تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 9 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند خدا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1824958161




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دنیای سکوت ( هلن کلر )


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دنیای سکوت ( هلن کلر )
دنیای سکوت ( هلن کلر ) تهیه کننده : محمود کریمیمنبع : راسخون داستان زندگی هلن کلر، داستان زندگی کودکی است که در سن 18 ماهگی ناگهان ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. اما او چنان محکم و آرام در برابر ناملایمات پیش رفت که توانست نبرد موفقیت آمیزی برای ورود دوباره خود به همان دنیا را داشته باشد. کودکی را کم کم سپری نمود و به بانویی بسیار باهوش و حساس تبدیل شد که قادر به نوشتن و صحبت کردن بود و به طور خستگی ناپذیری برای بهبود حال دیگران تلاش می نمود.

  کودکی در ۲۷ ژوئن ۱۸۸۰ در «توسکامبیا آلاباما» متولد شد.هلن کلر موقع تولد ، نوزادی سالم و تندرست بود. یک سال ونیم هم ؛ درست مثل بقیه بچه های سالم ؛ هم می دید و هم می شنید در اثر ابتلا به بیماری منیژیت بینایی و شنوایی خود را از دست داد و ارتباطش با دنیای بیرون قطع شد. . طبعا چنین موجودی ، نه قابل تربیت بود و نه قادر به یادگیری . تعلیم و تربیت در او بی تاثیر بود . از هر چیزی که بدش می آمد ، سعی می کرد نابودش کند. غذا خوردنش هم تماشایی بود : دو دستی به بشقاب حمله می کرد و به زور همه انگشتانش را با غذا به دهان می برد !! اگر کسی سعی می کرد چیزی به او یادبدهد، با مقاومت شدید او روبرو می شد . هلن به محض مواجه شدن با کسی که می خواست تادیبش کند ؛ خود رابه زمین می انداخت و از حنجره ش اصوات گوشخراشی خارج می کرد که غیر قابل تحمل بود. بزرگترین حربه ا ش هم این بود که سرش را به شدت به زمین می کوبید و همه رابه ستوه می آورد !! وقتی کار به اینجا می رسید ، اورا به حال خود رها می کردند تا هر کاری که دلش می خواست انجام بدهد. تحصیلات زندگی واقعی او در یک روز از ماه مارس سال ۱۸۸۷ وقتی که تقریباً 6 ساله بود، آغاز شد. او از این روز به عنوان مهم‌ترین روزی که در زندگی به خاطر دارد، یاد می‌کند. روزی که «آنی سالیوان» که در آن زمان ۲۱ سال داشت، به عنوان معلم وارد زندگیش شد. آنی سابقهٔ تدریس در مدرسه «پرکینز» نابینایان را داشت.والدین درمانده هلن ؛ او رابه مدرسه نابینایان « پرکینز » در ایالت بوستون بردند و تقاضا کردند که برای او یک معلم خصوصی بگیرند .( و البته تمام هزینه سنگینش را هم تقبل کردند ) تا اینجا همه چیز ناامید کننده بود ؛ اما با پیدا شدن خانم سالیوان همه چیز تغییرکرد و انگار تمام درهای نیکی و خیر و صلاح به روی هلن باز شدند .روزی که خانم سالیوان تعلیم و تربیت هلن را عهده دار شد ، بیست سال بیشتر نداشت . این دختر بیست ساله ، خودش هم سرگذشت جالبی داشت . ده ساله بود که به اتفاق برادرش به یتیم خانه « نیو کنزبری » در ایالت ماساچوست سپرده شد . چون در آن روزها یتیم خانه با کمبود جا مواجه بود ، به ناچار آنها را در اتاق مردگان جا ی دادند ! یعنی اتاقی که یتیم های مرده را قبل از انتقال به گورستان در آنجا قرار می دادند.

  برادر او همیشه مریض بود و بیش از شش ماه در یتیم خانه دوام نیاورد و از دنیا رفت. آنی هم در چهارده سالگی نابینا شد و او را به مدرسه نابینایان پرکینز ( همان مدرسه ای که بعدها هلن کلر هم به آنجا سپرده شد ) اعزام شد تا الفبای نابینایان را یاد بگیرد. ولی خوشبختانه بر اثر یک عمل جراحی موفق ، تا حدود زیادی بیناییش را بدست آورد ؛ بطوریکه قادر به مطالعه و انجام امور روزمره شد و تا پنجاه سال بعد ( چند روز قبل از مرگش ) هم بیناییش حفظ شد. آنی با فشار دادن علاماتی بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار می‌کرد و از این راه برای آموزش به او استفاده می‌نمود. هلن با این روش قادر به برقراری ارتباط با اطرافیان خود شد. آنی و هلن از زمان آشنایی تا زمانی که آنی در سال ۱۹۳۶ چشم از جهان فرو بست، در کنار یکدیگر بودند هلن حتی وقتی که دخترک کوچکی بود بسیار مشتاق ورود به دانشگاه بود. او سرانجام در سال ۱۹۰۰ به دانشگاه «رادکلیف» وارد شد و به کمک آنی که سخنرانی‌ها را در کف دست او می‌نوشت، توانست در سال ۱۹۰۴ فارغ التحصیل شود. در این مدت او توانست با فشار دادن انگشت بر گلوی آنی و تقلید ارتعاشات صوتی او صحبت کردن را بیاموزد. بنابراین او اولین فرد نابینا- ناشنوایی بود که از دانشگاه فارغ التحصیل شد. نویسندگی هلن کلر زنی نابینا بود. اما در طول زندگیش بیشتر از صد برابر یک آدم معمولی در زمینه های مختلف کتاب خوانده بود. او از زمانی که در دانشگاه «رادکلیف» دانشجو بود، نگارش را آغاز کرد و این حرفه را ۵۰ سال ادامه داد. علاوه بر «زندگی من»، ۱۱ کتاب‌ و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر در آورده ‌است. فعالیت‌های اجتماعی هلن کلر هرگز نیاز نابینایان و نابینا- ناشنوایان دیگر را از نظر دور نمی‌کرد. او از دوستان دکتر «پیتر سالمون»، مدیر اجرایی خدمات هلن کلر برای نابینایان بود و او را در تأسیس مرکزی یاری نمود که به عنوان مرکز ملی هلن کلر برای جوانان و بزرگسالان نابینا- ناشنوا نام گرفت وجود یک بانوی کر و لال که علیرغم تمام این مشکلات صحنه زندگی و مبارزه را ترک نکرده ، ناامید منزوی و گوشه نشین نشده برای مردم جالب و حتی اعجاب انگیز بود ؛ وقتی قرار شد از زندگی او فیلمی تهیه شود ، خود اجرای نقش اول ( نقش هلن کلر ) را به عهده گرفت و زندگی پر ماجرای خود را بازسازی کرد.

  هلن کلر ناشنوا بود اما بیشتر از خیلی از افراد سالم موزیک گوش می کرد و لذت می برد !! کلر نه سال هم لال بود ، اما در زندگینامه ا ش می خوانیم که در تمام ایالات متحده و سرتاسر قاره اروپا سخنرانی کرده است !!!.هلن کلر عضو حزب سوسیالیست آمریکا بود و در چندین انتخابات پیاپی از نامزدی یوجین دبس، چهره‌ی معروف کمونیست و سوسیالیست، حمایت می‌کرد. او در زمینه‌ی حقوق زنان نیز فعال بود و از کنترل بارداری و حق رای برای زنان حمایت می‌کرد. او در ضمن عضو اتحادیه‌ی کارگری چپ "کارگران صنعتی جهان" بود و در مطلبی به نام "چرا به کارگران صنعتی جهان پیوستم" توضیح می‌دهد که چطور تحت تأثیر اعتصاب لارنس به عضویت این اتحادیه در آمده است. هلن کلر از طرفداران انقلاب روسیه بود و در مطالبی چون "به روسیه‌ی شوروی کمک کنید" و "روح لنین" به این قضیه می‌پردازد.« مارک تواین » نویسنده بزرگ و شوخ طبع آمریکایی که آثارش طرفداران بیشماری دارد ، در یکی از آثارش نوشت : « جالب ترین شخصیت های قرن نوزدهم ، به نظر من دو نفر بودند ؛ ناپلئون بناپارت و هلن کلر ». جالب است بدانید که مارک تواین وقتی این جملات را عنوان کرد که هلن کلر فقط پانزده سال داشت و هنوز دارای معروفیت نبود. به عبارت دیگر ، مارک تواین با تیزهوشی خاص خود فهمیده بود که این خانم بالاخره یکی از جالب ترین و اعجاب انگیزترین زنان قرن بیستم خواهد شد. منتهی چون این زن در اواخر قرن نوزدهم بدنیا آمده بود ، تواین او را با لحن طنزآمیز خودش از شخصیت های قرن نوزدهم به حساب آورده بود ؛ شاید به این دلیل که او را هم ردیف ناپلئون قرار بدهد ! یا شاید هم خواسته بود در مقابل ناپلئون که مردی اهل جنگ و کشتار بود ، زنی راقرار بدهد که جز صلح و زیبایی ، هدفی را دنبال نمی کرد!!! مرگ در سال ۱۹۳۶، هلن کلر به «کانکتیکات وستپورت» رفت و تا پایان عمر در آن‌جا ساکن بود. او درژوئن ۱۹۶۸ در سن ۸۷ سالگی درگذشت.در مراسم تدفین او سناتور «لیستر هیل» درباره او چنین گفت: «او زنده خواهد ماند و یکی از چند نام جاویدانی است که متولد شده اند اما نه برای مردن. روح او برای همیشه باقی می ماند و نسلها می توانند داستان های بسیاری را از زنی روایت کنند و بخوانند که به جهانیان نشان داد هیچ مرزی برای شجاعت و ایمان وجود ندارد.» گفته هایی از هلن کلر هلن کلر در وصف و گرامیداشت یاد معلم خود چنین سروده است : به عمق نومیدی رسیده بودم و تاریکی چتر خود بر همه چیز کشیده بود که عشق از راه رسید و روح مرا رهایی بخشید. فرسوده بودم و خود را به دیوار زندانم می کوبیدم. حیاتم تهی از گذشته و عاری از آینده بود و مرگ موهبتی بود که مشتاقانه خواهانش بودم. اما کلامی کوچک از انگشتان دیگری ریسمانی شد در دستانم، به آن ورطه پوچی پیوند خورد و قلبم با شور زندگی شعله ور شد. معنای تاریکی را نمی دانم، اما آموختم که چگونه بر آن غلبه کنم. «نابینا بودن یعنی جداشدن از اشیاء، ناشنوا بودن یعنی جدایی از انسان‌ها» از کتاب زندگی من«امکان ندارد در سراسر دنیا ، و در تمام طول تاریخ ، کودکی را شادتر و ذوق زده تر از من، در آن روزی بیابید که برای اولین بار توانستم حرف بزنم. آن روز در رختخواب نشسته بودم. نزدیکی‌های غروب بود که این معجزه اتفاق افتاد. از شادی در پوست نمی‌گنجیدم. حالتم شبیه به‌ حالت پرنده‌ای بود که تازه پر درآورده و دلش می‌خواهد به‌دنبال آفتاب پر بکشد، و از شدت شادی سردرگم شده‌است و نمی‌داند روی کدام شاخه بنشیند». «من در آرزوی انجام خدمتی بزرگ و پرشکوه زندگی میکنم، اما مبرم‌ترین وظیفه من انجام خدمات کوچکی است که در کسوتی بزرگ و شکوهمند ظاهر شوند.» «هنگامی كه دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم كه درهای باز را نمی بینیم»     منابع تحقیق :   ویکی‌پدیا tebyan.net r-pedram.pib.ir





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2565]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن