واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: دانش - وقتی یک حادثه خطرناک را تجربه میکنید، زمان به نظر طولانیتر میرسد، آیا واقعا زمان نسبی است یا مغز ماست که فریب میخورد؟ یک خبرنگار جسور با سقوط از ارتفاع 45 متری تلاش کرد پاسخی برای این سوال بیابد. بهنوش خرمروز: گفته میشود که انسان در زمانهای بحران و زمانی که خطری بزرگ تهدیدش میکند، زمان را طولانیتر ادراک میکند. اما چرا؟ گزارشگر پاپساینس در اقدامی کمنظیر حاضر به یک سقوط آزمایشی از یک ساختمان 15 طبقه شده تا در یافتن پاسخ این سوال همکاری کند. شرح این تجربه را از زبان خود او میخوانیم: چند دقیقه پیش من از یک قلاب در ارتفاع 45 متری آویزان بودم. من میتوانستم ببینم که در شعاعی چندین کیلومتری، من از هر چیزی بالاتر بودم و چیزی نمانده بود که یکی از سریعترین حرکتهای یک فرد در علم را انجام بدهم. برای افرادی که از بیرون نگاه میکردند، همه این ابزار یک تور بیشتر نبود، چون وقتی من رها میشدم، تا زمان افتادنم درون یک تور دایرهای، دیگر به هیچجا متصل نبودم. قرار بود این سقوط 3 ثانیه طول بکشد و من این تجربه ترسناک را طولانیتر ادراک کنم. درست مانند آزمایشهای قبلی دیوید ایگلمن، به دست من یک کورنومتر بسته میشد که روی صفحهاش اعداد به سرعت حرکت میکردند، به طوری که نمیشد آن اعداد را خواند. اگر واقعا در طول سقوط سرعت زمان برای من کم میشد، باید میتوانستم اعدادی که سریع میگذرند را هم بخوانم، تقریبا همان طور که در فیلم ماتریکس گلولهها را میدیدند، البته اگر میتوانستم در آن شرایط چشمهایم را باز نگه دارم! مغز در سفر زماندر سالهای اخیر دانشمندان عصبشناس متوجه شدهاند که یک خوشه ده هزار سلولی مغز به نام هسته سوپراکیاسماتیک چرخه خواب و بیداری ما در 24 ساعت را تنظیم میکند. ایگلمن سالها پیش کار روی این موضوع را آغاز کرد و در سال 2000/ 1379 به خطای دیدی به نام اثر تاخیر فلش علاقهمند شد. یک دایره از نقاط روی نمایشگر، یک نقطه در حال چرخش را نشان میدهند و برای لحظهای کوتاه وسط حلقه سفیدرنگ به نظر میرسد. گاهی حلقه دور و نقطه سفید وسط همپوشانی پیدا میکردند. ایگلمن متوجه شد که این یک خطای دید موقتی است و مغز است که فریب میخورد. در واقع بعد از مدتی مغز مکان آینده نقطه را پیشبینی میکند. این اولین باری بود که مدرکی نشان میداد ادراک مغز از زمان لزوما وابسته به اطلاعات واقعی که از بیرون میگیرد نیست. من در دفتر ایگلمن یک بازی رایانهای با خطای شناختی انجام دادم. باید روی یک سری مربع سبز میپریدم. اوایل بازی، 200 میلی ثانیه تاخیر داشتم، اما کمکم بهتر شد تا به جایی رسید که من زودتر از ظاهر شدن مربعها میپریدم. ایگلمن برایم توضیح داد که وقتی در اوایل بازی 200 میلی ثانیه تاخیر داشتم، مغز این تاخیر را میفهمد و آن را جبران میکند. اما وقتی محرک واقعا بدون تاخیر ظاهر شود، مغز با الگوی قبلی خودش ادامه میدهد و به همین دلیل به نظر میرسد که مربعها زودتر از حرکت من ظاهر میشوند. بر اساس یافتههای ایگلمن، ما دست کم دو بخش مربوط به زمان در مغز داریم، یکی ساعت اصلی است که زمان اکنون را درک میکند و دیگری، تناقضهای دریافتی قسمتهای مختلف را (مثل اتفاقی که در همین بازی افتاد) با هم هماهنگ میکند. در واقع مطالعات مختلف نشان میدهند که برخلاف کلام، که مرکزش بروکا است و یا دیدن که مرکزش لوب پسسری مغز است، ادراک زمان منطقه کاملا مشخصی ندارد. آنها اول باید میدیدند که چه طور قسمتهای مختلف مغز با هم به یک ادراک از زمان میرسند. اما قبل از آن باید مطمئن میشدند که واقعا مغز قادر به دریافت طیفی از ادراک یافتههاست. در این جا بود که ایگلمن با یادآوری تجربه سقوطش از پشت بام در کودکی، این آزمایشها را طراحی کرد. توضیح عجیب و غریبیک، دو، سه و من سقوط کردم. نوک برج داشت دورتر میشد و احساس میکردم دلم دارد میرسد به حلقم. همانطور که ایگلمن میگفت زمان کند شد. تمام توانم را به کار گرفتم تا کورنومتر را بخوانم اما هنوز هم اعدادش محو دیده میشدند. راستش سختتر از آن چه انتظار داشتم با تور نجات برخورد کردم، اما خب سالمم! من هم درست مثل 23 نفر دیگر، زمان را طولانیتر ادراک کرده بودم (با میانگین 4 ثانیه در مقایسه با 6/2 ثانیه واقعی) اما هیچکدام اعداد کورنومتر را نتوانسته بودیم بخوانیم. ایگلمن این طور نتیجه میگیرد که ادراک زمان طولانیتر، در واقع خطای یادآوری است. ما زمان را طولانیتر ادراک نمیکنیم، آن را طولانیتر به یاد میآوریم. پیتر تسه هم در دانشگاه دورتموند روی زمان مطالعه میکند و توضیح دیگری دارد. او میگوید این یک تاکتیک حیاتی است که ما به به چیزهای غیرعادی توجه نشان دهیم. وقتی اجداد ما در جنگل سایه میدیدند، میتوانست به معنای پیدا کردن شام یا تبدیل شدن به شام باشد. هر دوحالت نیاز به توجه بیشتر داشت. ما هم در موقعیتهایی که زندگیمان در خطر است، ذهنمان به محرکهای بیشتری باز است. بنابراین، اطلاعات بیشتری جمعآوری میکند. در شرایط عادی ما عادت داریم این میزان اطلاعات را مثلا در 4 ثانیه به دست بیاوریم. برای همین فکر میکنیم که 4 ثانیه گذشته است. تسه در آزمایش خود به افراد دو تصویر تکراری و یک تصویر جدید نشان میداد، مثلا دو فنجان و یک گل. با این که مدت نمایش همه تصاویر یکسان بود، افراد مدت نمایش گل را طولانیتر گزارش میکردند و تسه این پاسخ را مربوط به فرضیه خود میداند. اما ایگلمن با این فرضیه موافق نیست. او میگوید اگر این فرضیه درست بود، افراد باید به یک اسلحه (که تکراری و عادی نیست) توجه بیشتری نشان بدهند، در حالی که این اتفاق نمیافتد و تصویر گل و اسلحه در نتیجه آزمایش بیتاثیرند. توضیح ایگلمن، سیستم اقتصاد انرژی مغز است. بر این اساس، وقتی مغز با محرک تکراری روبرو میشود، یا میتواند محرک بعدی را پیشبینی کند، انرژی و زمان کمتری را صرف آن میکند که سرکوب تکرار خوانده میشود. سفر زمان به عنوان درمانیکی از کاربردهای اساس این آزمایشها در مورد بیماریهای روانشناختی است. همه ما به طور دایم در ذهن خود خودگویی داریم که دو فرایند دارد: تولید صدا و شنیدن آن، که این دو فرایند همزمان ادراک میشوند. اما اگر مغز نتواند آنها را همزمان ادراک کند، به نظر شنیده شدن صدای دیگری میآید که میتواند توضیح توهمات شنیداری باشد. ایگلمن با مطالعه 30 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا نشان داد که آنها سرکوب تکرار ندارند و همه محرکها را به عنوان یک محرک جدید میبینند. ایگلمن معتقد است که درست مانند بازی مربعهای سبز، میتوانیم ذهن بیماران اسکیزوفرنیک را با بازیها به ادراک زمان عادت بدهیم. در حال حاضر وی به کمک روانشناسان در حال طراحی یک بازی ویدئویی برای بیماران اسکیزوفرنیک است و امیدوار است در آیندهای نزدیک بتواند آن را آزمایش کند. تا ایگلمن ثابت کند که ادراک انسانها از زمان فردی است و زمان یک مفهوم ثابت نیست، هنوز راه درازی مانده است، اما این دانشمند 38 ساله بسیار امیدوار است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]