واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > پورمحبی، فرزین - ما ایرانیها یا چهل ستون می سازیم یا بیستون؛ یا رومی رومیم یا زنگی زنگ! خلاصه با حدوسط امور کمتر سر و کار داریم، به همین خاطرهم معمولاً تا آخرین لحظات، تکلیفمان مشخص نبوده و قابل پیش بینی نیستیم، چون معلوم نیست که بالاخره از کدام طرف بام قراراست سقوط کنیم. با این مقدمه یکراست می روم سر اصل مطلب: چند سال پیش یک شیر پاک خورده چینی که گویا دراوقات فراغتش پیشگویی هم می کرد یه خوابی واسه ما تهرانی جماعت می بینه اون سرش ناپیدا. داستان خوابش هم این بود که در یکی از روزهای خدا، زلزله ای می آد در حد تیم ملی! بعدش هم، من و شما (زبانش لال) ریغ رحمت رو سر می کشیم.خب تا اینجای کار، مشکلی نبود. دموکراسی ایجاب می کند هر کی هر خوابی که دلش می خواهد، برای دیگران ببیند! اما قضیه از جایی بیخ پیدا کرد که ما (یعنی کل تهران) مجبور شدیم در همون روز مورد نظر ایشان، از شب تا صبح توی کوچه و خیابون پرسه بزنیم و واسه خودمان هی قربون صدقه بریم و اسفند دود کنیم که مبادا در اثر زلزله، شرمان از این دنیا کنده شود! البته در تاریخ مورد نظر اتفاقی هم نیفتاد و همه چیز، ختم به خیر شد و دماغ اون چینی هم، عینهو دماغ پینوکیو دراز و آویزان ماند! حالا این را داشته باشید تا برسیم به طرز رانندگی ما ایرونی های صاحب فرهنگ و هنر. البته نیازی هم به یادآوری نیست که بالاترین میزان تصادفات و کشته های جاده ای در جهان متعلق به ماست! آمارها نشان می دهند که روزانه 60-50 نفر در حوادث رانندگی کشور عمرشان را می دهند به شما؛ یعنی درست به اندازه نصف ظرفیت یک بوئینگ 727 و بعبارتی دیگر، انگارکه یک روز در میان، بوئینگی در جاده های وطن پاره تنمان،با کله سقوط می کند! فراموش نکنید، در صورت سقوط هرچند وقت یکبارهواپیما دراین سرزمین،شاعران و نویسندگان دست به قلم شده و از طرفی دیگرهم، صدها بیانیه شدید الحن از سوی مجامع مختلف صادر گردیده وعالم و آدم به باد فحش و دشنام کشانده می شوند.مسئولین هم ابعاد مختلف حادثه را طی بخشنامه هایی بشدت تسلیت گفته و چند روزی را عزای عمومی اعلام می کنند. یک کمیته تخصصی تحقیق و تفحص هم با متر و خط کش برای تعیین عمق فاجعه تشکیل و به منطقه ارسال می شود. اعضای کمیته مزبورهم درنهایت با پیدا کردن جعبه سیاه به کار خود خاتمه می دهند، همان جعبه سیاه معروفی که قرار است به شکل اتوماتیک، خلبان را مقصر معرفی نماید! اما براستی با همه این احوال و قلیان اینهمه احساسات پاک و تمیزکه در وجود ایرانیان موج می زند،چرا در عین حال با شنیدن آمار وحشتناک تصادفات جاده ای ککمان هم نمی گزد و حداقل به اندازه نصف سقوط یک هواپیما جو گیر نمی شویم؟! چرا در این راستا چیزی یا کسی را معمولاً محکوم نمی کنیم؟ جالب آنکه دیدن ماشین های تصادفی که در کنار پلیس های راه برای عبرت مان گذاشته می شود دیگربرایمان بی تاثیر شده اند! درست است که بشر موجودی است عادت پذیر و جایزالنسیان، اما آیا براستی این دلیل می شود که به چنین قتل عامی خو بگیریم و حقوق دیگران را بدون هیچ عذاب وجدانی با ویراژ دادن ها و لایی کشیدن ها به این شکل و سیاق، زیر پا بگذاریم؟ اگر میگویید این موضوع، نشانه شجاعت نسل آریایی ها در عرصه زندگی و رانندگی است در پاسخ باید گفت، مگر ما همان هایی نیستیم که برای وقوع یک زلزله با احتمال صفر درصد تا صبح برای حفظ جان عزیزمان کشیک می دادیم؟ پس دلیلش چیز دیگری است که در یک پیچ، آنهم با دید صفر که احتمال مرگ و زندگی در آن 50- 50 است همینطوری الابختکی سبقت می گیریم و جانمان را می گذاریم در طبق اخلاص(حالا جان دیگران به جهنم)! راستی با اوصاف فوق، بالاخره نتیجه می گیرید که ما ایرانی ها رویهم نرفته به چه حوادثی بیشتر حساسیم ؟ آیا جان دوستیم یا بی خیال آن هستیم؟ آیا جهان بینی ما نسبت به مرگ کسانی که در جاده کله پا می شوند با مرگ کسانی که با مخ سقوط می کنند متفاوت است؟راستی چرا وقتی که در پشت فرمان ماشین مان می نشینیم به یکباره خیلی از چیزها را (مثلاً تعارفات معمول مان را) فراموش می کنیم؟ پاسخ این سوال را به خودتان محول می کنم.چون من یکی، هیچگاه نتوانستم جعبه سیاه مردم ایران را از دلشان درآورده و با آن، واکنش هایشان را پیش بینی نمایم! در طول تاریخ هم همانگونه که بارها و بارها خوانده ایم، تمامی حرکات و تصمیمات سرنوشت ساز این ملت، همچون رانندگی شان مهیج و غیر قابل حدس برای جهانیان بوده است!!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 310]