واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دربندی، محمدرضا - اگر نظریه هانتینگتون را درباره موج سوم مردم سالاری در سال1991 قبول کنیم، این جنبش¬ها را می¬توانیم موج چهارم مردم سالاری بنامیم. اگر امروز بخواهیم بحث کاملی در ارتباط با حوادث شمال آفریقا و خاور میانه داشته باشیم ، لازم است در باره موضوعات زیر بحث کنیم: - زمینه ها و علل تحقق این اتفاقات- روند آتی آن ها- تفاوت هر یک از این حرکت ها با یکدیگر- ویژگی های مشترک بین آن ها- چالش های پیش رو- حوزه های جدید گسترش (اروپای شرقی، اروپای غربی، آسیای میانه و...)- تاثیرات آنی این نهضت ها در تصمیم گیری سران استکبار ( مسکوت گذاردن خاور میانه بزرگ و...) که در این مطلب به اولین و دومین بحث یعنی "علل تحقق این وقایع"و" روند آتی آن ها" می پردازیم. در تحلیل های داخلی، این حرکت به نام " بیداری اسلامی" نامگذاری شده که متاثر از انقلاب اسلامی و در طول سی سال، به صورت تدریجی شکل گرفته و در این زمان شکوفا شده است. این حرکت در ابتدای انقلاب با اقدامات سریع و صریح امثال شهید محمد منتظری ( از جمله اعزام نیروی مسلح ، از طریق فرودگاه مهرآباد به لیبی)تحت عنوان صدور انقلاب آغاز شد که با درایت حضرت امام(ره) به جهت صحیح سوق داده شد، ایشان با این جمله ، تکلیف همه را مشخص نمودند: معنای صدور انقلاب ما این است که ملت ها و دولت ها بیدار شوند وخودشان را از این گرفتاری نجات دهند. از منظر داخلی، در واقع این ملت ها بودند که پیام امام را درک کرده و امروز تحت تاثیر انقلاب اسلامی و الهام بخشی آن ، به این حرکت دست زده اند. بدیهی است موارد زیر نیز در تحقق این حوادث بی تاثیر نبوده است:- ایستادگی ج.ا.ا در مقابل نظام سلطه به ویژه آمریکا- به حساب نیاوردن اسراییل در روابط بین المللی- دفاع از مظلومان جهان، به ویژه مردم فلسطین- مقاومت در موضوع انرژی هسته ای صلح آمیز- رشد قابل توجه در حوزه های فناوری ، علمی، تسلیحاتی و ... این تحلیل منحصر به بینش حاکم در داخل نیست و بسیاری از اندیشمندان و مردم، در تحلیل این ماجرا به این نکات اشاره می کنند. از جمله موسسه سلطنتی "چتم هوس" انگلیس که موسسه ای مستقل وارائه دهنده گزارش های مقطعی در امور بین المللی است ، قبل از شروع این تحرکات ، در گزارشی مفصل خاطر نشان ساخته بود: ... در نهایت در جنگ نرم بین آمریکا و ایران، قدرت نرم ایران غلبه خواهد کرد و سیر تحولات خاورمیانه نشان می دهد، آمریکا قدرت مقابله خود را با ایران از دست داده است و موج نفرت عمومی از تصمیمات، عملکرد و سیاست های آمریکا در کشور های اسلامی و عربی، رو به افزایش است و ایران در حال گسترش دامنه محبوبیت و نفوذ خود در منطقه است. بدیهی است تحلیل های دیگری نیز وجود دارد که مغایر با مقدمات و نتیجه گیری فوق می باشد که از جمله به نام گذاری این حوادث به " بیداری عربی" به منظور نفی اسلامیت این حرکت ها ،"انقلاب کرامت" به منظور نفی وجهه دینی آنها و"انقلاب یاسمین" به منظور نزدیک کردن اذهان به انقلاب های رنگین، می توان نام برد. اما از دیدگاه عده ای از متخصصان علوم سیاسی در شرق و غرب، از جمله مایکل مک فاول از دانشگاه جان هاپکینز، جنبش های سیاسی در تونس، مصر، یمن، لیبی و سوریه را می توان به عنوان موج چهارم دموکراسی سازی مطرح کرد. او می گوید : اگر نظریه هانتینگتون را درباره موج سوم مردم سالاری در سال1991 قبول کنیم، این جنبش ها را می توانیم موج چهارم مردم سالاری بنامیم. از نظر هانتینگتون، اولین موج از سال 1828 شروع شد و یک قرن طول کشید و در نتیجه آن حدود 33 کشور به حداقل های مردم سالاری رسیدند. این موج در انقلاب های فرانسه و آمریکا ریشه داشت. موج دوم در سال 1943 شروع شد و تا سال 1962 ادامه یافت و بسیاری از کشورهایی را که در جریان جنگ دوم جهانی به آزادی و استقلال رسیده بودند، در بر گرفت. موج سوم در سال 1974 در پرتغال و یونان شروع شد و دامنه آن بسیاری از کشورها چون اسپانیا، آمریکای لاتین، اروپای شرقی و آسیای شرقی و جنوب شرقی و... را شامل شد و فروپاشی شوروی در سال 1991 نمادی است از پایان موج سوم. موج چهارم مردم سالاری در شمال آفریقا و خاورمیانه توسط نسل جوان آشنا با تکنولوژی ارتباطات مانند تویتر و فیس بوک آغاز شد، نسل جوانی که بر اساس تخمین ها، 60 درصد از کل جمعیت مردم منطقه را تشکیل می دهند.بر اساس این نظریه ، این اتفاقات باید در یک دهه بعد به وقوع می پیوست که با توجه به جهش بزرگ در تکنولوژی ارتباطات و توسعه شبکه های اجتماعی، تحول وسیعی در فرهنگ سیاسی مردم این کشورها اتفاق افتاد و زودتر تحقق یافت وشکل کار به این صورت بود که این فرهنگ متحول، با پافشاری ساختار سیاسی کهنه و دیکتاتوری مواجه شد و در نتیجه عدم تجانس میان فرهنگ سیاسی نوین و ساختار سیاسی کهنه، انقلاب های حاضر در منطقه ظاهر شد. زیرا عدم تجانس میان فرهنگ و ساختار، جامعه را دچار بی ثباتی یا انقلاب می نماید. بر اساس این تحلیل ، در خصوص پیش بینی آینده نظام مردم سالاری در این کشورها ، دو نظریه افراطی وجود دارد. گروهی از متفکران غربی که مایل به صدور بسته کامل فرهنگ سیاسی خود به خارج هستند؛ و همینطور گروهی از روشنفکران جهان اسلام، معتقدند نظام سیاسی آینده آن ها بر دموکراسی سکولار مدل غرب مبتنی خواهد بود و برخی از روشنفکران و رهبران سیاسی هم در غرب و هم در شرق ، معتقدند آینده این کشور ها ، به ویژه مصر با تفکر اسلامی سلفی و یا قشری گری اخوان المسلمین عجین خواهد شد. نظریه سوم و معتدلی نیز وجود دارد که می گوید: نظام مردم سالاری در درجه اول مربوط به حوزه غرب نیست و دوم اینکه این نظام، دارای یک مدل و معیار ثابت و معینی نیست و در طول تاریخ سیاسی معاصر جهان نیز، هیچگاه به یک شکل نبوده است. نظام سیاسی مردم سالار که بر مشارکت سیاسی مردم بنیاد نهاده شده و در حال حاضر دارای مطلوبیت جهانی است ، در هر حوزه فرهنگی ، شکل معینی به خود می گیرد و نظام مردم سالار در حوزه کنفسیوسی، در حوزه پروتستانی، در حوزه ارتدکسی و در حوزه فرهنگ اسلامی الگوی خاص خود را دارد. اگربه اعتقاد متفکرین غربی ، پس از فرو ریختن دیوار برلین در سال 1989 و فروپاشی شوروی در آغاز دهه نود ، در بین 28 کشور منطقه که نظام کمونیستی را رها کرده و نظام های مردم سالار را بنا کردند ، فقط 9 کشور تا حدودی به نظام مردم سالاری مدل لیبرال نزدیک شدند، چگونه می توان تصور کرد که جوامع مسلمان شمال آفریقا بیرون از فرهنگ سیاسی خود عمل کنند وتابع دمکراسی از نوع غربی آن شوند؟ با دقت در شعار های انقلابیون متوجه می شویم که آنها مفهوم آزادی را در چارچوب مفهوم غنی" لا اله الا الله"، و نه بر اساس چارچوب لیبرالیسم از آزادی ، فهم می کنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 459]