واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: مجله نوروز > کتاب - من را کسانی که ضد آزادی و ضد خلق هستند دوست ندارند. برعکس مبارزین راه آزادی و توده ها مرا دوست دارند، همیشه و در همه جا. من یک رئیس جمهور و یا وزیر نیستم. من رهبر انقلابم. من به فلسفه آزادی، مبارزه و کتاب سبزم مشغولم. به گزارش خبرآنلاین، اوریانا فالاچی، روزنامهنگار ایتالیایی در زمان حیات خویش به نقاط مختلف جهان سفر کرد و با سیاستمداران و رهبران دنیا به گفتوگو نشست. وی در جریان سفرهای خود به لیبی رفت و با دیکتاتور روانپریش این کشور نیز به گفتوگو نشست. این روزها که قذافی در حال انتقامگیری از ملت به پا خاسته خویش است، خواندن گزیدههایی از این مصاحبه برای شناخت بهتر یک دیکتاتور، خالی از لطف نیست. گفتگوهای انجام شده در قالب کتابی با عنوان «گفتوگوهای اوریانا فالاچی با امام خمینی(ره)، مهندس بازرگان، سرهنگ قذافی، شارون، لخ والسا و محمد رضا پهلوی» با انتخاب و ترجمه غلامرضا امامی از سوی نشر افق روانه بازار نشر شده است. در بخشی از گفتگوی او با سرهنگ قذافی، دیکتاتور لیبی نکات جالبی به چشم میخورد، که بدین شرح است: راستی می دانستید که اینقدر نچسب هستید؟ این قدر کم دوست تان دارند؟(با سر و صدای غافل گیر کننده ای جواب می دهد): من را کسانی که ضد آزادی و ضد خلق هستند دوست ندارند. برعکس مبارزین راه آزادی و توده ها مرا دوست دارند، همیشه و در همه جا. من یک رئیس جمهور و یا وزیر نیستم. من رهبر انقلابم. من به فلسفه آزادی، مبارزه و کتاب سبزم مشغولم. و اگر شما می خواهید چهره من را بشناسید باید راجع به کتاب سبزم از من بپرسید. بسیار خوب از انقلاب صحبت می کنیم و از کتاب سبز. کدام انقلاب؟ من هرگز خسته نمی شوم که به یاد بیاورم پاپادوپولوس، موسولینی و پینوشه هم دم از انقلاب می زدند. انقلاب هنگامی است که توسط توده ها انجام بگیرد. به این انقلاب، می گویند یک انقلاب مردمی و نیز انقلابی که دیگران انجام دهند اما بیانگر خواست توده ها باشد. آن هم انقلابی مردمی است. مردمی است به خاطر اینکه هم حمایت توده ها را دارد و هم خواست آن ها را بیان می کند. حرف هایتان خیلی روشن نیست. می شود مثالی بزنید؟ آن چه در سپتامبر 1969 در لیبی اتفاق افتاد، یک انقلاب نبود، یک کودتا بود. درست است یا نه ؟ولی بعد انقلاب شد. من کودتا کردم و کارگران انقلاب. کارگران کارخانه ها را اشغال کردند. به جای حقوق شریک شدند. سیستم اداری شاهی را از بین بردند و کمیته های خلقی درست کردند. خلاصه، خودشان، خودشان را آزاد کردند. همین کار را هم دانشجویان کردند. به طوری که امروز در لیبی فقط مردم حاکمیت میکنند و بس. چه طور هر جا که میرویم فقط تصویر شما را میبینیم؟ حتی در مقابل کلیسای کاتولیک ها که حالا انبار شده، تصویر بزرگ شما با لباس نظامی نصب شده است. به این ترتیب همه جا عکس شماست. در خیابان ها، مغازه ها، ادارات. در هتل من حتی بشقاب هایی نقره ای می فروشند که تصویر شما در آن است.به من چه ربطی دارد؟ مردم این طور می خواهند. شما خیلی چیزها را ممنوع میکنید. کاری جز ممنوع کردن ندارید. شما چه طور پرستشتان را ممنوع نمیکنید؟ در هر لحظه ای که تلویزیون را روشن کنیم، تودهها را میبینیم که با مشتهای گره کرده فریاد میزنند: قذافی...من چه کار میتوانم بکنم؟ هیچ چیز. من هم وقتی کوچک بودم، چنین صحنه ای را برای موسولینی می دیدم.این یک تهمت بزرگ است و جواب دقیقی می خواهد. هیتلر و موسولینی از حمایت توده ها برای حکومت شان استفاده میکردند. ولی من از حمایت مردم برای کمک به مردم استفاده می کنم. من کاری نمی کنم جز اینکه برای مردم پیام بفرستم خودتان حکومت را در دست بگیرید. به همین خاطر هم مرا دوست دارند. بر عکس هیتلر که می گفت «همه کار برای شما میکنم»، من می گویم «شما خودتان همه کار بکنید.» جناب سرهنگ، اگر شما را این اندازه دوست دارند، چرا این همه از خودتان محافظت میکنید؟ قبل از اینکه من به اینجا بیایم، سه بار سربازان آماده شلیک جلوی مرا گرفتند. یک تانک هم دم در ورودی لوله هایش به طرف خیابان است. فرامومش نکنید که اینجا یک پایگاه نظامی است و تازه، تعبیر شما از این همه محافظت چیست؟ معلوم می شود که شما در کشور خودتان هم محبوب نیستید.(با لبخند جواب میدهد) شما اول می گویید که من از سوی توده ها حمایت میشوم، بعد می گویید از خودم خیلی محافظت میکنم. چرا ضد و نقیض صحبت می کنید؟ متن کامل این گفتوگو را اینجــــــا مطالعه بفرمایید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]