تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صداي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837593083




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تکه‌هایی از چند نامه فروغ


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: پریروز در اتاق پهلوی اتاق من در هتل، زنی خودكشی كرد. نزدیك‌های صبح صدای ناله از آن اتاق بلند شد. فكر كردم سگ است و... فروغ فرخزاد ذهم مغشوش و دلم گرفته است و از تماشاچی بودن دیگر خسته شده‌ام. به محض اینكه به خانه برمی‌گردم و با خودم تنها می‌شوم یك‌مرتبه حس می‌كنم كه تمام روزم به سرگردانی و گم‌شده‌گی میان انبوهی از چیزهایی كه از من نیست و باقی نمی‌ماند، گذشته است. از فستیوال كه به خانه برمی‌گشتم مثل بچه‌های یتیم همه‌اش به فكر گل‌های آفتاب‌گردانم بودم. برایم بنویس چقدر رشد کرده‌اند؟ وقتی گل دادند زود بنویس...از این‌جا كه خوابیده‌ام دریا پیداست روی دریا قایق‌ها هستند و انتهای دریا معلوم نیست كه كجاست. اگر می‌توانستم جزیی از این بی‌انتهایی باشم آن‌وقت می‌توانستم هركجا كه می‌خواهم باشم...دلم می‌خواهد این‌طوری تمام بشوم یا این‌طوری ادامه بدهم. از توی خاك همیشه یك نیرویی بیرون می‌آید كه مرا جذب می‌كند. بالا رفتن یا پیش رفتن برایم مهم نیست. فقط دلم می‌خواهد فرو بروم و همراه با تمام چیزهایی كه دوست می‌دارم، فرو بروم و همراه با تمام چیزهایی كه دوست می‌دارم در یك كل غیر قابل تبدیل حل بشوم. به نظرم تنها راه گرزی از فنا شدن، از دگرگون شدن، از ازدست دادن و از هیچ و پوچ شدن همین است. میان این همه آدم‌های جوراجور آنقدر احساس تنهایی می‌كنم كه گاهی گلویم می‌خواهد از بغض پاره شود. كاش در جای دیگری به دنیا آمده‌ بودم. چه دنیای عجیبی‌ست. من اصلاً كاری به كار هیچ‌كس ندارم و همین بی‌آزار بودن من و با خودم بودنم باعث می‌شود همه درباره‌ام كنج‌كاو باشند. نمی‌دانم چطور باید با مردم برخورد كرد. وقتی تفاوت‌ها را می‌بینم، مغزم پر از سیاهی و ناامیدی می‌شود و دلم می‌خواهد بمیرم. بمیرم و دیگر قدم به تالار فارابی ‌نگذارم و آن مجله‌ی بیست و پنج ریالی فردوسی را نبینم. در این مدت این را فهمیده‌ام كه تا به خودِ آزاد و راحت و جدا از همه‌ی خودهای اسیركننده‌ی دیگران نرسی به هیچ چیز نخواهی رسید. تا خودت را درست و تمام و كمال در اختیار آن نیرویی كه زندگیش را از مرگ و نابودی انسان می‌گیرد نگذاری موفق نخواهی شد كه زندگی خودت را خلق كنی. پریروز در اتاق پهلوی اتاق من در هتل، زنی خودكشی كرد. نزدیك‌های صبح صدای ناله از آن اتاق بلند شد. فكر كردم سگ است و زوزه می‌كشد. آمدم بیرون گوش دادم. دیگران هم آمدند. بالاخره در را شكستند و زن را كه خاكستری شده‌ب ود و خیلی زشت و كوتاه بود و با وضعی فقیرانه روی تخت از حال رفته بود كتك زدند و بعد پاهایش را گرفتند و از پله‌های طبقه‌ی چهارم كشیدند تا طبقه‌ی اول. زن تقریباً مرده بود. اما بعد بطور كلی مرد. از چمدانش كه میان اتاق افتاده بود و میان لباس‌هایش چیزهای مضحك و عجیبی‌ به‌چشم می‌خورد – تا بخواهی زیر پوش كثیف، جوراب‌های پاره، كاغذ رنگی و عروسك‌هایی كه با كاغذ رنگی چیده‌ بودند، كتاب‌های قصه كودكان، قرص‌های جوراجور، عكس حضرت مسیح و یك چشم مصنوعی. نمی‌دانم چرا مرگ این‌قدر به نظرم بی‌رحمانه آمد. دلم می‌خواست دنبالش به بیمارستان بروم اما همه این‌قدر با این جسد خاكستری رنگ به خشونت رفتار می‌كردند كه من جرات نكردم ترحم و هم‌دردی كنم. آمدم توی اتاقم دراز كشیدم و گریه كردم. این مضحك نیست كه خوشبختی آدم در این باشد كه آدم اسم خودش را روی تنه‌ی درخت‌ها بكند؟ آیا این آدم خودخواه نیست و آن آدم‌های دیگر آدم‌های شریف‌تر و نجیب‌تری نیستند كه می‌گذارند بپوسند بی‌آنكه در یك تار مو، حتی یك تارمو، باقی مانده باشند؟ می‌دانی؟ خوشحالم كه موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان دو ابرویم دو چین بزرگ در پوستم نشسته. خوشحالم كه دیگر خیال‌باف و رویایی نیستم. دیگر نزدیك است كه سی و دوسالم بشود. هرچند كه سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن، اما در عوض خودم را پیدا كرده‌ام! بدی‌های من به خاطر بدی كردن نیست. به خاطر احساس شدید خوبی‌های بی‌حاصل است. می‌خواهم به اعماق زمین برسم. عشق من آن‌جاست، در آنجایی كه دانه‌ها سبز می‌شوند و ریشه‌ها به‌هم می‌رسند و آفرینش، در میان پوسیدگی خود را ادامه می‌دهد. گویی بدن من یك شكل موقتی و زودگذر آن است. می‌خواهم به اصلش برسم. می‌خواهم قلبم را مثل یك میوه‌ی رسیده به همه‌ی شاخه‌های درختان آویزان كنم...




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 484]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن