تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):كوتاه كردن ناخن، از آن رو لازم است كه پناهگاه شيطان است و فراموشى مى آورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844803565




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات عصمت‌‏الملوك دولتشاهی آخرین همسر رضاخان


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مسئله چادر نبود و بیشتر زنان در آن روزگار چاقچور داشتند كه نوعی روبنده بود. در چنان اوضاع و احوالی، یك دفعه با زور و اعمال قدرت، دستور رفع حجاب داده شد...   آنچه در ذیل می‏خوانید قسمتی از متن تنظیم شده چهار جلسه گفت وگو با آخرین همسر رضاشاه است كه در سالهای 1373 و 1374 ــ نخستین گفت وگو در 13 خرداد 1373 و مصاحبه‌‏های بعدی به ترتیب در 21 آبان و 2 آذر 1373 و 31 اردیبهشت 1374 چند ماه قبل از فوت او ــ در محل سكونت نامبرده انجام گرفته است. خانم دولتشاهی با تشكر از سركار كه در این گفت وگو شركت كردید، لطفاً در مورد سوابق خانوادگی خودتان مطالبی كه به یاد دارید بیان كنید.من در سال 1284 خورشیدی به دنیا آمدم. پدربزرگم ملقب به مشكوه‏الدوله از طایفه قاجار بود، به همین مناسبت هم در دوره قاجاریه سمت‏های درباری داشت. پدرم غلامعلی میرزا مجلل‎‌‏الدوله در زمان سلطنت رضاشاه رئیس تشریفات دربار بود، به همین جهت الفت خاصی میان او و رضاشاه برقرار بود. یكی از عموهایم محمدعلی دولتشاهی (مشكوه‌‏الدوله) وزیر پست و تلگراف بود. یك روز هنگامی كه مستخدم اداره برای او چای برده بود متوجه می‏شود پشت میز افتاده و مرده است. عموی دیگرم ابوالفتح دولتشاهی نام داشت. هر سه برادر در اثر بیماری قلبی فوت كردند. مادرم هم گوهرملك نام داشت: او مدت كوتاهی پس از به دنیا آوردن آخرین فرزندش در اثر بی ‏توجهی پزشكان و نبودن امكانات پزشكی در شهرستان ملایر در جوانی فوت كرد و در قم به خاك سپرده شد. برادر او حسام‌‏السلطنه پیشكار ناصرالدین شاه و از استادان طراز اول موسیقی سنتی در ایران بود. او ضمن آشنایی با همه سازهای ایرانی در نواختن ویلن استاد بود. مدتی معلم موسیقی محمدحسن میرزا ولیعهد بود. از حسام‌السلطنه یك پسر به نام فریدون باقی است كه حالا در بلژیك زندگی می‏كند. مادر حسام‌السلطنه خانم ابتهاج‌‏السلطنه نام داشت و خوش خط بود. دو خواهر و دو برادر داشتم. خواهر بزرگترم اشرف‌‏السلطنه همسر سرهنگ پاشاخان مبشر، در سفر به موریس با من همراه بود. خواهر دیگرم عزت كوچك‏تر از من بود و خیلی دوست داشت به عقد پسرعمویش درآید. دو برادرم احمد میرزا و عباس میرزا را رضاشاه برای تحصیل به خارج فرستاد. یكی در دانشگاه وست مینستر انگلستان و دیگری در سن سیر فرانسه تحصیل كرد. وقتی كه به ایران برگشتند متاسفانه هیچ كدام عاقبت به خیر نشدند و در نتیجه اعتیاد به تریاك و الكل درگذشتند. یك روز كه برای دیدن احمدمیرزا رفته بودم، با آه و ناله گفت: ببین چه ریختی شدم!؟ عباس میرزا هم كه تریاك را در عرق حل می‌كرد و می‌‏خورد، كبدش عیب پیدا كرد و مدتی در بیمارستان شهربانی بستری شد. هر دو جوان با آنكه تحصیلكرده بودند، دستی دستی خودشان را به كشتن دادند. چگونه با رضاخان آشنا شدید و چطور شد او شما را به همسری انتخاب كرد؟ موقعی كه 13 یا 14 ساله بودم خواستگاران زیادی داشتم كه یكی از آنها سردارسپه بود. خواستگاری او از من از طریق كریم آقا بوذرجمهری و خواهرزاده و همسر برادر سردارسپه انجام گرفت. پدرم هم به جهت روابط صمیمانه‌‌‏ای كه با سردارسپه داشت مایل بود از میان خواستگاران متعدد با او ازدواج كنم.یك بار از طریق یكی از زنان پیر فامیل به من پیغام فرستاد كه تو خواستگاران زیادی داری اما سردار سپه از همه با قدرت‏تر است و بهتر است با ایشان ازدواج كنید. اتفاقاً در همان زمان پدرم حاكم ملایر شده بود. ما هم به ملایر رفتیم و در آن شهر بود كه مادرم دارفانی را وداع گفت. موقعی كه به تهران برگشتیم. گفتم: ما عزاداریم و من فعلاً نمی‌‏توانم ازدواج كنم؟، ولی عده‏ای از نزدیكان از قبیل زن عمویم (مشكوه‏‌الدوله) و دیگران اصرار كردند كه حتماً باید قبول كنی. در وضعی بودم كه از ازدواج می‌‏ترسیدم. من حتی یك عكس هم از سردارسپه ندیده بودم و نمی‏دانستم آیا او هم مرا دیده بود یا نه؟ ولی چون پدرم خیلی از رضاخان تعریف می‏كرد و می ‏گفت او مرد با استعداد و خوبی است، من هم نتوانستم حرفی بزنم و توصیه او را گوش كردم... عكس‏‌العمل تاج‌‏الملوك (همسر دیگر رضاخان) نسبت به این ازدواج چگونه بود؟ اتفاقاً شب عروسی، او دم در حیاط ایستاده بود و چون از موضوع خیلی ناراحت بود، مرتب فحش می‏داد و جیغ می‌‏كشید: او نمی‌خواست هوو داشته باشد. چند نفر را هم با خود آورده بود تا به نحوی مجلس عروسی را به هم بزنند، اما سردار سپه متوجه شد و به چند سرباز دستور داد او را از مجلس خارج كنند و به خانه‏اش ببرند. همانطور كه اطلاع دارید كشف حجاب زمانی اجرا شد كه شما همسر شاه بودید، چه خاطراتی از این موضوع دارید؟ در آن زمان كلیه طبقات مردم پایبند به اصول اخلاقی خاصی بودند. خانمها در كوچه و خیابان كمتر رفت و آمد می‌كردند. مسئله چادر نبود و بیشتر زنان در آن روزگار چاقچور داشتند كه نوعی روبنده بود. در چنان اوضاع و احوالی، یك دفعه با زور و اعمال قدرت، دستور رفع حجاب داده شد. به همین جهت هم با عكس‏‌العمل شدید مردم روبه‏ رو شد. یادم می‌‏آید ما حتی موقعی كه در اتومبیل نشسته بودیم و حجاب نداشتیم از دیدن عابرین خجالت می‌‏كشیدیم. این موضوع مربوط به طبقه خاصی نبود و عموم مردم از این دستور بدون مطالعه در رنج و عذاب بودند. رضاشاه دستور داده بود كه همه ما باید بی‏حجاب باشیم. این كار اول بسیار مشكل بود، خجالت می‏‌كشیدیم و خیلی ناراحت بودیم. اوایل كلاه پوست سرمان می‏گذاشتیم و پالتو پوست با یقه بلند می‌‏پوشیدیم. سعی می‌‏كردیم كمتر در انظار ظاهر شویم و به همین جهت اغلب به بیرون شهر می‏رفتیم. یادم می‌‏آید در آن روزها معمولاً به باغ حسام‌‏السلطنه در اكبرآباد می‌‏رفتم تا ناچار نباشم در انظار عموم مردم بی‏حجاب باشم. چون از خودمان اختیار نداشتیم مجبور به اطاعت از دستور شده بودیم.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 403]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن