واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در شب تولد او جسمی مانند شهاب سنگ از هوا بر زمین خورد و در نتیجه شرارههایی از آن بر هوا خاست و باز میگوید كه موقع تولد دستش خون آلود بود. خون آلود بودن دست را... در۷۹۰ه.ق ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح كرد ولی به سبب آنكه عده ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش كردند و مامورین وصول باج را كشتند، دستور قتل عام مردم را صادر كرد. مورخین نوشته اند كه هفتاد هزار نفر از مردم كشته شدند و از سرهای آنها منارههای زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی آذرماه به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد. حال ببینیم كه تیمور كه بود و چه كرد و با چه بهانه و انگیزه ای در اصفهان قتل عام به راه انداخت و چگونه رخت از این جهان بربست. «تیمور» Timur را ایرانیان به سبب لنگی پای چپش، تیمورلنگ میخوانند اروپائیان به او «تامرلان» میگویند. تیمور فرزند «ترغای» از قوم تاتار بود كه آن قوم نیز شاخه ای از مغولان آسیای مركزی بودند. تیمور به زبان مردم آسیای مركزی به معنی «آهن» است. او در ۸ آوریل ۱۳۳۵ میلادی در شهر «كش» شهر سبز كنونی در جنوب سمرقند بر سر راه این شهر و بلخ به دنیا آمد. طایفه ای كه تیمور متعلق به آن بود «برلاس» نام داشت. ابن عربشاه مورخ معروف در كتاب «عجایب المقدور» مینویسد: تیمور در نوجوانی وقتی كه مشغول دزدیدن گوسفندی بود، پایش مجروح شد و چون به خوبی نمیتوانست راه برود به تیمورلنگ معروف شد. تیمور در جوانی به حكومت «كش» نائل شد و به تدریج بر همه ماوراءالنهر چیره شد و شهر سمرقند را پایتخت خود قرار داد. تیمور وقتی بر ماوراءالنهر غلبه كرد متوجه ایران شد. او از ۱۳۸۱ میلادی ۷۸۳ ه ق حمله به شهرهای خراسان را آغاز كرد و تا ۱۸ فوریه ۱۴۰۵ كه در شهر اترار در محل فاراب قدیم به سرماخوردگی شدید و افراط در شرب خمر، جان به جان آفرین تسلیم كرد. بخش عظیمی از جهان كه مدت ۲۵ سال در اضطراب و ترس بود نجات یافت. مورخان جهان از تولد تا مرگ او برایش افسانههایی نیز ساخته اند. ابن عربشاه مورخی كه درباره دوره تیمور قلمفرسایی كرده است در كتاب عجایب المقدور مینویسد: «در شب تولد او جسمی مانند شهاب سنگ از هوا بر زمین خورد و در نتیجه شرارههایی از آن بر هوا خاست و باز میگوید كه موقع تولد دستش خون آلود بود. خون آلود بودن دست را برای چنگیز نیز گفتهاند.» در زمان تولد او طاعون مرگ سیاه اكثر نقاط اروپا و بخشی از آسیا را فرا گرفت به طوری كه مورخین نوشته اند، نیمیاز مردم انگلستان به كام مرگ فرو رفتند و دو سوم دانشجویان دانشگاه آكسفورد نیز طعمه طاعون شدند. تیمور وقتی كه به قصد كشورگشایی به ایران و ممالكت مجاور حمله برد، كمتر از طاعون نبود. «گیبون» (Gibbon) مورخ انگلیسی میگوید كه: «او تازیانه عبرت خدایی بر مخلوق زمین بود. نه بانی خیر بود و نه مرهم جراحات آنها.» سر جان ملكم گفته است كه تیمور از بزرگترین جنگاوران عالم ولی از بدترین پادشاهان روزگار بود. او از ماوراءالنهر جنگ و غارت را آغاز كرد و تمام خراسان، سیستان، هند و به خاك ایران از شمال تا جنوب شام، آسیای صغیر، غرب ایران و بالاخره هر جایی كه انسانی زندگی میكرد به ضرب شمشیر گرفت و ساختن كله مناره از ابداعات او است. هارولد لمب نویسنده كتاب تیمورلنگ مینویسد: موقع محاصره هر شهری در روز اول پرچم سفیدی جلو سراپرده خود برمیافراشت و این علامت آن بود كه اگر مردم شهر تسلیم شوند، آزاری نمیبینند. در روز دوم پرچم سرخ میشد و این علامت آن بود كه اگر شهر تسلیم شود فقط سرداران آن شهر مجازات میشوند. در روز سوم پرچم سیاه میشد به این معنی كه تمام اهل شهر باید بمیرند. ولی در مورد هرات خلف وعده كرد و در مرحله دوم كه پرچم قرمز را برافراشته بود به شهر حمله برد و ضمن كشتار همه مردم، آن را ویران ساخت. اگر شكوه و جلال تیمور را میخواهیم بدانیم باید سفرنامه «كلاویخو»Clavigo سفیر اسپانیا در دربار تیمور را مطالعه كنیم تا به اخلاق و روش زندگی او آگاه شویم. كلاویخو در هشت سپتامبر ۱۴۰۳ تیمور را در چادر سلطنتی ویژه در سمرقند ملاقات كرد. تیمور به سبب آنكه از نسل صحرانوردان بود با آنكه قصر باشكوه شاهی در سمرقند داشت درون یك چادر به سبك ایلی زندگی میكرد كه شكوه و جلال و عظمت و زیبایی آن از یك قصر سلطنتی بیشتر بود. اخلاق و روش زندگی امیرتیمورتمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و كلاویخو و سایرین در این نكته متفق القول هستند كه تیمور همه جا را غارت میكرد تا بتواند سمرقند را چون یك شهر رویایی بسازد. ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگهای قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود كه میتوانستند سطح زمین را با سكه طلا فرش كنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهان یافت نمیشد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و كودك را سر میبریدند كوچك ترین تاثیری در او نمیكرد. او چون میخواست در یك جامعه اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر میكرد. اما در خفا شراب میخورد. تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا میخورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مركزی بود غذای او اكثرا كباب گوشت كره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی میخواست شهر زادگاه خویش كش را تجدید بنا كند دو تن از معماران كه به او قول داده بودند كه در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند كرد، موفق نشدند آن دو را گردن زد. در اداره كشور و انتصاب فرماندهان ویژگیهایی داشت كه خوی وحشیگری او را نمایان میساخت. كسی را به فرماندهی سپاه انتخاب میكرد كه از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایهتر باشد. در سخن گفتن از لغات فارسی، تركی و مغولی استفاده میكرد. به مجرد اینكه درباره كسی قضاوت میكرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در كشتن آن فرد بیچاره اقدام میكردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی كه نزد روسها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شكافتند تا ببینند كه از روی شكل جمجمه اش مجسمه او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسكلت او سالم بود و پای چپش كوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوز مقداری از ریش او كه حنایی رنگ بود وجود داشت. او طی سه حمله همه ایران را تسخیر كرد. ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود وقتی از دوره تیموریان صحبت میكند از اعمال سبعانه او چند فقره را ذكر كرد كه از آن جمله است «قتل عام مردم سیستان در ۷۸۵ ه ۱۳۸۳ م كه در آن واقعه دو هزار نفر را زنده زنده درون جرز دیوار گذاشتند. در دهلی صد هزار اسیر هندی را سربرید ۸۰۱ ه دسامبر۱۳۹۸ و نیز زنده به گور كردن چهار هزار نفر ارمنی در ۸۰۳ ه ۱۴۰۰ م و دیگر بر پا كردن بیست كله مناره در همان سال نزدیك حلب و دمشق و دیگر قتل عام سكنه اصفهان در ۷۸۹ ه اوت ۱۳۸۷و اینها اندكی از بسیار حوادث خونین است كه در آن بی اعتنایی او را به جان ابنای نوع انسانی نشان میدهد.» از مورخین دوره تیموری شرف الدین علی یزدی صاحب ظفرنامه در نوشتن تاریخ تیمور چاپلوسی را به حداكثر رسانید با تمام چاپلوسیهایی كه از تیمور كرده نتوانسته است كه قتل عامها و كله منارههای امیرتیمور را ناگفته بگذارد و آن قدر حیا و ملاحظه نداشته كه او را از طرف خداوند موید و منصور هم میشمارد. ولی حقایق را سرجان ملكم در كتاب تاریخ ایران این گونه میگوید: با هفتصد هزار نفر لشكر كه او را میپرستیدند، اعتنایی به خیالات سایر طبقات مردم نداشت. مقصود او بلندی نام و فتح بلاد بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت كه ملكی با خاك یكسان شود یا خلقی با تیغ بی جان شود. او جبار و متكبر و ظالم بود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود به پر كاهی نمیسنجید.وقتی كه لرستان را در ۱۳۸۵ م ۷۸۷ ه ق فتح كرد مبارزینی را كه در خرم آباد و بروجرد در برابر او مقاومت كرده بودند زنده از پرتگاههای بلند به درون درهها پرتاب كرد. قتل عام مردم اصفهانشهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مركز فلات ایران برای كلیه كسانی كه به ایران هجوم میآوردند مورد توجه بود. تیمور دنبال بهانهای بود كه اصفهان را فتح كند. تیمور زمانی كه در خراسان بود دچار یك نوع بیماری شد كه پزشكان تشخیص دادند كه این بیماری در نتیجه گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است كه رفع این بیماری را میكند. تیمور از این جهت نامهای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست كرد كه چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دكان عطاری ندارم كه تو مرا تحقیر میكنی و خیال میكنی كه از نسل چنگیز هستی و من برای تو آبلیمو بفرستم. این كار خیال باطلی است. اگر هم آبلیموفروش بودم برای تو نمیفرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر كرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مركز حكومت آنان شیراز بود. حاكم اصفهان عموی سلطان زین العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت كه اگر تیمور به اصفهان حمله كند ما باید دروازههای شهر را روی او باز كنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت كه باید در مقابل تیمور ایستادگی كرد. در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محكمی بود كه قطر آن آن قدر پهن بود كه یك گاری میتوانست روی دیوار شهر حركت كند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سده اصفهان رسانید و در آنجا پس از كسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان شهر را از بهار سال ۷۸۹ محاصره كرد. علمای شهر به اتفاق حاكم شهر توافق كردند كه از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و كشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت. اما حاكم وقت به تیمور قول پرداخت باج و خراج داد و سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد منازل مردم اصفهان شدند. یكی از اهالی اصفهان به نام «علی كچه پا» گروهی را دور خود جمع كرد و به آنها گفت كه به محض شنیدن صدای طبل در نیمه شب به همه سربازان تاتار حمله برده و آنان را بكشید. فردای آن شب تیمور شنید كه سه هزار سرباز او كشته شده اند، لذا دستور قتل عام صادر كرد و برای آوردن هر سر از كشته شدگان بیست دینار جایزه تعیین كرد. سربازان تاتار آن قدر با خود سر آوردند كه تیمور دیگر نمیخواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیم دینار رسانید. لذا وقتی كه تعداد سرها به هفتادهزار نفر رسید، كشتار را متوقف كرد ولی بچههای یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی مانده را وادار كرد كه كشته شدگان تاتار را دفن كنند. در نزدیك مسجد جامع اصفهان در یك منطقه مرتفع تمام بچههای كشته شدگان توسط یكی از بزرگان شهر جمع آوری شدند. امیرتیمور وقتی كه به سمت كودكان نظر كرد، پرسید كه این نگون بختان خاك نشین كیستند آن مرد بزرگ گفت: كودكان بینوا هستند كه پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاك شده اند و تو به خاطر خدا به این موجودات بی گناه رحم كن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی كه كودكان بودند راند و چنان نمود كه ایشان را ندیده است. سواران از پی او شتافتند و بر آنان گذشتند و كودكان را به سم اسبان كوفتند و خرد كردند و در زیر پای اسبان با خاك یكسان كردند. پس از این قتل عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حركت كرد. اهالی شهر دروازهها را گشودند در حالی كه ملك منصور از آل مظفر در دزفول بود. او بعد از آنكه هر كس از آل مظفر را كه در شیراز اسیر نموده بود كشت به مردم صدمه ای وارد نكرد و شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفت كه من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران كردم تا پایتختهای خود را آباد و زیبا كنم و تو آن را كه سمرقند باشد به خال هندویی میبخشی. خواجه فی البداهه جواب داد، ای سلطان این بخششهای بیجا بود كه مرا به این روزگار فلاكت بار انداخت. تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد. تیمور سپس به تعقیب بقیه سلاطین آل مظفر روانه خوزستان شد و به اتفاق شاهرخ به جنگ شاه منصور رفت و او را كشت و با كشته شدن او سلسله آل مظفر منقرض شد. بالاخره تیمور بعد از این همه كشتار و وحشیگری به اترار رفت و در آنجا مرد. او در مقبره ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد كه تیمور قبلا دستور داده بود به صورت یك ساختمان مجلل بسازند و مادر او بی بی خانم در آن دفن شده بود و بعدا عده دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شده بودند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مكان به گور امیر معروف شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 934]