واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نیمی سنتی، نیمی مدرن
طهران تهران در دو اپیزودش از قدیم به جدید و از پیر به جوان و از کهنه به نو تصویری تلخ و شیرین از یک شهر می گستراندفیلم اپیزودیک "طهران، تهران" (داریوش مهرجویی، مهدی کرم پور) نگاه دو نسل از سینماگران ایرانی به شخصیت اصلی قصه یعنی "تهران" است. اپیزود نخست "طهران؛ روزهای آشنایی" داریوش مهرجویی همانند تاکید ویژه ای که در املای این کلمه با حرف «ط» دارد نیمه نوستالژیک و قدیمی شهر را به تصویر کشیده و سعی دارد در فضای امروز تهران نگاهی اصیل و سنتی را به نمایش بگذارد.فیلم با یک فاجعه از سقف شکاف خورده خانه ای قدیمی و فرو ریختن آن در هنگام لحظه تحویل سالنو و تلاش خانواده جوان برای چادر زدن در حیاط خانه آغاز می شود تا به نوعی پای تهرانیهای اصیل به ماجرا باز شده و برای مرمت خانه قدیمی اقدام کنند.اما در فاصله سکانس آغازین و نهایی فیلم گشتی در تهران می زنیم تا ضمن آشنایی با مظاهر مدرن شهر (برج میلاد، بزرگراهها و ساختمان ها و برج های سر به فلک کشیده شهر) سرکی هم به برخی از کاخها و موزههای قدیمی شهر بزنیم.فیلم از این طریق منظری روشن و شاد را از شهری نشان می دهد که هنوز و همچنان بر روی رسم و رسوم و سنت های دیرینه اش سماجت میورزد. اپیزود مهرجویی (که سفارشی بودنش گاه توی ذوق می زند) با قرار دادن قصهاش در روزهای آغازین سال نو بر خاطره شهری تاکید میکند که روزگاری فضایش سرشار از رنگ و رویا بوده است.مهرجویی در این فیلم با حسرت به بناهای تاریخی تهران مینگرد؛ با نگاهی مملو از خاطره و عشق. هرچند مهرجویی در این اثر نیز همچنان رنگ مایههای آشنای خود را به تماشا می گذارد (از طنز بازیگونه اش در مناسبات میان آدمها گرفته تا کودکانی که تاج شاهان گذشته و سرسرا و تالار آنها را بازیچه سرخوشی خود کرده اند) اما "طهران؛ روزهای آشنایی" بر خلاف سایر آثار این کارگردان صاحب سبک، باشکوه نیست. دیگر خبری از میزانسنها و دکوپاژهای استادانه سابق نیست و شلختگی آزار دهنده موجود در ساختار اثر و عدم تعادل در قابهای انتخابی حیرت انگیز است.از سوی دیگر بعضی از سکانسها چندان منسجم و خوب از آب درنیامدهاند. از جمله سکانس زیارت حضرت عبدالعظیم که انگار بیحوصله برداشته شده و تاثیرگذاری لازم را ندارد و یا فصل های مربوط به کاخ گلستان که داستان فیلم عملا فراموش شده و شخصیت ها، دقایقی از فیلم را به صحبت مستقیم درباره معماری ایرانی اختصاص میدهند. از این منظر معرفی تهران به شیوه توضیحات مستقیم درباره بناها بدون هیچ ظرافتی و شوخی های گاه قالبا بی مزه شخصیت ها چندان خلاقانه و سینمایی نیست ، طولانی و خسته کننده هم به نظر می رسد. فصل صرف غذاهای دریایی در یکی از رستوران های لوکس بالای شهر نیز بازتابی از تغییر ذائقه آشکار مهرجویی است. در حالیکه غذاهای سنتی همواره در آثار مهرجویی از "اجارهنشینها" گرفته تا "مهمان مامان" به یاد ماندنی و شیرین بوده است.اتوپیای مهرجویی شاید دست نیافتنی است و او آرمان شهری را ترسیم میکند که بسیار خیالگونه به نظر می رسد. از این منظر نسخه مهرجویی بسیار خیامگونه به نظر میرسد (چه کسی حوصله دارد وقتی سقف خانهاش ویران شده بدون هیچ نگرانی برود تهران گردی).تهران سیم آخرهرچقدر طهران در اپیزود مهرجویی منفعل و اما با طراوت و مملو از آدم های شوخ و شاد است در اپیزود دوم ساخته مهدی کرم پور سیاه، غم انگیز و بستری است برای عصیان و طغیان شخصیتها در برابر شرایط. تهران کرم پور دیگر به روشنی و تمیزی و مهربانی طهران مهرجویی نیست. او سعی کرده تا از قید و بند سفارش سازی رها شده و طرح ذهنی خود را در قالب تصویری قابل ستایش از تهران امروز به نمایش می گذارد.بخش تاریک شهر و فضای حزن انگیز زندگی بخشی از جوانان امروز ما را به درون واقعیات موجود پرتاب می کند. کرم پور در این اپیزود قصه ای امروزی را در شرایط حاضر و با محوریت حضور چند جوان تهرانی روایت می کند. ماجرای فیلم بر مبنای برگزاری یک کنسرت موسیقی مدرن روایت می شود که درست یک ساعت پیش از آغاز و در میان استقبال مخاطب جوانش توسط مقامات مربوط لغو می شود. اعضای گروه پس از درگیری با مامور لغو کننده کنسرت یکی یکی سالن را با حسرت ترک می کنند و آنگاه است که دوربین کرم پور به این بهانه سرکی به زندگی این جوانان زده و روابط و مناسبات میان آنها را به تصویر می کشد.دختر دانشجوی بی پول، نامزد پولدار و سردرگم، خواننده منع شده از کار، دختر جوان درگیر با پدر بازاری، سرپرست گروه و ... هر یک به نوبت سالن را ترک کرده و به شهری قدم می گذارند که چیزی جزء تاریکی و سیاهی در آن نیست؛ از سوی دیگر تضاد قوانین و سنت های حاکم بر جامعه با خواست ها و آرزوهای این جوانان، آنها را با چالشی اجتماعی و دوراهی بزرگی به نام ماندن یا رفتن مواجه می کند. "تهران: سیم آخر" اما از چندپارگی فیلمنامه و بازی های نه چندان دلچسبش لطمه می خورد. کرم پور نتوانسته از معدود شخصیت های اثرش روابطی چندان تاثیرگذار ترسیم کند و به دلیل زمان کم و عدم شکل گیری درام، تعمیق شخصیتها و همذات پنداری مخاطب با کاراکترها، تلخی مورد نظر فیلمساز به طور کامل منتقل نمی شود.ارتباط دو نوازنده از سطح بالا و پایین جامعه که به فرجامی نمیانجامد میتوانست قوام بیشتری یابد. فصل بسیار شعاری گفت وگوی مامور و خواننده گروه (رضا یزدانی) در زورخانه نیز مصداق همین موضوع است که به شدت به اثر لطمه زده است. هرچند اپیزود کرم پور برخلاف اپیزود اول نشانههایی از دنیای جوانان امروز دارد و کلیپ آخرش هم جوانان را دچار هیجان لحظهای می کند اما در لحظاتی بسیاری شعاری به نظر می رسد. گویا کارگردان تنها به دنبال این بوده که در فرصت کوتاه اثر تمام حرفهایش را بزند، حرفهایی که البته در کلیپ کوتاه پایانی به مراتب ماندگارتر عنوان شده است.کرم پور واقع بینانهاش به جامعه شهری را با پایانی تلخ که به موازات مرگ یکی از شخصیتها رقم میخورد به سرانجام میرساند.سکانس پایانی فیلم نیز سرنوشت ابر شهر تهران را با زندگی آدمهایش پیوند می دهد. بدین گونه است که تهران در دو اپیزودش از قدیم به جدید و از پیر به جوان و از کهنه به نو تصویری تلخ و شیرین از یک شهر می گستراند.تهیه و تنظیم از مسعود عجمی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 419]