تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 27 اسفند 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865973415




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقد كتاب « كهن ديارا » (3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نقد كتاب « كهن ديارا » (3)
نقد كتاب « كهن ديارا » (3) اما آيا پهلوي‌ها در سايه ديكتاتوري، جامعه را به توسعه اقتصادي رساندند يا با سركوب و ارعاب در صدد ارضاي حرص و ولع خود به اندوختن ثروت برآمدند؟ نگاهي به برخي آمار نقل شده از سوي مشاوران و درباريان رژيم پهلوي، گوياي بسياري از واقعيتها در اين زمينه است. نراقي مشاور خانم فرح مي‌گويد: «اين بنياد (پهلوي) در سال 1337 تأسيس شد و سپس املاك خصوصي شاه در اختيار آن قرار گرفت. اين املاك كه عبارت از 830 دهكده با مساحتي برابر با دو ميليون و نيم هكتار بودند به عنوان ارث پدر، از رضا شاه به محمدرضاشاه رسيده بود. رضاشاه، در طول سالهاي آخر حكومتش يعني تا 1320، به گونه‌اي مستبدانه، بهترين زمين‌هاي كشاورزي ايران را غصب كرد كه بخش اعظم اين زمين‌ها در مناطق حاصلخيز سواحل درياي خزر واقع شده بودند.» (از كاخ شاه تا زندان اوين، چاپ اول، ص 95- 94) اظهارات آقاي باقر پيرنيا استاندار دو استان مهم فارس و خراسان در دوران پهلوي دوم نيز گوياي مسائل بسياري است: «پس از اينكه رضاشاه كنار رفت، موضوع دارايي ايشان در گردهمايي‌هاي سياست‌پيشگان داخلي و خارجي مطرح شد و بزرگان قوم به اين نتيجه رسيدند كه براي جلوگيري از هرگونه سوءتفاهمي، در آغاز ملك‌ها و نقدينه و غيره كه متعلق به ايشان بود به محمدرضا وليعهد منتقل شود... در ضمن كساني دادخواستهايي درباره زمين‌ها و دارايي‌‌شان كه از سوي رضاشاه گرفته شده و يا خريداري شده به دادگاه تسليم كردند. جمع رقبه‌هايي كه به مالكيت رضاشاه درآمده بود نزديك پنج هزار و ششصد فقره بالغ مي‌شد. دادگاه اختصاصي املاك واگذاري به تدريج به اين مسئله رسيدگي كرد و به كساني كه داراي سند معتبر بودند دارايي‌شان را باز گرداند ولي زمين‌هاي باير و موات و جنگلهاي ويران و همچنين جنگلهاي آباد به مالكيت بنياد پهلوي ماند.‌» (گذر عمر، خاطرات سياسي باقر پيرنيا، انتشارات كوير، ص5-284)

رضاخان در طول حكومت شانزده ساله خود دستكم بنا برآنچه آقاي پيرنيا به آن اذعان دارد پنج هزار و ششصد فقره از املاك وسيع و ارزشمند كشور را از آن خود مي‌سازد. يك ضرب و تقسيم ساده نشان مي‌دهد كه با احتساب روزهاي تعطيل، رضاخان به طور متوسط در هر 2/1 روز، يعني نزديك به هر روز ملكي را با قلدري به تصرف خود در مي‌آورده است. اين تصرفات غيرقانوني كه گستره آنها را آقاي احسان نراقي در خطه شمال و ساير مناطق خوش آب و هوا مشخص مي‌سازد. سند بارزي است كه رضاخان انرژي و توان خود را در چه مسيري مصرف مي‌داشت، است. البته علاوه بر اين املاك رضاخان كارخانه‌هايي را نيز به تملك خود درآورد. براي نمونه ابوالحسن ابتهاج در خاطرات خود در اين زمينه مي‌نويسد: «رضاشاه آن روز بياناتي كرد كه من فقط قسمتي از آن را به خاطر دارم. گفت:... مي‌گويند من كارخانه (نساجي) شاهي را براي استفاده شخصي دائر كرده‌ام در صورتي كه اينطور نيست. من اينكار را انجام دادم چون كسي حاضر نبود دست به اين كار بزند و گرنه من كه نبايد كارخانه درست كنم.» (خاطرات ابتهاج، انتشارات paka print ، چاپ لندن، ص303) اين توجيه رضاخان به عذر بدتر از گناه مي‌ماند، زيرا دستكم آورندگان رضاخان بر اريكه قدرت اين‌گونه تبليغ مي‌كنند كه وي مدير مقتدري بوده است. چنين مديري اگر نمي‌توانسته كارخانه‌اي را در چارچوب مالكيت دولت اداره كند و همه چيز را بايد به مالكيت خود در مي‌آورده تا انگيزه لازم براي اداره آن داشته باشد، پس نمود اين همه تبليغات را بايد در كجا ديد؟ شكل‌دهي يك ارتش قوي كه بتواند در برابر بيگانگان ايستادگي كند؟ به گواه تاريخ متاسفانه در اين زمينه نيز رضاخان كارنامه روشني از خود ارائه نكرده است. رضاخان اگر قرار بود در كنار ديكتاتوري و چپاول اموال مردم، در جايي قابليت خود را به منصه ظهور برساند علي‌القاعده آن‌جا جز ارتش نمي‌توانست باشد، زيرا از رده قزاقي ساده تا رده سردار سپه را (البته با مساعدت آيرون‌سايد) طي كرده بود و مي‌بايست تبحري در امور ارتش كسب كرده باشد. اما زماني كه هنوز ارتش شوروي از قزوين به طرف تهران راه نيفتاده بود، وي به عنوان فرمانده كل ارتش به اصفهان گريخت. آقاي جعفر شريف‌امامي در خاطرات خود در اين زمينه مي‌نويسد: «روزي موقع خروج ديدم كه سرگرد لئالي، معاون پليس راه‌آهن، در ايستگاه راه‌آهن يك گوشي تلفن ديگر را به دست چپ گرفته و مطالبي را (كه) از يك طرف مي‌شنيد به طرف ديگر بازگو مي‌كند. چند دقيقه ايستادم. ديدم مي‌گويد كه روسها از قزوين به سمت تهران حركت كرده‌اند و ايستگاه بعد نيز مطلب را تائيد كرده و بدون (تحقيق) موضوع را به رئيس شهرباني با تلفن اطلاع مي‌دهد و او موضوع را به هيئت وزيران و از آن جا به دربار و به اعليحضرت خبر مي‌دهند كه روس‌ها به سمت تهران سرازير شده‌اند. ايشان (رضاشاه) دستور مي‌دهند كه فوراً اتومبيل‌ها را آماده كنند كه به طرف اصفهان حركت كنند... زودتر رفتم به منزل. ولي از آن جا به راه‌آهن تلفن كرده و خط قزوين را گرفتم. پس از بررسي و پرسش از ايستگاه‌ها، معلوم شد چند كاميون عمله كه بيل‌هاي خود را در دست داشتند به طرف تهران مي‌آمده‌اند و چون هوا تاريك بود، نمي‌شد درست تشخيص دهند...»(خاطرات جعفر شريف‌امامي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات سخن، چاپ اول، صص 3-52)دكتر محمدعلي مجتهدي رياست دبيرستان البرز و مؤسس دانشگاه آريامهر (شريف) درباره آنچه رضاخان در تهران از خود به نمايش گذاشت مي‌گويد: «با همسرم رفتيم به اهواز و آن‌جا با يك مرد شريفي به اسم تيمسار شاه‌بختي- (افسري) وطن‌پرست (بود) منتهي معلوماتي نداشت. ولي فوق‌العاده وطن‌پرست، باايمان (بود)- تماس پيدا كردم. فرمانده لشكر بود... سوم شهريور شاه‌بختي اصلاً سربازان و افسران وظيفه را مرخص نكرد- و مثل تهران خيانت به مملكت نكرد- تا بتواند در مقابل سربازان خارجي كمي مقاومت كند و تا آخرين دقايق جنگيد تا از تهران دستور متاركه رسيد»(خاطرات محمدعلي مجتهدي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، چاپ اول، ص28) دكتر مجتهدي ضمن اشاره صريح به خيانت رضاخان در تهران كه هيچ‌گونه مقاومتي در برابر اشغالگران نكرد و فرار را بر قرار ترجيح داد در يك تحليل كلي از پهلوي اول و دوم بسيار محتاطانه واقعيتهايي را مطرح مي‌سازد، هرچند همين فردي را كه حاضر نمي‌شود لحظه‌اي در برابر بيگانگان ايستادگي كند وطن‌پرست مي‌خواند و مي‌گويد: «محمدرضا شاه، عزيز دردانه رضا شاه بود؛ رضاشاه ببخشيد، مرد بي‌سواد، وطن‌پرست، علاقه‌مند به مملكت: «و با» تجربه چهل ساله توي محيطي بود كه همه دزدها، بي‌شرف‌ها، نوكرهاي خارجي نمي‌گذاشتند اين مملكت تكان بخورد. درست است. درست است. روز اول رضاشاه را خارجي‌ها آوردند، ولي چنان لگدي به خارجي‌ها زد در ساختمان مملكت- اين عقيده من (است)... انگليس‌ها هم مي‌خواستند از شر بختياري‌ها و قشقايي‌ها و كساني ديگر كه نمي‌گذاشتند نفت ببرند از دست آن‌ها خلاص بشوند. از دست (شيخ) خزعل خلاص بشوند. لازم بود كسي را داشته باشند. ولي آيا رضاشاه به مملكت خدمت نكرد؟ بله؟ يك شخص بي‌سواد، يك شخصي كه مهتر بود، مغزش درست كار مي‌كرد. محمدرضا شاه، نه . اين مهتر نبود. اين عزيز دردانه پدر و مادر بود، مغزش درست كار نمي‌كرد. در درجه اول علم جاسوس را وزير دربار و همه كاره خود كرده بود.» (همان، ص190) دكتر مجتهدي به عنوان يك شخصيت علمي و بسيار محتاط در مسائل سياسي ضمن تجليلي سطحي از رضاخان، واقعيتهاي تحقير كننده ملت ايران در دوران حكومت پهلوي‌ها بر اين مرز و بوم را ليست مي‌كند: اينكه انگليسي‌ها مهتر سفارت خود يعني كارگر نظافتچي اصطبل خود را به عنوان پادشاه بر اين كشور مي‌گمارند، اينكه اين مهتر به هيچ وجه سواد نداشته است، اينكه چنين عاملي با قلدري و خشونت يك حكومت ديكتاتوري متمركز ايجاد مي‌كند تا انگليسي‌ها بتوانند به سهولت به چپاول نفت ايران بپردازند و اينكه رضاخان بعد از خود فرزندش را (البته با تائيد همان بيگانگان) بر ايران مسلط ساخت كه همان خصوصيات مثبت پدر را هم نداشت و يك عزيز دردانه بي‌سواد بود و... آقاي دكتر مجتهدي در مورد دخالت آمريكايي‌ها در همه شئون كشور در زمان محمدرضا پهلوي، به تحميل «پرفسور رضا» به عنوان رياست دانشگاه آريامهر اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «... بعد از بازديد اعضاي سفارت آمريكا- و به طور يقين به دستور آن‌ها (شاه) رضا را رئيس دانشگاه آريامهر كرد... چنين كسي را كه اين خصائل را دارد- خصائل كه چه عرض كنم اين معايب را دارد- به عنوان دبير استخدام نكردند و ايشان رفت به آمريكا. يك موقعي كارمند جنرال موتورز بود و بعد هم اسمش را گذاشت «پرفسور»... آيا همان آمريكايي‌هايي كه آمدند (براي بازديد از دانشگاه) دستور دادند و اوامر آمريكايي را اعليحضرت انجام مي‌داد؟ شاه ضعيف‌النفس بود... از اين (جهت) كه خودش تحصيلاتي نداشت...»(همان، صص3-152) بنابراين اعمال نظر آمريكايي‌ها در مسائل كشور بعد از كودتاي آنها در 28 مرداد صرفاً محدود به ارتش، ساواك، سازمان برنامه و بودجه و مسائل كلان ديگر نبود، بلكه در مسائل جزئي همچون تعيين رياست دانشگاه‌ها دخالت مستقيم داشتند. لذا آقاي دكتر محمدعلي مجتهدي كه به لحاظ مراتب علمي خود حاضر نبود همراهي‌هاي مورد نظر آمريكايي‌ها را داشته باشد با وجود اينكه لياقت خود را در راه‌اندازي يكساله يك دانشگاه به اثبات رسانده بود، كنار گذاردند و فرد بي‌سواد و البته حرف‌شنويي را كه براي دبيري قبول نشده بود جايگزين وي كردند. اما براي روشن شدن ميزان وطن‌پرستي رضاخان در برابر بيگانگان، تجديد معاهده ويليام دارسي را توسط وي يادآور مي‌شويم. قاجارها همواره در تاريخ به عنوان پادشاهاني بي‌لياقت كه قراردادهاي ننگين و ذلت‌آوري چون قرارداد دارسي را امضا كرده‌اند مورد سرزنش قرار مي‌گيرند. اما بايد ديد انتخاب مهتر سفارت انگليس در تهران به عنوان پادشاه، شرائط كشور را از دوران قاجار بهتر ساخت يا بدتر، منوط به آنكه برخي سرويس‌دهي‌ها به بيگانگان چون ايجاد دولت مركزي كه خواسته مستقيم دولت انگليس بود يا ايجاد راه‌آهن سراسري كه آلمانها و انگليسي‌ها در ايجاد آن نقش محوري داشتند، موجب نشود كه در واقعيتهاي تاريخ عميق‌تر نشويم... آقاي ابوالحسن ابتهاج در مورد تجديد قرارداد دارسي توسط رضاخان مي‌نويسد: «رضاشاه در سال 1312 ناگهان تصميم گرفت قرارداد امتياز نفت را، كه در سال 1901 بين دولت ناصرالدين شاه قاجار و ويليام دارسي انگليسي بسته شده بود، فسخ كند... سپس به دستور رضاشاه تقي‌زاده قرارداد جديدي با شركت نفت انگليس امضاء كرد، و به موجب آن همان امتياز براي مدت 32 سال ديگر تجديد شد و اين قرارداد به تصويب مجلس هم رسيد، در صورتي كه قرارداد سابق به تصويب مجلس نرسيده بود. گذشته از اين طبق قرارداد سابق، در انقضاي مدت امتيازنامه، تمام دستگاههاي حفرچاه بلاعوض به مالكيت ايران درمي‌آمد و حال آنكه در قرارداد جديد اين ماده حذف شد.»(خاطرات ابوالحسن ابتهاج، انتشارات paka print، چاپ لندن، ص234) بنابراين كه به سهولت مي‌توان به يك مقايسه نسبي بين عملكرد قاجار و پهلوي پرداخت. در ضمن، پهلوي اول در تجديد اين قرارداد ضمن آنكه امتيازات بيشتري به انگليسيها اعطا مي‌‌كند آن را به تصويب مجلس نيز مي‌رساند كه ملت ايران به راحتي نتواند از زير بار اين قيود استعمارگرانه رهايي يابد! اين نمونه‌اي از خدمات مهتر سفارت انگليس به دولت فخيمه البته به كمك عناصر فراماسونري چون تقي‌زاده است.چنانچه در تاريخ مضبوط است خدمات محمدرضا پهلوي به آمريكايي‌ها به هيچ وجه با آنچه پدرش براي انگليسي‌ها انجام داد قابل مقايسه نيست، زيرا رضاخان به دليل محروميت كشيدن و قلدري، در برخي امور جزئي دستكم ايستادگيهايي داشت، اما فرزند دردانه‌اش هرگز به موردي جز تسليم محض بودن نمي‌انديشيد. براي نمونه، در اجراي طرح يا دكترين نيكسون بعد از رويارويي آمريكا با مشكلات در ويتنام، محمدرضا بخش اعظم درآمدهاي نفتي ايران را به منظور توفيق اين ‌دكترين مصروف داشت. براساس اين دكترين ديگر آمريكا نمي‌بايست در كانونهاي استراتژيك جهان به طور مستقيم حضور پيدا كند، بلكه كشورهايي در اين نقاط تعيين مي‌شدند تا به صورت حافظ منافع آمريكا عمل كنند. براساس اين طرح قاعدتاً مي‌بايست سلاحهاي لازم براي مقابله با تهديداتي كه متوجه منافع آمريكا مي‌شد در اين كشورها انباشت (دپو) شود. محمدرضا نه تنها تمامي هزينه چنين سلاحهايي را پرداخت مي‌كرد، بلكه مبالغ هنگفتي براي كارشناسان آمريكايي نگاهدارنده اين تجهيزات نيز مي‌پرداخت و اين همه در حالي بود كه تجهيزاتي چون دستگاههاي پيچيده استراق‌سمع و ثبت تحركات اصولاً براي ايرانيان نه قابل بهره‌برداري بود و نه مورد نياز. شاه همواره بودجه عمراني كشور را قرباني زياده‌خواهي آمريكايي‌ها مي‌ساخت. علينقي عاليخاني وزير اقتصاد دهه 40 پهلوي دوم در اين ارتباط مي‌گويد: «هرچند يك بار، همه را غافلگير مي‌كردند و طرحهاي تازه براي ارتش مي‌آوردند، كه هيچ با برنامه‌ريزي دراز مدت مورد ادعا جور در نمي‌آمد. در اين مورد هم يكباره دولت خودش را مواجه با وضعي ديد كه مي‌بايست از طرحهاي مفيد و مهم كشور صرفنظر نمايد تا بودجه اضافي ارتش را تامين كند.»(خاطرات علينقي عاليخاني، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات نشرآبي، چاپ دوم، ص212) وي همچنين در اين مورد سخن مي‌گويدكه شاه مرتب از بودجه عمراني كشور كه نسبت به بودجه نظامي بسيار اندك بود مي‌كاست تا آمريكايي‌ها بتوانند سلاحهاي مورد نظر خود را به ايران ارسال دارند، عاليخاني مي‌افزايد: «از يك طرف براي من باعث تعجب بود كه هر دفعه گرفتاري مالي پيش مي‌آمد، بيشترش به خاطر برنامه‌هاي شاه و مرتب توپ زدن به بودجه‌هاي عمراني بود، هويدا هم هيچ مقاومتي نشان نمي‌داد و زود تسليم مي‌شد...»(همان، ص225) اسدالله علم نيز در خاطراتش مي‌گويد: «محمدرضا مي‌گفت من بودجه نظامي مملكتم را تأمين مي‌كنم حتي اگر به قيمت گرسنگي مردم باشد.»(خاطرات علم، ص214) جالب اين كه محمدرضا زماني كه بر اثر فشار زياد بر مردم با قيام سراسري آنها مواجه مي‌شود به گونه‌اي متفاوت از خانم فرح ديبا سخن مي‌گويد. در واقع سياست كاستن از بودجه عمراني كه فقر و فلاكت را به ويژه در روستاها موجب شده بود، شاه لذا در آستانه فرار از كشور چنين اعتراف مي‌كند: «شاه به ناگهان فكري را ابراز كرد كه حاكي از ابراز يأس او نسبت به خارجي‌ها و خصوصاً آمريكاييان بود: «متاسفانه بايد بگويم، خارجي‌ها، در عمل بعضاً طرح‌هايي را تحميل كردند كه منافع ما، اصلاً در آنها منظور نشده بود.»(از كاخ شاه تا زندان اوين، خاطرات احسان نراقي، انتشارات رسا، چاپ اول، ص214)البته در اين زمينه هم شاه به رياكاري متوسل مي‌شود، زيرا وي در قبال خريدهاي نظامي، پورسانتهاي كلاني مي‌گرفت و به همين دليل نيز به اين خيانت تن در مي‌داد. اين كه شاه اصولاً خريدهاي نظامي را از تشكيلات ارتش جدا ساخت و فرد مورد نظر خود يعني ارتشبد طوفانيان را مستقل از ارتش به اين كار گمارد، جز اين نبود كه پورسانت خريد سالانه ده ميليارد دلار تسليحات را كه دستكم نزديك به يك ميليارد دلار در سال مي‌شد كاملاً در اختيار گيرد. اما با وجود چنين سوابقي خانم فرح ديبا مدعي مي‌شود: «من و همسرم نسبت به ماديات بي‌اعتنا بوديم و هرگاه كه پادشاه از اختلاس و تقلب، خصوصاً در معاملات آگاه مي‌شد، براي اجراي عدالت بشدت با آن مبارزه مي‌كرد. ما معتقد بوديم كه دربار بايد در زمينه درستي و درستكاري در همه موارد سرمشق ديگران باشد.»(ص252)شايد مطالعه كتاب آقاي نراقي توسط فرح ديبا موجب مي‌شد تا اين حد مردم - حتي ساير ملتها - ناآگاه تصور نشوند: «آنروز هم، هنوز كاملاً در جايمان قرار نگرفته بوديم كه فهرست كذائي شركت‌هاي وابسته به بنياد پهلوي را بيرون آوردم. آن را در برابر او، روي ميز قرار دادم و گفتم: «همين الان، از ملاقات با اعليحضرت مي‌آيم، مدتي طولاني راجع به فعاليت‌هاي مالي افراد خانواده سلطنتي با ايشان صحبت كردم. او از من خواست كه راه‌حل‌هاي مناسب را به كمك شما بيابم. شايد بتوان، كميسيوني تشكيل داد كه بتواند اين ماجراي دردآور را، خاتمه بخشد... شهبانو با عصبانيت تمام، سيگاري را كه تازه روشن كرده بود له كرد و با حالتي كه گوئي عاصي شده است گفت: «كميسيون چه فايده‌اي دارد؟ ما بجاي اول باز مي‌گرديم. اين مسلم است كه بايد تصميمي گرفته شود، اما چنين تصميمي نه به عهده من است، نه به عهده شما و نه به عهده كميسيون، بلكه بستگي به خود اعليحضرت دارد. چه بخواهد چه نخواهد.»(از كاخ شاه تا زندان اوين، انتشارات رسا، چاپ اول، صص113-112) واكنش فرح به فساد مالي ديگر درباريان - و نه خود و اطرافيانش در خارج از دربار - به نوعي است كه به هيچ وجه مايل نيست وارد اين مقولات شود كما اينكه شاه نيز به شدت از آن پرهيز دارد. جواب چرايي اين مطلب كاملاً روشن است، زيرا به اگر فرح به عنوان مثال معترض فساد اشرف و فرزندانش مي‌شد بلافاصله وي نيز فساد فرح و فاميل‌ وي را برملا مي‌ساخت. در واقع به همين دليل فرح واكنش تندي نسبت به واگذاري مسئوليتِ يافتن راهكارهاي مناسب كه توسط شاه از او خواسته نشده بود نشان مي‌دهد. موضع شاه در مورد فساد دربار مشخص است؛ او به دليل دخيل بودن در پورسانت‌گيريها هرگز تا آخرين لحظه سقوط سلطنتش حاضر نشد معترض مفسدان اقتصادي دربار شود. نراقي در اين مورد مي‌نويسد: «قبل از ترك دفتر، فكر كردم، لازم است اشاره‌اي به حيف و ميل‌هاي بيش از حد خانواده سلطنتي در كارهاي اقتصادي بكنم، او كه گويي يكه خورده بود، گفت: چه مي‌خواهيد بگوئيد؟ يعني خانواده من حق ندارد مانند ساير شهروندان به فعاليت تجاري بپردازد؟»(همان منبع، ص50)ارتشبد طوفانيان بعضاً اشارات صريحي به معرفي برخي افراد توسط شاه به منظور سود بردن از خريدهاي تسليحاتي دارد: «اما بعد‌ها خبردار شدم كه همين آقاي ابوالفتح محوي رفته يك شركت باز كرده در نيويورك و به نام employee آن حق‌العمل را گرفته است... شاه از او پشتيباني مي‌كرد... آخر سر گفت: اين يك مرد خوبي است.»(خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان، طرح تاريخ شفاهي‌ هاروارد، انتشارات زيبا، چاپ اول، ص100)طوفانيان در مورد اطلاع فراگير جامعه از فساد اقتصادي دربار مي‌افزايد: «اين به نفع اعليحضرت بوده صد در صد، براي خاطر اينكه در همه جا در افواه است كه خانواده سلطنتي Corrupt (فاسد) است اين حرفي كه من مي‌زنم به نفع اعليحضرت است. فوري قانع شد، فوراً بدون معطلي قانع شد.»(همان، ص115)آقاي دكتر عباس ميلاني نيز در كتاب خود در مورد فعاليتهاي غيرقانوني و فساد اقتصادي شاه و دربار مي‌نويسد: «شهرام، پسر ارشد شاهدخت اشرف، در آن روزها به عنوان دلال و كار چاق‌كن شهره شهر بود... بي‌پرواترين عمل او فروش آثار ملي و عتيقه‌هاي مملكت بود... اعضاي خاندان سلطنت شاه را متقاعد كرده بودند كه براي گذران امور خود هم كه شده، بايد در فعاليت‌هاي اقتصادي مملكت شركت كنند و حق دلالي بگيرند... حتي پرويز ثابتي هم تجربه‌اي مشابه رئيس بانك داشت. گزارشي درباره فعاليتهاي غيرمجاز برخي از اعضاي خاندان سلطنت تدارك كرد و گزارش نه تنها مفيد فايده‌اي نشد، بلكه خشم شاه را نيز برانگيخت... در گزارش ديگري، سازمان سيا «ايادي» را، كانال اصلي فعاليتهاي اقتصادي شاه مي‌داند.»(معماي هويدا، نوشته عباس ميلاني، نشر آينه، چاپ چهارم، صص9-347)نويسنده همين كتاب در بخش ديگري با اشاره به تيرگي روابط ايران و فرانسه به دليل درگير شدن سفارت ايران در پاريس در مسائلي غيرقانوني چون تجارت مواد مخدر و قاچاق ارز و طلا مي‌افزايد: «حتي پيش از تلاش دولت فرانسه براي تغيير سفير ايران، تنش ديپلماتيك ديگري ميان ايران و فرانسه، رخ نموده بود. در 29 تيرماه 1324، يكي از مجلات فرانسوي به نام نويي ازور (Nuit Et Jour) در مقاله‌اي مدعي شد كه هر ساله دوازده ميليون دلار از درآمد نفت ايران مستقيماً به حساب خصوصي شاه و اقوامش واريز مي‌شود.»(همان، ص124)البته بعد از كشف اسنادخانه سدان (رئيس شركت نفت ايران و انگليس) در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت مشخص شد كه همه درباريان و مسئولان وقت مقرري‌هاي متفاوتي از انگليسي‌ها داشته‌اند و همين امر نيز موجب مي‌شد كه چپاول نفت ايران توسط انگليسي‌ها با سكوت دست‌اندركاران وقت امور كشوري مواجه شود. متاسفانه اين اسناد به دست مظفر بقايي، عنصر مرموز وابسته به آمريكا افتاد و صرفاً بخش ناچيزي از آن در جريان دادگاه لاهه عليه انگليس استفاده شد. هرچند روايت‌ها و اسناد بسياري در اين زمينه وجود دارد، اما به دليل پرهيز از مطول شدن اين بحث به نظر مي‌رسد در اين حد نيز بي‌اساس بودن ادعاي خانم فرح در مورد حساسيت دربار به فساد روشن شده باشد. 6- فرح ديبا و پايان رژيم پهلوي: هرچند برخي درباريان و وابستگان به آنها عملكرد خانم فرح ديبا را عامل اصلي ساقط شدن رژيم پهلوي مي‌خوانند، اما نبايد فراموش شود كه ورود وي به دربار بعد از كودتاي 28 مرداد كه عملاً مشروعيت سلطنت نزد افكار عمومي زير سؤال رفته و نام دربار تجسم‌بخش چماق‌داران و چاقوكشاني چون شعبان جعفري (شعبان بي‌مخ) بود، نقش مؤثري در ترميم چهره دربار داشت. عناصر تبليغاتي دربار از چهره اين زن جوان و ناشناخته بيشترين بهره را براي جلب نظر مردم به سلطنت، بردند. حركت نمايشي زايمان فرح در يك بيمارستان جنوب شهر تهران، حضور ملكه در ميان مردم، تشكيل انجمنهاي خيريه و... از جمله برنامه‌هايي بود كه با محوريت وي صورت مي‌گرفت، در حالي كه اعضاي خانواده پهلوي به شدت منفور بودند و هنگام حضور در اجتماعات مردمي بشدت با واكنش منفي مردم مواجه مي‌شدند. استفاده از چهره گمنام فرح داراي منافع زيادي براي حاميان رژيم پهلوي بود.چنانچه اشاره شد، چه در جريان كودتاي آمريكا عليه دكتر مصدق و چه قبل از آن، يكي از بازوهاي دربار براي ايجاد اختناق استفاده از چهره‌هاي منفوري چون شعبان جعفري بود. وي در اين مورد در خاطراتش مي‌گويد: «خلاصه اونروز ديدم از طرف اداره آگاهي يه سرگردي در زد اومد خونه پيش ما و گفت: «نمي‌خواي چند روز بري اينور اونور؟... آره گفت: كار خوبي كردين. خلاصه، دستگاه خوشش آمده از اين كارتون، اينا داشتن نمايش «مردم» ميدادن عليه شاه. تو فقط يه چند وقتي خود تو نشون نده و بيا برو»... خلاصه پونصد تو من به ما دادن- اون وقتا پونصد تومن خيلي پول بود! – ما گفتيم: «برادر، پونصد تومن خرج چار روز كله پاچه مام نميشه.» خلاصه كردنش دو هزار تومن.» (خاطرات شعبان جعفري، نشر آبي، چاپ اول، ص 59) همچنين شعبان جعفري اعتراف دارد كه وي به همراه زنان بدنام در كودتاي 28 مرداد نقش اساسي داشته است: «بله... يه ‌[رقيه آزاد پور معروف به] پروين آژدان قزي بود، مي‌بخشين معذرت مي‌خوام، اين فا... بود، اينم آورده بودن قاطي ما يكي دو تاي ديگرم آورده بودن كه مثلاً مي‌خواستن به مردم بفهمونن كه طرفداران شاه يه مشت چاقوكش و فا... هستن!... همه كاره، بود خانم. خونه‌اش پشت انبار نفت بود. همه كاري‌ام مي‌كرد.» (همان، ص 158) اما ايشان بلافاصله فراموش مي‌كند كه از خانم آژدان قزي تبري جسته و در ادامه همچنان به دخالت اين‌گونه مدافعان سلطنت كه با پول آمريكائيها به خيابانها ريخته‌اند، اعتراف مي‌كند: «- دارودسته‌ها به دستور شما راه افتاده بودند؟ يعني آن نامه يا پيغامي كه به خانم پروين آژدان قزي داديد اثر كرد... - نامه نه، پيغوم دادم... - پيغوم داديد گفتيد بچه‌ها بيان بيرون؟ درسته؟ ... - بله...» (همان، ص 170)آقاي ابوالحسن ابتهاج نيز در خاطرات خود به نقش شعبان جعفري در تحكيم موقعيت شاه و دربار اشاره مي‌كند و مي‌نويسد: «پس از چندي يك روز علوي مقدم، رئيس شهرباني، بدون اطلاع قبلي به ديدن من آمد و گفت از دفترتان بيرون نرويد، آمده‌اند شما را بكشند. پرسيدم كي آمده مرا بكشد؟ گفت شعبان جعفري (معروف به شعبان بي‌مخ) با عده‌اي از چاقوكشهايش آمده‌اند جلوي ساختمان برنامه، عكسهاي شاه و عبدالرضا را آورده‌اند كه در دفتر مدير عامل نصب كنند و مي‌گويند هركس بخواهد مانع شود او را مي‌زنند.‌» (خاطرات ابوالحسن ابتهاج، انتشاراتpaka print، چاپ لندن، ص 343)بنابراين باز گردانيدن شاه از خارج كشور به كمك كودتاي آمريكايي و به مجري‌گري افرادي چون شعبان جعفري و آژدان قزي، دربار را كاملاً از مردم منزوي ساخته بود. عبدالمجيد مجيدي در اين باره مي‌گويد: «جريان 28 مرداد واقعاً يك تغيير و تحولي بود كه هنوز [كه هنوز] است براي من [اين مسئله] حل نشده كه چرا چنين جرياني بايد اتفاق مي‌افتاد كه پايه‌هاي سيستم سياسي- اجتماعي مملكت اين طور لق بشود وزيرش خالي بشود.»(خاطرات عبدالمجيد مجيدي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات گام نو، چاپ اول، ص 42)انتخاب فرح در اين دوران و فعال ساختن وي به عنوان تابلوي جديد دربار و به جاي آژدان قزي‌ها دقيقاً براساس يك نياز ضروري صورت گرفت و بايد اعتراف كرد كه تاثير زيادي نيز در فراموشي تابلوي قديمي داشت. در اين زمينه آقاي نراقي مشاور خانم فرح معتقد است: «اما، فرح به محض اينكه جهت حمايت سياسي از شوهرش اقدام كرد و از نقش يك پشتيبان هنر و يك نيكوكار در قبال محرومان (از قبيل جذاميان) خارج شد، به سرعت به دامن سياستمداران تشنه قدرتي افتاد كه در جهت اهداف خاص خودشان از او استفاده كردند.» (از كاخ شاه تا زندان اوين، انتشارات رسا، چاپ اول ص 128). هرچند آقاي نراقي خانم فرح را در بخشي از زندگي‌اش بازيچه دست سياستمداران عنوان مي‌كند، اما همان‌طور كه شوكراس مي‌نويسد خانم فرح حتي قبل ورود به دربار در خدمت سرويسهاي اطلاعاتي غرب درمي‌آيد. و در كنار ترميم چهره پهلوي‌ها در سالهاي اوليه ورودش به دربار نقش گسترده‌اي در تخريب اخلاق جامعه نيز ايفا مي‌نمايد. براي نمونه ويليام شوكراس در كتاب خود مي‌نويسد: «ملكه رياست عاليه جشن هنر شيراز را نيز برعهده داشت. در اواسط سالهاي 70 جشن مزبور يكي از پرجنجال‌ترين رويدادهاي فرهنگي كشور به شمار مي‌رفت. جنجالهاي جشن هنر وقتي به اوج خود رسيد كه در سال 1977 يك گروه هنرپيشه دكاني را در يكي از خيابانهاي اصلي شيراز در نزديكي مسجد گرفت و در درون دكان و در پياده روي جلوي آن نمايشي اجرا كرد كه شامل يك هتك ناموس تمام عيار و اعمال شهوت‌انگيز بين هنرپيشگان زن و مرد بود. چنين نمايشي در خيابانهاي هر شهرك انگليسي يا آمريكايي جنجال بر پا مي‌كرد (و منجر به بازداشت هنرپيشگان مي‌شد)‌» (آخرين سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوي، نشر البرز، چاپ چهارم، ص 115)بي‌ترديد شرح چگونگي ترويج هنر و فرهنگ توسط خانم فرح بحث مبسوطي را مي‌طلبد. بويژه فعاليتهاي وي در كانون پرورش‌فكري كودكان و نوجوانان كه در چارچوب آن بسياري از روشنفكران چپ‌گرا با دربار پيوند خوردند، حديث مفصلي است. شايد فرح به عنوان تنها كسي كه در دربار پهلوي پايش به دانشگاه باز شده بود و يك كلاس درس خوانده بود از نظر آمريكاييها مي‌توانست نظر چپ‌گرايان ضد دين را به يك فعاليت مشترك با خود باختگان در برابر فرهنگ غرب براي تضعيف اعتقادات جامعه جلب كند. البته بايد اذعان داشت خانم فرح در اين زمينه نيز توفيقاتي كسب كرد و توانست برخي عناصر تحصيلكرده لائيك و چپگراي معاند با دين را دور خود جمع كند.نكته ديگري كه در خاطرات خانم فرح ديبا جلب توجه مي‌كند تلاش وي براي تطهير پهلوي دوم از جناياتي است كه قبل از سقوط براي منصرف ساختن مردم از تحول خواهي و تغييرات بنيادي در جامعه مرتكب شد. به آتش كشيدن سينما ركس آبادان از جمله اين جنايات است. منصور رفيع‌زاده نماينده ساواك در آمريكا در خاطرات خود در اين زمينه مي‌نويسد: «در اين هنگام تيمسار (نصيري) صورت خود را با دستانش پوشاند. سپس دستانش را برداشت و با صدايي كه انگار از ته چاه درمي‌آيد ادامه داد: مي‌داني هفته گذشته چند تا مرسدس‌بنز را درب و داغان كرديم؟ چند تا آتش‌سوزي در منطقه تجاري شهر راه انداختيم؟ چه تعداد آدم در جا كشته شدند؟ و هنوز كافي نيست! او (شاه) امروز به من مي‌گفت اين كافي نيست.» (خاطرات منصور رفيع‌زاده آخرين رئيس شعبه ساواك در آمريكا، ترجمه اصغر گرشاسبي، انتشارات اهل قلم، ص 320) وي همچنين در زمينه تحريك ارتش براي كشتار مردم در حالي كه راهپيمايان سعي مي‌كردند در آرامش كامل به تظاهرات بپردازند و از هر نوع درگيري اجتناب ورزند، مي‌افزايد: «چند هفته بعد در ملاقات روزانه با شاه اعليحضرت كه به وضوح نگران و برآشفته بود به اويسي گفت: «وقت آن است كه به اين بي‌نظمي، پايان داده شود. بايد جلوي آن را گرفت. اويسي كه خود نيز در هچل افتاده بود جواب داد: «سربازان من در زره پوش‌هاي خود در خيابانها مستقر شده‌اند مردم به طرف آنها مي‌روند، با آنها دست مي‌دهند و گل ميخك قرمز به آنها مي‌دهند. آنان سربازان را برادر خطاب مي‌كنند! سربازان من ديگر بر روي آنها آتش نمي‌گشايند»... شاه مدتي به فكر فرو رفت سرانجام گفت: «اگر طبق يك نقشه، كماندوها به سربازان شما در خيابان حمله كنند و عده‌اي را بكشند چه؟ به اين ترتيب بقيه برآشفته مي‌شوند و به سمت جمعيت شليك مي‌كنند. نظرت در اين مورد چيست؟» (همان، ص 367) عبدالمجيد مجيدي نيز به صراحت به نقش ساواك در انفجارها و تخريب براي تطهير خود اشاره دارد. البته اين اعتراف نقش جناح پيشرو حزب رستاخيز را در اين‌گونه جنايات كمرنگ نمي‌سازد. وي در پاسخ به سؤال مجري طرح تاريخ شفاهي گوشه‌اي از حقايق را بيان مي‌كند: «ح ل: خلاصه، چند نفر گفته‌اند كميته‌اي كه زير نظر مجيدي بود داخل خانه عده‌اي بمب‌گذاشته است. براي روشن شدن تاريخ اين سئوال را مطرح مي‌كنم... ع م: من آن موقع در دولت نبودم. ولي هماهنگ كننده جناح پيشرو در حزب رستاخيز بودم. گفتم كه جناح پيشرو حاضر است پشت سرشما بيايد و هر نوع كمكي لازم است به شما بدهد و بين شما و دستگاههاي انتظامي و شهري ارتباطات لازم را برقرار بكند و كمك بكند. اين را من رسماً اعلام كردم. اين را گويا، خوب، بعضي‌ها نپسنديدند. موقعي بود كه ساواك ديگر آن نقش قبلش را عوض كرده بود و نقش ديگري بازي مي‌كرد- براي اينكه سابوتاژ بكند [در] اين حرفي كه من زدم. چون استقبال خيلي خوب از آن شده بود. اما يك روزي شنيدم كه بمب گذاشتند و بمب منفجر شد پشت در خانه بازرگان، پشت در خانه رحمت مقدم و پشت در خانه هدايت متين دفتري و ... بعداً مقداري تراكت بخش كرده بودند كه من [مجيدي] بودم كه دستور داده‌ام اين بمب را بگذارند كه مسلماً به نظر من كار خود ساواك بود...» (خاطرات عبدالمجيد مجيدي، طرح تاريخ شفاهي هاروارد، انتشارات گام نو، چاپ اول ص 179) در آخرين فراز از اين مقال اشاره به اغلاط متعدد و فاحش تاريخي (از جمله ملاقات با محمدرضا در بهار 1339 (ص 72)، اعلام بي‌طرفي ارتش در 29 بهمن 1357 (ص 298)، ورود به مراكش در 2 دي‌ماه 1358 (ص 296) و...) و اشتباهات فراوان در موضوعات طرح شده ضروري مي‌نمايد. اين خطاها بعضاً مي‌تواند ناشي از ضعف اطلاعاتي باشد از جمله موضوعاتي چون حمله چريكهاي فدايي خلق به سفارت آمريكا و تصرف آن براي چند ساعت در روزهاي اوليه پيروزي انقلاب كه در اين خاطرات به نام پاسداران انقلاب اسلامي به ثبت رسيده است. اما برخي خطاها نيز مي‌تواند عامدانه باشد همچون نسبت دادن جمله «بي‌بي‌سي صداي من است.» (ص 279) به رهبر انقلاب اسلامي و يا طرح ادعاي بي‌پايه و مدرك اعلام آمادگي رضا پهلوي براي حضور در جنگ تحميلي به عنوان يك خلبان (ص388) كه يك خلاف‌ واقع‌نگاري آشكار است. همچنين لحن گفتاري صفحات پاياني اين كتاب را بسيار متفاوت از ديگر بخشهاي آن مي‌يابيم. در اختتاميه كتاب بيشتر شاهد نوعي تشابه لحن گفتار با تبليغات توپخانه‌اي سازمان مجاهدين خلق هستيم بويژه اينكه بعضاً از ادعاهاي تبليغاتي و دروغ سازي‌هاي خاص آنها در مورد حكم اعدام دختران ازدواج نكرده بهره گرفته شده كه كاملاً بي‌اساس است.اما صرفنظر از خطاهاي فراوان و جابجايي‌هاي زماني در اين خاطرات بايد اذعان داشت نگارش اين خاطرات به نام خانم فرح ديبا براي خوانندگان و اهل دقت و نظر، يكبار ديگر فريبكاري كودكانه و دغلكاري ناشيانه درباريان و عناصر وابسته تبليغاتي آنان را به نمايش مي‌گذارد و اين نكته را به اثبات مي‌رساند كه وقايع و تحولات ربع قرن گذشته هيچگونه تاثيري در اين جماعت نداشته است چرا كه به دليل غوطه‌وري در رفاه و اشرافي‌گري غيرقابل تصور در خارج كشور، هرگز فرصت تجديد نظر در آنچه بر ملت ايران روا داشته‌اند را به دست نياورده‌اند. آنها بدون كمترين اعتراف به خطاهاي گذشته و با طلبكاري از ملت ايران كه گويا قدر و منزلت حضرات را نشناخته‌اند! هر نوع توهين و تحقير را نسبت به قيام سراسري آحاد اين مرز و بوم كه به ديكتاتوري و خودكامگي رژيم پهلوي پايان داد، روا مي‌دارند. به اين ترتيب ظاهراً اين جماعت هنوز هم در رؤياي تجديد دوران حاكميت خويش به سر مي‌برند؛ دوراني كه مردم و به ويژه اقشار غيرشهري در فقر مطلق و درباريان و وابستگان به آنان در اوج لذت جويي‌هاي حيواني سير مي‌كردند. درست در اوج چنين غفلتي از خشم و غضب ستم‌ديدگان بود كه سيلي محكم و سنگين ملت ايران برگونه‌هاي پهن دودمان هزار فاميل نواخته شد و آنان را از اريكه به زير انداخت.پایان.منبع : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به نقل از : دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران/خ





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 448]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن