم که شخصی به نام ابوحیدر که در ضمن عضو تولیت حرم امیر المؤمنین (ع)و مسؤول نسخ خطی کتابخانه روضه حیدریه نیز هست، مدیریت آن را عهده دار است. ایشان گفت که از کتابخانههای ایران دیدار کرده است. تصمیم ما دیدن نسخ خطی به خصوص نسخ فارسی بود. به مخزن خطی که زیر زمین بود رفتیم. حدود پنج هزار عنوان خطی هست اما تعداد مجلد باید حدود سه هزار باشد. از میان آنها حدود سیصد نسخه خطی هست. غالب آنچه از پنجاه نسخه که دیدم از اهدایی های رمضانی طهرانی است که بسا مقصود رمضانی صاحب کلاله خاور باشد. چندین نسخه را برای تصویر انتخاب کردم که قرار شد آماده کنند. امروز ضمنا نسخه ای که از مکتبه سید محسن حکیم درخواست کرده بودم رسید. باید دقت کنم که دقیقا چه سفرنامهای است. دیدار جالبی بود و نسخه های فارسی آن بسیار ارزشمند بود. گفتند که فهرست نشده و فهرست در سیاهه کلی نسخ خطی اسامی آنها آمده و جلوی آنها نوشته شده است: فارسیه. اما عربیها فهرست شده و گفتند که در حال اتمام است. آنچه جالب به نظر آمد، این گفتند که اخیر وقف الشیعی این بنا را تعمیر کرده است. در واقع این چند روز متوجه شدیم که وقف شیعی در باره بازسازی و اصلاح و کمک به خرید کتاب به این چند کتابخانه که دیدیم کمک میکند. البته برخی میگفتند فعالیت های وقف سنی به خصوص در نشر بیشتر است. آنچه مهم است رقابت است که به پیشرفت کارها کمک میکند. کتابخانه روضه حیدریه نیز توسط همین وقف شیعی اداره میشود. بازارچه کتاب حویش کتابخانه علاوه امینی در انتهای بازار حویش است که بازار کتابفروشیهاست. قیافه کتابفروشی ها سنتی و چینش کتابها روی زمین و مغازهها بسیار کوچک اما متعدد و متنوع است. برای من جالب توجه بود و چندین عکس گرفتم. کتابهای عربی فراوانی از مصر برای آنها میرسد. به یاد کتابفروشی های گذرخان در قم در سال 58 ـ 59 پیش از محدودیت های مالی برای جلوگیری از ورود کتاب های عربی از مصر و دیگر بلاد عربی به ایران افتادم که هر روز آثار جدید عربی میرسید و ادامه سنتی بود که از سالها قبل از آن وجود داشت.. کتابها بسیار عالی و برای من قابل توجه بود. جرأت نگاه کردن نداشتم. چون دیگر نمیتوانستم حرکت کنم. به نظرم نجف میتواند منبع خوبی برای تأمین کتابهای تازه برای کتابخانههای ایران باشد. باید در این باره فکری کرد. اخیرا ما پنج کارتن کتاب خریداری کردم که انتخاب آنها با دکتر نصیر کعبی بود که با صبر و حوصله و صرفا به قصد خدمت به کتابخانه تاریخ آنها را تهیه کرده بود. این کتابها را آقای اباذری که این روزها در نجف بوده برداشته تا به ایران ببرد. امیدوارم در مرز مشکلی نداشته باشد. وُرود کتاب به ایران واقعا دشوار است و گاه انسان را از آوردن آنها منصرف میکند. شما باید قبلا اسامی آنها را در تهران به اداره ارشاد بفرستید تا ملاحظه کرده و مجوز ورود بدهند. به نظرم مراکز کتابخانه ای مهم را باید از این قاعده استثناء کنند. چند نوبت از کردستان عراق کتاب خریدیم و با مشکلات عدیدهای روبرو شدیم. این روزها در اربیل هم نمایشگاه کتاب است که امیدوارم بتوانیم کسی را بفرستیم. بخش خطی کتابخانه علامه امینی دیدنی بود و من که لذت بردم. دو سه قفسه که شیشه داشت اوراق و کتابهای پاره بود که بنظرم باید دقیق مورد بازبینی قرار گیرد. جالب است که در سالهای دوره بعثیها کسی کاری به این کتابها نداشته است. از کسی در باره کتابهای خطی موجود در دار صدام پرسیدم گفتند که محفوظ است اما در دسترس نیست. شرکت در برنامه عصر همایش از کتابخانه که درآمدیم تاکسی گرفته به دانشکده ادبیات که محل برگزاری ادامه برنامه مؤتمر برای امروز عصر بود رفتیم. دو جلسه بود. یکی را حاضر شده به دو سخنرانی گوش دادیم که دومی سخت طولانی و خسته کننده شد. از آنجا برخاسته بیرون آمدم. آقای علاء رهیمی مرا به دفترش برد و سه کتاب از خودش به بنده داد. یکی که جالب بود متن خاطرات مرحوم سید هبت الدین شهرستانی در باره یکی از وقایع ثوره عشرین با عنوان معرکه شعیبیه بود. خاطرات جالبی به نظر آمد. گویا اول در مجله دانشکده چاپ شده و سال 1429 به صورت یک کتاب مستقل درآمده است. بیفزایم که تقریبا هر کس در اینجا مرا میشناخت با کتاب «الشیعه فی ایران» بود. برخی هم گفتند که متعصبانه نوشته شده است. اما به هر حال، به نظر میرسد اثری جذاب برای این جماعت بوده است. البته تصور نمی کردند من در این سن و سال باشم و این را چنان که نصیر گفت به زبان آورده بودند. در نجف اصلا زن بی حجاب ندارد و دانشگاه کوفه هم همین طور بود. همه زنان حجاب دارند و حجاب هم البته به چادر یا عبایه نیست که غالب آنها لباسهای بلند دو پارچه دارند و سر آنان نیز با روسری به صورت کامل پوشیده است. در کل تمیز و نظیف به نظر میآیند. تعداد استادان زن هم در دانشگاه کوفه زیاد است، اما در برنامه مؤتمر تا آنجا که دیدم حتی یک نمونه هم وجود نداشت. امروز عصر در مجلس ما تعدادی دختر دانشجو و استاد شرکت کرده بودند که البته اندک بودند. کلاسهای دانشگاه مختلط است، اما در دبیرستان چنین است. این وضع نجف است که به اصطلاح یک شهر مغلق و بسته است و حتی صدام نتوانسته است چندان به آنجا نفوذ کند. مسجد زیبای کوفه کار بُهرهها از محل دانشکده ادبیات ماشین گرفته به سمت کوفه حرکت کردیم. در نقطهای نزدیک دانشکده، میدانی است که فعلا عکس سید محمد صدر ومقتدی را وسط بنایی سنگی که در میانه میدان است گذاشتهاند. گفتند که روی این سکو مجسمه صدام با اسب و شمشیر به دست بوده است. وقتی امریکایی ها وارد شدند، اول چند عکس و تصویر گرفتند بعد هم آن را منفجر کردند. آقای نصیر گفت من خودم شاهد بودم. از آنجا گذشته وارد خیابان کوفه که بلوار قشنگی است شدیم. اندکی که گذشتیم به کوفه رسیده اول، دست راست مقبره میثم تمار بود که واقعا عشق من است. از آنجا گذشته به مسجد کوفه رفتیم. وای که بهرهها چه کردهاند. مسجد به قدری زیبا شده است که نهایت نداشت. دفعه قبل که آمدیم در حال ساخت و ساز بودند و زمین خاکی بود. اکنون مسجد به این بزرگی همه با سنگهایی که کف مسجد الحرام فرش شده و در اوج گرما هم خنک است، فرش شده است. در و دیوار و مزار مسلم که فوق العاده شده است. بعد از خواندن نماز مغرب و عشا به سراغ محراب امام علی (ع) رفته نماز خواندیم. سپس به صحن دیگر آمده مزار مسلم بن عقیل و سپس مزار هانی بن عروه را که کار چندانی برای اصلاح داخل آن نشده و به احتمال در دستور اصلاح است زیارت کردیم. بیشتر جمعیت ایرانی هستند که در ایام تعطیلات نوروزی به اینجا هجوم آوردهاند. فروشگاه کوچکی هم که کنار مزار مسلم بود، کتاب الکوفه از محمد سعید الطریحی را داشت که یک نسخه خریداری کردم. شام در کنار شط فرات از مسجد کوفه بیرون آمده ماشین گرفته، کنار شط فرات رفتیم. شب بود و کنار شط به اندازه دو سه کیلومتر تفرجّگاههایی به صورت صحرایی ترتیب داده جوانان و پیران مشغول چایی و قلیان و طعام بودند. ما یک کیلومتر از میان اینان گذشتیم. نگاه معنا داری داشتند. ظاهرا کمتر روحانی به میان این جماعت میآمد. غالب مردم مشغول بازی روی میزها با مهرههایی بودند. پرسیدم: گفتند بازی دومینو است که اصل آن چینی است و برد و باختی هم ندارد صرفا تفریحی است. در ادامه مسیر به مطعم ابوحمودی رسیدیم که پایین کنار شط، میزهایی گذاشته بود. به هر حال فرات دیدنی و خاطره انگیز است. البته این شط گویا در یک قرن اخیر مسیرش به این سمت شده و پیش از آن در اینجا نبوده است. آقای نصیر کعبی از نوع غذا پرسید. گفت: کباب و تکه. وقتی آورد معلوم شد مقصودش از کباب، کوبیده و از تکه، برگ است. خوشمزه بود آن هم کنار فرات که تا اندازهای شب زایندهرود را به خاطر میآورد. جالب است که طی سه هفته گذشته، اول کنار جیحون بودم. هفته بعد دو شب با خویشان و فامیل کنار زاینده رود و حالا کنار فرات. هر کدام خاطرهای است. در باره نهر هندیه پرسیدم. گفتند که در راه کربلاست، شهرکی هم به همین نام هست و آقای نوری مالکی هم از همانجاست و اخیرا هم اندکی به آنجا رسیده است. این هندیه، شطی است که یک زن شیعه هندی در بیش از یک صد سال پیش درست کرد و به نام او شهرت یافت. قصه آن در تواریخ نجف آمده است. بعد از گذشت ساعتی، با خوردن دو عدد چای غلیظ که از شدت تلخی مجبور بودم نصف استکان را شکر بریزم، بازگشتیم و باز هم پیاده سرجای اول آمدیم. سپس ماشین گرفته آقای نصیر کعبی تا نزدیک هتل با بنده آمد و به خانه رفت. در راه بازگشت راننده تاکسی به آرامی شروع به صحبت کرد. به نظر آمد موضعی ضد آیت الله سیستانی دارد. میگفت چرا علیه اشغالگران موضع ندارد. قدری صحبت کردیم و گفتم که به هر حال هر کاری راهی دارد و اکنون در مقایسه با شش سال قبل با همین روش ملت عراق مستقلتر شده است. قبول نداشت و تندی میکرد. به نظرم صدری بود. اینها استدلالهای قدیمی صدریهاست. حالا همانها هم روش های گذشته را به مقدار زیادی کنار گذاشتهاند. ما از کوفه به سمت میدان ثوره عشرین آمدیم که بنای مخصوصی دارد، ولی گویا با پلهایی که در حال زدن هستند یا تخریب شده یا تغییر خواهد کرد. وقتی وارد نجف شدیم دست راست ما وادی السلام بود که محدودهای نزدیک خیابان را در سه سال قبل تخریب کردهاند. البته مجموعه ای از قبور شهدای ثوره عشرین را نگه داشتهاند. دست چپ هم بناهایی از جمله محل مجلس اعلی است. مسجدی هم متعلق به صدرالدین قبانچی هست که شماری از مردم نجف از رفتارهای او دل خوشی ندارند. مالکی در نجف تقریبا نزدیک به دو برابر بیش از مجلس اعلی رأی آورده است. نجف و کوفه از نظر نظافت، در سطح پایینی قرار دارد. شاید نسبت به گذشته اندکی بهتر شده و در حال رشد است، اما یک شهردار انقلابی میخواهد که به خصوص به نظافت این منطقه برسد. به خصوص در اطراف حرم که هنوز ساختمان ها کهنه است. مردم میگویند علما با اظهار این که اینجا خانه فلان و فلان است مانع تخریب و توسعه هستند. من بعید میدانم. مردم عراق فقیر هستند و مردم فقیر همیشه نگران هستند که اموالشان توسط حکام غارت میشود. این که بشود یا نشود حرف دیگری است، اما آنها در هر حال همین فکر را دارند. گاهی به نظر میرسد نصف تصمیمگیریهای سیاسی توده فقیر بر اساس همین حرفهاست. دیدار با آیت الله العظمی سیستانی صبح روز پنج شنبه 12 فروردین بعد از صبحانه به حرم مشرف شده زیارت کردم. از آنجا به سمت محل کار دوستم آقای کعبی رفتم. قرار بود ساعت یازده خدمت آیت الله سیستانی برسم. ساعتی مشغول دیدن اخبار و ایمیلها شده سپس به سر کوچه رفتم. مردی کامل که فارسی هم میدانست ایستاده بود. پرسید. عرض کردم قرار دارم. اسم را پرسید. گفتم. گفت بفرمایید. این کوچه اول شارع الرسول است و برای کسی که از حرم میآید سمت چپ میشود. برابر آن تقریبا مسجد هندی و مکتبه آیت الله حکیم است. وارد بیرونی شدم. جناب آقای آقا سید محمدرضا ایستاده بودند. استقبال کردند. نشستم. چون نیم ساعتی بلکه بیشتر زود آمده بودم. دقایقی بعد آقای سید محمدرضا ضمن هدایت میهمانان برای دیدار با آقا، نزد بنده آمدند. صحبت های مختلفی شد به خصوص در باره مقاله کوتاه بنده در باره وابستگی حوزه به دولت و این که راه جلوگیری از آن وقف اموال برای حوزه است. ایشان نکات خوبی را گفتند و آشکار بود که نگران وابستگی هستند. عرض کردم در ایران رسم شده است که در هر مسافرت رئیس جمهور به شهرها، طلبهها را جمع کرده، سخنرانی کرده و گهگاه پولی هم تقسیم میکنند. ایشان گفت که بر اساس ظاهر امر، حجم بالایی از مخارج حوزه را دولت میدهد که این خطرناک است. در عین حال توجه داشت که من هم به رغم تأکید روی وقف، گفته بودم که وقف جواب نمیدهد چون واقفین اعتمادی ندارند که وقفشان باقی بماند. زودتر از موعد، بنده را خدمت آقا فرستادند. حضرتشان برخاسته، بنده را نزدیک نزدیک خود نشاندند. آن لحظه هیچ کسی نبود و تنها شیخی شصت ساله کنارشان بود که کارش زدن مهر روی برگه های رسید سهم امام بود. ابتدا در باره کتابهایی که فرستادم صحبت کردند و فرمودند که من از کارهای شما که هم واقع گرایی در آن هست و هم اعتدال خشنودم. با این که فراوان است و از کثرت آن معجب هستم، با این حال این خصوصیات را دارد. از کار کتابخانه مجلس آگاه بودند و فرمودند که شنیدهام کارهای خوبی شده است. از دیوان حسن کاشی ستایش کردند و این که در مقدمه آمده است که سه نفر در تشیع ایران نقش داشتند. حسن کاشی، علامه حلی و محقق کرکی. راجع به محقق فرمودند که آن حکم بلندبالای طهماسب در اواخر عمر ایشان است و ایشان بیشتر در نجف بوده است. از زهد شیخ حسن تعریف کردند و این که با این همه چطور قبر ایشان در سلطانیه کنار قبر خدابنده است. عرض کردم خدابنده خیلی به وی ارادت داشته است. سپس از چاپ «علی نامه» ستایش کردند و فرمودند من کتاب زیاد میخوانم اما این کتاب را کنار دستم گذاشتهام. این کتاب مرا زنده کرد. از مقدمه آن تعریف کردند و فرمودند که من با پدر آقای شفیعی کدکنی آشنایی داشتم. سپس برخی از نکات مقدمه را بیان کرده و از این که احتمال داده شده که اشعاری بعدا اضافه شده از محققان آشنا به این متون خواستند که روی متن کار کنند که کدام یک اصل و کدام یک الحاقی است. تأکید ایشان این بود که یک همچنین کتابی بعد از پنجاه سال از تألیف شاهنامه بسیار اعجاب دارد. صحبت اطلس شیعه شد. از این که یک دوره تاریخ شیعه است سخن گفتند و باز در باره کارهای دیگر بنده اظهار محبت کردند. در این لحظه چند تن از دوستان به همراه آقای حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسن صافی خدمت آقا آمدند. ایشان سلام جناب آقای آیت الله صافی را رساندند. آقای سیستانی فرمودند من اول سال 1371 قمری به اینجا آمدم. یعنی اربعین را کربلا بودم و بعد اینجا آمدم. حالا شصت سال است که اینجا هستم. خیلی ها نمیشناسم. اما این دو برادر را میشناسم. سپس از برخی از مسائل یاد شد و از اوضاع انتخابات عراق صحبت به میان آمد. حضرت شان فرمودند: خیلی از امور از الطاف خفیه الهی است. ما نباید نگران باشیم. شش سال قبل دشمنان ما چه میخواستند و چه فکرهایی داشتند. راهی که ما رفتیم این بود که مسیر خواستهها را عوض کردیم. روی یک قانون اساسی که توسط عراقی نوشته شده و روح عراقی داشته باشد تأکید کردیم. حتی روی این که عادات عراق را حفظ کند که مقصودمان همین عرفیات مقبول و سوگواریها و اینها بود. غربیها هم این عادات و رسوم ملی خود را در قانون گزاری لحاظ می کنند. اما این که ممکن است باد مخالف بیاید، باید توجه داشت، هرچه باد مخالف بیشتر باشد، «باز» بیشتر اوج میگیرد. من خودم بالاتر از این تصمیمها، الطاف الهی را میبینم. من هیچ وقت با امریکاییها ملاقات نکردم و امروز بعد از شش سال ببینید ما در کجا هستیم. بحث صوفیه شد و این که برخی از فرق صوفیه اینجا آمدند. از گنابادیها و خاکساریها. یکی از آنها اجازه اجتهاد نیز خواسته بوده است. آنها گلایه داشتهاند که میخواستیم حسینیه درست کنیم نگذاشتند. خوب من نمیدانستم آنان قصد ساختن چه چیزی را داشتهاند، از حقیقت ماجرا آگاه نبودم، اما به آنان گفتم حرفهای شما در دنیا خریدارانی دارد، جای عرضه آن را بشناسید. در ایران شریعت مبناست، شما میگویید که بحث از حقیقت میکنید. این افکار را در دنیایی که خواستار شماست نشر دهید. ایشان تأکید کردند که من اسم جایی را نبردم که مثلا آنجا نباید عرضه میکردید، اما گفتم که مثلا «دیوان شمس تبریزی» که ترجمه میشود خوب، دنیا میپسندند. شما باید آنجاها متاعتان را عرضه کنید. صحبتی هم در باره جلسات بحث معارفی ها و فلسفیها شد و این که جزوات این گفتگوها به دست ایشان میرسد. گلایه کردند که یک بار جزوه ای که به دست اییشان رسیده است یک صفحه سفید داشته است. ناراحت شدند که چرا این بیدقتیها میشود. ما دقایقی آقای صافی را با ایشان تنها گذاشتیم. بعد که رفتند بار دیگر بنده خدمت ایشان رسیدم. در فاصلهای که بیرون بودم با آقا سید محمدرضا صحبت شد. ایشان نیروی مفید و دلسوزی است و در کنار آیت الله سیستانی فردی مسوولیت پذیر، توانا، مسلط به امور و مطمئن هستند. فهم ایشان هم خوب است و مراقب امور. به هر حال نزد آیت الله سیستانی برگشتم و باز فرمودند نزدیک بنشین. حضرت شان با اشاره به آنچه مطالعه کرده و میکنند و تجربهای که از علمای قدیم و جدید دارند فرمودند: من در یک خانه هفتاد متری زندگی میکنم. وقتی دخترم به نجف میآید به هتل میرود. چرا؟ برای اینکه میدانم آن دم و دستگاه درست کردن که برخی عزت خود میپندارند، ماها را خراب میکند. همین سادگی برای من مهم است. عمرو موسی روی همین زمین نشست. دیگران هم. کتاب الاخبار نوفلی را برای ایشان برده بودم. فرمودند: قبلا فرستادید و خواندهام. شاهدش آن که در مقدمه هم نوشتهاید که فلان شخص اول این را به من گفت. من کتاب مکتب در فرایند تکامل ایشان را خواندهام. از میراث مکتوب شیعه یاد کردم. فرمودند که ندیدهام. ایشان فرمودند: من از قدیم به مقابله اسانید و احادیث کافی با متونی که از آنها نقل کرده مثل محاسن برقی یا بصائر می پرداختم. گاهی از تغییراتی بود تب میکردم. چون واقعا نسبت به علمای بزرگ خضوع دارم. از این که در این مقابلهها برخی از مطالب در میآمد ناراحت میشدم. در اینجا از فهم آیت الله شبیری زنجانی و برخی از آقازادههای ایشان تمجید کردند. بحثی هم به اجمال از اوضاع ایران شد. فرمودند نباید جوری شود که همه چیز از بین برود. برخی منتظر هستند که اوضاع جور دیگری شود و همه چیز را از بین ببرند. چندین بار از کتاب «جریانها» یاد کردند و فرمودند: مکرر در چند جا از سید محمد بهبهانی یاد کردهاید. حقش آن است که کتاب مستقلی در باره ایشان نوشته شده و حقایق آشکار شود. چون ایشان نقش مهمی از مشروطه تا زمان درگذشتش داشت و تاکنون کسی در باره ایشان کاری انجام نداده است. ایشان روی این نکته تأکید داشتند. آیت الله سیستانی ضمن اشاره به مطالعه آثار فراوان فرمودند که من کسی را نزد خودم ندارم. همه چیز را خودم میخوانم و میبینم و تصمیم میگیرم و در تصمیمها شاهد الطاف فراوان خداوندی هستم. یک زمانی خیلی اوضاع بد بود حالا خیلی بهتر شده است. در آخر باز هم روی کارهای بنده تأکید کرده و فرمودند من اهل مجامله نیستم. کارهای شما روی اعتدال نوشته میشود. یکبار میان صحبت، چند قبض آوردند. ایشان خود امضا کردند. مهر را هم از جیب بغل در حالی که با یک نخ نیم متری بسته بود، درآوردند. شیخی که کنار ایشان نشسته بود، آن را گرفته هر برگهای را که آیت الله سیستانی امضا میکرد آن شیخ مهر میزد و سپس آنها را به آقای آقاسید محمدرضا تحویل داد. این دقت شایسته توجه بود. هر دو بار که ایشان را ملاقات کردهام، به شدت تحت تأثیر عقل و درایت ایشان از یک طرف و سادگی و وزانتشان از سوی دیگر قرار گرفتم. مطالعات گسترده و دقیق ایشان مورد تأیید خاص و عام است و از گفتارشان و شواهدی که ارائه میکنند کاملا آشکار است. نفسی آرام و مطمئن، روحی صبور و معتدل و کلامی مؤثر و معقول دارند. ملاقاتهای ایشان معمولا بین ده تا دوازده پیش از ظهر انجام میگیرد. کسانی صرفا برای دستبوسی آمده و برخی نیز دقایقی را خدمت ایشان هستند. فکر میکنم بیش از یک ساعت خدمتشان بودم که بیست دقیقه آن همراه دوستان دیگر بود. میهمانی آیت الله سید محمد بحرالعلوم وقتی بیرون آمدم دقایقی به اذان مانده بود. به مؤسسهای در آن نزدیکی رفتم. نماز خواندم. سپس با هم به میهمانی خانه آقای آیت الله سید محمد بحر العلوم رفتیم. خاندانی که شهدای فراوانی داده و تصاویر آنها در اطاقی که برای ناهار حاضر شدیم کنار هم بود. پیش از ناهار عرض کردم، اگر قرار است نجف در سال 2012 پایتخت فرهنگی جهان اسلام شود بهتر است لااقل چند سفور در این دو سه خیابان اطراف حرم بگذارند که جارو کنند! بعد که از ناهار برگشتیم خیلی از دولت گلایه کرد و این که این دولتها که آمدند هیچ کدام برای نجف کاری نکردند. نجف مثل قدیم بلکه بدتر است. راستش به قدری این کوچه ها گرد و خاکی و ویرانه و خرابه است که انسان خجالت میکشد. عصری بعد از بیست دقیقه استراحت برخاسته پایین رفتم. دوستان ما شامل آقایان خسروشاهی، جلالی، مختاری و حسون به کربلا مشرف شدند. اما بنده و آقای محقق ماندیم تا فردا صبح ساعت پنج راهی مهران شویم. دلیل آن که، امکان گرفتن بلیط پرواز تا دوشنبه نبود و ما باید بر میگشتیم. بقایای یک اتوبوس منفجر شده همراه آقای نصیر کعبی به کتابخانه کاشف الغطاء رفتیم که متأسفانه برای بار دوم هم نتوانستیم از بخش خطی آن دیدن کنیم. از آنجا به سمت دریای نجف رفتیم. انتهای خیابان زین العابدین، آن سوی خیابان پارکینگی بود که چندی قبل یک اقدام انتحاری سبب کشته شدن بیش از ده ایرانی و مجروح شدن شمار زیادی شده بود. اتوبوس سوخته در آنجا مانده بود. انتهای پارکینگ مشرف به منطقه وسیعی است که همان دریای نجف است. بخشی نخلستان و بخشی هم دریا است. منطقه زیبایی به نظر آمد. دریا که میگوییم فکر میکنم یک مساحت چند کیلومتری است که آب در آن وجود دارد. گفتهاند شاید در قدیم به خلیج فارس وصل بوده است! به هر حال، حالت خندق یا باتلاق مانندی دارد. اطراف آن هم نخلستان و به هر حال زیباست. دیدار از چند کتابفروشی از آنجا به سمت حُویش رفتیم. توجه داریم که چهار محله در چهار سمت حرم امیرالمؤمنین به نام های مشراق، العماره، البراق و حویش بوده و این چهار محله در زمان قدیم با یکدیگر درگیر هم بودهاند. اکنون هم خانهها و خرابهها برجای مانده است. این قطعه واقعا تاریخی است و در هر کوچه پس کوچه آن بنایی هست که داستان تاریخی خاصی دارد. طی سالهای پس از سقوط صدام تغییراتی رخ داده و کسانی اقدام به بازسازی برخی از منازل کردهاند اما آنچه اکنون آشکار است، در شأن نجف نیست و واقعا زشت است. اگر قرار باشد تا دو سال دیگر نجف پایتخت فرهنگی جهان اسلام باشد، اینها باعث شرمندگی است. باطن نجف به جز معنویت، تاریخ نیرومندی در حوزه فرهنگ دارد اما ظ�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1435]
صفحات پیشنهادی
اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست
اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست شاعر : حافظ منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست آتش طور کجا موعد ديدار کجاست شب تار است و ره وادي ايمن ...
اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست شاعر : حافظ منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست آتش طور کجا موعد ديدار کجاست شب تار است و ره وادي ايمن ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها