محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844704496
پرسشها و شبهات عاشورایی(1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پرسشها و شبهات عاشورایی(1) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد چگونه مىتوان به زيبايىهاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(سلام الله علیها) را كه فرمودند: «ما رايت الا جميلا» را درك كرد؟اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چيزى كه بدان مىنگرند.»- آن گونه كه برخى گفتهاند- گاهى هم زيبايى در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدنىها. آن كه به چشم «نظام احسن» به همه هستى مىنگرد از اين نگاه، خيلى چيزها هم «ديده» مىشود، هم «زيبا» ديده مىشود تا چه عينكى بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستى و حوادث بنگريم. «زيبابينى» هستى و حيات، هم آرامش روح و وجدان مىبخشد، هم صلابت و پايدارى و پايمردى مىآفريند و هم قدرت تحمل ناگوارىها را مىافزايد. از اين نگاه، «عاشورا»- همان گونه كه زينب كبرى (س) فرمود-، جز «زيبايى» نبود. آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبتبه اين حادثه، بر زبان راند (ما رايت الا جميلا((1)، پيش تر آرزوى حسين بن على (ع) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدوارى كرده بود كه آنچه پيش مىآيد و آنچه اراده خدا است، «خير» براى او و يارانش باشد چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»: «ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا«(2). زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند. جلوههاى زيبايى و نمادهاى جمال در آينه كربلا بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مىشود: 1. تجلى كمال آدم اينكه انسان تا كجا مىتواند اوج بگيرد، و خدايى گردد و فانى در او، در «ميدان عمل» روشن مىشود. كربلا نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براى جويندگان ارزشها بسى زيبا است و معيار 2. تجلى رضا به قضا در مقامات و مراحل عرفانى و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مىبيند، به دليل بروز اين شاخصه متعالى در عملكرد ولى خدا سيدالشهدا (ع) و ياران و دودمانش است. به راستى كه حسين بن على (ع) در ميان آنان- كه يكى به درد يا درمان و يكى به وصل يا هجران مىانديشيد و آن را مىپسنديد- «آنچه را جانان پسندد» مىپسنديد. كربلا تجلىگاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسين لحظات حيات در قتلگاه، چنين زمزمه مىكرد: «الهى رضى بقضائك». خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود: «ارضى بقضاء الله». اين مرحله از عرفان يعنى خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوى كوفه نيز در خطبهاى فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البيت«(3) »رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است». اين مبناى جانبازى و عشق حسين (ع) است و زينب عزيز، اين را زيبا مىبيند و اين منطق و مرام را مىستايد. آن روز كه جان خود فدا مىكرديم با خون به حسين اقتدا مىكرديمچون منطق ما منطق عاشورا بود با نفى «خود»، اثبات «خدا» مىكرديم 3. رسم الخط حق و باطل از زيبايىهاى ديگر عاشورا، خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسانهاى «دد منش» و «فرشتهخو» است. وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مىدهد. در ظلمت آبادى اين چنين، گمراهى انديشهها و انسانها طبيعى است و «كفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مىافكند زيبايى كار امام حسين (ع) آن بود كه مشعلى روشن كرد، تا راه، روشن و تيرگىها زدوده شود و، چهرهها در آن هواى گرگ و ميش «فتنه و دروغ»، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بىاثر گردد آيا اين زيبا نيست؟ عاشورا يك رسم الخط بود ترسيم روشن خطى كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق، پى برده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بىنقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزورانه بر طبل «يا خيل الله اركبى» مىكوبيد. اگر هم اندك ترديدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبههاى زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايىهاى بس قيمتى حادثه خونين عاشورا بود. 4. تبلور فتح ناب از زيبايىهاى ديگر عاشورا، مفهوم تازهاى از «پيروزى» است. عدهاى به غلط، پيروزى را تنها در «غلبه نظامى» مىپندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مىتوان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مىتوان دفتر و كتاب پيروزى را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوى ظفر» ميسر است. پس فاتح معركه كربلا امام حسين (ع) بود و چه فتح زيبايى اين همان «پيروزى خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل (قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى كه شهادت براى او سعادت است، پيروز است ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم«(4) و اين همان آموزش قرآنى «احدى الحسنيين» است كه فرهنگ مبارزان الهى است. كسى كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است آن هم پيروزى ناب. گر چه از داغ لاله مىسوزيم ما همان سر بلند ديروزيمچون به تكليف خود عمل كرديم روز فتح و شكست پيروزيم اين ديدگاه را، هم امام حسين (ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زينب. با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدى به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتى ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين پرسيد: «چه كسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه كه وقت نماز فرا مىرسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهميد كه چه كسى پيروز شد«(5) آيا اين، در حادثه كربلا زيبا نيست؟ پيروزى، حتى در صورت كشته شدن و شهادت 5. حركت در مسير مشيت خدا زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية الله» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اينكه كار گروهى، با جدول مشيتخدا هماهنگ گردد؟ مگر به حسين بن على (ع) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند: «ان الله شاء ان يراك قتيلا»؟ و مگر مشيتخدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادى انسان، به اسارت بروند: «ان الله شاء ان يراهن سبايا»؟ پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟ هر دو، هزينهاى بودند كه براى بقاى دين و افشاى طاغوت، مىبايست پرداخته مىشدند آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه براى زينب بزرگ- كه پرورده دامان وحى و تربيتشده مكتب على (ع) است- اين حركت در بستر مشيت الهى، اوج ارزشها و زيبايىها است. وى مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مىبيند چون تك تك صحنهها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مىبيند. آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟ 6. شب قدر عاشورا اين صحنه، از درخشانترين جلوههاى زيبايى است. كسانى كه در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را- كه نشان «وفا» و «ايثار» است- بر مىگزينند و «زندگى بدون حسين» را ذلت و مرگ مىشمارند. آن خطبه امام، ابراز وفادارى ياران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بيدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمهها، اعلام وفادارى ياران در حضور زينب كبرى و امام حسين (ع) و، هر كدام برگى زريّن از اين «كتاب جمال» است چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟ آنچه در كربلا اتفاق افتاد، به يك «بنياد»، براى مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاى زمين تبديل شد آيا اين زيبا نيست؟ لحظه لحظههاى عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد كه به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصيرت» آموخت آيا اين زيبا نيست؟ خونهاى مطهرى كه در آن دشتبر زمين ريخت، سيلى شد و بنيان ستم را ويران كرد آيا اين زيبا نيست؟ هر بساطى را كه عمرى شاميان گسترده بود نيم روزى اين حسين بن على برچيد و رفتفاجعهآفرينان كوفه و شام، فكر مىكردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مىسازند ولى در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت روشنتر و نامشان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد. زينب قهرمان و عارف، اينها را مىدانست و از وراى قرون مىديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والى كوفه- كه با طعنه خطاب به اين بانوى اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى- فرمود: «ما رايت الا جميلا» جز زيبا چيزى نديدم پي نوشت : (1) بحارالانوار، ج 45، ص 116.(2) اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.(3) موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 328.(4) صحيفه نور، ج 13، ص 65.(5) اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب) امالى شيخ طوسى، ص 66).گريه در فرهنگ شيعى چه جايگاهى دارد كه اين همه بر آن تأكيد شده است؟ابتدا بايد به اين نكته توجّه كرد كه در جهان هستى، بسيارى مطالب از اسرار است و انسانها از آنها بىخبرند. برخى نيز تنها به ظواهر پديدهها توجّه دارند و فهم خويش را در همان نمود، محدود مىكنند و هيچگاه نمىانديشند كه در وراى امر ظاهرى، امرى مهمتر و عظيمتر نهفته است. گريه نيز از جمله همين امور است. بسيارى تخيّل مىكنند كه گريه صرفاً امرى است حكايتگر و نشاندهنده تألّم و عواطف آدمى. برخى نيز كودكانه گريه را به باد استهزا گرفته، آن را نشانهاى از ارتجاع تلقى مىكنند. عدهاى ديگر منتقدانه مىگويند: گريه جز خمودى، چيز ديگرى به ارمغان نمىآورد و حال آن كه دنياى امروز، دنياى تحرّك و نشاط است و انسان جديد طالب شادى است نه تشنه آب چشم. اميدواريم با توضيحى مختصر از ابعاد گوناگون اين پديده، ديدگاه تشيع در خصوص حقيقت و جايگاه گريه مشخص شود. الف. انواع گريه گريه انواع و اقسامى دارد كه مهمترين آن با شرحى مختصر چنين است(1): 1. گريه ترس و هراس: اين نوع گريه غالباً در اطفال وجود دارد و در واقع كودك با اين وسيله، ترس خويش را نمايان مىكند. 2. گريه جلب ترحّم: خود بر دو قسم است: «طبيعى» كه بسيار مؤثر و برانگيزاننده است مانند گريه كودكى كه پدر و مادر خويش را از دست داده است. «تصنعى» كه در ظاهر به ديگران مىخواهد بباوراند كه ناراحت و اندوهگين است. 3. گريه غم و اندوه: اين گريه انعكاسى از ظلمتى كه فضاى درون را فرا گرفته ابراز مىكند. جنبه مثبت اين نوع گريه تنها تخليه درون است و به همين جهت است كه پس از آن، آدمى كمى احساس آرامش مىكند. 4. گريه شوق و شادى: اين نوع گريه ناشى از رقّت قلبى است كه غالباً پس از دورهاى از يأس و نااميدى درباره موضوعى نمودار مىگردد. 5. گريه تقوا و رشد روحانى: اين نوع گريه مختص مردان و زنان الهى است و بيان سوز درون و ابراز عجز و پشيمانى، پريشانى، توبه و عشق به معبود است. اين گريه، موجب پالايش روح و زمينهساز قرب به خداوند است. گريه تقوا و پرهيزگارى، همان اشكى است كه اگر از سوز دل، بر گونهها جارى گردد توجه حضرت حق را به بنده خود جلب كرده، بستر رحم و فضل او را فراهم مىسازد. تا نگريد ابر، كى خندد چمن تا نگريد طفل، كى جوشد لبنطفل يك روزه همى داند طريق كه بگريم تا رسد دايه شفيقتو نمىدانى كه دايه دايگان كم دهد بىگريه شير او را رايگانگفت: فليبكوا كثيراً گوشدار تا بريزد شير فضل كردگار(2) براى اين گريه عواملى شمارش كردهاند: 1- 5. ندامت از گناهان گاهى اشك مردان الهى، به دليل پشيمانى از گناهى است كه مرتكب شدهاند. اين اشك باعث مىشود كه آدمى از عمل زشت خود پشيمان گشته، عزم خود را بر ترك افعال ناپسند تقويت كند، چنان كه امام على (ع) مىفرمايد: «خوشا كسى كه به فرمانبردارى پروردگار روى آرد و بر گناه خود بگريد«(3). ورنمىتانى به كعبه لطف پر عرضه كن بيچارگى بر چارهگرزارى و گريه قوى سرمايهاى است رحمت كلى قوىتر دايهاى استدايه و مادر بهانهجو بود تا كه كى آن طفل او گريان شودطفل حاجات شما را آفريد تا بناليد و شود شيرش پديدگفت: ادعو الله بىزارى مباش تا بجوشد شيرهاى مهرهاش(4) 2- 5. احساس ابهام در بازگشت نهايى به سوى خدا مشتاقان كوى الهى هميشه خود را در خطر مىبينند و نگران از آن كه آينده چه خواهد شد؟ و آنان چگونه به منزل مقصود بار خواهند يافت و با چه كيفيتى در محضر پروردگار حاضر خواهند شد؟ آيا تا رسيدن به معبود ازلى، از خدعههاى نفس و مكر شيطان در اماناند؟ اين نگرانى و احساس ابهام در رجعت به سوى خداوند، موجب گريه آنان مىشود. فرازهايى از مناجات امام سجاد (ع) حكايتگر اين عامل است: «و مالى لا ابكى ولا ادرى الى مايكون مصيرى و ارى نفسى تخادعنى و ايامى تخاتلنى و قد خفقت عند رأسى اجنحة الموت فما لا ابكى، ابكى لخروج نفسى، ابكى لظلمة قبرى ابكى لضيق لحدى«(5). 3- 5. شوق و محبت دوستداران حقيقى پروردگار، از آنجا كه تنها محبوبرا او مىدانند، گاهى از شوق و نشاط لقاى او مىگريند و زمانى از هجران او در شكوهاند. چنين گريهاى هم از فراق يار است و هم از شوق ديدار او. ز دو ديده خون فشانم زغمت شب جدايى چه كنم كه هست اينها گل خير آشنايى(6) 4- 5. خشيت ترسى مبتنى بر بينش و فهم است و هنگامى كه مردان و زنان الهى، عظمت خداوند را درك مىكنند- البته به قدر فهمشان- خوف از حضرتش پيدا كرده، اين ترس موجب گريستن آنان مىشود. امام صادق (ع) مىفرمايد: «هر چشمى در روز قيامت گريان است، مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعت خدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيت خدا گريه كند«.(7) 5- 5. فقدان دوستان حقيقى از آنجا كه از ديدگاه آيات قرآن و روايات، محبوبان الهى در شمار دوستان حقيقى به شمار مىآيند و محبت به آنها، محبت به خدا است(8) در صورت فقدان ظاهرى چنين محبوبانى، مردان الهى گرياناند و گريه آنها در واقع به دليل هجرانى است كه در مراتب پايينتر از محبوب ازلى و انسانهاى كامل، براى آنان پيش آمده است. اين محبت از محبتها جداست حبّ محبوب خدا حبّ خداستگريه ائمه (ع) بر يكديگر، گريه رسول اكرم (ص) بر از دست دادن حمزه و همسر خود و همه ريشه در چنين گريهاى دارد.(9) 6- 5. نداشتن فضايل و اوصاف راستين گاهى اشك مردان الهى بر نبود اوصافى است كه بايد در وجودشان تجلى مىيافت و اين گريه در هنگام انديشه در داشتههاى انسانهاى برتر و راه طىكردهها و فقدان آن در گريه كننده شدت مىگيرد و موجب آن مىشود كه آدمى در نيل به آن اوصاف كوشش كند. به كنج ميكده گريان و سرفكنده شدم چرا كه شرم همى آيدم زحاصل خويش(10) فرازى از دعاى امام سجاد نيز حكايتگر اين عامل است: «واعنى بالبكاء على نفسى فقد افنيت با التسويف والآمال عمرى«(11). ب. گريه ارزشى هر چند در خصوص انواع گريههاى ديگر، منعى وارد نشده است ولى آنچه كه در آموزههاى قرآنى و روايى بر آن تأكيد شده است همان گريه تقوا و رشد روحانى است. گريهاى كه در اين سوى پرده، «سوز دل» و در آن سوى پرده «آرامش، لذت، ابتهاج و كرامت» است.(12) اين سو، «غم و پريشانى دل» است و آن طرف، «ابتهاج، شراب طهور و لذت شهود«.(13) شاد از غم شو كه غم دام لقاست اندر اين ره سوى پستى ارتقاستغم يكى گنجست و رنج تو چوكان ليك كى درگيرد اين در كودكان(14) اين طرف گريه روحانى، گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه، به حضرت معبود نزديك شدن.(15) حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل ديده دريا كنم از اشك ود ر او غوطه خورماز ديدگاه قرآن و روايات اين گريه، داراى خصايص ذيل است: يكم. منشأ آن فهم و شعور است گريه رشد روحانى- باتمام عواملش- از فهم و شعور سرچشمه مىگيرد و از روى تقليد و گمان جارى نمىشود. گريه پرجهل و پرتقليد و ظن نيست همچون گريه آن مؤتمنتو قياس گريه بر گريه مساز هست زين گريه بدان راه دراز(16) قرآن مىفرمايد: «اى رسول ما به امت بگو: شما به اين كتاب ايمان بياوريد يا نياوريد (مرا يكسان است) به درستى كه به آنان كه پيش از اين به مقام علم و دانش رسيدند، هرگاه اين آيات برايشان تلاوت شود همه با كمال خضوع و فروتنى سر طاعت بر حكم آن فرود آورند و گويند: پروردگار ما پاك و منزّه است. البته وعده خداى ما محقّق واقع خواهد شد و آنها با چشم گريان همه سر به خاك عبوديت نهاده و پيوسته بر خوف و ترسشان از خدا مىافزايد«.(17) از اين آيات به روشنى استفاده مىشود كه: هر كس از علم بالا، فهم بالا و معرفت بالا بهرهمند باشد با شنيدن آيات قرآن به حقايق پى مىبرد و در اين حال در محضر ربوبى، صورت بر خاك مىنهد و با سوز دل اشك مىريزد به اميد آن كه به اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. بنابراين آن كه نمىفهمد، نه سوزى در دل دارد و نه اشكى در چشم. آب در جوزان نمىگيرد قرار زانك آن جو نيست تشنه و آب خوار(18) مثلًا شخصى كه نمىفهمد حقيقت گناه چيست و گناه چه تأثير سويى در روح آدمى مىگذارد به راحتى معصيت مىكند و همين معاصى موجب قساوت قلب او شده و قلب قسى، هيچگاه سوز دل ندارد تا اشكى داشته باشد. از اين رو در روايات وارد شده كه: خشكى چشم به دليل قساوت قلب است(19) و قساوت قلب تنها به واسطه كثرت گناهان ايجاد مىشود(20) و معالاسف اين بدبختى نيز ريشه در جهل و عدم معرفت دارد. تا نداند خويش را مجرم عنيد آب از چشمش كجا داند دويد(21) دوم. گريه سرمايه جهاد اكبر است در جنگ با دشمن درونى، اسلحه انسان آه و گريه است چنان كه حضرت على (ع) در دعاى شريف كميل فرموده است: «و سلاحه البكاء». خداوند اين اسلحه كارآمد را به همه داده است ولى افسوس كه قدر و منزلت آن را نمىشناسيم. سوم. گريه از انعام و تفضلات الهى است خداوند متعال مىفرمايد: «آنان كسانى از پيامبران بودند كه خداوند برايشان نعمت ارزانى داشت: از فرزندان آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح بر كشتى سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه آنان را هدايت نموديم و برگزيديم و هرگاه آيات خداى رحمان برايشان خوانده مىشد، سجدهكنان و گريان به خاك مىافتادند«(22). خداوند در اين آيه، سوز دل و گريه را از خصوصيات بارز پيامبران- كه تعليم دهندگان عارفان واقعىاند- مىشمارد. سوز دل، اشك روان، آه سحر اين همه از نظر لطف شما مىبينم(23) چهارم. گريه از علايم الهى بودن عبد است خداوند متعال مىفرمايد: «و چون آياتى كه به رسول فرستاده شد بشنوند، از ديدگان آنان اشك جارى مىشود زيرا حقانيت آنچه بر رسول نازل شده شناخته، گويند: بارالها ما به رسول تو محمد و كتابت قرآن ايمان آورديم، ما را در زمره گواهان صديق او بنويس«(24). پنجم. باطنش خنده و شادى است گريه ارزشى از جمله اسرار الهى است كه در اين سوى پرده، سوز و آتش است ولى در آن سوى پرده، شادى، ابتهاج، لذت و لقا است.(25) آتشى را شكل آبى دادهاند واندر آتش چشمهاى بگشادهاند(26) اين طرف غم و پريشانى دل و اشك ديدهها است و آن طرف شادى دل. غبار غم برود، حال به شود حافظ تو آب ديده ازين رهگذر دريغ مدارج. گريه ارزشى در روايات منزلت گريه ارزشى- كه همان گريه رشد و تقواى روحانى است- از پارهاى روايات، از جمله احاديث ذيل روشن مىشود: 1. امام صادق (ع) مىفرمايد: «نزديكترين حالت بنده نسبت به پروردگار عزّوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است«.(27) 2. امام باقر (ع) مىفرمايد: «هيچ قطرهاى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوبتر باشد از قطره اشك در ظلمت شب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد«.(28) 3. »واعوذ بك من قلب لايخشع و من عين لاتدمع» «پناه مىبرم به تو از قلبى كه خاشع و چشمى كه اشكبار نباشد«.(29) 4. »واعنى بالبكاء على نفسى» «و مرا به گريه به حال خود يارى كن«.(30) 5. امام صادق (ع) مىفرمايد: «اگر اشك چشمى نداشتى براى گريستن، حالت تباكى و حزن و اندوه داشته باش«.(31) چو نالان آيدت آب روان پيش مدد بخشش زآب ديده خويشپي نوشت : (1) در اين خصوص نگا: تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 2، دفتر 2، صص 263- 272.(2) مثنوى، ج 3، دفتر 5.(3) نهجالبلاغه، خ 176، ص 185.(4) مثنوى، ج 1، دفتر 2.(5) مفاتيحالجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.(6) حافظ.(7) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب البكاء.(8) نگا: دوستشناسى و دشمنشناسى در قرآن، فصل 3.(9) نگا: السيرة الحلبيه، ج 2، ص 247 بحارالانوار، ج 36، ص 349، ج 43، ص 238، ج 28، ص 37، ج 22، ص 484، همان، ج 82، ص 104، همان، ج 42، ص 283 و ص 288 و.(10) حافظ.(11) دعاى ابوحمزه ثمالى.(12) اصول كافى، ج 2، كتابالدعاء، باب البكاء.(13) بحارالانوار، ج 73، ص 157.(14) مثنوى، ج 2، دفتر 3.(15) اصول كافى، همانجا.(16) مثنوى، ج 3، دفتر 5.(17) اسراء (17)، آيه 107- 109.(18) مثنوى، ج 1، دفتر 2.(19) ميزانالحكمة، ج 1، ص 455، روايت 1845.(20) همان، ح 1846.(21) مثنوى، ج 3، دفتر 5.(22) مريم (19)، آيه 58(23) حافظ.(24) مائده (5)، آيه 83.(25) مقالات، ج 3، ص 379.(26) مثنوى، ج 3، دفتر 5.(27) اصول كافى، همانجا.(28) همان.(29) مفاتيحالجنان، دعاى بعد از زيارت اميرالمؤمنين.(30) دعاى ابوحمزه ثمالى.(31) مرآةالعقول، ج 12، ص 56.از نگاه عرفانى چگونه مىتوان سوز و گريه براى امام حسين(علیه السلام) را با عشق به خدا و سير و سلوك پيوند داد؟يك. سوز دل و گريه سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار، بسيار عزيز و مغتنم بداند و در تحصيل آن بكوشد. اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد يعنى، سوز و اشك را به دست نياورد، لااقل بااخلاص در تحصيل حال گريه- )تباكى(- جديت كند. به طور كلى، در سلوك عبادى، در هر حال و هر مقامى- چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن- سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد. سوز دل و گريه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آيات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال ديگر، هر كجا و هر مقامى باشد، از درك بالا و فهم و شعور سرچشمه مىگيرد. آن كه مىفهمد، مىسوزد و اشك مىريزد و آن كه نمىفهمد، نه مىسوزد و نه اشك مىريزد. اگر به آيات 107 -109 سوره »اسراء« نظر افكنيم، خواهيم ديد اين آيات به روشنى مىگويد: راه و روش آنان كه مىفهمند، خضوع در برابر آيات حق، خشوع دل و سوز و گريه است: »قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى عليهم يخرونللأ ذقان سجداً و يقولون سبحان ربنا إن كان وعد ربنا لمفعولًا و يخرونللأ ذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً«. سالكان با اخلاص را به تدبر در اين آيات شريفه توصيه و بر آن تاكيد مىكنيم. اين آيات را بخوانند، و عميقاً در معانى و دقايق آنها فكر كنند و توجه داشته باشند كه اينها كلام حق و حق كلام است. به روشنى از اين آيات بر مىآيد: هر كس از علم، فهم و معرفت بالا بهرهمند باشد، با شنيدن آيات قرآن و تلاوت آنها به حقايق پى مىبرد، آنها را باور مىكند، وعدههاى ربوبى را مسلم مىبيند و مىفهمد، آنچه مىفهمد. در نتيجه، بر خضوع، خشوع و يقين او افزوده مىشود و شوق و اشتياق و خوف و خشيت وجود او را فرا مىگيرد. در عين اينكه مجاهدتش را بيشتر و كاملتر مىكند، راه فقر و مسكنت در پيش مىگيرد و در محضر ربوبى صورت بر خاك مىنهد و با سوز دل اشك مىريزد به اميد اينكه به سوز دل و اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد. كسى كه حقيقتهاى موجود را درك نكرده، جهنم خود را- كه براى خود ساخته و در آن دست و پا مىزند- خوب نشناخته و پرده حايل را- كه با افتادن آن مصيبتها شروع مىگردد- آن چنان كه بايد، نفهميده است. ناگفته نماند علم و معرفتى كه آيات مذكور به آن اشاره كرده و صاحبان آن را اهل سوز و اشك معرفى مىكند، علم رسمى و معرفت نظرى نيست بلكه علم و معرفت ديگر است و گر نه چه بسا عالمان و عارفانى كه از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بودهاند و هستند ليكن اين خصوصيات را نداشتهاند و ندارند. به هر صورت، سوز دل و گريه، همراه با صورت بر خاك فقر نهادن، از خصوصيات عارفان و عالمان بالله است. قرآن كريم اين را از خصوصيات بارز پيامبران- كه تعليم دهندگان عارفان واقعى و عالمان بالله هستند- بر مىشمارد. در سوره »مريم« به ذكر جمعى از انبيا و برگزيدگان پرداخته و يكايك آنان را با اشاره به اوصافشان ياد مىكند و در خصوص آنان مىفرمايد: »أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و منذرية إب راهيم و إسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا«.(1) جمله »إذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا« از خضوع وسر به سجده نهادن، و گريههاى آنان به هنگام تلاوت آيات رحمان بر آنها خبر مىدهد چه از گريههاى شوق و محبت و چه از گريههاى خوف و خشيت. دراين آيه رمز و اشارتى هم براى اهل توحيد هست كه رمزى دقيق و اشارتى لطيف است. در اول آيه از انعام الهى نسبت به جمع مذكور از پيامبران و برگزيدگان سخن به ميان مىآورد و مىگويد: اينان كه ذكرشان گذشت، همانها هستند كه خدا بر آنان انعام فرمود: »أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين« سپس در آخر آيه با جمله »اذا تتلى عليهم« به خضوع، سجده و گريههاى آنان به عنوان نمونه بارزى از انعام الهى نسبت به ايشان اشاره مىكند و اين، اشارتى است لطيف به اين رمز دقيق كه: خضوع و سجده و سوز دل و گريه، به هر كسى دهند، از انعام و تفضلات او است. گريه و خنده غم و شادى دل هر يكى از معدنى دان مستقلهر يكى را مخزن و مفتاح آن اى برادر در كف فتاح دان(2)حافظ هم گويد: سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب اين همه از نظر لطف شما مىبينمقرآن در جاى ديگر مىفرمايد: »و من يؤمن بالله يهد قلبه« »و هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا دل او را هدايت مىكند«. رسول خدا )ص( نيز مىفرمايد: »قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن«.(3) امام باقر )ع( هم فرموده است: »ان القلوب بين اصبعين من اصابع الله، يقلبها كيف يشاء، ساعة كذا، و ساعة كذا«.(4) از اين دو روايت در اين باب، هر كسى مىتواند به اندازه خود استفادهها داشته باشد. از روايت اول بر مىآيد: دل آن كس كه ايمان جدى به خداى متعال آورده، تحت تصرف اسم »رحمن« و تحت تدبير و تربيت تجليات اين اسم است يعنى، دلهاى صاحبان ايمان به حسب صلاحيتها، استعدادها و حالات گوناگون، تحت ولايت مظاهر گوناگون اين اسم است. از روايت دوم بر مىآيد كه دلها- چه دلهاى صاحبان ايمان و چه دلهاى غير آنان- تحت تصرف اسم »الله« است و اين اسم مبارك با ظهور در مظاهر اسما، هر دلى را به حسب آن تحت تدبير قرار مىدهد و حال به حال مىكند آن چنان كه مىخواهد، ساعتى چنين و ساعتى چنان. سالك بايد گريه با اخلاص را در سلوك عبودى، در هر حال و هر مقامى مغتنم بداند مخصوصاً در اين مقام )مقام استغفار(. هر چه با سوز دل و احتراق باشد، قدر آن را بداند و هر وقت چنين توفيقى دست داد، تضرع و دعا و اصرار در استغفار را با چيز ديگر عوض نكند و مراقب باشد دشمن او را فريب ندهد و از راهى كه به روى وى باز شده است، به لطايف الحيل باز ندارد. پس گريه و تضرع و دعا و استغفار را قطع نكند و حال خود را بهم نزند و به بعد حواله ندهد كه اين عنايتها به آسانى حاصل نگردد و اين فرصتها، هميشه به دست نيايد. امام صادق )ع( مىفرمايد: »اذا اقشعر جلدك و دمعت عيناك، فدونك دونك، فقد قصد قصدك«.(5) اشك مىبار و همى سوز از طلب همچو شعمى سربريده جمله شب(6) آن سوى سوزها و گريهها سوز دل عارفان و گريه مشتاقان و خائفان، در اين سوى پرده »سوز دل و گريه« است و در آن سوى پرده »آرامشها، لذتها، ابتهاجها و كرامتها«. اينك با استفاده از بيانات رسول اكرم و ائمه اطهار )ع( اين معنا را به اجمال توضيح مىدهيم: 1. سوز و گريه و آرامش و اطمينان امام صادق )ع( فرموده است: »كل عين باكية يوم القيامة الا ثلاثة: عين غضت عن محارم الله و عين سهرت فى طاعة الله و عين بكت فى جوف الليل من خشية الله«(7) »هر چشمى در روز قيامت گريان است مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعتخدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيتخدا گريهكند«. از اين بيان بر مىآيد آنچه در اين سوى پرده به صورت خشيت از خدا و سوز و گريه در دل شب مىباشد در پشت پرده به صورت آرامش و اطمينان است و به هنگام آشكار شدن حقايق پشت پرده )در روز قيامت( به ظهور مىرسد. روز قيامت، روز ظهور بواطن و سراير و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است و آنچه در آن روز پيش مىآيد، حقيقتهايى است كه در پشت پرده موجود است. 2. سوز و گريه و لذت و ابتهاج رسول اكرم )ص( فرموده است: »ان الله يحب كل قلب حزين« »خداى متعال هر دل محزون را دوست مىدارد«.(8) دوست داشتن جناب او، به معناى جذب بنده به سوى خود است. در نتيجه، معناى حديث اين مىشود كه دل بنده در حال سوز و گريه، در آن سوى پرده مجذوب به سوى او است، در حال جذبه و در لذت و ابتهاج مخصوص آن است. امام باقر )ع( هم مىفرمايد: »ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرة دموع فى سواد الليل مخافة من الله لا يراد بها غيره«(9) »هيچ قطرهاى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوبتر باشد از قطره اشك در ظلمتشب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد«. اين بدان معنا است كه بنده در حال سوز و گريه در دل شب- آنجا كه از خوف خداى متعال اشك مىريزد- محبوب جناب او است يعنى، در پشت پرده مجذوب به سوى او و در لذت و ابتهاج جذبات ربوبى است. پشت پرده جذبههاى ربوبى است كه متصلًا سالك را مجذوب مىكند و همين جذبهها است كه در اين سو به شكل سوز و اشك به ظهور مىرسد. اين طرف، غم و پريشانى دل و اشك ديدهها است و آن طرف، جذبهها يعنى، شادى دل، ابتهاج شراب طهور و لذت شهود است. بر رهگذرت بستهام از ديده دو صد جوى باشد كه تو چون سرو خرامان به درآيى(10) اگر كسى باشد كه اشراف و احاطه بر اين سو و آن سو داشته باشد يعنى در افق بالايى قرار بگيرد كه هم اين طرف پرده را ببيند، هم آن طرف پرده را، چيز عجيبى خواهد ديد. يك شخص را در يك زمان در دو حالت- كه نقطه مقابل هم هستند- مشاهده خواهد كرد. در اين طرف )طرف دنيوى( او را در سوز و گداز و اشك و نياز خواهد ديد و در آن طرف )طرف اخروى( در ابتهاج شراب طهور، لذت شهود و نعمتها و كرامتها واقعاً تحيّرآور است كه باطن غم، شادى باطن شادى، غم باطن گريه، خنده و باطن خنده، گريه باشد. تحيّر بالاتر در اين است كه ما پيش خود گمان مىكنيم از هستى و دقايق آن و اسرار و عجايب آن چيزى فهميدهايم همين گمان آنچه را كه بايد بكند، كرده است چيزى كه هست، توجه به اين معنا هم نيست. 3. سوز و گريه و قرب حضرت مقصود امام صادق )ع( در روايتى به ابى بصير در خصوص دعا و گريه مطالبى را مىفرمايد و در ضمن آن از پدر بزرگوارش امام باقر )ع( نقل مىكند كه فرمود: »ان اقرب ما يكون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باك«(11) »نزديكترين حالتبنده نسبتبه پروردگار عزوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است«. از اين بيان هم استفاده مىشود كه اين سوى قضيه، با سوز دل صورت بر خاك نهادن و گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه به حضرت معبود نزديك شدن و در جوار او متنعّم و مبتهج گشتن. حافظ زديده دانه اشكى همى فشان باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ماپي نوشت : (1) مريم (19)، آيه 58.(2) دفتر پنجم مثنوى.(3) بحار الانوار، ج 70، ص 39.(4) همان، ج 70، ص 53.(5) اصول كافى، ج 2، ص 478.(6) دفتر پنجم مثنوى.(7) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعاء، باب البكاء.(8) بحار الانوار، ج 73، ص 157.(9) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعا، باب البكاء.(10) حافظ.(11) اصول كافى، ج 2، كتاب الدعا، باب البكاء.آيا ترغيب به گريه براى امام حسين(علیه السلام) ترغيب به غمگينى كه حالتى منفى و به هنجار مىباشد نيست؟ چرا اسلام با ترغيب به گريه براى امام حسين(علیه السلام) ما را به حزن و اندوه ترغيب مىكند؟ ترغيب به حالات نا بهنجار و منفى از جانب يك دين مدعى كمال، چه توجيهى دارد؟در فرهنگ اسلامى و روايات معصومان (علیهم السلام) ، ترغيب فراوانى به گريه شده و براى آن ثوابها و پاداشهاى زيادى گفته شده است.(1) در اين رابطه دو انگاره مهم قابل توجه و دقت است: يك. هر گريهاى نشان از غم و اندوه ندارد. گريه اقسام متعدد دارد كه بايد بر اساس نوع آن قضاوت شود. دو. هر گريه غمگسارانهاى، منفى و نابهنجار نيست. نخست با تكيه بر محور دوم و اينكه گريه بر امام حسين )ع( يك نوع ماتم سرايى و شكلى از حزن و غمگينى است، به پاسخ سؤال مىپردازيم: گريه كردن غير از غم ) ) feirg نابهنجار و غمگين بودن ) ) airohpsyd بيمار گونه است كه شما ازآن به حالتى منفى تعبير مىكنيد. البته تعريف و حدود معناى ماتم و حالات غمگين همراه با آن، در زبان علمى چندان مشخص و صريح بيان نشده است و ماتم، غم، داغديدگى و عزادارى، هريك به جاى ديگرى به كار مىروند و فاقد حوزه كاربردى متمايز هستند. با اين توصيف مىتوان هريك از حالات مذكور را اين گونه تعريف كرد: »ماتم«، نشان بالينى است كه پاسخهاى فيزيولوژيك، روان شناختى، رفتارى و در برابر داغديدگى را مشخص مىكند و ممكن است تظاهرات حاد و مزمن پيدا كند. »داغديدگى«، به معناى فقدان ناشى از مرگ اطرافيان يا موضوع )خاص( باشد كه نسبت به آن دلبستگىهاى عاطفى وجود دارد. »عزادارى« نيز جلوه اجتماعى رفتار و اعمال پس از داغديدگى است و اين معنا با مفهوم روان كاوانه عزادارى- كه به عنوان روندى درون درمانى است- تفاوت دارد. »غم« حالت ووضعيت عاطفى است كه در نتيجه از دست دادن يك شىء مهم پيدا مىشود. »غمگينى« مىتواند واكنشى نسبت به يك رويداد رنج آور باشد و معادل افسردگى نيست. اما بى ترديد افسردگى شامل حالت غمگينى مىشود كه به زندگى روزمره فعاليت، ارزشيابى خود، قضاوت، كنشهاى ابتدايى )مانند خواب و اشتها و( اثر مىگذارد. حال بايد بررسى كرد كه آيا هر نوع غم و ماتمى- به تعبير شما- منفى و به بيان ديگر نابهنجار و مرض تلقى مىگردد؟ تا ببينيم كه غمگين بودن براى امام حسين )ع( از كدام نوع است؟ از ديدگاه علمى- به ويژه بر اساس رويكرد روان شناختى- هر نوع غمگينى و غمگين بودنى، مرض، بيمارى و نابهنجارى تلقى نمىشود. غمگينى هنگامى مرض محسوب مىشود كه از لحاظ شدت و طول مدت، با در نظر گرفتن اهميت اين رويداد )رنج آور(، جنبه افراطى پيدا كند به خصوص وقتى كه بدون علت ظاهرى آشكار شود. ماتم و غمگينى نابهنجار، هنگامى ايجاد مىشود كه شدت ماتم به اندازهاى باشد كه فرد را تحت فشار قرار دهد به طورى كه به رفتارهاى غير تطابقى پناه برد و ياآنكه مدت طولانى، اسير ماتم باشد بدون آنكه با گذشت زمان فراگشت ماتم پايان پذيرد. به بيانى ديگر و در قالب نشانگان معتبر و قابل اعتماد، اگر غمگين بودن و عزادارى با علايم زير همراه باشد، بايد آن را يك غم بيمار گونه و مرض تلقى كرد: 1. افول سلامتى، 2. كنارهگيرى اجتماعى، 3. احساس بى ارزشى، 4. احساس گناه، 5. ايده خود كشى، 6. بيش فعالى بدون هدف، 7. طولانى بودن نشانگان غم، 8. بروز و ظهور نشانگان به طور ناگهانى. حال مىتوان قضاوت كرد كه آيا غمگين بودن شيعيان در عزاى سرور شهيدان، با اين علايم جسمى و روحى فوق همراه است يا نه؟ تجربه شخصى شماچيست؟ آيا عزادارى براى امام حسين )ع( با از دست دادن سلامتى و افت سطح سلامت، انزواطلبى، گوشهگيرى، احساس بى ارزشى و عدم كفايت، افكار خود كشى و احساس گناه همراه است؟ شما با چه احساسى به عزادارى مىپردازيد؟ به هنگام عزادارى براى سالار آزادگان چه احساسى داريد؟ از ديدگاه علمى، سوگوارى براى سيدالشهدا )ع( كاملا از شرايط يك عزادارى و غمگينى طبيعى برخوردار است و بر رفتارهاى اجتماعى مبتنى بر شناخت، انجام مىگردد. از اين رو بدون تكيه و اصرار بر قالب رفتارى خاص و بر اساس فرهنگ دينى و اجتماعى مردم، برگزار مىشود و بر شناخت و آگاهى استوار است و صرفاً يك رفتار نمادين و عزادارى بى روح و خشك نمىباشد. عزادارى مسلمانان بر اساس شناختى كه عزاداران از حسين بن على )ع( و اهداف عالى آن حضرت و حركت منتهى به شهادت ايشان دارند، انجام مىپذيرد. لذا در حين مرثيه سرايى، سوگوارى روشنگرانه دارند، نه شيون بى هدف بلكه آنان با عزادارى به تمام زندگى خود هدف مىبخشند و حيات خود را حسينى مىسازند و كسب نشاط مىكنند و به سمت زندگى با عزّت و فرار از مرگ ذلّت آفرين و احساس ارزشمندى گام برمى دارند. بنابراين اشك ريختن و عزادارى براى امام حسين )ع(، غمگينى و ماتم نابهنجار و بيمارگونه نيست بلكه عين هنجارهاى دينى و اجتماعى و مساوى با سلامت روح و روان است. اگر اشكى كه ما براى امام حسين )ع( مىريزيم، در مسير هماهنگى روح ما باشد، پرواز كوچكى است كه روح ما با روح حسينى مىكند. از منظر علمى و ديدگاه روانشناسى، شايد حتى بتوان گفت كه اگر اين نوع واكنشهاى عاطفى از يك مسلمان بروز نكند، نشان بيمارى و مرض باشد. همانگونه كه فقدان علايم غمگينى وعدم ظهور رفتارهاى عزادارى و ماتم سرايى، نشان بيمارى تلقى شده است. شايد برخوردارى از اين روحيه، قابل ستايش باشد كه افرادى- به رغم داغديدگى و رابطه نزديك با شىء و فرد از دست رفته- هيچ يك از علايم ماتم و غمگينى را نشان نمىدهند و در نگاه سطحى ممكن است روحيه اين افراد قابل تحسين به نظر آيد اما در حقيقت در ژرفاى اين برخورد سطحى دچار استفاده بيش از حد از مكانيزمهاى دفاعى و انكار غم شده است. اين مكانيزم شايد در كوتاه مدت به وى كمك كند، اما همين افكار و مقاومت اگر بيش از دو هفته به طول انجامد، نقشى مخرّب خواهد داشت. نه تنها فقدان رفتارهاى عزادارانه بلكه تأخير در ظهور آنها، خود علامت بيمارى است. همان گونه كه وجود هشت علامت ياد شده، به هنگام بروز ماتم و عزا، موجب مىگردد تا آن عزا و ماتم را نابهنجار و نوعى بيمارى تلقى كنيم، افرادى كه فقدان نشانگان عزا، يا منع از بروز نشانگان و يا تأخير در بروز نشانگان عزادارى را نشان دهند نيز بيمار شمرده مىشوند. پس از ديدگاه روان شناختى هر كه نشانگان عزا و ماتم را بروز ندهد، بايد بيمار شمرده شود. شايد بگوييد لازمه اين سخن آن است كه هر شخصى كه در عزاى حضرت حسين )ع( سوگوارى نكند، بيمار است و بايد چنين فردى را بيمار ناميد؟ نه، هرگز چنين نمىگوييم كه هر شخصى كه علايم سوگوارى را در حق امام حسين )ع( بروز نمىدهد و براى آن حضرت گريه و زارى نمىكند و ماتم سراى ايشان نيست، از نظر روانشناسى علمى بيمار شمرده شود بلكه شايد او با سيدالشهدا )ع( دلبستگى ندارد تا از فقدان و شهادت آن حضرت و مصايب وارده بر خاندان عصمت و اهل بيت احساس رنج نمايد. چون وى به امام حسين )ع( دلبستگى ندارد و از آن حضرت جدا است، نمىتواند احساس رنج و غم نمايد همانگونه كه در تعريف غم و ماتم گذشت، بايد بين آن شخص و يا شىء از دست رفته و شخص مورد نظر، يك دلبستگى و تعلّق خاطر باشد تا موجب بروز حالت غم و اندوه گردد و چنين شخصى اصلًا با امام حسين )ع( دلبستگى ندارد و نداشته است تا از شهادت آن حضرت و محروميت از فيض وجودش، دردناك شود و حداقل به ميزان محروميت از مغازه دار محله خود، دچار رنج گردد. اگر اين شخص با اباعبدالله )ع( دلبستگى داشته باشد- حداقل مسلمان باشد- ولى با اين وجود، فاقد نشانگان غم باشد و يا منع از بروز نشانگان داشته باشد و يا در بروز نشانگان عزا و سوگوارى دچار تأخير گردد اين شيوه رفتارى او نابهنجار تلقى مىگردد. اگر وجود علايم سه گانه، به واسطه عدم دلبستگى با امام حسين )ع( باشد، از نظر روانشناسى فرد سالم و رفتارش بهنجار شمرده مىشود ولى از نظر ديندارى و تعلق به دين و اولياى دين، بايد در خود تأمل كند او چگونه مسلمانى است كه ذرهاى دلبستگى و تعلق خاطر به امام و مقتداى خود ندارد و از انبوه مصايب او، اندكى احساس رنج و اندوه نمىكند اين افراد در دايره وصف امام صادق )ع( نمىگنجند كه مىفرمايد: »شيعيان ما از سرشت ما خلق شدهاند و به نور ولايت ما آميختهاند و به امامت ما دل خوش دارند و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم. مصيبتهاى ما به آنان سرايت مىكند و رنج و گرفتارى ما آنان را مىگرياند و اندوه ماآنان را اندوهگين مىسازد و نيز شادمانى ما آنان را شادمان مىكند. ما نيز از حال آنان با خبر و با آنها هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مىسازد و آنان از ما جدا نمىشوند و ما نيز از آنان جدا نمىشويم«.(2) پس غمگين بودن براى امام حسين )ع( نشان سلامت است نه، بيمارى و نه حالتى منفى و نابهنجار و چه بسا غمگين نبودن و سوگوارى نكردن براى يك فرد مسلمان، نشان بيمارى و يا رفتارى نابهنجار تلقى مىگردد. افزون بر آنكه سوگوارى نشانه سلامت و تأمين كننده سلامت است چه اينكه گريستن براى شخص مصيبت زده و غم ديده، اثر شفا بخشى دارد. گريستن موجب رهايى از فشارهاى هيجانى مىگردد در حالى كه فشارهاى )روحى و روانى ناشى از داغديدگى( موجب به هم خوردن تعادل شيميايى در بدن مىگردد. گريستن اين تعادل شيميايى را به او باز مىگرداند. برخى معتقدند: گريستن موجب خروج مواد سمى از بدن مىشوند و تعادل حياتى را برقرار مىكند. نگاه ما به حادثه كربلا، تنها يك نگاه علمى از دريچه يافتههاى روانشناسى نيست تا براى اين حادثه الهى توجيه زمينى و بشرى هستند به علم ارائه كنيم و مثلًا براى گريستن و سوگوارى براى امام حسين )ع(، توجيه روان شناختى داشته باشيم نگاه صرفا بشرى و تحليل طبيعى و زمينى از يك حادثه الهى و آسمانى و ماوراى فكر انسانى، بى ترديد بى ثمر و ناصحيح است بلكه مقصود آن است كه بگوييم شكل سوگوارى و غمگسارى براى امام حسين )ع(، با نظريههاى دقيق روان شناختى در مورد غم و ماتم و داغديدگى كاملًا مطابقت دارد و موجب از بين رفتن تمام پيامدهاى منفى داغ غم بر سينه نشسته مىگردد. از اين رو مشاهده مىكنيم كه تمام اشكال سوگوارى و ماتم سرايى در عزاى سرور شهيدان، بر پايههاى صحيح روانشناسى داغديدگى و مصيبت زدگى استوار است كه در اينجا به چند شكل صحيح علمى و مذهبى آن اشاره مىكنيم: 1. اگر در سوگوارى براى سرور آزادگان، به ذكر حادثه جانگداز كربلا مىپردازيم و خاطره كشته شدن امام شهيدان )ع( و اسارت خاندان عصمت و طهارت را مرور مىكنيم از اين رواست كه مرور خاطرات، يكى از راههاى كاهش آلام و تسكين درد جانكاه شهادت و اسارت اهل بيت )ع( است. آن گونه كه صحبت كردن درباره شخص مورد علاقه و بيان ويژگىهاى خوب او- كه چگونه انسانى بود و چه خصايل پسنديدهاى داشت و براى چه جان شريفش را از دست داد و- جملگى در تسكين داغديدگى بسيار مؤثر است. البته زنده نگه داشتن حادثه كربلا در انديشه دينى، تنها بهاين سبب نيست بلكه دميدن لحظه به لحظه فرهنگ حسينى در شريانهاى زندگى و ابلاغ دين و استمرار خط رسالت است. محفل سوگوارى اباعبدالله )ع( مكتب حسين است و دراين مكتب درس ديندارى، آزادگى و جوانمردى تعليم مىگردد، نه صرفاً مرهم نهادن بر دل داغديدگان )گرچه اين هم هست(. از اين رو هم »شعر« است، هم »شعور« هم »احساس« است، هم »ادراك«. 2. عزادارى و سوگوارى براى امام حسين )ع( از دو منبع »سنتهاى الهى و آيينهاى مذهبى« و »آداب و رسوم بومى و ملى« شكل مىگيرد يعنى، هم دينى و الهى است و هم بر سلايق مردمى و ابتكارات مشروع قومى و محلهاى تكيه دارد. اين نوع ابزار سوگوارى و عزادارى، خود راهى ديگر جهت دل ماتمزده و غمديده است آن گونه كه برگزارى مراسم مذهبى و آيين دينى، خود راهى براى درمان داغديدگى و كاهش آرام داغديدگان معرفى مىشود. مرثيه سرايى واعظان و روضه خوانى به سبكى كه ائمه )ع( آن را تعليم نمودهاند و الان مرسوم است از بهترين و دقيقترين آيينهاى مذهبى و دينى در عزادارى و سوگوارى شمرده مىشود. اين آيين از تمام رفتارهاى بى هدف و كنشهاى افراطى شيون گونه به دور است و خود يكى از راههاى التيام بر دلهاى شكسته از غم امام حسين )ع( مىباشد. البته آن دلى كه بند در گرو حسين )ع( دارد و اسير محبت او و بسته به ريسمان اهل بيت )ع( است، چنين مىباشد اما دل فارغ از تعلق حسينى، شكسته نشده تا به التيام نيازمند باشد و براى وى تمام اين عزادارىها، همانند شيون مادر داغديده ناآشنا، داد و فرياد ديوانه وار است. 3. در محفل سوگواران اباعبدالله حسين )ع( نشستن و احساس اندوه و غم نمودن و دل محزون را در فضاى غم آلود وارد كردن، خود راه ديگرى براى كاهش درد داغديدگى است. شخصى كه غم ديده است، از حضور در محفل اهل غم، احساس آرامش بيشترى مىكند تا حضور در جمع انسانهاى شاد و يا افرادى كه با احساسات وى بيگانه و بىتفاوتاند. از اين رو بايد احساس غم و اندوه نمايد و دل غم ديده را از كانالهاى احساسى با غم درونى همسو كند تا آرامش يابد. آن كه از غم سا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 569]
صفحات پیشنهادی
پرسشها و شبهات عاشورایی(1)
پرسشها و شبهات عاشورایی(1) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد چگونه مىتوان به زيبايىهاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(سلام الله علیها) را كه فرمودند: «ما ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(1) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد چگونه مىتوان به زيبايىهاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(سلام الله علیها) را كه فرمودند: «ما ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(10)
پرسشها و شبهات عاشورایی(10) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد چرا مسلمانان اجازه ... انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون«(1)، تا آخر ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(10) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد چرا مسلمانان اجازه ... انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون«(1)، تا آخر ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(4)
پرسشها و شبهات عاشورایی(4) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد منشأ ... (1) اصل سنت «سينه زنى» در ميان عربها رايج بوده و بعدها به صورت موجود درآمده است كه با ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(4) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد منشأ ... (1) اصل سنت «سينه زنى» در ميان عربها رايج بوده و بعدها به صورت موجود درآمده است كه با ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(3)
پرسشها و شبهات عاشورایی(3) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد آيا قمهزنى جايز ... (1) آيت الله العظمىمكارم: عزادارى خامس آل عبا از مهمترين شعائر دينى و رمز بقاى ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(3) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد آيا قمهزنى جايز ... (1) آيت الله العظمىمكارم: عزادارى خامس آل عبا از مهمترين شعائر دينى و رمز بقاى ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(2)
پرسشها و شبهات عاشورایی(2) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد چرا امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه ... جواب اين پرسش را مىتوان از مناظر گوناگونى ارائه كرد: 1.
پرسشها و شبهات عاشورایی(2) نويسنده: سید امیرحسین کامرانی راد چرا امام حسين(علیه السلام) در زمان معاويه ... جواب اين پرسش را مىتوان از مناظر گوناگونى ارائه كرد: 1.
پرسشها و شبهات عاشورایی(8)
پرسشها و شبهات عاشورایی(8)نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد تعارض آموزههاى دينى با يافتههاى علمى در .... پی نوشتها:(1) ماكس لوچه، ترجمه منيره روانى پور، 1368.
پرسشها و شبهات عاشورایی(8)نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد تعارض آموزههاى دينى با يافتههاى علمى در .... پی نوشتها:(1) ماكس لوچه، ترجمه منيره روانى پور، 1368.
پرسشها و شبهات عاشورایی(5)
پرسشها و شبهات عاشورایی(5) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد چرا در زيارت ... (1) و در حديث قدسى آمده است: «خداوند به موسى (ع) فرمود: آيا هرگز كارى براى من انجام دادهاى ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(5) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد چرا در زيارت ... (1) و در حديث قدسى آمده است: «خداوند به موسى (ع) فرمود: آيا هرگز كارى براى من انجام دادهاى ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(7)
پرسشها و شبهات عاشورایی(7) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد در حالى كه خنده بر هر درد ... به منظور پاسخ به اين سؤال، چهار مرحله به شرح زير مطرح و تبيين مىگردد: 1.
پرسشها و شبهات عاشورایی(7) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد در حالى كه خنده بر هر درد ... به منظور پاسخ به اين سؤال، چهار مرحله به شرح زير مطرح و تبيين مىگردد: 1.
پرسشها و شبهات عاشورایی(6)
پرسشها و شبهات عاشورایی(6) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد كيفيت عطش و تشنگى در .... (1) امام )ع( با چنين جملاتى، به عدم تنافى منطق گفتمان با اصول گرايى و ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(6) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد كيفيت عطش و تشنگى در .... (1) امام )ع( با چنين جملاتى، به عدم تنافى منطق گفتمان با اصول گرايى و ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(9)
پرسشها و شبهات عاشورایی(9) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد با توجه به عنايت .... اما برخى از كليات آن دروس عبارتند از: 1- اصالت دادن به حق در حيات اجتماعى و باطل ...
پرسشها و شبهات عاشورایی(9) نويسنده:سید امیرحسین کامرانی راد با توجه به عنايت .... اما برخى از كليات آن دروس عبارتند از: 1- اصالت دادن به حق در حيات اجتماعى و باطل ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها